زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

هوش مصنوعی دنیا رو تغییر میده

هر چند سال یکبار یک تغییر بزرگ (شیفت - Shift) توی زندگی ما داره رخ میده. مثلا پدر پدربزرگ های ما ماشین (اتوموبیل) ندیده بودن. با همون حیوانات جا به جا میشدن. توی زندگی پدران ما ماشین جایگزین شد. امروز دیگه کسی فکر نمیکنه که ماشین لازمه یا نه. زمان بچه ها و نوه های ما شاید دیگه ماشینی نباشه و مردم با تونل های خلاء جا به جا بشن و نوه های ما از دیدن ماشین ها تعجب کنن. سرعت تغییرات روز به روز داره بیشتر میشه. تعریف سواد هم به طور بین المللی چندین و چند بار عوض شده.


توی زندگی من خیلی کم پیش آمده که از یه تکنولوژی تعجب کنم. هر بار هم همچین چیزی دیدم به نظرم ابتدای اون تغییر بزرگ هست. ChatGPT تکنولوژی ای هست که مدتیه تعجب منو برانگیخته. روزهای اولی که باهاش بازی میکردم که ببینم چه کارهایی میتونه انجام بده از تعجب انگشت حیرت به دهان میگرفتم. فکر میکردم حداقل ده سال دیگه با این تکنولوژی فاصله داشته باشیم اما امروز در دسترس همه هست. با همه ضعف ها و مشکلاتی که داره بسیار فراتر از انتظار من کار میکنه. تقریبا هر سئوالی رو میشه ازش پرسید و به عنوان یه نقطه شروع ازش استفاده کرد. مثلا ازش خواستم که برای کسب و کارم یه بزینس پلن بنویسه. پاسخ متحیر کننده بود. یعنی به یه زوایایی اشاره کرده بود که به ذهن خودمم نرسیده بود. ازش خواستم که برام یه متن برای کانال یوتیوب ام بنویسه. یه متن کامل تحویلم داد با جزئیات که کجا صحنه کات بشه و توی صحنه کات شده چی نشون داده بشه یا آهنگش چی باشه. هیچوقت فکر نکرده بودم که میتونم ویدئوهای یوتیوب رو مثل یه صحنه تئاتر یا فیلم کوتاه اینطوری تنظیم کنم. البته هنوز کانالم رو شروع نکردم ولی حتی بهم یه متن داد که چطوری میتونم شروع کنم! البته تجربه من خیلی فراتر از این چند تا سئوال محدود بود اما همین نشون داد که چه شیفت بزرگی در دنیای تکنولوژی در حال وقوع هست. 


یه زمان میگفتن کسی که خواندن و نوشتن بلد نیست بیسواد هست. یه زمان میگفتن کسی که یه زبان خارجی نمیدونه. یه زمان میگفتن کسی که نمیتونه با کامپیوتر کار کنه. یه زمان میگفتن کسی که نمیتونه از طریق اینترنت با دنیای خارج ارتباط برقرار کنه. یه زمان میگفتن کسی که مهارت اجتماعی (هوش اجتماعی) که با دیگران ارتباط برقرار کنه. امروز باید به طور جد بگم که کسی که نمیتونه از هوش مصنوعی برای پیشرفت کارش به طور موثر استفاده کنه به زودی بیسواد محسوب میشه. هوش مصنوعی جدید نیست و دهه هاست که داره روش کار میشه پیشرفتش توی دهه اخیر غیرقابل باور هست.


یه زمانی نیاکان ما برای شکار و جنگ ابزار درست میکردن. مثلا سر چوب رو میتراشیدن یا بهش آهن اضافه میکردن. ابزارها تاثیر بسیار زیادی در توسعه تمدن داشتن. امروز ابزارها عوض شدن. این مدت ساعت ها در مورد ابزارهای هوش مصنوعی که ساخته شدن تحقیق کردم. با همه کم و کاستی ها واقعا اعجاب آور هستن. ابزارهایی که میتونن یک متن رو با صدای انسان و با همه زیر و بم اش بخونن. ابزارهایی که میتونن از طریق یک نوشته یک عکس با مشخصات خواسته شده تهیه کنن. یا یک عکس قدیمی رو روتوش کنن یا یه عکس کم کیفیت رو با کیفیت کنن. یک کتاب رو خلاصه کنن و صدها ابزار دیگه. هر روزی هم که میگذره ابزارهای جدیدی در حال توسعه هستن. کارهایی که میشه با این ابزارها کرد فرای انتظارم بودم. انگار که من یه مدت خواب بودم و الان میبینم که همه چیز دور و برم به سرعت در حال تغییر هست. نسل جدید داره با این ابزارها بزرگ میشه. چند وقت پیش خونه یکی از دوستام بچه اش  توی حیاط خونه اشون یه جانور پیدا کرده بود که نمیدونست چی هست. شاید اگر از من میپرسید که عمویی این چیه من هیچ ایده ای نداشتم. اما خودش با موبایلش عکس اش رو گرفت و از گوگل پرسید و همه اطلاعات اون جانور از اینکه اسمش چیه و زیستگاهش چیه و غذاش چیه و ... رو درآورد. حتی دیدم که اونقدر وارد شده که صدای حیوانات رو هم از گوگل میپرسه و با همون صداها هم سرگرم میشه. این نسل سالها بعد که نوشته های منو بخونه فکر میکنه که نسل ما یه فسیل هایی بودن که حتی نمیتونستن با ربات هاشون درد دل کنن!

 

شاید ده ها سال طول بکشه که یه سری مشاغل جایگزین بشن اما حتما میشن همونطوری که کارخونه های ماشین امروز تعداد خیلی کمتری کارگر توی خط تولید لازم دارن و بیشتر کارها توسط ربات ها به طور خودکار و دقیق انجام میشه. اگرچه هنوز برای بعضی کارهای بسیار ظریف همون کارخانه ها انسان لازمه اما بیشتر کارها دیگه وجود ندارن. این ابزارهای جدید کم کم همین تغییر رو در رشته های دیگه به وجود میارن. همونطوری که کامپیوتر هم بسیاری از کارها رو عوض کرد. مثلا حسابداری قبل از کامپیوتر با حسابداری بعد از اختراع کامپیوتر زمین تا آسمون فرق کرده. حسابدار امروز اگر بلد نباشه از نرم افزارها برای کارش استفاده کنه بیکار میمونه. همین حسابدار تا چند سال دیگه اگر نتونه از ابزارهای هوش مصنوعی برای کارش استفاده کنه بیکار میشه. شاید طول بکشه که حسابداری به طور کل نیازی به نیروی انسانی نداشته باشه اما یه روزی به اونجا هم میرسه.


مثلا بدنسازی که تقریبا همه چیزش مربوط به بدن انسان هست. شاید در آینده نه چندان دور دستگاهی اختراع بشه که بسیاری از پارامترها رو به طور خودکار اندازه گیری کنه و بر اساس اون تغذیه ورزشکار رو تنظیم کنه. یه دستگاهی که برای هر کسی به طور دقیق و علمی بر اساس پارامترهای همون موقع برنامه غذایی میده یا وعده غذایی پیشنهاد میکنه و حتی با تغییر پارامترها برنامه رو عوض میکنه. مثلا اگر فرد ظهر ناهار با بچه های شرکت رفت یه رستوران که توی برنامه غذایی اش نبود, تمرین ورزشی و غذای شب اش رو بر اساس اون تغییر میده.

مثلا آشپزی ممکنه ربات های آشپزی درست بشن که بسیاری از انواع غذا رو بتونن به طور خیلی دقیق درست کنن. من اصلا تعجب نمیکنم اگر "فرگاز" از خونه ها حذف بشه و جاش رو به یه کمد آشپز بده که توش یخچال و فریزر هم داره. صبح قبل از ترک خونه خانم خونه بهش میگه که امشب برای پنج نفر قرمه سبزی درست کن و  شب که برمیگرده قرمه سبزی روی میز چیده شده. شاید دیگه خریدی نباشه و وقتی به کمد آشپز میگی که قرمه سبزی میخوام و خودش موادی رو که نداره اینترنتی سفارش میده و فروشگاه هم با ریزپرنده ها میفرسته دم خونه و ربات خدمتکار خرید ها رو توی کمد آشپز جا میده. پنج سال پیش شاید میگفتم بیست سال با این فاصله داریم اما امروز تقریبا چیزی نیست که نداشته باشیم که نتونیم اینو اختراع کنیم و درست کنیم. یه شرکت با داشتن همه تخصص های لازم شاید بتونه این دستگاه رو توی دو سه سال درست کنه! و چند سال بعد هم کم کم کامل بشه و ارزون بشه تا همه بتونن توی خونه داشته باشن.

 این نیست که ما دیگه آشپزی نمیخواهیم. اینه که آشپزی به طور کامل عوض میشه و کسی آشپز موفقی هست که توی شرکتی کار کنه که بتونه غذاهای ثبت اختراع شده برای کمد آشپزش تهیه کنه.


این چند وقت برگه ایده های من ده ها هر روز یه ایده جدید به خودش دیده. اینقدر کار هست که بشه انجام داد که باورم نمیشه به اندازه کافی آدم باشه که بتونه سرمایه گذاری کنه و انجام بده.


کشوری که بخواد پیشرفت کنه در آینده باید روی تربیت نیروی انسانی ای سرمایه گذاری کنه که میتونه این ابزارها (تکنولوژی ها) و دستگاه های مشتق از اون رو تولید کنه و نه اینکه صرفا مصرف کننده باشه. همه رشته ها مهم هستن و فکر نمیکنم رشته ای تحصیلی به راحتی حذف بشه اما نحوه انجام کار عوض میشه. به نظر من هر کسی باید از امروز دنبال این باشه که ببینه چطوری هوش مصنوعی میتونه رشته ای که توش هست رو متحول کنه و سعی کنه در اون جهت تحصیل کنه و کار کنه. متاسفانه کشورهایی که نتونن از هوش مصنوعی بهره کافی رو ببرن برده کشورهایی میشن که این ابزارها و تکنولوژی ها رو تولید کردن و فاصله اشون نه چندین سال بلکه دهه ها یا قرن ها میشه.


(نکته: تمام عکس های این پست توسط ابزارهای هوش مصنوعی تولید شدن!)

یک شب تا صبح مستند هویدا

تقریبا ده روزی میشه که شب ها خوابم نمیبره. نمیدونم این به خاطر آمدن به این خونه جدید هست یا چیز دیگه. جمعه اصلا خوب نبودم و تنونستم کار کنم و تقریبا کل روز رو بین خواب و بیداری بودم. دیگه شب خوابم نبرد. همینطوری داشتم کارهای خودم رو انجام میدادم که ساعت حدودای 3 بود که آمدم از یوتیوب یه آهنگی بذارم که توجهم جلب شد به مستند هویدا. جدید هم بود. کنجکاوی ام برانگیخته شد که من هیچی از شخصیتش نمیدونم. دیدم یک ساعته فکر کردم که یک ربع اولش رو نگاه میکنم و اگر خوب بود بقیه اشو بعدا میبینم. شروع که کردم دیدم خیلی خوبه. کلی عکس ها و فیلم های قدیمی که تا حالا به چشمم هم نخورده بود. یه قسمت از تاریخ معاصر ایران که هیچی ازش نمیدونستم اونم با عکس ها و فیلم های واقعی.


اینقدر جذب شدم که تا خود صبح مثل یه مارتون فیلم دیدن همه قسمت هاشو نگاه کردم. تعبیر دیگری از زمان شاه ایران بود که انگار هیچی ازش نمیدونستم. هویدا بسیار شخصیت جالبی بود. کسی که از کودکی در فرهنگ های مختلف بزرگ شده بود. آدمی بسیار تحصیلکرده که توانایی جمع کرد نیروهای متخصص و انجام کار داشت. همیشه برام سئوال بود که چطوری شاه ایران تونسته بود توی این مدت کم این همه پیشرفت در کشور به وجود بیاره و بالاخره جواب این سئوالم رو پیدا کردم. در واقع هویدا بود که به خاطر دانشی که داشت و وطن پرستی اش و تیم قوی اجرایی ای که تشکیل داده بود تونسته بود این تحولات رو به وجود بیاره. فردی که شاید توی دربار شاه هم کم نظیر یا بی نظیر بود. البته برنامه های درآمدزایی نفتی شاه هم بی تاثیر نبود که با تاسیس اوپک و آوردن پول نفت توی کشور برنامه های توسعه خوبی رو در نظر داشت ولی قبل از هویدا هیچکدوم از برنامه ها به اهداف تعیین شده اشون نرسیده بودن. در واقع باید بیشتر اعتبار پیشرفت کشور رو به هویدا و نه خانواده پهلوی داد. البته قبول میکنم که میشه گفت همشون یه تیم بودن و این نتیجه کار تیمی بوده. بالاخره سیاست خارجی شاه بی تاثیر نبوده.


زمان هویدا درآمد سرانه متوسط ایرانی ها از 110 دلار به 2000 دلار میرسه که رقم خیلی بالایی برای یه کشور با اون شرایط حساب میشه و اینها هم همه مدیون تیمی هست که صنایع و زیرساخت ها رو به وجود آوردن. هویدا حتی برای خودش هم چیزی برنداشته بود و به یه پیکان و به قول شاه یه لونه مرغ هم برای زندگی راضی بود. اگرچه مستند به نظر من خیلی یک طرفه میگه که تغییر رفتاری هویدا و عشق به قدرت باعث خراب شدن کارها شد ولی من ندیدم دلیل معتبری رو بیاره که واقعا هویدا برای در دست داشتن قدرت فسادی رو مرتکب شده باشه. من بیشتر فکر میکنم که به خاطر اصولی که بهش پایبند بود از جمله حمایت از شاه مسیر نادرستی رو رفت.

برای من همیشه سئوال بود که اگر زمان شاه اینقدر پیشرفت حاصل شده بود چرا مردم انقلاب کردن. توی این مستند بالاخره جواب این سئوال رو از زبان شاه پیدا کردم. کسی که بدون شک بیشترین اشراف رو به مسائل اون روز داشته خود شاه بوده. میگه: "پیشرفت بیش از حد, قدرت خرید بیش از حد, کمبود اقلام مصرفی, تورم و اشتباهات دولت در بلندپروازی و شاید باید به مردم توجه بیشتری میشد و ترکیبی از چیزهای مختلف".


به نظر میرسه که شاه ایران همونطور که آبادانی آورده بود خودش هم باعث تخریب شده بود. جایی که درآمد نفتی بسیار بالاتر رفته بود, سرازیر کردن نقدینگی به اقتصاد باعث تورم شده و تورم نارضایتی ایجاد کرده بود. نمودارها رو که میدیدم سال 1977 تورم (یکسال قبل انقلاب اسلامی) تورم به 30 درصد میرسه. سالهای قبلش هم تقریبا 10 درصد بوده که در مقایسه با اولای دولت هویدا هیچ تورمی نبوده. البته جمهوری اسلامی هم در طی بیشتر از چهل سال هیچوقت نتونسته تورم رو (حتی با تغییر تعریف و ...) به پایینتر از 10 درصد برسونه. یعنی قیمت ها و تورم اون موقع در مقایسه با تورم الان هیچی نبوده. اشتباه بزرگ هویدا این بود که به اقتصاددان هایی که میگفتن این حجم از نقدینگی تورم ایجاد میکنه گوش نداد و حرف شاه رو اطاعت کرد. اینجاست که میبینی حکومت های دیکتاتوری یا سلطنه چطوری به کشور ضربه میزنن. البته در وطن دوستی شاه ایران شکی نیست. بدون شک میخواسته که کشور با سرعتی بالاتر از اون ده سال اول هویدا پیشرفت کنه که حتی تورم هم در حد کشورهایی مثل امریکا بود.



https://www.macrotrends.net/countries/IRN/iran/inflation-rate-cpi

نمودار تورم ایران نشون میده که چطوری در عرض یکسال قبل از انقلاب تورم به 30 درصد رسید و نارضایتی رو افزایش داد. شاید با یه سیاست درست اقتصادی میشد تورم رو کنترل کرد و باز به نزدیک 2 درصد رسوند. یه دلیل تورم ایران تورم امریکا در سالهای قبل هم هست.


نمودار تورم امریکا هم نشون میده که از چند سال قبل از انقلاب اسلامی (سال 1974) تورم رشد میکنه. یکی از عوامل اصلی اش هم قیمت نفت یا حامل های انرژی بوده. تورم حتی به 13 درصد هم میرسه که در تاریخ امریکا بی سابقه بوده. شواهد نشون میده که جیمی کارتر رئیس جمهور وقت امریکا روی این موضوع حساس بوده و چون نمیتونسته مستقیما کاری کنه شروع به تبلیغ بر علیه وضعیت "حقوق بشر" ایران میکنه. اینطوری میشه که اصلا حقوق بشر میشه دغدغه امریکا برای ایران. البته شهادت هایی هم وجود داره که دولت کارتر پشت پرده دنبال جایگزینی شاه با شخصی مثل آقای خمینی بوده تا بتونه نفت ایران رو در تسلط خودش بگیره. این میشه که دولت های غربی هم پشت شاه رو خالی میکنن. در واقع مسئله اقتصاد جهانی بوده. تورم توی سال 1980 یه پیک توی امریکا میزنه و از اون به بعد تا همین پارسال به سطح بسیار پایینی میرسه.

تورم همیشه روی ضعیفترین قشر جامعه تاثیر بیشتری میذاره. مثلا کسی که خونه داره خونه اش گرون میشه چون ارزش پول میاد پایین ولی ضرری نمیکنه. اجاره بیشتری میگیره برای خونه اش و بقیه سرمایه (assets) هایی که داره. ولی اون کسی که سرمایه ای نداره بیشتر بهش فشار میاد. حتی وارن بافت هم پارسال در مورد تورم در امریکا هشدار داده بود که تورم باعث سقوط بسیاری از امپراتوری ها شده یعنی با زبون بی زبونی گفته بود که اگر کنترل نشه معلوم نیست چه بلایی سر امریکا بیاد. آمار جرم و جنایت هم توی همین مدتی که تورم امریکا بالا رفته بیداد میکنه. الان مطبوعات کمتر میگن چون تورم در حال پایین آمدنه ولی همچنان خیلی بالاست. یعنی میگم حتی کشوری که اقتصاد اول دنیاست از تورم در امان نیست چه برسه به حکومت نوپای شاه که تازه برای اولین بار اندکی شکوفایی اقتصادی رو تجربه میکرد.


اینطوری میشه که تورم رو به افزایش اون موقع نارضایتی زیادی ایجاد میکنه مخصوصا توی قشر پایین جامعه یعنی قشر دوزاری. اونا هم میشن یک گروه مخالف شاه. کشورهای خارجی هم بدشون نمیاد که یه گروه کم سواد جای تیم تحصیل کرده شاه رو بگیره و اینطوری میشه که به طور نامحسوس از طریق رسانه ها (مخصوصا بی بی سی) به نارضایتی ها دامن میزنن. قشر دوزاری از دو نظر نارضایتی داشتن. یکی از نظر تورم و پیشرفت اقتصادی چون وضعیت اینا بهتر که نشده بود هیچی بدتر هم شده بود. یکی هم از بابت تجدد و مدرنیزه که باعث کاهش نفوذ و تاثیر اینا شده بود. برای همین شروع به تبلیغ علیه شاه و رادیکالیزه کردن اوضاع  به اسم اسلام  میکنن. ترور و آشوب و تخریب هم کارشون بوده. گروه فداییان اسلام و ترورها و سینما رکس آبادان هم نمونه های بارز اینا.واقعیت اینه که تخریب خیلی راحتتر از درست کردنه. مثلا یه دیوار رو میخوای درست کنی کلی باید آجار بذاری که بشه دیوار. اما یکی با یه لگد میاد کل دیوار رو توی چند ثانیه میاره پایین. برای همین تخریب اینا موثر بوده. ساواک هم این وسط روز به روز رادیکالتر میشه و خودش به نارضایتی دامن میزنه. قشر دوزاری از دو راه "خدعه" (فریبکاری) میکنه.قشر ضعیف رو خام آب و برق مجانی میکنه و قشر مثلا روشنفکر رو خام تبلیغات منفی (هم داخلی و هم خارجی) بر ضد شاه که شاه بر ضد اسلام و دین و قرآن عمل میکنه.

امروز میبینم یه عده ای از رضا پهلوی حمایت میکنن به این اسم که پهلوی ایران ساز بوده و برای همین رضا پهلوی گزینه خوبی برای بعد از این حکومت اسلامی هست. مستند هویدا برای من اینو مشخص کرد که این محمدرضا شاه پهلوی نبود که ایران رو ساخت. در واقع اشتباهات اون باعث شد که اوضاع به اونجا برسه. قبل از اون هم این هویدا و تیم تحصیل کرده اش بود که واقعا اقتصاد ایران رو از خاک بلند کرد. کما اینکه دولت های بعد از هویدا مثل آموزگار و شریف امامی کاملا نشون میدن که چطوری اشتباهات دولت باعث تسریع سقوط حکومت شاه میشه. اینه که میبینیم آموزگار که برخلاف هویدا تیم قوی ای از کارشناس ها نداشته چقدر دولت ناکارآمدی از کار درمیاد. اگرچه همه چیز بر سر دیکتاتوری شاه خراب شد شاید دیکتاتوری شاه عامل اصلی سقوط اش نبود. میبینیم که شاه حتی برخلاف میل اش بر اساس نظر مشاورین اش دستور دستگیری هویدا رو میده. حتی رئیس جمهور انگلیس هم به شاه هشدار داده بود که این حرکت شدیدا به ضررش تموم میشه. در واقع شاه از روی وطن پرستی و ایران دوستی برای پیشرفت سریع ایران و درست کردن اوضاع اون تصمیمات اشتباه رو گرفت. مشکل بزرگ دیکتاتوری اینه که حتی اگر شخص دیکتاتور خیرخواه هم باشه وقتی اشتباهی میکنه همه چیز به حساب دیکتاتور بودنش گذاشته میشه چون نمیشه برای اشتباهش بازخواستش کرد.

تاریخ انقلاب اسلامی که ما توی ایران میخونیم یه روایت بسیار ناقص از خواست واقعی مردم ایران هست که به هیچ کدام از زوایای این موضوعات چه قبل و چه بعد از انقلاب نمیپردازد.


کیفرخواست یا سند افتخار

ناراحت کننده ترین قسمت مستند قسمت آخر و دادگاه هویدا بود. کسی که چون اعتقاد داشت کار خلافی نکرده ایران موند. دادگاه با آیه ای از قرآن شروع میشه در مورد اعدام مفسدین هست (جزا الذین یحاربون...). یعنی این همه آیه توی قرآن باید با این شروع بشه؟ معلومه که انتظاری از قضاوت عادلانه نباید داشت. کیفرخواست بیشتر شبیه سخنرانی یک عقده ای هست که حتی قبل از دادگاه به متهم داده نشده. متهم نمیدونه که وکیل میتونه داشته باشه یا نه. اصلا کی توی دادگاه قراره رای صادر کنه و چطوری. یه سری اتهامات که خوب بهش نگاه کنی باید بگی که سند افتخار این آدم هست:

"ایشون هر کسی رو که توقعی داشت راضی کرد" یعنی اینقدر این آدم توانایی روابط اجتماعی داشت که با همه کار کرده بود. اصلا برای همین بود که تونسته بود همچین تیم قوی اجرایی تشکیل بده. این یک تعریف باید باشه نه شکایت.

"دلارهای نفتی رو برگردوندن به امریکا و سلاح هایی رو گرفتن که نه حالا و نه تا صد سال دیگه به درد ما نمیخوره" تجهیز توانایی دفاع یک کشور واقعا افتخاره. نه تنها اون سلاح ها صد سال دیگه بلکه اگر نبودن ایران نمیتونست در جنگ هشت ساله با عراق دوام بیاره.

"مستشاران نظامی امریکا رو تسلط دادن" بازم سند افتخار هست که از رتبه یک نظامی دنیا مشورت نظامی گرفتن و تربیت نظامی کردن. همین نیروهای ورزیده بودن که جلوی عراق ایستادن.

"قراردادهایی در زمینه اورانیوم و مس بسته شد" بدون شک صنایع بسیار مهمی برای پیشرفت کشور بودن. همینطور فولاد. واقعا چه کیفرخواستی

"فساد فرهنگی به خاطر قراردادهایی که با دانشگاه های امریکا مثل انستیتوی ماساچوست MIT برای فرستادن دانشجو بستن" واقعا افتخار نداره که دانشگاه های ایران با بهترین دانشگاه های مهندسی دنیا قرارداد تبادل دانش داشته باشه؟

بقیه کیفرخواست در مورد "آنچه در زمان ایشان" اتفاق افتاده مطرح میشه و نه اینکه مستقیما خود هویدا دستور این کار رو داده یا نداده.

"تقویم ما رو عوض کردن و سعی کردن ما رو به گذشته ای که هنوز هم نمیشناسیم پرتاب کردند" یعنی اعتراف از این دقیقتر که این فرد هیچ تعلقی به گذشته ایران و ایرانی نداره؟ تمام تقصیرهای شاه و درباریان رو گردن هویدا انداختن

"صنایع مونتاژ رو ... به ملت قالب کردن" مشخصا قرار نیست که یه کشور همه چیز رو تولید کنه. یه سری صنایع پایه رو سرمایه گذاری میکنه و یه سری چیزا رو مونتاژ. این چه جرمیه؟

"گشایش اعتبار اسنادی برای لابلاتوار کارت شناسایی" بازم سند افتخار هست که زمان شاه برای مردم شناسنامه صادر شد.

...

این شد کیفرخواست. حتی با دفاعیات هویدا که کاملا قانع کننده هم هست و با اینکه خودش میگه که "بنده دستم به خون آغشته نیست." در وقت تنفس دادگاه به اسم اعدام ترورش میکنن. چیزی که از شواهد برمیاد هم کار خود هادی غفاری بوده. توی مستند میگه که به جز خلخالی کسی نمیدونه ولی آخر مستند دوباره دروغ میگه که بردنش و اسرائیل دفن اش کردن احتمال زیاد در مورد ترور اون هم دروغ میگه.تروریست هایی که سینما رکس رو آتش زدن دادگاه های نمایشی چند دقیقه ای تشکیل دادن و صدها یا شاید هزاران انسان بیگناه رو اعدام و ترور کردن. حتی یک اعتراض نشد. این صدای خلخالی توی گوشم هست: "یک جمله ای آقای خمینی به من اعتراض نکرد" واقعا اگر بخوان با همون منطق دادگاه برای آقای خمینی هم تشکیل بدن الان اونم سرنوشتش مثل هویدا بود.

همیشه میپرسیدم که آخه ملت ایران چه گناهی کردن که اینطور گرفتار و اسیر شدن. این مستند حتی جواب این سئوال منو هم داد. وقتی که مصاحبه مردم رو میدیدم که همه به جای طلب عدالت از کشته شدن هویدا ابراز خوشحالی میکردن. حتی علیرضا نوریزاد خودش هم میگه "مردم بد بودند ما بد بودیم

نسل ما که توی جنگ سوخت اما نسل جدید فرق میکنه. نسل جدید آگاه و بیدار شده. نسل جدید لیاقتش خیلی بالاتر از ایناست. نسل مهسا و نیکا نسل عدالت و شجاعت و شرافت هست. به امید ایرانی آباد و آزاد.

برم لس آنجلس یا سانفرانسیسکو

کسی با تجربه من توی دالاس تقریبا میتونه سالی 140 هزار دلار درآمد داشته باشه (یه سطح مدیریتی) که بعد از مالیات و بیمه تقریبا 8000 دلار میشه.

400 تا 500 هزار دلار خونه خیلی عالی میشه خرید (البته سقف نداره میشه خونه 10 میلیونی هم خرید) ولی یه چیز متوسط رو به بالا رو میگم که تقریبا ماهی 3000 دلار میره برای وام خونه. ماهی 1000 دلار هم برای مخارج خونه و اینا. خورد و خوراک و ماشین هم بین 1500 تا 2000 دلار اینا میشه. اگر یه نفر دیگه هم اضافه بشه تقریبا 50 درصد به خورد و خوراک اضافه میشه. تقریبا 6000 دلار ماهیانه که میشه سالی 72 هزار دلار یعنی ماهی 2000 دلار پس انداز میشه کرد. اگر زن و بچه هم باشه که کار نکنن هم تقریبا چیزی ازش نمیمونه.

اینا که میگم یه زندگی معمولیه. اونجا میشه آپارتمان دو خوابه هم اجاره کرد مثلا به جای 4000 دلار هزینه خونه تقریبا 2000 دلار داد. یا اینکه اگر یه نفر تنها باشه اجاره یکخوابه تقریبا 1500 دلاره. بازم میگم خیلی بستگی به سبک زندگی داره.

من خودم الان به جز ماشین گرونی که دارم هزینه زیادی ندارم. با حقوق 145 هزار دلار تقریبا ماهی 6000 دلار دارم پس انداز میکنم که میشه حدود سالی هزار دلار. البته این پول رو برای پول پیش خونه لازم داشتم وگرنه آدمی نیستم که خیلی دنبال پس انداز برای پولدار شدن باشم. حساب کردم اگر بخوام همینقدرتوی کالیفرنیا پس انداز کنم باید حقوقم از 145 هزار دلار به 230 هزار دلار برسه که شاید بتونم همینقدر پس انداز کنم.


حالا همین آدم توی سانفرانسیسکو حقوقش تقریبا 200 هزار دلار تا 240 هزار دلار میشه. در بهترین حالت حدود ماهی 12 هزار دلار بعد از کسر مالیات. قاعدتا خونه که نمیتونه بخره چون خونه ها بالای میلیون دلار هستن ولی شاید یه آپارتمان بتونه بگیره مثلا حدودای 900 هزار دلار که تقریبا ماهی 6 هزار دلار وام اش میشه (اگر نرخ بهره بیاد پایین کمتر میشه مثلا 5 هزار دلار). هزینه نگهداری و تعمیر اون آپارتمان تقریبا ماهی 1000 دلار میشه. هزینه ماشین و خورد و خوراک هم تقریبا ماهی 3500 دلار. شاید بتونه ماهی 1500 دلار اینا پس انداز کنه. البته زندگیش هم به اندازه تگزاس خوب نیست مثلا به جای یه خونه بزرگ یه آپارتمان کوچیک داره. هزینه های نامتعارف هم خیلی بالاتر هستن. اگر این آدم زن و بچه هم داشته باشه احتمالا کم میاره.

برای همین اونایی که میرن شمال کالیفرنیا یا سانفرانسیسکو نمیرن یا اگر هم میرن تا مدت ها بچه دار نمیشن. معمولا هم زن و شوهر باید با هم کار کنن که بتونن از پس مخارج بر بیان. مثلا اگر درآمدشون بشه دو تا 230 هزار دلار دو برابر مبلغ فعلی میشه و دیگه میتونن از پس مخارج بچه هم بربیان و کمی پس انداز هم داشته باشن.

پس چرا این همه میرن شمال کالیفرنیا زندگی کنن؟ دلیلش مزایاست. حقوق به تنهایی شاید کم باشه اما اکثرا یه سهمی از شرکت میگیرن که ممکنه در طی سالیان رشد زیادی داشته باشه. مثلا اگر یه شرکتی, همین امروز شرکتی که من هستم رو بخره من تقریبا 1 میلیون دلار گیرم میاد که معادل 7-8 سال حقوقم میشه! دلیل دوم هم رشد خونه که توی ده سال گذشته کاملا واضحه. مثلا آپارتمانی که 400 هزار دلار بوده بعد از چند سال میشه 1 میلیون دلار. این یعنی 600 هزار دلار سود که بعد از مالیات حداقل 350 هزار دلار سودمیشه و انگار نه تنها پولی بابت وام خونه ندادن (فقط سود وام که درصد کمی از ماهیانه وام هست) بلکه سود هم کردن. این رشد خونه توی تگزاس اصلا به این سرعت و شدت نبوده (به جز پارسال که استثنا بود و الانم داره میاد پایین).

اونایی هم که میرن شمال کالیفرنیا معمولا از روز اول نمیرن سانفرانسیسکو زندگی کنن. یه جایی اطراف اجاره میکنن که اجاره اش کمتر باشه که بتونن پس انداز کنن و بعدا خونه بخرن. هزینه اجاره اطراف تقریبا ماهی 3000 دلار ایناست که نصف وام خونه توی شهر حساب میشه. اونایی هم که میرن توی شهر با چند نفر هم خونه میشن. مثلا اگر اجاره یه آپارتمان دوخوابه 5000 دلار هست دو نفر با هم نفری 2500 تا میدن. بعضی وقتا 4 نفر یا 5 نفر با هم یه جایی رو میگیرن و مثلا 1500 تا نفری میدن. حالا 3500 دلار اجاره یه استادیو کوچیک کجا و 1500 دلار اجاره یه اتاق توی یه جای بزرگتر. خودش ماهی 2000 دلار تفاوت هست برای یه سبک زندگی پایینتر.


من هنوز نتونستم درست تصمیم بگیرم. با این حقوق که الان دارم اصلا نمیارزه که بخوام برم کالیفرنیا اگر حقوقم امسال زیاد بشه یا کارم رو عوض کنم که حقوق بیشتر بگیرم میرم جنوب کالیفرنیا که ارزونتر از سانفرانسیسکو هست و حتی آب و هوا و سطح زندگی بهتر و بالاتری رو داره. با اون حقوق هم مشکلی برای پس انداز و مخارج ندارم. حتی اگر یه نفر رو هم پیدا کردم که ازدواج کنم بازم مشکلی برای هزینه هاش نخواهد بود. اگرچه تگزاس زندگی ام خیلی خیلی لاکچری تر و بهتر هست ولی حس میکنم که برای زندگی طولانی مدت کالیفرنیا رو ترجیح میدم. اونجا برای کسی که درآمد پایینی داره فاجعه است چون مخارج خیلی بالاست ولی با درآمد بالا مشکلی نیست. تقریبا مثل زندگی توی تهران و یه شهر مثل شیراز هست. مثلا شیراز یه خونه بزرگ میشه خرید و یه زندگی آروم با درآمد کمتر داشت اما سطح پیشرفتش هم خیلی محدود هست. توی تهران شاید نشه اصلا خونه خرید و مخارج خیلی بالاست و قطعا برای کسی که درآمد بالایی نداره سطح زندگیش از شهرستان هم پایینتر میاد.

شرکتی که کار میکنم در حال گرفتن یه فاند بزرگ هست. اگر بگیرن که حقوق من هم میره بالا ولی نمیدونم تا چقدر. خودم فکر میکنم اگر کمتر از 230 هزار دلار بهم بدن بهتره که برم یه شرکت دیگه. شاید یه کار همون لس آنجلس گرفتم.

حتی بین لس آنجلس و سانفرانسیسکو هم موندم که کدوم بهتره. از یه بابت خودم جنوب کالیفرنیا رو بیشتر دوست دارم چون هم هزینه هاش کمتر از شمالش هست و هم لس آنجلس به مراتب شهر بهتریه از سانفرانسیسکو و هم آب و هواش رو بیشتر دوست دارم. اما دوستای زیادی شمال کالیفرنیا سمت سانفرانسیسکو دارم. شرکتی که الان کار میکنم هم اونجاست. همچنین اگر بخوام شرکت بزنم و یه کار استارت آپی کنم شمال کالیفرنیا تقریبا 3 برابر بهتر از جنوبش هست. تگزاس هم فقط ارزونتره و زندگی خیلی لاکچریه وگرنه مزیت دیگه ای نداره. فکر کنم یه شرکت موفق کالیفرنیا بزنم میتونم همون زندگی لاکچری یا بهترش رو اونجا هم داشته باشم مثل خیلی های دیگه. تصمیم گرفتم که فلوریدا هم نمونم چون از آب و هواش راضی نبودم. خیلی شرجی و مرطوب هست. فقط سه ماه سال خیلی خوبه اونم از دسامبر تا آخر فوریه. شایدم مارچ هم خوب باشه اما در کل خیلی گرم میشه. کوه و جنگل هم نداره. شهر بزرگش هم میامی هست که بدم نمیاد ازش ولی به اندازه لس آنجلس گرون شده و فقط اینجا مالیات بر درآمد نداره که برای درآمد من تقریبا ماهی 900 (الان) تا 1600 (بعد از افزایش حقوق) دلار میشه وگرنه بقیه هزینه ها مثل تگزاس کم نیست.

واقعیتش اینه که من الان باید میلیونر شده باشم ولی تنبلی از خودم بود. یعنی یه جاهایی باید ریسک میکردم و پاش میاستادم نکردم. الان هم دیر نشده. بدترین حالت اینه که میرم کالیفرنیا میبینم از پس زندگی و مخارجش برنمیام برمیگردم تگزاس دیگه! ولی بعیده آدم پول خوب دربیاره جای گرون بهش خوش نگذره.