زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

بیدار شدی در مورد مهسا بنویس, نگی یادم رفتا

یه مدتی بود که خواب نمیدیدم. نمیدونم چی شد که پریشب به یه خواب عمیق فرو رفتم و از اون خواب هایی که همه چیز خیلی خیلی واضح هست. خیلی ناراحتم که خوابم رو فراموش کردم اما یه جمله اش همینطوری توی ذهنم تکرار میشد "بیدار شدی در مورد مهسا بنویس, نگی خواب بودم و یادم رفت. تکرار کن یادت نره"

صفحه بلاگم هم جلوی چشمم بود که میخواستم بنویسم. 

الانم نمیدونم چی باید بنویسم و اصلا چرا این خواب رو دیدم ولی میدونم که باید بنویسم تا دلم راضی بشه. شدت شقاوت و سفاهت بعضی هم واقعا تعجب برانگیزه. مسئله اینه که مسئولیت جان این دختر با اونایی بوده که دستگیرش کردن. علت مرگش چه ضربات باتوم باشه چه ترس هیچ فرقی نمیکنه و اینا قاتل هستن. چقدر مظلومانه کشتن اش و امروز که نزدیک به دو ماه میگذره و حتی یک نفر رو هم معرفی و مجازات و بلکه صدها جوان دیگه رو هم پرپر کردن. دختر معصوم لووتیروکسین میخورده و احتمال زیاد مثل من هاشیموتو داشته. حتی سعی کردن اینو به اسم بیماری زمینه ای جا بزنن. چقدر بیرحمن اینا.

 میدونین که کمتر اینقدر مستقیم مینوشتم تا یه وقتی بلاگم فیلتر نشه و اطلاعاتش برای کسانی که میخوان بمونه اما دیگه برام مهم نیست. این چند هفته با وجود اینکه ایران نیستم اما دل و قلبم هر لحظه اونجاست. برای اولین بار اکانت توییتر باز کردم تا اخبار رو لحظه ای از اونجا دنبال کنم و بیشتر هم همونجا فعال بودم. روزها و شب های خیلی سختی گذشته  و میگذره. هفته هفته از خونه بیرون نرفتم و به سختی هم کار کردم. بعضی روزا خودم رو مشغول کار کردم و تا روزی 14 ساعت هم کار کردم. بعضی روزها هم اصلا نتونستم کار کنم و بیشترش رو خوابیدم. 

بعضی از صحنه هایی که این مدت دیدم حتی به باورم هم نمیگنجه. دیشب ساعت 3 بیدار شدم و باز نتوستم بخوابم و تا ساعت 6 صبح با ویدئوهای نیکا گریه کردم. اولین بار که در مورد نیکا خوندم انگار که یه قسمت از جون منم باهاش کنده شد. نمیتونم بگم که چقدر این دختر برای من واقعی بود. مدت ها بود اینقدر گریه نکرده بودم.


https://www.youtube.com/watch?v=XdK4us_5gN0



 اگر ایران مونده بودم و ازدواج کرده بودم شاید دخترم همسن نیکا بود. فقط 16 سالش بود. وقتی دیدمش انگار که دختر خودم رو کشته باشن. یک ماه و نیم میشه و از قاتل های اونم کسی معرفی نشده. یه فیلم مسخره توی صدا و سیما که معلوم نیست بازیگرش کی بوده و هنوز هم نگفتن که اصلا اون شب اونجا چکار میکرده و با کی حرف میزده و اونایی که دنبالش بودن کیا بودن و اون جمله معروف "بگو لجن". آرزوم بود که یه دختر مثل نیکا داشتم و اینم سرنوشتش ...

اینایی که این جنایات رو میکنن انسان نیستن. امیدوارم ریشه دین و مذهبی که باعث شده اینطور وحشی تر از حیوان بشن برای همیشه از این خاک کنده بشه.