زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

اصول زندگی من

طی سالها سعی کردم که اصولی رو برای زندگیم قائل بشم تا ببینم چه چیزی باعث موفقیت من بوده و اونو ادامه بدم و چه چیزی باعث شکست شده و اونو از زندگیم بذارم کنار.


1- تهدیدها فرصت هستن. از سنگ هایی که سر راهت میندازن باید خونه بسازی. رودخانه باید مسیرش رو بر اساس سنگ ها تغییر بده نه اینکه بهشون گیر کنه. هر چیزی که باعث عقب موندگی آدم میشه باید در جهت پیشرفت استفاده بشه. مثالش برای من این بود که وقتی که نتونستم توی ایران تجارت موفقی داشته باشم تصمیم گرفتم که از اونجا برم. دو سال سربازی اتلاف وقتی بود که تبدیل به انگیزه اش کردم که برم. سرشکستگی های زندگی رو تبدیل به انگیزه های موفقیت کردم.


2- خواسته ها رو نباید یه اندازه تلاش پایین آورد. تلاش رو باید به اندازه خواسته ها بالا برد.

خیلی وقت بود که به چیزایی که میخواستم نمیرسم. بعضی وقتا خسته میشدم. نظر اطرافیانم یا ریشخند بود و یا اینکه فکر کنن من نادون هستم که چیزایی که میخوام خیلی بالا هستن. هنوزم همینه. وقتی که ادمیشن یه دانشگاه امریکا رو گرفتم خیلی ها دهانشون باز مونده بود که چطور شد که تونستم همچین کاری رو کرده باشم. اگرچه بچه هایی که اینجا هستن تقریبا همه مثل من بودن و شاید نمیدونن که چقدر برای من کار سختی بود. سال آخر لیسانس که بودم مامانم مدام میگفت بچه بیا برو سربازیتو برو یه کار خوب پیدا کن و همینجا کار کن. اگرچه هیچوقت ناامیدم نمیکرد اما همیشه فکر میکرد که احتمال اینکه بتونم برای ادامه تحصیل برم خارج نزدیک صفره. مخصوصا اینکه دانشگاه آزاد بودم و ما هم هیچ جوره هزینه تحصیل رو نمیتونستیم جور کنیم. اما این چیزی نبود که من میخواستم. به نظر من آدم نباید خواسته هاشو پایین بیاره. بلکه باید تلاشش رو زیاد کنه. اگر شد که شد. نشد هم چیزی کمتر از تلاش نکردن نمیشه.


3- نیکی چو از حد بگذرد نادان خیال بد کند (سعدی)

چند سالی بود که به بچه های دالاس خیلی کمک میکردم. تا جایی رسید که به گوشم رسید یکی از کسانی که کمکش کرده بودم گفته بود فلانی خر خوبیه هر کسی میرسه یه پالانی روش میذاره و ازش سو استفاده میکنه. فکر کردم حرفش احتمالا درسته. ملت درک اینو ندارن که کسی برای رضای خدا کمکی کنه. بعدها که سر کار رفتم دیدم اصلا نمیرسم که بخوام به کسی کمکی کنم که وقت لازم داشته باشه. تصمیم گرفتم که اگر میخوام کمکی کنم از پولی باشه که بابت زحمتی که میکشم به کسانی که واقعا نیازمند هستن باشه. نیکی کردن به دیگران خوبه اما اکثریت آدما درک اینو ندارن که به قول سعدی چو از حد بگذرد نادان خیال بد کند.


4- مقصر منم

هر چیزی که ندارم مقصر منم. هیچ کسی بیشتر از من مقصر وضعیت فعلی من نیست. درسته که انتخاب نکردم کجا به دنیا بیام و توی چه خانواده ای بزرگ بشم و کجا درس بخونم اما از وقتی بزرگ شدم هر چیزی ندارم مقصر منم. اگر درست فکر میکردم و درست تصمیم میگرفتم حتما شرایط بهتری داشتم. نه اینکه مقصر منم و بشینم زانوی غم بغل بگیرم. بلکه مقصر منم و باید ببینم چکاری باید میکردم که نکردم و شروع کنم اون کارو از همین الان انجام بدم.


5- هر چیزی رو که از دست دادی باید با یه چیز بهتر جایگزین کنی

مثالش شاید این باشه که اگر 16 میگیری برای 16 تلاش نکنی برای 20 تلاش کنی حالا اگر تلاش کردی و 18 هم بگیری مشکلی نیست چون میدونی کار بیشتری نمیتونستی کنی. این البته با تهدیدها فرصت هستن هم رابطه داره. مثلا وقتی گوشیم شکست نباید یه گوشی کمتر و یا در همون سطح بخرم باید یه چیزی بخرم که بهتر باشه. شاید همیشه همچین کاری ممکن نباشه اما نظر من اینه که باید تلاشم رو بیشتر کنم که بتونم این کار رو انجام بدم.


6- برای رسیدن به اهداف طولانی مدت که ضریبی از عدم قطعیت دارن باید چند تا مسیر رو موازی طی کرد. 

مثالش هم همین هست که برای اپلای دانشگاه باید چندین کشور رو با هم پیش برد. کسی چه میدونی کی کجا ادمیشن میگیره و مسیر هم طولانی و غیر قابل پیش بینی هست. برای گرین کارت اگر این کار رو کرده بودم حداقل سه سال زودتر از زمانی که میگیرم گرین کارت رو داشتم.


7- آدم نباید روی آب خونه بسازه

بارها و بارها تلاشم برای درست کردن شرکتی که توی ذهنم داشتم شکست خورد. وقتی به عقب نگاه میکنم میبینم که در بیشتر مواقع این بوده که داشتم چیزای پایه ای کارم درست نبوده. این تجربه رو ایران داشتم و مدام شکست خوردم و برای همین تصمیم گرفتم که بیام امریکا که شرایط بهتری داره اما اینجا بازم همین اشتباه رو کردم. وقتی که گرین کارت نداشتم نباید دنبال شرکت می بودم. وقتی که شرایط ام درست نیست مثل اینه که دارم روی آب خونه میسازم. هر چقدر که خونه قشنگی میسازم و برنامه ریزی و نقشه خوبی دارم وقتی که شرایط اولیه اش جور نیست خراب میشه. مثل اینه روی ساحل روی شن ها نقش میزنم. درست نیست. باید اول همه تلاشم رو بذارم که شرط اولیه رو درست کن. یه تیر دو نشون و سه نشون و... فقط ریسک شکست رو بالا میبره. بهتره چیزی که میخوام بیشتر طول بکشه تا اینکه هیچوقت بهش نرسم. مثال موفقش هم همینه که یه مدت زیادی از فکر شرکت و ... آمدم بیرون که روی درس ام تمرکز کنم که بتونم خودم رو به امریکا برسونم. مثال شکستش هم اینه که الان که دارم اینو مینویسم هنوز گری


8- آدما رو همون بار اولی که خودشون رو بهت نشون میدن باور کن.

اینو از Oprah Winfrey یاد گرفتم. موضوع اینکه 6 میلیارد آدم توی زمین زندگی میکنن. دلیلی نداره که آدم وقتش با کسی یا کسانی تلف کنه که یه بار خودشونو نشون دادن. بله آدما عوض میشن اما هزینه اش زیاده. شرکتی که کار میکنن با این شرط رفتم که کارهای گرین کارتم رو انجام بدن. بعد از شش ماه گفتن نه ما قانونمون اینه که باید یکسال باشی. بهشون شرایط ایران رو توضیح دادم و اینکه من نمیتونه خانواده ام رو ببینم و یا اینکه اونا بیان اما قبول نکردن. کاملا مشخص بود که به عنوان یک انسان دلشون برای من نسوخته. این بار اولی بود که خودشون رو به من نشون دادن. من باور نکردم. باید میکردم. اگر کرده بودم این چند سالی که اونجا کار کرده بودم میتونستم جاهای دیگه کار کرده بوده باشم و هم حقوق بیشتری گرفته بودم و هم گرین کارتم درست شده بوده باشه. باید باور کنم. باید قبول کنم. دلیلی نداره که وقت و زندگیم رو تلف کنم به کسی فرصت دوباره بدم. من بهشون فرصت دادم که ثابت کنن اهمیت میدن و سال بعد گرین کارتم رو انجام بدن. اینبار خراب کردن. باز هم فرصت دادم که خرابیش رو درست کنن. باز هم یه اشتباه دیگه. باید همون بار اول باور میکردم. بله آدما عوض میشن اما طول میکشه و دلیلی نداره که من بخوام صبر کنم که آیا عوض میشن یا نه.


9-  آدم باید در جایگاهی که بهش تعلق داره باشه. 

از سال اولی که من توی کارم اولم بودم کاملا مشخص بود که من به این شرکت تعلق ندارم. تقریبا از همه کسانی که اینجا بودن با تجربه تر بودم و حقوقم هم در حد یه لیسانسه بود که تازه فارغ التحصیل شده. نه یه دکترا با دو تا مدرک فوق لیسانس و چندین سال سابقه کار که توی کارش هم بهترینه. باید همون موقع در اولین فرصت کارم رو عوض میکردم. تا الان هم حقوق بیشتری گرفته بودم و هم قدرم رو بهتر میدونستن. وقتی که توی جایگاهی قرار میگیری که بهش تعلق نداری طوری باهات برخورد میشه که مناسب ات نیست. بنابراین از این به بعد هر زمان حس کردم به جایی تعلق ندارم در اولین فرصت میذارم میرم.


10- انصاف در همه کارها - هر آنچه برای خودت میپسندی برای دیگران هم بپسند

توی زندگی سعی کردم و میکنم که هر کاری میکنم Fair باشه و در جهت افزایش انصاف توی دنیا باشه. این یعنی باید با همه منصف بود و جانب این انصاف رو رعایت کرد.



نظرات 5 + ارسال نظر
کیمیا یکشنبه 3 دی 1402 ساعت 22:55

تنکس

فاطمه جمعه 16 دی 1401 ساعت 03:34

سلام،
اول دبیرستان بودم، دختری بودم که تو روستا بزرگ شده بودم، مدرسه سمپاد قبول شده بودم و تو ذهنم زیاد خیال‌پردازی میکردم. از همون موقع وبلاگتونو میخوندم با این رویا که منم درس میخونم و از ایران میرم. سال ۹۰ فکر کنم ( اگه اشتباه نکنم با وبلاگهای دیگه)
دو سال پیش از ایران رفتم، الان بعد مدتی به یادتون افتادم، دیدم حسهایی که این مدت تجربه کردید برا خودمم اتفاق افتاده... و گریه م گرفت
و چقدر خوب که هنوزم مینویسید

سلام
چقدر خوب که یه مرحله دیگه ای از زندگیتونو گذروندین. خیلی لطف دارین و امیدوارم که همیشه زندگی شاد و خوبی داشته باشین

شقایق چهارشنبه 23 تیر 1400 ساعت 17:01

hamide سه‌شنبه 31 تیر 1399 ساعت 18:17

نت نذاشتم ذلم برات تنگ شده بود

لطف دارین

الی چهارشنبه 18 تیر 1399 ساعت 03:46

عالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد