زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

کره شمالی نمیشیم؟

من Ted talk خیلی دوست دارم و همیشه نگاه میکنم. Tedx ها بگیر نگیر زیاد داره اما Ted Talk ها اکثرا خوبن. امروز یکی از بچه ها این Ted Talk رو برام فرستاد که خیلی ذهنم رو مشغول کرد. دختره یه نفر از کره شمالی هست که از اونجا فرار کرده و الان ظاهرا امریکا زندگی میکنه. حرفاش خیلی تکان دهنده بود. میگفت فقط سه نسل طول کشیده که کره شمالی تبدیل به کشوری بشه که امروز هست. اعتقاد داشته که رهبرش خداست و تنها معنی ای که از عشق میفهمن عشق به رهبر هست. میگفت که همه چیز آموزش هست. وقتی کسی بهش یاد نداده که مهربانی یعنی چه دیدن مردن یکی دیگه هیچ احساسی رو در وجود برانگیخته نمیکرده. نه اینکه آدم سنگدلی باشه. اینه که هیچ کسی بهش یاد نداده. اینکه خیلی ها حتی نمیدونن مفهوم آزادی یعنی چی.

https://www.ted.com/talks/yeonmi_park_what_i_learned_about_freedom_after_escaping_north_korea?language=en

زیر نویس فارسی هم داره (نمیدونم سایت Ted توی ایران بازه یا فیلتره؟)


چند وقت پیش که داشتم با یکی از بچه ها حرف میزدم حرف از کره شمالی شد و میگفت امکان نداره که ایران هیچوقت کره شمالی بشه. بهش گفتم استدلال من اینه که هیچ اتفاق بزرگی  یک شبه اتفاق نمیفته. همیشه برای پیش بینی مقصد باید به مسیر توجه کرد. وقتی اینترنت رو با یک اشاره یک هفته قطع میکنن, به نظرت مسیری که ایران طی کرده در چند دهه گذشته بیشتر به نزدیک شدن به کره شمالی بوده و یا کره جنوبی؟ چیزی نگفت بعد سکوت سنگینی اتاق رو پر کرد.

تبلیغات بلاگ برای من نیست

خیلی وقت بود که پست های بلاگ ام رو خودم باز نکرده بودم. امروز بعد از مدت ها باز کردم دیدم کلی تبلیغ با عکس میذارن روی صفحه: تخفیف استثنایی و تماشای رایگان شهاب حسینی و... خیلی خوشم میاد ازین تبلیغشم توی بلاگم میذارن! اینا دیگه چیه! خواستم بگم که تبلیغات بلاگ اتوماتیک میاد و برای من نیست و اینجا هیچ گزینه ای نداره که بشه تبلیغات رو حذف کرد. احتمالا باید فکر اسباب کشی باشم دوباره.

رستوران کره ای

امروز صبح ساعت 6 بیدار شدم و تا آماده شدم نزدیک 40 دقیقه طول کشید. همچنان سرفه میکردم اما یه کم خلط آمد فکر کنم دارم خوب میشم دیگه. از در که آمدم بیرون دیدم واقعا نمیکشم اگر بخوام بعد از کار برم باشگاه و برای همین تصمیم گرفتم یه دو ساعتی بیشتر بخوابم. بعد رفتم سر کار. برای ناهار رفتم یه رستوران کره ای دیگه.


این روزا اصلا نمیرسم که غذا درست کنم. همیشه دارم بیرون غذا میخورم فقط برای اینکه مریض نشم و یا اضافه وزن نگیرم سعی میکنم که فقط یکبار بیرون غذا بخورم که اونم وعده ناهار هست. برای صبحانه هم معمولا قهوه و میوه (بیشتر موز) میخورم و همون کافیه. شام هم یه چیز حاضری سبک میخورم و بعضی وقتا هم همون اسموتی مخصوص خودم کافیه. 


شرکت ما نزدیک شهر قدیمی کره ای هست و دور و برمون پر از رستوران کره ای هست. رستوران امروزی خیلی خوب بود.


داشتم ناهار که میخوردم یه عروسک کره ای با مامانش آمده بود و داشت بهانه میگرفت. وای که چقدر دلم یه عروسک کره ای میخواد! حیف که آدم نمیتونه هر چی میخواد رو راحت داشته باشه.



بعضی از رستوران های کره ای یه اجاق هم وسط میز دارن که گوشت و چیزای دیگه رو خود مشتری همونجا کباب میکنه و میخوره. بعضی جاها فقط همین کباب رو دارن و نسبتا هم گرونه. یه بار یکی از استادهای کره ایم ما رو برده بود از این کباب های کره ای و من خیلی دوست نداشتم. آخه خیلی گرسنه بودم و هر چی میخواستی بخوری کلی طول میکشید که آماده بشه. بعد چند ثانیه نشده خورده شده بود و دوباره باید کلی صبر میکردی سری بعدی آماده بشه.



 عاشق این رستوران های کره ای هستم که وقتی یه غذا سفارش میدی با برای خودم سوپ سبزیجات گرفتم که مثلا خیر سرم برای سرفه ام خوب باشه اما پر از فلفل بود و با وجود اینکه فلفل هاشو جدا کردم باز تند بود. اینجا از jalapeno برای طعم دادن به غذاها زیاد استفاده میکنن و منم دوست دارم اما برای سرفه فکر نکنم خوب باشه. بعد از ناهار حس میکنم سرفه ام بیشتر شد. اون ترشی های کره ای و کیمچی و اینا هم احتمالا برای سرفه خوب نبوده باشن اما واقعا خوشمزه بودن. همیشه بعد از یه غذای خوب احساس خوشبختی میکنم و هزار بار خدا رو شکر میکنم که میتونم بدون هیچ مشکلی هر جور غذایی که میخوام رو هر وقت میخوام بخورم. میدونم خیلی ها سر گشنه زمین میذارن و یا نمیتونن هر چی که میخوان هر چقدر میخوان بخورن.



پریروز که خرید بودم یه گل هم گرفتم. میخواستم ببرمش خونه دیدم که ماشینم بوی گل گرفته تصمیم گرفتم که به جای خوشبو کننده ماشین ازش استفاده کنم!پارسال هم یکی گرفته بودم از این و چند روز پیش دیدم در کمال ناباوری پیازش جوانه زده. الان خیلی مشتاق ام ببینم که این جوانه تبدیل به گل میشه یا نه.



کار امروز نسبتا سبک بود. همه منتظر هستن که برنامه ریزی سری بعدی پروژه ها از راه برسه و کارها دوباره سنگین بشه. منم دیگه مثل قبل به خودم فشار نمیارم که بخوام بیشتر براشون وقت بذارم. بعد از کار رفتم باشگاه و همینطوری که ورزش میکردم برای یه امتحانی که شرکت خواسته خوندم. شرکت امون همه رو مجبور کرده که چند تا مدرک بگیرن تا بتونن قراردادهای بزرگتری ببندن. منم اصلا دوست ندارم این همه برای این مدرک های الکی وقت بذارم ولی مجبورم. ناسلامتی دکترا دارم مدرک به چه کارم میاد. اینا برای این هندی هایی که لیسانس اشونو زوری گرفتن خوبه. بدی باشگاه اینه که تلویزیون زیاد داره. من چون تلویزیون خیلی کم نگاه میکنم مدام حواسم پرت میشه و برام تبلیغات و کلا تصاویرش خیلی جذب کننده هست و نمیذاره درست مطالعه کنم. همزمان به پروژه اون یکی شرکت هم فکر میکردم که برای کارهای بعدیش برنامه ریزی کنم. اگر خدا بخواد اونم تا دو سه هفته دیگه روی روال میفته و دیگه کار فکری زیادی نمیبره. یه مدتیه که وزنه نمیزنم تا چربی ام کمتر بشه و بعد دوباره شروع کنم به وزنه زدن. مطالعه هم راحتتره وقتی که دارم روی تردمیل میرم یا دوچرخه میزنم. امروز دیگه کلاس نرفتم و خودم برای خودم تمرین کردم.