زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

شوک های غیرمنتظره

یه وقتایی یه چیزایی میبینم با چشمام که باور نمیکنم و حتی شوکه میشم. چند وقت پیش یه ویدئو از برنامه پخش زنده توی ایران دیدم که کاملا مات و مبهوت موندم. چندین بار از اول نگاه کردم تا جایی که مامانم گفت آخه این چیه هی نگاه میکنم. گفتم چیزی رو که میشنوم اصلا باور نمیکنم.



مصاحبه کننده در یک برنامه زنده تلویزیونی خیلی با وجد در مورد یک عملیات تروریستی توی فرانسه صحبت میکنه. بعدا همچین جمله ای هم به نقل از فرد مفتخر خوندم:  "در بازجویی ها به آن افسر تاکید کردم که فرق من با شما این است که من ترور بختیار را بر اساس اعتقادات خودم انجام داده ام، ولی شما عقیده ندارید و فقط دستورات مافوقتان را اجرا می‌کنید." (b-b-c)


همیشه فکر میکردم که مثلا یه تروریست چه شکلی هست؟ فکر میکردم شبیه اینه:


اما بعدا دیدم که اشتباه میکردم. پشت اون نقاب های تروریسی افرادی هستن که به ظاهر صورت موجهی هم دارند. افرادی که مذهب و اعتقاداتشون همه چیزشونه و حتی به همین خاطر ترور میکنن. عجبی بود و شوک بزرگی. چطور انسان به جایی میرسه که اعتقاداتی پیدا میکنه که خلاف انسانیت هست؟ چرا به چیزی اعتقاد پیدا میکنه که از بچگی توی مغزش کردند و حتی نرفته در مورد چهار تا کتاب مخالف بخونه؟ چطور یه فرد لبنانی اعتقاد پیدا میکنه که باید نخست وزیر سابق ایران رو ترور کنه؟ عجب بیشتر اینکه کسانی که ادعای انسانیت و خدا و مذهبشون میشه و از یه عملیات تروریستی با افتخار یاد میکنند. آیا "به درک واصل کردن" همون ترور نیست؟ فرض بختیار کثیف ترین آدم (که اینطوری هم نبوده) آیا باید ترور میشده؟ آیا ترور چیز خوبیه؟ آیا این طرز تفکر برای جامعه انسانی خطرناک نیست؟ اگر این فرد فردا اعتقاد پیدا کنه (یا به اعتقادندشونش) که من مثلا چون توی امریکا زندگی کردم باید کشته بشم, آیا باید بهش حق داد که منو ترور کنه؟ یا مثلا شما بدحجاب بودی دشمن خدا و پیغمبر شدی بیاد شما رو ترور کنه؟ آیا ندیدیم افرادی توی افغانستان یا پاکستان یا عراق و... که از این دست اعتقادات پیدا کردند؟ آیا ما خودمون از این دست اعتقادای بی اساس نداریم؟

نحوه مواجهه افراد با تفاوت ها در امریکا

یه چیزی که هر کسی اینجا (امریکا) باهاش مواجه میشه تفاوت های اینجا به ایران هست. توی بلاگم بخونین در مورد بعضی از این تفاوت ها نوشتم مخصوصا روزهای اول. مواجهه آدم ها با تفاوت های اینجا دو جور مختلف هست. بعضی با این تفاوت کنار میان و تغییر میکنن و بعضی نمیتونین با این موضوع کنار بیان و با همون طرز تفکر زندگی میکنن تا جایی که دیگه نمیتونن دوام بیارن و برمیگردن ایران.من نمیگم که کدوم دسته کار درست رو انجام میدن. ممکنه برای یه عده ای برگشتن بهتر باشه و برای یه عده ای ماندن. اما ماندن دو حالت داره کسی که تغییر میکنه و با شرایط کنار میاد و کسی که با همون طرز تفکر در رنج و عذاب زندگی میکنه. 


بذارین مثال بزنم. مثلا دوری از خانواده یه حقیقت هست اینجا. من پدرم رو چهار سال و نیم هست که ندیدم. مادرم بعد از چهار سال آمد و خدا میدونه دفعه بعد کی ببینمش. اما فرهنگ اینجا همین هست. اینجا فرهنگ فردگرایی هست. هر کسی زندگی خودشو داره. نه اینکه بگم بچه های اینجا سر به خانواده نمیزنن اما زیاد هست که پدر و مادر توی یه ایالت دیگه زندگی میکنن و بچه ها سالی یکبار یا دو بار فقط برای تعطیلات سر میزنن یا برعکس. اینجا هر کسی اختیار زندگی خودشو داره و دخالت خانواده ها توی زندگی ها مینیمم هست و به طبع وابستگی های عاطفی کمتر هست. حالا فرض کنین کسی که ایران زندگی کرده و اصلا این وابستگی عاطفی رو ارزش میدونه. خب این فرد از هر لحظه زندگی در اینجا زجر میکشه چون از خانواده دور شده. حالا یکی با این موضوع کنار میاد و تغییر میکنه و تبدیل به شخصی فردگرا (تر) میشه و یکی کنار نمیاد و اینقدر رنج میکشه تا جایی که میگه بسه و برمیگرده.



تفاوت های فرهنگی فقط یک قسمتی از موضوع هست. مسائل مذهبی چالش های بیشتری رو ایجاد میکنه. مثلا کسی که اعتقاد داره دست دادن با نامحرم مشکل داره وارد محیط اجتماعی اینجا میشه و چون دست دادن اینجا نشانه احترام هست به مشکل میخوره. حالا این طرف یک اعتقاد مذهبی هست و اونور یک رفتار اجتماعی. خب این فرد بعد از یک مدت کم کم دچار مشکل میشه چون توی محیط کار یا هر جایی که میره یا با هر فرد جدیدی که آشنا میشه باید یه موضوعی رو توضیح بده که درکش برای کسی که با فرهنگ اینجا بزرگ شده ساده نیست. حتی بعضی اینو سوء تعبیر هم میکنند. در مواجهه با چنین مسائلی یکی تغییر میکنه و یکی نمیکنه. آدمایی که اینجا تغییر نمیکنن معمولا یه گروه بسته اجتماعی تشکیل میدند و با همونا در ارتباط هستند. البته این گروه های بسته با افزایش مهاجرها توی شهرهای بزرگ بیشتر و بزرگتر هست و در شهرهای کوچیک که افراد همفکر کمتری پیدا میشه کوچیکتر و محدودتر هست.


مشاهده شخصی من این بوده که افراد متعصب اینجا به مشکل برمیخورند. کسانی که فکر میکنن چیزی که فکر میکنند درست هست و هیچ کس دیگه ای به جز اونا درست نمیگه حالا به هر دلیلی نمیتونن تغییر رو قبول کنن. یه آدمایی هستند که اعتقاد دارند شبه و حتی وقتی  خورشید رو بهشون میدند انکارش میکنن و در نهایت کسی رو که ادعا میکنه روز شده تکفیر میکنند. خب این آدما تغییر براشون مثل سم مهلک هست. کسی که نقد پذیر نباشه و نتونه قبول کنه که نظرات مخالفش هم ممکنه درست باشه و حداقل بره در موردش تحقیق کنه در مواجه با چیزهایی که مطابق افکارش نیستند جبهه میگیره و نمیتونه قبول کنه. نظر شخصی من اینه که آدما معمولا از تغییر میترسند. اگر به زندگی هر کسی نگاه کنین میبینین که از بچگی تا بزرگسالی هزار تا چرخ خورده و عوض شده اما وقتی از خودش بپرسین میگه نه من همونم که بودم و علتش اینه که معمولا خود واقعی آدم ها تغییر کمی میکنه. این افکار و ذهن ( mind) هست که تغییر میکنه و خود انسان با ذهنش فرق میکنه. در واقع خوب بخواهیم نگاه کنیم تغییر به طور کلی چیز بدی نیست (از جمادی مردم و نامی شدم...). من نخواستم موضوع رو بیشتر از این باز کنم اما چون دغدغه فکری خیلی ها بود و چند نفر پرسیده بودند گفتم در موردش بنویسم. نظر من اینه که هر کسی باید تجربه کنه و بهترین راه رو برای زندگی خودش انتخاب کنه.

شبکه های اجتماعی در امریکا

شبکه های اجتماعی توی امریکا با ایران خیلی متفاوت هستند. حتی نحوه استفاده هم متفاوت هست. 


اینجا توییتر (twitter) بیشترین کاربرد رو برای اخبار و اطلاع رسانی داره و تقریبا هر چیزی رو هر کسی بخواد لحظه ای دنبال کنه از توییتر استفاده میکنه. بعد افراد معروف هم اکثرا توییتر دارند و میتونن برای همدیگه و دیگران پست بذارن. 


شبکه جدی تر دیگه یوتیوب (Youtube) هست. یوتیوب حتی برای کارهای تجاری هم استفاده میشه. بسیاری از افراد نه تنها ویدئوهاشونو به اشتراک میذارن بلکه دنبال کننده ویدئوهای دیگران هستند. اکثر شرکت ها و افراد معروف هم کانال های یوتیوبی دارند.


لینکدین (Linkedin) هم که جای همه آژانس های کاریابی رو گرفته و هر کسی دنبال کار میگرده یا مطالب مربوط به تجارت داره اینجا میذاره. 


شبکه بعدی اینستاگرام (Instagram) هست که یه جورایی جای فیس بوک رو گرفته. اکثرا عکسهای لحظات خوب زندگیشونو میذارن. البته بعضی شرکت ها هم تبلیغات میکنن.


شبکه بعدی هم که بیشتر بین جوان ها رایج هست اسنپ چت (snapchat) هست. چون پیام هایی که فرستاده میشه بعد از یه مدت پاک میشه اکثرا دوست دارند از این شبکه استفاده کنند.


فیس بوک (Facebook) هم هنوز فعال هست اما من میبینم که دوستای امریکایی من بیشتر توی اینستاگرام عکس میذارن و از همونجا میفرستن توی فیس بوک و کمتر به فیس بوکشون سر میزنن.


بخوام بگم زیاد هست مثل Reddit و Pinterest و... اما فقط بگم که telegram و viber و whats appو imo ... اینجا کاربردشون فقط تماس با خانواده توی ایران هست!

مالیات بر درآمد در امریکا

چون این سئوال خیلی هاست که مالیات توی ایران با امریکا چه فرقی داره گفتم یه کم در موردش بنویسم. اینجا یه مالیات بر درآمد هست که چند تا گزینه داره. هر چیزی هم که میخرین (به جز مواد غذایی خام و برخی مواد بهداشتی) مالیات بر خرید داره.

مثلا حقوق کسی که سالیانه 80 هزار دلار هست و توی کالیفرنیا زندگی میکنه میشه هر دو هفته ای حدودا 2000 دلار (ماهی 4000 تا). اینم محاسباتش


Net Pay


هر چیزی هم که میخواهین بخرین تقریبا 8.25% درصد مالیات داره. این مالیات از حقوقتون کم نمیشه اما موقع خرید باید بدین. مثلا یه دوربین میخواهین بخرین 100 دلار باید 108.25 بدین (یعنی 8 دلار بیشتر). یه جورایی مثل این هست که 10 درصد حقوق هم اینطوری میره. بعضی جاهای کالیفرنیا این تکس تا 9.75% هم میشه. اجاره خونه هم ماهی 1500-2000 تا همینطور به بالا هست.


برای کسی که تگزاس زندگی میکنه مالیات بر درآمد یه کم کمتره. محاسبات زیر بر اساس همون حقوق سالی 80000 تا و پرداخت دو هفته ای هست:


Net Pay


یعنی تقریبا ماهی 500 دلار بیشتر و اجاره خونه هم حدود 800-900 دلار هست. جاهای خیلی خوب دیگه 1200-1300 هست و البته خونه ها به نسبت کالیفرنیا بزرگتر هستند. قیمت خرید خونه هم یک سوم یا یک چهارم کالیفرنیا هست. برای همین میگن که کیفیت زندگی توی تگزاس به نسبت درآمد بالاتر هست.

مالیات ها رو از این سایت هم میتونین حساب کنین:

https://www.paycheckcity.com/calculator/salary/


البته مالیات ها پله ای هست و قشر کم درآمد کمتر میدن و قشر پر درآمد بیشتر. افراد مجرد بیشتر و متاهل کمتر و کلا به خیلی چیزا بستگی داره. برای اطلاعات بیشتر میتونین به ویکیپدیا هم یه سری بزنین:

https://en.wikipedia.org/wiki/Income_tax_in_the_United_States


چنگیز خان مغول یک قهرمان ملی

امروز یاد یه خاطره ای افتادم که نمیدونم در موردش نوشتم یا نه. چند سال پیش توی یکی از جلسات ToastMasters که میرفتم یه نفر اهل مغولستان آمد در مورد چنگیز خان مغول صحبت کرد. خلاصه ده دقیقه ای از محاسن چنگیز خان و فتوحات و افتخاراتش گفت. یه طوری حرف زد که گفتم نکنه اشتباه شنیدم که داره راجع به چنگیزخان صحبت میکنه. بعد از صحبتش پرسیدم که منظورت چنگیز خان بود که نصف دنیا رو گرفته بود؟ گفت آره! باید در موردش بخونی. He was a national hero! یه قهرمان ملی بود. یه آدم خیلی فوق العاده ای بوده. من واقعا افتخار میکنم که توی کشوری به دنیا آمدم که اون یه روزی رهبرش بوده. 


منو میگی کلا لال شدم. بعد نشستم فکر کردم که چقدر چیزایی که از بچگی به آدم یاد میدن توی افکار آدما تاثیر میذاره. اونی که توی مغولستان به دنیا آمده فکر میکنه که چنگیزخان یه آدم فوق العاده ای بوده  و منی که توی ایران بودم و در مورد وحشیگری های مغول ها در حمله به ایران خوندم فکر میکنم عجب آدم خونخوار بی رحمی بوده. بعد فکر کردم از کجا معلوم اون درست نمیگه؟ به این نتیجه رسیدم که جوابش رو قضاوت "تاریخ" باید بده. همیشه که بچه بودم فکر میکردم آخه این درس تاریخ به چه دردی میخوره. بعدا فهمیدم اگر یه درسی توی جهانبینی آدم تاثیر مهمی داشته باشه همین تاریخ هست. شاید من چنگیز خان مغول رو ندیده باشم. شاید ندونم که اون موقع چطور آدمی بوده اما میتونم در موردش توی تاریخ بخونم. چطور میتونم جنگ هایی که کرده رو انکار کنم؟ چطور میتونم به اسارت بردن زن ها و بچه ها رو و به آتش کشیدن شهرها و کتابخونه ها رو انکار کنم؟


شاید بگین تاریخ رو فاتحان مینویسن و الان تاریخی که مغولستان نوشته شده رو با تاریخ اینجا مقایسه کنین فرق میکنه. درسته! اما حقایق تاریخی غیرقابل انکار هستند. جنگ های انجام شده و آدمای کشته شده و شهرهای به آتش کشیده شده نشونه چی هستن؟!  آدم باید چند تا تاریخ رو بخونه تا بتونه قضاوت درستی داشته باشه. منم تاریخ مغولستان رو یه طرفه بخونم فکر میکنم که چنگیزخان قهرمان ملی بوده. منم نوشته های مجیزگوهای چنگیزخان رو بخونم فکر میکنم بزرگترین رهبر جهان بوده.


نتیجه: نگاه دقیق وقتی حاصل میشه که آدم همه اطلاعات موجود رو مطالعه کنه و بعد با کنار هم قراردادن حقایق در مورد یه چیزی نظری داشته باشه, نه اینکه چون از بچگی بهش گفتن چنگیز خان خوب بوده پس بهش افتخار کنه!