زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

تجربه دو سال digital nomad بودن - قسمت اول جاهایی که رفتم

سال 2021 بود که یکسالی از شروع کووید گذشته بود. اکثرا توی خونه محبوس شده بودن. دالاس زودتر از خیلی جاهای دیگه باز شد. قرار بود که تا تابستون دیگه همه جا باز بشه. منم برنامه ریزی کرده بودم که به طور کامل برم کالیفرنیا. تقریبا همین موقع ها بود که آپارتمانی که داشتم و تمدید نکردم و راهی نیویورک شدم تا قبل از جا به جایی به سانفرانسیسکو تجربه زندگی شهرهای دیگه رو هم داشته باشم.

قبل از رفتن

از فوریه اون سال هم بود که افسردگی و بیماری ام شروع شد. اون روزایی که داشتم خونه رو تمیز میکردم و تحویل میدادم خیلی ناراحت و غمگین بودم چون زندگی اونجا رو واقعا دوست داشتم و با شرایط استرسی و نداشتن گرین کارت و استرس شدید کار اصلا دوست نداشتم که اونجا رو ترک کنم اما اگر تمدید هم میکردم دیگه این فرصت که برم جاهای دیگه رو ببینم رو از دست میدادم. تصمیم سختی بود و بالاخره گرفتم. اگر برگردم نمیدونم این کارو میکردم یا نه. شاید نمیکردم چون توی اون شرایط روحی اون خونه برام یه محل آرامش بود. شبها کنار اون دریاچه کوچیک قدم میزدم یا میرفتم مرکز شهر و اینا.

می 2021 - نیویورک و نیوجرسی

نیویورک رو دوست داشتم. اگرچه اولش با شوک مواجه شدم که طرف یه اتاق با همه وسایل به من نشون داد و یه اتاق خالی بهم تحویل داد! اما خب هر طوری بود گذروندم. این روزا بعضی وقتا دلم برای پل بروکلین و اون قدم زدن های شبانه کنار رودخونه هادسون تنگ میشه. وای که چقدر اون مناظر و شبا رو دوست داشتم.

جون 2021 - سیاتل

بعد از نیویورک تا سیاتل رانندگی کردم و بین راه چند تا جای رویایی هم دیدم مثل پارک yellowstone و mount rushmore . به قول خودم از coast to coast به مدت چهار روز و نصفه رانندگی کردم. به عمرم اینقدر رانندگی نکرده بودم و فکر کنم دیگه هم نکنم! خیلی سیاتل نموندم و برای عروسی دوستم رفتم کالیفرنیا

اونجا خیلی بهم خوش گذشت. لس آنجلس واقعا عالی بود و دوستم هم با من مثل یه عضو خانواده برخورد کرد. هیچوقت یادم نمیره که منو توی ماشین خودشون بردن تا محل عروسی. انگار که یکی از فامیلا بودم.

جولای 2021 - سانفرانسیسکو

از لس آنجلس آمدم سانفرانسیسکو تقریبا اواخر جولای بود. از فرودگاه که میرفتم سمت شهر همینطوری هوا سردتر و ابری میشد. به شهر که رسیدم مه بود و جلومو به سختی میدیدم. حس بدی بود. با خودم گفتم وای واقعا میخوای بیایی اینجا زندگی کنی؟ سیاتل و لس آنجلس چه بهشتی بودن و اینجا چیه. حس خوبی نبود. هر روز دنبال آپارتمان گشتم ولی هر روز حالم بدتر و بدتر میشد. شهر مرده بود. همه جا بسته بود. فقط یه سری خیابون خواب همه جا بودن. حتی اجازه نمیدادن که غذا رو توی رستوران بخوری و فقط باید میگرفتی و میبردی خونه. یه مدتی که بودم فکر کردم با این شرایط بخوام بیام اینجا خودکشیه. اگرچه خونه ها ارزون شده بودن اما جای زندگی نبود.

سپتامبر تا نوامبر 2021 - دالاس

 آخرای آگوست برگشتم دالاس. یک ماهی دالاس سر کردم. خوب بود. خونه ای که بودم یه دختر برزیلی هم بود که اونم مثل من nomad شده بود و داشت امریکا رو میگشت که ببینه کجا خوبه. بعضی وقتا با صاحبخونه و این دختره میرفتیم کنار دریاچه. یه سگ هم داشت که خیلی به یادموندنی بود. توی سفر به puerto rico پیداش کرده بود و نجاتش داده بود! دختره تازه با دوست پسرش که سیاتل بود به هم زده بود ولی هر روز چند ساعت باهاش چت میکرد و بعضی وقتا تلفنی حرف میزدن. بعدش هم رفت Utah پیش خانواده اش و دیگه هم ندیدمش. خیلی خوب میشد اگر میخواست همسفر من باشه ولی نشد.

دسامبر 2021  تا فوریه 2022 - میامی

تا اواسط نوامبر دالاس بودم. فکر کردم که ده سال اینجا زندگی کردم بهتره برم سمت فلوریدا که تا حالا نبودم. با ماشین خودم رفتم فلوریدا. این یکی از بهترین سفرهای جاده ای بود که رفتم. توی راه Arkansas رو memphis و savanah  و jacksonville و orlando و چند تا شهر دیگه هم ایستادم و خوب همه جا رو دیدم. در کل بهم خیلی خوش گذشت. این حس رو داشتم که کاشکی این خوشی رو با یکی دیگه هم میتونستم مشترک بشم اما کسی نبود خب بتونه این مسیر طولانی رو با من بیاد.

به میامی که رسیدم هوا عالی بود. چند تا از دوستام هم از ایالت های دیگه آمدن و دو هفته ای خوب گشتیم و خوش گذشت. تا اواسط فوریه میامی بودم تا بالاخره پاسپورتم با مهر خروج آمد.

فوریه تا می 2022 تهران و شیراز

رفتم ایران و دو ماه و نیمی ایران بودم. بعد از ده سال حس عجیبی بود. در موردش یه کم نوشتم دیگه نمینویسم اما خیلی خوب بود که میشد خانواده رو دید. شاید باید بیشتر مینوشتم چون خیلی چیزا توی دلم بود ولی ننوشتمشون. شیراز خیلی خوش گذشت چند روزی بیشتر نبودم اما واقعا بهم خوش گذشت. برای اولین بار چند تا از جاهای تاریخی اشو که قبلا هم نرفته بودم رفتم.

می 2022 - ترکیه استانبول و آنکارا و قونیه

اواسط می 2022 بود که خانواده رو بردم ترکیه برای دو هفته ای و همه جا رو نشونشون دادم. هم استانبول و هم آنکارا و هم قونیه. قونیه رو خیلی دوست داشتم شهری هست که هنوز روحش رو حفظ کرده. شانسی یه اتاق خوب توی یه هتل خوب ارزون هم وسط شهر پیدا کردم که خودش یکی از عواملی بود که خوش گذشت.

از ترکیه برگشتم میامی. یک ماهی موندم اما دیگه خوش نگذشت. هوا خیلی گرم بود و هیچ کاری نمیشد کرد. منم خیلی خسته شده بود و میخواستم یه جایی بمونم. ماه 

جون 2022 - میامی

جون رو میامی سر کردم ولی جای خاصی نرفتم. میخواستم با ماشین برگردم دالاس اما جایی رو برای موندن توی دالاس نداشتم. اجاره آپارتمانی که داشتم هم از 1000 دلار شده بود 1550 دلار که خیلی زیاد بود. نه اینکه حقوقم نرسه که بدم اینکه خیلی گرون شده بود. فکر کردم برم کالیفرنیا اگر باز شده بود دیگه جا به جا بشم برای همیشه برم اونجا.

جولای 2022 - سانفرانسیسکو

جولای 2022 ماشین رو گذاشتم میامی و رفتم سانفرانسیسکو. اونجا هوا خوب بود. شهر تا حدی باز شده بود. دو هفته اول ماشین نداشتم و خیلی سخت گذشت. قیمت ها برخلاف پارسال چند برابر شده بود. نه هزینه خونه و هتل میارزید و نه هزینه اجاره ماشین. دیدم بدون ماشین واقعا سخته. رفتم یه ماشین اجاره کردم برای یه مدت و  برخلاف همیشه اینبار وسط شهر خونه گرفتم که تجربه زندگی توی شهر رو هم داشته باشم. شب اول دو تا ساک وسایل و همه سوغاتی هایی که از ایران خریده بودم رو با ماشین اجاره ای بردم هتل و شب دزد زد و همه رو برد. من موندم و یه کیف کولی. سانفرانسیسکو خیلی ناامن تر از قبل شده بود. تجربه بدی بود. باز به خودم گفتم واقعا میخوای بیایی اینجا زندگی کنی؟ رفتم چند تا لباس زیر و یه دست لباس بیرون خریدم و چند روز آخر رو با اونا سر کردم. همه وسایلم دیگه توی یه پلاستیک جا میشد. شانس آوردم که کت شلوارم رو نبرده بودن. عروسی یکی دیگه از دوستام نزدیک سن حوزه بود که اونم خوش گذشت. چند تا خونه هم دیدم اما هم خیلی گرون بودن 3500 دلار برای اجاره و هم اینکه من دلم چرک شده بودم که سانفرانسیسکو بمونم. اطراف هم چند تا آپارتمان برای خرید دیدم. ارزونترینش که به پول من میخورد 700 هزار دلار اینا بود. رفتم تو طرف گفت آمدی نقد بخری؟! گفتم نه بابا پول نقدم کجا بود. خونه رو دیدم فاجعه بود. گفت مشتری نقد داره اگر نقد نداری اصلا فکرشو هم نکن! فکر کردم من هیچوقت هم همچین جایی نمیتونم زندگی کنم. قشنگ مخروبه بود مال 1960 اینا. فقط یه آپارتمان 950 هزار دلاری بود که نسبتا خوب بود و دوست داشتم که اونم خیلی بیشتر از پول من بود. یعنی ماهیانه باید حدود 5000 دلار میدادم که ریسک بزرگی بود و در ضمن اصلا نمیخواستم توی این شرایط ریسک مالی کنم وقتی که کارم معلوم نبود که چی بشه.

آگوست 2022 - پورتلند

اینکه جایی برای موندن نداشتم و همه چیز هم اینقدر گرون شده بود خودش یه فشاری بود. فکر کردم حداقل که الان جایی رو ندارم برم یه کم بگردم. فکر کردم میرم پورتلند که یکی از دوستام اونجاست و اونجا یه ماشین میخرم. خوبیه پورتلند اینه که مالیات بر خرید نداره. البته اگر بخواهی ماشین رو توی یه ایالت دیگه قبل از یکسال ثبت کرد باید مالیاتش رو به اون ایالت دیگه داد ولی خب همین که بشه اولش پول مالیات رو نداد خوبه. فکر کردم دو سه روزی خونه یکی از دوستام میمونم و ماشین رو که خریدم میرم مرکز شهر یه جایی رو میگیرم یه رانندگی میکنم سمت سیاتل و اونطرفا. بدون ماشین واقعا نمیشه امریکا زندگی کرد.

اون ماشینی که من خریدم هم برای سال اول کووید که همه جا بسته بود خوب بود اما قرار نبود که باهاش طول و عرض قاره امریکا رو طی کنم. یه ماشین لاکچری خریده بودم برای آخر هفته ها و فکر کردم سال بعدش یه ماشین ارزون هم میخرم برای مسافرت ها اما ماشین ها هم گرون شدن. میخواستم یه ماشین نو بخرم که دیگه دردسر گشتم هم نداشته باشم. قیمت ها و همه چیز رو چک کردم و راهی پورتلند شدم. اونجا به دیلرها که زنگ زدم همه چهار تا پنج هزار دلار بالاتر از قیمت ماشین 20 هزار دلاری میخواستن. یعنی حتی یه دیلر هم توی اون شهر نبود که یه ماشین نو رو بخواد به قیمت خودش بده. اینم از برکات پول چاپ کردن های دولت بایدن بود که رفت توی چشم ما. فکر کردم یه ماشین دست دوم تصادف کرده پیدا کنم که حدود 10-15 هزار دلار باشه حداقل دیگه نخوام چند هزار دلار پول بیخودی بدم به دیلر. اونجا هر روز دنبال ماشین میگشتم اما ماشین های دست دوم هم قیمت نو بودن فقط پول دیلر رو نباید میدادی. ماشین های دست دوم فاجعه ای بیش نبودن. اکثرا داغون و تصادفی یا خیلی گرون. انگار که امریکا قحطی شده بود.  حتی یکی هم پیدا کردم که تصادفش سمت در عقب بود و کامل تعمیر شده بود و فکر کردم شاید بد نباشه اما همونم تا ناهار بخورم و راه بیفتم فروش رفت.

پورتلند خیلی زیبا بود و خیلی ها هم با دوچرخه اینور اونور میرفتن. اون مدت هم من با دوچرخه دوستم سر کردم که خیلی خوب بود. باهاش هر روز میرفتم کافی شاپ و از اونجاها کار میکردم. هوا هم اون موقع خوب بود. شهر رو هم تا حد خوبی دیدم چون کوچیک بود جای زیادی برای دیدن هم نداشت.

آگوست 2022 - سیاتل

یکی از دوستام توی سیاتل گفت که صاحبخونه اش یه ماشین قدیمی داره که میخواد بفروشه و بدی نیست بیا اینجا اینو بگیر. با اتوبوس رفتم سیاتل. اون ماشین هم خوب نبود. یعنی آخر عمرش بود و اگر میخریدم نمیتونستم رانندگی کنم باهاش برگردم دالاس. به علاوه از سیاتل تا دالاس دو روز رانندگی هست و باید یه ماشین مطمئنی آدم داشته باشه برای این مسیر طولانی. اگر ماشین گیر میاوردم خیلی خوب بود چون میتونستم کانادا و جاهای دیگه رو هم برم و حتی مسیر برگشت رو رانندگی کنم و ایالت های اینور هم که ندیدم توی راه ببینم اما یک هفته ای که سیاتل بودم هم ماشین گیر نیاوردم. اجاره ماشین هم روزی 100 دلار اصلا نمیارزید. مشکل بدون ماشین هم اینه که نمیشه یه جای دورتر خونه گرفت که ارزون باشه و مراکز شهر اجاره ها بالای 3000 دلار ماهیانه شده بود که بازم نمیارزید.

آگوست 2022 - دالاس 

توی تگزاس دیلرها اینقدر دندون گرد نبودن و توی اخبار آنلاین میخوندم که هنوز میشه اونجا ماشین های نو رو با قیمت خودشون خرید برای همین برگشتم دالاس. هوای دالاس خوب شده بود. دو سه هفته ای موندم و چون ماشین نداشتم هم جای خاصی نرفتم. بیشترش رو از خونه و کافی شاپ های اطراف کار میکردم و چند باری هم با دوستای دالاس رفتیم بیرون. یکی دو روز هم یه مسافرت رفتم آستین. برخلاف انتظار با وجود اینکه اکتبر هم نزدیک بود قیمت اجاره ها خیلی پایین نیامده بود. معمولا این ماه اجاره ها کم میشد. آپارتمان قبلی ای که بودم شده بود 1450 که همچنان خیلی گرونتر از قبل بود. این شد که پلن خرید ماشین و اجاره خونه دالاس رو کنسل کردم و برگشتم میامی. 

سپتامبر 2022 تا فوریه 2023 - فورت لادردیل و میامی

یه جایی رو پیدا کردم توی فورت لادردیل تا یک ماهی ببینم زندگی اونجا چطوریه و بعد با ماشین خودم برگردم دالاس. بیشتر روزا هوا طوفانی و بارونی بود. حتی یکبار طوفان سیل هم راه انداخت. آپارتمانی که بودم رو کامل آب گرفته بود و اصلا نمیشه دیگه با ماشین رفت بیرون. دو سه روزی طول کشید که آب ها برن پایین و بشه دوباره رفت بیرون. آپارتمان ام تا اقیانوس فقط 12 دقیقه فاصله داشت. چند شبی رو رفتم کنار ساحل. فورت لادردیل به طور کلی قابل زندگی تر بود. 

اون مدتی که اونجا بودم حوادث ایران هم پیش آمد که خیلی تاثیر منفی ای روی من داشت. در موردش یه کم نوشتم ولی افسردگی منو چند برابر کرد و بعضی وقتا روزها از خونه بیرون نمیرفتم و کلی هم گریه کردم. این شد که به جای یکماه پنج ماه موندم. یه کم هم از اینور اونور رفتن خسته شده بودم مخصوصا چند ماه اخیر که سانفرانسیسکو و سیاتل و دالاس بدون ماشین سر کردم واقعا بد بود ولی خب عادت کرده بودم به پیاده رفتن و بیشتر روزایی که فلوریدا بودم هم خیلی شبا پیاده روی کردم. 

از اول 2023 بود که تصمیم گرفتم زندگیمو به روال خوبش برگردونم. دیگه هر روز رفتم بیرون و باز از کافی شاپ ها کار کردم و بازم رفتم باشگاه و وزنم رو رسوندم به وزن متوسط و کم کم روحیه ام بهتر شد که بخوام از خونه برم بیرون. اون آخرا حتی کشف کردم که از خونه ام تا riverwalk مرکز شهر رو هم میتونستم پیاده برم ولی هیچوقت نرفته بودم. چند شبی هم پیاده رفتم اونجاها اگرچه تقریبا 45 دقیقه راه بود. فورت لادردیل خیلی حس تنهایی داشتم فکر کردم برم سمت دانشگاه باز دو نفر پیدا میکنم که باهاشون حرف بزنم. 

ماه فوریه رفتم سمت دانشگاه یه جا رو گرفتم. بیشتر روزا رو خونه بودم و از خونه کار کردم. همخونه ای هام ایرانی بودم و بعضی وقتا باهاشون همصحبت میشدم. اون آخرا یه شب یکی از دوستان منو مهمونی دعوت کرد و اونجا با چند نفر دیگه آشنا شدم. برای اولین بار از این وضعیت nomad بودن خوشم آمد. یعنی حس کردم چه موقعیت خوبی بوده که آدم با یه عالمه آدم دیگه توی شهرهای دیگه آشنا بشه. تازه یاد گرفتم که چکار باید بکنم و چطوری خوش بگذرونم! ولی خب باید میامی رو ترک میکردم.

مارچ 2023 تا می 2023- دالاس

ماه مارچ با ماشین خودم برگشتم سمت دالاس. توی راه Gainsville و تالاهاسی و نیواورلینز هم ایستادم. مثل دفعه پیش که آمدم  میامی خوش نگذشت اما بد هم نبود. نیواورلینز میخواستم یکی از دوستامو ببینم اما اون مدتی که اونجا بودم کنفرانس داشت و رفته بود یه شهر دیگه. خودم هر شب تنها رفتم مرکز شهر. یکی از شهرهایی هست که دوست دارم و برای همینم موندم. 

بعد هم برگشتم دالاس. یک هفته ای برای کار رفتم سانفرانسیسکو ولی دیگه نموندم چون هوا کمی سرد بود و الان دارم برنامه ریزی میکنم که سه ماه آینده رو اروپا باشم. برای همین دیگه جایی رو اجاره نکردم و ماشین هم نخریدم.


خلاصه

این دو سال به اندازه همه عمرم مسافرت کردم. هنوزم مسافرت ها تموم نشدن. تقریبا تمام این دو سال رو با مشکل افسردگی و کم انرژی بودن و تیروئید و استرس کاری سر کردم. چیزی که اصلا انتظارش رو نداشتم. شاید همین باعث شد که نتونم واقعا از موقعیتی که برام جور شده بود استفاده درستی کنم. همه این مدت دوست داشتم که یکی هم کنارم بود و اینقدر همه جا رو تنها نمیرفتم ولی کسی رو هم پیدا نکردم که شغلش مثل من باشه که بتونه اینقدر راحت جا به جا بشه و اصلا بخواد همچین کاری رو کنه.

نظرات 13 + ارسال نظر
آشنای ۱۰ ساله پنج‌شنبه 4 خرداد 1402 ساعت 22:50

پسر من حدوده ده ساله میخونمت. خیلییه. تو آلان جایی هستی که ی روزی آرزوش داشتی یادمه. قدر سختیایی که کشیدیو بدون

سلام دقیقا همینه که میگی. مرسی

Mohis سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1402 ساعت 19:22

سلام ( وودی ) - از خوندن متنهات هم خوشحال و هم ناراحت شدم - چقدر نوشتی تقریبا انگار ده ساله ک مینویسی - من یکم داستانم شبیهه توعه - ولی من نموندم امریکا و برگشتم - منم تنهایی اومدم چند ماه موندم و مثل تو افسردگی گرفتم و نتونستم تحمل کنم برگشتم- حالا هم حس میکنم از هم دوره هام عقب میمونم اگه برنگردم --- خوشحال میشم بتونم باهات حرف بزنم - مطمعنا تو اطلاعات زیادی داری برای راهنمایی کردن

سلام لطف داری. بهم ایمیل بزنی سعی میکنم همیشه جواب بدم.

Narges جمعه 1 اردیبهشت 1402 ساعت 09:38

Man in poster shadihaye koochako screenshot gereftam kheyli khub bud merci

پسرک پنج‌شنبه 31 فروردین 1402 ساعت 19:55

تابحال به موتورسواری فکر کردی؟ خرید موتور برای سفر های داخل شهری به صرفه تر از ماشینه و اگه دوچرخه‌سواری بلد باشی روندنش آسونه

آره فکر کردم. یه کمی از موتور میترسم چون آدم زمین بخوره یا به جایی بخوره خیلی خطرناکه.
احتمالا یه دوچرخه الکترونیکی میگیرم. منتهی تگزاس خیلی جای این چیزا و این کارا نیست بس که آفتابی هست و گرم.

هرچی پنج‌شنبه 31 فروردین 1402 ساعت 16:44

به نظر منم کتاب بنویسی خیلی خوب میشه.
وودی برای من دعا کن هر وقت بیکاری، وضع روحیم افتضاحه و احساس میکنم هرچی دست و پا میزنم نمیشه :(

چند وقت پیش یه پست گذاشتم در مورد خوشحالی های کوچیک ببین کمکی میکنه

اصغر چهارشنبه 30 فروردین 1402 ساعت 03:44

متن قشنگی نوشتی خوشم اومد دوست داشتم
من قبلا پیام دادم خیلی تلاش کردم دانشگاه برا دکترا نیویورک و حومه بیارم ی دانشگاه هم قبول شدم ولی در نهایت افتاد آتلانتا چون رشته و ریسرچ و استاد بهتری بود. نشد بریم نیویرک متاسفانه الن منتظر وقت سفارت و ویزا هستم. از الان ناراضی ام چرا میرم اتلانتا ایالت جنوبی و مذهبی سنتی که حس میکنم شاید با من ایرانی رفتار خوبی نداشته باشن یا حداقل افسرده بشم نمیدونم من شنیدم فقط نیویرک لس انجلس اینا تو امریکا خوبه خارجی بودن اذیت نمیشن.
در مورد SF جالبه از دوستای امریکا ام میپرسیدم اونام ناراحت بودن چن تا دوست دورادور بی اریا میشناسم. هزینه ها بی دلیل زیادن ایشالا عمری باشه بعد دکترا برا کار فقط برم نیویرک دیگه به اونحا ها کارم نکشه. اونجا اهل بار و کلاب رفتن نیستی شما؟؟ سعی کن بری خوبه! خوش باشی بیشتر بنویس

همه جای امریکا قشنگه از جمله آتلانتا. اگر نزدیکای مرکز شهرش نباشین و رو به شمال اش برین اونجاها خیلی بهتره. حالا تا بعد از دکترا دنیا هزار چرخ میخوره. شاید سانفرانسیسکو هم خوب شد!
بار و کلاب هم از سن ما گذشته دیگه. باشه دارم سعی میکنم بنویسم.

Hani سه‌شنبه 29 فروردین 1402 ساعت 19:37

سلام من اخیرا وبلاگ قبلی تون رو پیدا کردم و تا جایی که تونستم خوندم و رسیدم به پست های زمستون پارسال . از اون موقع هم شمارو دنبال میکنم و با هر اپدیتی خیلی خوشحال میشم . دیدن سیر پیشرفتتون از روزای اول دانشگاه و احساس عجیبش تا امروز که اینقدر قشنگ آمریکا رو توصیف میکنید خیلی لذت بخشه . یه ایده هم از وبلاگ شما گرفتم اونم اینکه بیشتر بنویسم آخه من و همسرم هم در آستانه مهاجرت به آمریکا هستیم البته اگه همه چی خوب پیش بره . مقصد ما نیویورکه که فک کنم برای شروع یکم ترسناک باشه :)))) به هرحال میخواستم بگم بیشتر بنویس و موفق باشی

خواهش میکنم. لطف دارین و امیدوارم که نیویورک هم خوش بگذره

zzsszz دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 22:33

وودی ازدواج کن... همسرت همه جا پابه پات میاد به احتمال زیاد... شوهر خوش گذرون هم غنیمته...

آره فکر خوبیه. اول باید یه جا بایستم تا بتونم یکیو ببینم آشنا بشم. خوش گذرون چیه؟ یه زندگی عادی و معمولیه که همه دارن!

زهرا دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 16:56

سلام وودی.
چرا ازدواج نمیکنی.
یادمه گفته بودی سطح دخترای اینجا خیلی بالاتر از سطح دخترای ایرانه.
اگر مورد مناسب پیدا کنی، همه جا همراه و پایه است.
حالت درست میشه. تنهایی زندگی کردن هم حدی داره.

سلام. جواب سئوالتون برمیگرده به همین "اگر مورد مناسب پیدا کنی" اینجا مورد ها خیلی کم هستن و بهتر از من زیاد!

عاطفه دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 15:51

شهرک اکباتان هم با وجود قدمتی که داره کاملاً سرپاست و حتی گویا میگن تا 200 سال دیگه هم سرپا میمونه.

خدا حفظ اش کنه

عاطفه دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 15:40

سلام وودی
تو سایت هایی که آپارتمان یا خونه برای فروش میذارن به کرات خونه هایی دیدم که سال ساختش حدودای 1970 این طورا بود. عکس هایی هم که گذاشته بودند خیلی تر و تمیز بود. واقعاً اینا تر و تمیز و سر پا هستند یا عکس ها رو جوری میگرن و ادیت میکنند که این طور به نظر بیاد؟! چون خودت جایی اشاره کردی تو همین پست خونه ای دیدی مال 1960 که مخروبه بود و . . . در کل چطور اینا خونه هاشون این قدر سر پا میمونه آخه 1970 واقعاً میشه حدودای 50 سال پیش . . .

سلام. بله اینا رو بازسازی میکنن. بعضی هاش نه واقعا قابل زندگی نیست اما بعضی هاشو نگهداری کردن. مثل اینه که توی ایران ملت ماشین 30 سال پیش سوار میشن. میشه سوار شد؟ بله ولی اول اینکه باید خوب نگهداری شده باشه دوم اینکه ریسک اینکه خراب بشه خیلی زیاد میشه. کالیفرنیا که خونه ها خیلی قدیمیتر از اینا هنوز با قیمت های میلیونی فروش میره.
اونی که من دیدم هم خونه نبود و آپارتمان بود. خونه اونجاها نمیتونم بخرم خیلی گرونتر از ایناست.

ج یکشنبه 27 فروردین 1402 ساعت 05:42

سلام وودی.

عجب سفرنامه زیبایی نوشتی.
ولی اگر تو کتابت رو چاپ کنی یکی از پرفروش ترین کتاب های ایران میشه. مخصوصا که این همه مکتوب کردی همه چی رو این همه مدت و کارت هم خیلی سخت نیست. دیدم منصور ضابطیان مسترکلس سفرنامه نویسی گذاشته انلاین اگر بری شاید دلت خواست کتاب کنی این خاطرات زیبا و ارزشمندت رو.

خودش یه سفر ده روزه میره یه کتاب ازش در میاره و پرفروشترین و ... اینا میشه. تو بنویسی فک کنم بترکونه. مخضوضا که مردم ایران کلا سفرنامه/مهاجرت نامه خوندن رو خیلی دوست دارن.
(البته میدونم احتمالا دوست/وقت نداری این کارو بکنی صرفا به ذهنم رسید گفتم بگم)

هرجا میگفتی اومدی دالاس خوشحال میشدم. و هرجا میگفتی از دالاس رفتم و قراره برا همیشه برم دلتنگ. حس عجیبیه یکی رو ندیدی هیچوقت اما دلت براش تنگ بشه :))

سلام سفرنامه فکر خوبیه. شاید سن ام بالاتر رفت همچین کاری کردم اما الان کارای مهمترین دارم. همینکه هر چند وقت یکبار اینجا رو هم آپدیت میکنم واقعا از زمانم خارج هست.

صادق یکشنبه 27 فروردین 1402 ساعت 01:37

به به وودی با کوله باری از تجربه اومده.
وودی جون این همه داستان رو خلاصه و پشت هم نوشتی که منِ فوضول سختم میشه سوال بپرسم که

عروسی دوستات که رفتی ایرانی بودن؟ مخصوصن اونی که گفتی مثل فامیل باهات رفتار کرد؟

دعا میکنم که در ادامه، زندگیت درخشانتر از گذشته باشه و پاداش این سختیایی که گذشته بهت رو بگیری

خب برای همین پشت سر هم نوشتم
بله ایرانی بودن. مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد