زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

تجربه دو سال digital nomad بودن - قسمت دوم - معایب

قسمت قبل تجربه ام رو نوشتم. شاید به نظر خیلی جذاب بیاد که آدم بتونه این همه شهر و جاهای زیبا رو ببینه و حتی زندگی کنه. بیشتر مزایاش همون مزایای مسافرت های کوتاه مدت هست که دیگه نمینویسم اما این طرز زندگی معایبی هم داره که اکثرا تا تجربه نکنن نمیدونن:


1- بیشترین اوقاتی که به من خوش گذشت اونایی بود که با دوستام و خانواده ام بودم

درسته که خیلی جاها رفتم ولی فقط اون قسمت هایی رو واقعا دوست داشتم که با دوستان و خانواده بودم. شاید اگر یه آدمی بودم که راحتتر میتونستم دوست پیدا کنم شرایط فرق میکرد. اون آخرا که میامی بودم از طریق یکی از دوستان توی مهمونی با چند نفر دیگه آشنا شدم و حس کردم اگر اینطوری جلو رفته بودم شاید توی همه این شهرها دوست پیدا میکردم و خیلی بیشتر بهم خوش میگذشت. 


2- اونقدری که فکر میکردم خوش نمیگذره

به همون دلیل قبلی که تنهایی به آدم خوش نمیگذره و شاید اینکه روحیه منم خوب نبود خیلی کمتر از چیزی که باید بهم خوش گذشت. بعد مثلا یک ماه و نیم نیویورک هستم ولی اینطوریه که انگار فقط 6 تا آخر هفته نیویورک ام چون بیشتر روزا رو کار میکنم و بعضی روزا از خستگی بیرون هم نمیرم. توی یک ماه تنها 4 تا آخر هفته هست که آدم میتونه بره بیرون. از هر دو روز آخر هفته و معمولا یک روز به استراحت و خرید و لباس شستن و... میگذره و در واقع فقط 4 روز توی ماه برای گشتن و تفریح میمونه. اگر خونه هم وسط شهر نباشه یا ماشین نداشته باشم که روزای هفته هم کاری نمیشه کرد. بعضی روزا هم آدم اینقدر خسته است که با همه اینا فقط میخواد بخوابه. یه وقتایی هم میره برای برنامه ریزی و پیدا کردن جای خرید و چیزای روزمره. چهار روز مسافرت با دوستان هم همونقدر خوش میگذره و مخارج هم سرشکن میشه.


3- نداشتن خونه و وسایل زندگی رو سخت میکنه

همینطوری که گفتم 5 روز توی هفته از خونه کار کردن یعنی آدم داره یه جایی زندگی میکنه. آپارتمان های کوتاه مدت با وسایل خیلی گرونتر از آپارتمان های بلند مدت هستن. مثلا آپارتمان من دالاس توی گرونی شده بود 1550 دلار در ماه (بدون وسایل). همون موقع آپارتمان کوتاه مدت توی سانفرانسیسکو با وسایل میشد 6000 دلار!!! اگر واقعا بخواد خوش بگذره یا یه نفر باید اینقدر هزینه کنه یا اینکه یه جایی با کیفیت پایینتر زندگی کنه. اینه که بیشتر موقع ها من به جای یه آپارتمان کامل یه اتاق توی یه خونه یا آپارتمان اجاره میکردم که تخت و میز و صندلی داشته باشه. میز و صندلی و وسایل اون خونه هم هیچوقت به پای چیزایی که خودم داشتم نمیرسیدن و نمیارزه آدم توی هر شهری میره 400-500 دلار وسیله بخره. بقیه وسایل هم همینطور. حالا با ماشین خودم یه سری چیزا رو جا به جا میکردم ولی ماشین منم خیلی جا نداشت که میز صندلی ببرم. میخوام بگم که بیشتر زمانی رو که یه شهر هستم یه زندگی با کیفیت پایینتر داشتم و حتی یه جاهایی ماشینم رو هم نبردم و نمیشد که ببرم که خودش بدتر از بدتر بود. تخت و وسایل خواب هم همینطور. من برای خودم یه تخت عالی توی دالاس خریده بودم. جاهایی که میرفتم اکثرا طول میکشید که به تختش عادت کنم و بعضی جاها حتی تخت هم نداشت و روی زمین هم خوابیدم.


4- کلی وقت و انرژی برای جا به جایی لازمه

هر دفعه که میخوام از یه شهری برم یه شهر دیگه کلی وقت و انرژی از من گرفته میشه که اتاق پیدا کنم یا بلیت هواپیما جور کنم یا ماشین رزرو کنم. البته این وقت و انرژی رو میشد با هزینه اضافه کم کرد. مثلا اگر بخوای یک روز قبل رفتن بلیت بگیری فوقش دو سه برابر پول میدی ولی وقت کمتری میذاری. برای خونه هم همینطور. ولی خب اگر قرار باشه آدم چندین برابر پول بده همون بهتر که یه جای ثابت داشته باشه و چند روز مسافرت بره. یه وقتایی هم با هزینه مناسب پیدا نمیشه و آدم استرس میگیره که چکار کنه وقتی قرارداد اینطرف تموم میشه. مثلا الان دو هفته دیگه قرارداد این جایی که توی دالاس هستم تموم میشه و میخوام برم اروپا اما بلیت ها خیلی گرونن. دارم سعی میکنم یه بلیت با قیمت منطقی پیدا کنم نمیتونم. حالا اینور جا ندارم اونور هم برنامه ام معلوم نیست. فقط امروز سه چهار ساعت وقت تلف پیدا کردن بلیت و برنامه ریزی اش شد که از چه شهری چه روزی کجا برم چطوری. یه مسافرت سه روزه این همه برنامه ریزی نداره.


5- جاهای خوب از هم دور هستن و نمیشه رانندگی کرد

امریکا یه قاره بزرگ هست. شهرهای خوبش بیشتر دو طرفش هستن که از هم 5 روز رانندگی فاصله دارن. مثلا بخوام از میامی برم لس آنجلس باید 5 روز توی ماشین باشم که خیلی خسته کننده است. اگر ماشین هم نبرم اجاره ماشین اونور خیلی گرون میشه که باز نمیارزه. در یه مقطعی فکر میکردم که یه ماشین بخرم بذارم سمت east coast و یه ماشین سمت west coast و یه ماشین هم دالاس که یه مقداری این معضل رو کم کنم اما بعدش مدیریت این ماشینا از آدم زمان و انرژی میبره. اینکه کجا بذاره و اجاره پارکینگ بده یا باتریش میخوابه یا اینکه اجاره دادنش یکیو میخواد بالای سرش باشه. این اواخر سایت sixt رو پیدا کردم که میشه اشتراک ماشین گرفت با ماهی 700 دلار که هر شهری خواستی ماشین رو برداری. گزینه بدی نیست ولی خب 700 دلار ماهیانه هم کم پولی نیست.  یعنی توی سه سال و نیم پول یه ماشین "نو" رو دادی رفته. به علاوه وسایل ضروری رو هم نمیشه باهاش جا به جا کرد و هزینه پست هم بهش اضافه میشه که بازم از آدم وقت و پول و انرژی میگیره. تازه اگر بخوام عین ماشین خودمو هم اجاره کنم که باید روزی 200-300 دلار بدم که حداقل میشه ماهی 6 هزار دلار و منطقی نیست.


6- آشنایی به محیط جدید کلی طول میکشه و بعضی وقتا نمیشه

خرید خورد و خوراک معمولا مشکلی نیست چون همه جای امریکا شبیه همه فقط یه کم هزینه اش میره بالا چون احتمالا شهر خودت میدونی از کجا بخری که ارزون باشه ولی جای جدید رو نمیدونی. چیزای ایرانی خریدن هم خیلی سخته چون بعضی شهرها (مثل میامی) واقعا در دسترس نیستن. غیر از خرید چیزای دیگه دردسرش بیشتره. مثلا بیشتر شهرها من نتونستم یه باشگاه پیدا کنم که ورزش کنم. یه اشتراک باشگاه دارم که توی خیلی از شهرهای امریکا شعبه داره اما مثلا شعبه نیویورک اش خیلی دور بود و توی یه زیرزمین و یه جای قدیمی و کثیف بود و یه بار رفتم حالم بد شد دیگه نرفتم. باشگاه های خوب و تمیز هم اشتراک سالیانه میخواستن که برای یک ماه نمیشد. توی بعضی شهرها مثل فورت لادردیل خیلی از جایی که من خونه گیرم آمد دور بود که نمیتونستم مرتب برم.


7- دوستان صمیمی دور میشن و روابط سخت میشه

جای ثابت این خوبی رو داره که آدم راحتتر میتونه با دوستاش در ارتباط باشه. وقتی که مدام در حال جا به جایی باشی دیگه دوستان کم کم دور میشن و فراموش میشن. این خودش هم به آدم حس تنهایی میدم و برای کسی که کارش با مردم نیست صبح تا شب زندگیش رو سخت تر میکنه. روابط هم همینطور. هیچ کسی دوست نداره با کسی که یک ماه دیگه معلوم نیست کجاست و شاید تا دو سال دیگه و شاید هیچوقت نبینتش وقت بگذرونه. روابط کاری هم مثل همینه. شاید با این طرز زندگی بشه آدمای زیادی رو دید اما سخت بشه به یه رابطه بلندمدت که ازش یه چیزی در بیاد تبدیلش کرد.


8- فشار روحی روانی وارد میکنه

شاید بیشترش به خاطر این باشه که آدم نمیتونه خونه ای به خوبی جایی که ثابت باشه برای خودش تهیه کنه اما هر چی که هست به آدم فشار روحی وارد میشه. یعنی مسافرت کوتاه مدت باعث تخلیه استرس میشه اما توی بلندمدت استرس وارد میکنه. برای من سخته که در مورد این نظر بدم چون مشکل فیزیکی هم دارم اما به نظرم میاد وقتی توی دالاس ثابت بودم بهترین جاییکه دوست داشتم زندگی میکردم اما همه شهرهای دیگه ای که زندگی کردم هیچوقت نتونستم توی بهترین جاهاش زندگی کنم و این نا آشنا بودن به محیط و چیزای اینطوری به آدم فشار وارد میکنه. نبود دوستان و گردهمایی های اجتماعی هم همینطور.


9- جمع کردن و پهن کردن وسایل هم زمان میبره.

تقریبا هر بار که من میخواستم از یه شهری به یه شهر دیگه برم یک روز طول میکشید که بتونم خونه ای که هستم رو تمیز کنم و وسایلم رو جمع کنم و بذارم توی ماشین. خونه ثابت خوبیش به اینه که دیگه همه وسایل همیشه سر جاشون هستن. الان خیلی سریعتر از قبل این کارا رو میکنم اما بازم خیلی زمانبر هست.


نتیجه گیری

خلاصه اش اینه که بیشتر معایبش برمیگرده به هزینه بالاش برای داشتن همون کیفیت زندگی یه جای ثابت و کم شدن روابط اجتماعی و تحمیل فشارهای روحی. 

تجربه من اینه که یا آدم باید یه جای ثابت داشته باشه و هر چند وقت یکبار کوتاه مدت مسافرت کنه یا اینکه اگر میخواد بلند مدت این کارو کنه حداقل 3-4 ماه توی یه شهر بمونه که این میشه سال 3-4 تا شهر. برای حفظ کیفیت زندگی هم باید حاضر باشه یه هزینه دو سه برابری زندگی ثابت رو پرداخت کنه یا هزینه مسافرت های کوتاه مدت تر رو بده. در کل الان که دو سالی ازش گذشته تا حد زیادی عادت کردم و حتی بعضی وقتا ازش واقعا لذت هم بردم. بستگی به نوع آدم و شرایط اش حتی شاید بشه گفت که مزایاش از معایبش بیشتره.

تجربه دو سال digital nomad بودن - قسمت اول جاهایی که رفتم

سال 2021 بود که یکسالی از شروع کووید گذشته بود. اکثرا توی خونه محبوس شده بودن. دالاس زودتر از خیلی جاهای دیگه باز شد. قرار بود که تا تابستون دیگه همه جا باز بشه. منم برنامه ریزی کرده بودم که به طور کامل برم کالیفرنیا. تقریبا همین موقع ها بود که آپارتمانی که داشتم و تمدید نکردم و راهی نیویورک شدم تا قبل از جا به جایی به سانفرانسیسکو تجربه زندگی شهرهای دیگه رو هم داشته باشم.

قبل از رفتن

از فوریه اون سال هم بود که افسردگی و بیماری ام شروع شد. اون روزایی که داشتم خونه رو تمیز میکردم و تحویل میدادم خیلی ناراحت و غمگین بودم چون زندگی اونجا رو واقعا دوست داشتم و با شرایط استرسی و نداشتن گرین کارت و استرس شدید کار اصلا دوست نداشتم که اونجا رو ترک کنم اما اگر تمدید هم میکردم دیگه این فرصت که برم جاهای دیگه رو ببینم رو از دست میدادم. تصمیم سختی بود و بالاخره گرفتم. اگر برگردم نمیدونم این کارو میکردم یا نه. شاید نمیکردم چون توی اون شرایط روحی اون خونه برام یه محل آرامش بود. شبها کنار اون دریاچه کوچیک قدم میزدم یا میرفتم مرکز شهر و اینا.

می 2021 - نیویورک و نیوجرسی

نیویورک رو دوست داشتم. اگرچه اولش با شوک مواجه شدم که طرف یه اتاق با همه وسایل به من نشون داد و یه اتاق خالی بهم تحویل داد! اما خب هر طوری بود گذروندم. این روزا بعضی وقتا دلم برای پل بروکلین و اون قدم زدن های شبانه کنار رودخونه هادسون تنگ میشه. وای که چقدر اون مناظر و شبا رو دوست داشتم.

جون 2021 - سیاتل

بعد از نیویورک تا سیاتل رانندگی کردم و بین راه چند تا جای رویایی هم دیدم مثل پارک yellowstone و mount rushmore . به قول خودم از coast to coast به مدت چهار روز و نصفه رانندگی کردم. به عمرم اینقدر رانندگی نکرده بودم و فکر کنم دیگه هم نکنم! خیلی سیاتل نموندم و برای عروسی دوستم رفتم کالیفرنیا

اونجا خیلی بهم خوش گذشت. لس آنجلس واقعا عالی بود و دوستم هم با من مثل یه عضو خانواده برخورد کرد. هیچوقت یادم نمیره که منو توی ماشین خودشون بردن تا محل عروسی. انگار که یکی از فامیلا بودم.

جولای 2021 - سانفرانسیسکو

از لس آنجلس آمدم سانفرانسیسکو تقریبا اواخر جولای بود. از فرودگاه که میرفتم سمت شهر همینطوری هوا سردتر و ابری میشد. به شهر که رسیدم مه بود و جلومو به سختی میدیدم. حس بدی بود. با خودم گفتم وای واقعا میخوای بیایی اینجا زندگی کنی؟ سیاتل و لس آنجلس چه بهشتی بودن و اینجا چیه. حس خوبی نبود. هر روز دنبال آپارتمان گشتم ولی هر روز حالم بدتر و بدتر میشد. شهر مرده بود. همه جا بسته بود. فقط یه سری خیابون خواب همه جا بودن. حتی اجازه نمیدادن که غذا رو توی رستوران بخوری و فقط باید میگرفتی و میبردی خونه. یه مدتی که بودم فکر کردم با این شرایط بخوام بیام اینجا خودکشیه. اگرچه خونه ها ارزون شده بودن اما جای زندگی نبود.

سپتامبر تا نوامبر 2021 - دالاس

 آخرای آگوست برگشتم دالاس. یک ماهی دالاس سر کردم. خوب بود. خونه ای که بودم یه دختر برزیلی هم بود که اونم مثل من nomad شده بود و داشت امریکا رو میگشت که ببینه کجا خوبه. بعضی وقتا با صاحبخونه و این دختره میرفتیم کنار دریاچه. یه سگ هم داشت که خیلی به یادموندنی بود. توی سفر به puerto rico پیداش کرده بود و نجاتش داده بود! دختره تازه با دوست پسرش که سیاتل بود به هم زده بود ولی هر روز چند ساعت باهاش چت میکرد و بعضی وقتا تلفنی حرف میزدن. بعدش هم رفت Utah پیش خانواده اش و دیگه هم ندیدمش. خیلی خوب میشد اگر میخواست همسفر من باشه ولی نشد.

دسامبر 2021  تا فوریه 2022 - میامی

تا اواسط نوامبر دالاس بودم. فکر کردم که ده سال اینجا زندگی کردم بهتره برم سمت فلوریدا که تا حالا نبودم. با ماشین خودم رفتم فلوریدا. این یکی از بهترین سفرهای جاده ای بود که رفتم. توی راه Arkansas رو memphis و savanah  و jacksonville و orlando و چند تا شهر دیگه هم ایستادم و خوب همه جا رو دیدم. در کل بهم خیلی خوش گذشت. این حس رو داشتم که کاشکی این خوشی رو با یکی دیگه هم میتونستم مشترک بشم اما کسی نبود خب بتونه این مسیر طولانی رو با من بیاد.

به میامی که رسیدم هوا عالی بود. چند تا از دوستام هم از ایالت های دیگه آمدن و دو هفته ای خوب گشتیم و خوش گذشت. تا اواسط فوریه میامی بودم تا بالاخره پاسپورتم با مهر خروج آمد.

فوریه تا می 2022 تهران و شیراز

رفتم ایران و دو ماه و نیمی ایران بودم. بعد از ده سال حس عجیبی بود. در موردش یه کم نوشتم دیگه نمینویسم اما خیلی خوب بود که میشد خانواده رو دید. شاید باید بیشتر مینوشتم چون خیلی چیزا توی دلم بود ولی ننوشتمشون. شیراز خیلی خوش گذشت چند روزی بیشتر نبودم اما واقعا بهم خوش گذشت. برای اولین بار چند تا از جاهای تاریخی اشو که قبلا هم نرفته بودم رفتم.

می 2022 - ترکیه استانبول و آنکارا و قونیه

اواسط می 2022 بود که خانواده رو بردم ترکیه برای دو هفته ای و همه جا رو نشونشون دادم. هم استانبول و هم آنکارا و هم قونیه. قونیه رو خیلی دوست داشتم شهری هست که هنوز روحش رو حفظ کرده. شانسی یه اتاق خوب توی یه هتل خوب ارزون هم وسط شهر پیدا کردم که خودش یکی از عواملی بود که خوش گذشت.

از ترکیه برگشتم میامی. یک ماهی موندم اما دیگه خوش نگذشت. هوا خیلی گرم بود و هیچ کاری نمیشد کرد. منم خیلی خسته شده بود و میخواستم یه جایی بمونم. ماه 

جون 2022 - میامی

جون رو میامی سر کردم ولی جای خاصی نرفتم. میخواستم با ماشین برگردم دالاس اما جایی رو برای موندن توی دالاس نداشتم. اجاره آپارتمانی که داشتم هم از 1000 دلار شده بود 1550 دلار که خیلی زیاد بود. نه اینکه حقوقم نرسه که بدم اینکه خیلی گرون شده بود. فکر کردم برم کالیفرنیا اگر باز شده بود دیگه جا به جا بشم برای همیشه برم اونجا.

جولای 2022 - سانفرانسیسکو

جولای 2022 ماشین رو گذاشتم میامی و رفتم سانفرانسیسکو. اونجا هوا خوب بود. شهر تا حدی باز شده بود. دو هفته اول ماشین نداشتم و خیلی سخت گذشت. قیمت ها برخلاف پارسال چند برابر شده بود. نه هزینه خونه و هتل میارزید و نه هزینه اجاره ماشین. دیدم بدون ماشین واقعا سخته. رفتم یه ماشین اجاره کردم برای یه مدت و  برخلاف همیشه اینبار وسط شهر خونه گرفتم که تجربه زندگی توی شهر رو هم داشته باشم. شب اول دو تا ساک وسایل و همه سوغاتی هایی که از ایران خریده بودم رو با ماشین اجاره ای بردم هتل و شب دزد زد و همه رو برد. من موندم و یه کیف کولی. سانفرانسیسکو خیلی ناامن تر از قبل شده بود. تجربه بدی بود. باز به خودم گفتم واقعا میخوای بیایی اینجا زندگی کنی؟ رفتم چند تا لباس زیر و یه دست لباس بیرون خریدم و چند روز آخر رو با اونا سر کردم. همه وسایلم دیگه توی یه پلاستیک جا میشد. شانس آوردم که کت شلوارم رو نبرده بودن. عروسی یکی دیگه از دوستام نزدیک سن حوزه بود که اونم خوش گذشت. چند تا خونه هم دیدم اما هم خیلی گرون بودن 3500 دلار برای اجاره و هم اینکه من دلم چرک شده بودم که سانفرانسیسکو بمونم. اطراف هم چند تا آپارتمان برای خرید دیدم. ارزونترینش که به پول من میخورد 700 هزار دلار اینا بود. رفتم تو طرف گفت آمدی نقد بخری؟! گفتم نه بابا پول نقدم کجا بود. خونه رو دیدم فاجعه بود. گفت مشتری نقد داره اگر نقد نداری اصلا فکرشو هم نکن! فکر کردم من هیچوقت هم همچین جایی نمیتونم زندگی کنم. قشنگ مخروبه بود مال 1960 اینا. فقط یه آپارتمان 950 هزار دلاری بود که نسبتا خوب بود و دوست داشتم که اونم خیلی بیشتر از پول من بود. یعنی ماهیانه باید حدود 5000 دلار میدادم که ریسک بزرگی بود و در ضمن اصلا نمیخواستم توی این شرایط ریسک مالی کنم وقتی که کارم معلوم نبود که چی بشه.

آگوست 2022 - پورتلند

اینکه جایی برای موندن نداشتم و همه چیز هم اینقدر گرون شده بود خودش یه فشاری بود. فکر کردم حداقل که الان جایی رو ندارم برم یه کم بگردم. فکر کردم میرم پورتلند که یکی از دوستام اونجاست و اونجا یه ماشین میخرم. خوبیه پورتلند اینه که مالیات بر خرید نداره. البته اگر بخواهی ماشین رو توی یه ایالت دیگه قبل از یکسال ثبت کرد باید مالیاتش رو به اون ایالت دیگه داد ولی خب همین که بشه اولش پول مالیات رو نداد خوبه. فکر کردم دو سه روزی خونه یکی از دوستام میمونم و ماشین رو که خریدم میرم مرکز شهر یه جایی رو میگیرم یه رانندگی میکنم سمت سیاتل و اونطرفا. بدون ماشین واقعا نمیشه امریکا زندگی کرد.

اون ماشینی که من خریدم هم برای سال اول کووید که همه جا بسته بود خوب بود اما قرار نبود که باهاش طول و عرض قاره امریکا رو طی کنم. یه ماشین لاکچری خریده بودم برای آخر هفته ها و فکر کردم سال بعدش یه ماشین ارزون هم میخرم برای مسافرت ها اما ماشین ها هم گرون شدن. میخواستم یه ماشین نو بخرم که دیگه دردسر گشتم هم نداشته باشم. قیمت ها و همه چیز رو چک کردم و راهی پورتلند شدم. اونجا به دیلرها که زنگ زدم همه چهار تا پنج هزار دلار بالاتر از قیمت ماشین 20 هزار دلاری میخواستن. یعنی حتی یه دیلر هم توی اون شهر نبود که یه ماشین نو رو بخواد به قیمت خودش بده. اینم از برکات پول چاپ کردن های دولت بایدن بود که رفت توی چشم ما. فکر کردم یه ماشین دست دوم تصادف کرده پیدا کنم که حدود 10-15 هزار دلار باشه حداقل دیگه نخوام چند هزار دلار پول بیخودی بدم به دیلر. اونجا هر روز دنبال ماشین میگشتم اما ماشین های دست دوم هم قیمت نو بودن فقط پول دیلر رو نباید میدادی. ماشین های دست دوم فاجعه ای بیش نبودن. اکثرا داغون و تصادفی یا خیلی گرون. انگار که امریکا قحطی شده بود.  حتی یکی هم پیدا کردم که تصادفش سمت در عقب بود و کامل تعمیر شده بود و فکر کردم شاید بد نباشه اما همونم تا ناهار بخورم و راه بیفتم فروش رفت.

پورتلند خیلی زیبا بود و خیلی ها هم با دوچرخه اینور اونور میرفتن. اون مدت هم من با دوچرخه دوستم سر کردم که خیلی خوب بود. باهاش هر روز میرفتم کافی شاپ و از اونجاها کار میکردم. هوا هم اون موقع خوب بود. شهر رو هم تا حد خوبی دیدم چون کوچیک بود جای زیادی برای دیدن هم نداشت.

آگوست 2022 - سیاتل

یکی از دوستام توی سیاتل گفت که صاحبخونه اش یه ماشین قدیمی داره که میخواد بفروشه و بدی نیست بیا اینجا اینو بگیر. با اتوبوس رفتم سیاتل. اون ماشین هم خوب نبود. یعنی آخر عمرش بود و اگر میخریدم نمیتونستم رانندگی کنم باهاش برگردم دالاس. به علاوه از سیاتل تا دالاس دو روز رانندگی هست و باید یه ماشین مطمئنی آدم داشته باشه برای این مسیر طولانی. اگر ماشین گیر میاوردم خیلی خوب بود چون میتونستم کانادا و جاهای دیگه رو هم برم و حتی مسیر برگشت رو رانندگی کنم و ایالت های اینور هم که ندیدم توی راه ببینم اما یک هفته ای که سیاتل بودم هم ماشین گیر نیاوردم. اجاره ماشین هم روزی 100 دلار اصلا نمیارزید. مشکل بدون ماشین هم اینه که نمیشه یه جای دورتر خونه گرفت که ارزون باشه و مراکز شهر اجاره ها بالای 3000 دلار ماهیانه شده بود که بازم نمیارزید.

آگوست 2022 - دالاس 

توی تگزاس دیلرها اینقدر دندون گرد نبودن و توی اخبار آنلاین میخوندم که هنوز میشه اونجا ماشین های نو رو با قیمت خودشون خرید برای همین برگشتم دالاس. هوای دالاس خوب شده بود. دو سه هفته ای موندم و چون ماشین نداشتم هم جای خاصی نرفتم. بیشترش رو از خونه و کافی شاپ های اطراف کار میکردم و چند باری هم با دوستای دالاس رفتیم بیرون. یکی دو روز هم یه مسافرت رفتم آستین. برخلاف انتظار با وجود اینکه اکتبر هم نزدیک بود قیمت اجاره ها خیلی پایین نیامده بود. معمولا این ماه اجاره ها کم میشد. آپارتمان قبلی ای که بودم شده بود 1450 که همچنان خیلی گرونتر از قبل بود. این شد که پلن خرید ماشین و اجاره خونه دالاس رو کنسل کردم و برگشتم میامی. 

سپتامبر 2022 تا فوریه 2023 - فورت لادردیل و میامی

یه جایی رو پیدا کردم توی فورت لادردیل تا یک ماهی ببینم زندگی اونجا چطوریه و بعد با ماشین خودم برگردم دالاس. بیشتر روزا هوا طوفانی و بارونی بود. حتی یکبار طوفان سیل هم راه انداخت. آپارتمانی که بودم رو کامل آب گرفته بود و اصلا نمیشه دیگه با ماشین رفت بیرون. دو سه روزی طول کشید که آب ها برن پایین و بشه دوباره رفت بیرون. آپارتمان ام تا اقیانوس فقط 12 دقیقه فاصله داشت. چند شبی رو رفتم کنار ساحل. فورت لادردیل به طور کلی قابل زندگی تر بود. 

اون مدتی که اونجا بودم حوادث ایران هم پیش آمد که خیلی تاثیر منفی ای روی من داشت. در موردش یه کم نوشتم ولی افسردگی منو چند برابر کرد و بعضی وقتا روزها از خونه بیرون نمیرفتم و کلی هم گریه کردم. این شد که به جای یکماه پنج ماه موندم. یه کم هم از اینور اونور رفتن خسته شده بودم مخصوصا چند ماه اخیر که سانفرانسیسکو و سیاتل و دالاس بدون ماشین سر کردم واقعا بد بود ولی خب عادت کرده بودم به پیاده رفتن و بیشتر روزایی که فلوریدا بودم هم خیلی شبا پیاده روی کردم. 

از اول 2023 بود که تصمیم گرفتم زندگیمو به روال خوبش برگردونم. دیگه هر روز رفتم بیرون و باز از کافی شاپ ها کار کردم و بازم رفتم باشگاه و وزنم رو رسوندم به وزن متوسط و کم کم روحیه ام بهتر شد که بخوام از خونه برم بیرون. اون آخرا حتی کشف کردم که از خونه ام تا riverwalk مرکز شهر رو هم میتونستم پیاده برم ولی هیچوقت نرفته بودم. چند شبی هم پیاده رفتم اونجاها اگرچه تقریبا 45 دقیقه راه بود. فورت لادردیل خیلی حس تنهایی داشتم فکر کردم برم سمت دانشگاه باز دو نفر پیدا میکنم که باهاشون حرف بزنم. 

ماه فوریه رفتم سمت دانشگاه یه جا رو گرفتم. بیشتر روزا رو خونه بودم و از خونه کار کردم. همخونه ای هام ایرانی بودم و بعضی وقتا باهاشون همصحبت میشدم. اون آخرا یه شب یکی از دوستان منو مهمونی دعوت کرد و اونجا با چند نفر دیگه آشنا شدم. برای اولین بار از این وضعیت nomad بودن خوشم آمد. یعنی حس کردم چه موقعیت خوبی بوده که آدم با یه عالمه آدم دیگه توی شهرهای دیگه آشنا بشه. تازه یاد گرفتم که چکار باید بکنم و چطوری خوش بگذرونم! ولی خب باید میامی رو ترک میکردم.

مارچ 2023 تا می 2023- دالاس

ماه مارچ با ماشین خودم برگشتم سمت دالاس. توی راه Gainsville و تالاهاسی و نیواورلینز هم ایستادم. مثل دفعه پیش که آمدم  میامی خوش نگذشت اما بد هم نبود. نیواورلینز میخواستم یکی از دوستامو ببینم اما اون مدتی که اونجا بودم کنفرانس داشت و رفته بود یه شهر دیگه. خودم هر شب تنها رفتم مرکز شهر. یکی از شهرهایی هست که دوست دارم و برای همینم موندم. 

بعد هم برگشتم دالاس. یک هفته ای برای کار رفتم سانفرانسیسکو ولی دیگه نموندم چون هوا کمی سرد بود و الان دارم برنامه ریزی میکنم که سه ماه آینده رو اروپا باشم. برای همین دیگه جایی رو اجاره نکردم و ماشین هم نخریدم.


خلاصه

این دو سال به اندازه همه عمرم مسافرت کردم. هنوزم مسافرت ها تموم نشدن. تقریبا تمام این دو سال رو با مشکل افسردگی و کم انرژی بودن و تیروئید و استرس کاری سر کردم. چیزی که اصلا انتظارش رو نداشتم. شاید همین باعث شد که نتونم واقعا از موقعیتی که برام جور شده بود استفاده درستی کنم. همه این مدت دوست داشتم که یکی هم کنارم بود و اینقدر همه جا رو تنها نمیرفتم ولی کسی رو هم پیدا نکردم که شغلش مثل من باشه که بتونه اینقدر راحت جا به جا بشه و اصلا بخواد همچین کاری رو کنه.

یک ماهی که گذشت خیلی خلاصه

این یک ماه مارچ واقعا سریع گذشت. هفته آخری که میامی بودم برای اولین بار از اینکه بیخانمان هستم خوشم آمد! یعنی یاد گرفتم که چطوری میشه اینطوری زندگی کرد و لذت برد. خیلی طول کشید تا به این مرحله برسم اما خوشحالم که رسیدم. فکر میکردم که هیچوقت اینطوری نمیشه.

اول مارچ ماشین رو زدم به جاده و برگشتم دالاس. کلی داستان پیش آمد که میتونستم بنویسم و نرسیدم حتی برای خودم بنویسم. توی راه برگشت یک هفته نیو اورلینز موندم. شهر کوچیک و قشنگیه. حیف که از دالاس دوره. روز آخر ماشینم خراب شد. باتریش خوابیده بود. داستانی بود تا راهش بندازم و برگردم دالاس. 

وقت سفارت ایتالیا بعد از مدت ها برای چند روز آینده باز شد. سریع وقت گرفتم و رفتم هیوستون. آخر هفته رو هم اونجا موندم. برای اولین بار هیوستون رو دوست داشتم. فهمیدم که من که همیشه میرفتم تابستون بوده و بینهایت گرم بود اما اینبار هوا عالی بود. اگر بیشتر سال اینطوری باشه به نظرم از دالاس هم بهتره.

 سال نو رو دالاس بودم. برای اولین بار توی دانشگاه خودمون حس غریبی داشتم چون هیچ کدوم از بچه ها رو نمیشناختم. همون روز فهمیدم که دو تا از دخترهای خوب دانشگاهمون جدیدا جدا شدن و منم شوکه شدم. آخه آدم با یه دل امیدی میره سر خونه زندگی و آخرشم اینطوری. 

چند روزی نگذشته بود که رفتم سانفرانسیسکو برای کارهای شرکت و یک هفته ای اونجا بودم. اونجا هم شب اول داستانی بود و آخرش توی فرودگاه خوابیدم. از سانفرانسیسکو هم برگشتم دالاس و سیزده بدر رو با بچه های قدیم و جدید اینجا خوش گذروندم. 

این مدت هر روز بیرون غذا خوردم که واقعا خجالت داره اما خیلی حال داد. یه بوفه غذای ایرانی کنار خونه ای که توی دالاس گرفتم بود که هر روز برای ناهار اونجا بودم. الان دو سه روزی هست که زندگی داره روی روال میفته. از امروز صبح رفتم باشگاه و غذا هم خونه درست کردم که شاید سلامتی ام رو دوباره بدست بیارم. سلامت جسمی ام تغییری نکرده. از اول سال بهتر شدم اما خوب نشدم. بعضی روزا خوبم و بعضی روزا نه. سلامت روحی هم مثل همون اما بیشتر روزا رو خوبم. آخر این ماه میخوام برم اروپا و هنوز نتونستم برای خانواده ام از ایران وقت سفارت بگیرم. شاید مجبور بشم سفرم رو عقب بندازم. 

یه گوشی جدید S23 ultra هم گرفتم که گوشی قبلی ام رو بدم به برادرم. این مدت کارهای شرکت هم کلی عقب افتادن. وضعیت کاریم هم مثل قبل هست. همون شرکت قبلی و همون حقوق. کنارش یه پروژه ای برای خودم شروع کردم از اول سال که چون همش مسافرت بودم نرسیدم روش کار کنم.

یعنی اگر نوشته بودم هر روز این یک ماه یه داستانی بود. نه به اون دو ماه اول سال که همش خونه بودم و هیچ اتفاقی نمیافتاد و نه به اینکه این مدت هر روز یه داستانی بود و نرسیدم که هیچی بنویسم. واقعا زندگی خیلی بالا پایین داره.

سال نو, مبارک!

چه زود یکسال دیگه گذشت. انگار همین دیروز بود که ایران پیش خانواده بودم. چقدر سالی که گذشت سال سختی بود. شاید یکی از بدترین سال های زندگیم بود. شاید دیگه هیچ سالی به این بدی رو نبینم. این روزا حالم خیلی خوب شده ولی حس من امروز من اینه که عید امسال بدون نیکا عیدی نیست.

برای امسال یه آرزو بیشتر ندارم و اون اینکه امسال سال آزادی باشه.