زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

سوم ژانویه 2021 - با همکارها کنار ساحل - چند ساعتی درون شهر - قسمت اول

امروز ساعت 8 بیدار شدم. خسته بودم. فکر کنم به خاطر این بود که دیروز هم زیاد راه رفته بودم. یک ساعتی No excuses برایان تریسی رو گوش دادم و بعد هم آماده شدم تا برم سمت ساحل که با همکارام اونجا پیاده روی کنیم. 

امروز چند برابر دیروز جاده مه بود و انگار یه جای رویایی داشتم رانندگی میکردم. یه استفاده خوب هم برای ماشینم توی کالیفرنیا پیدا کردم و اونم رانندگی توی این جاده هست. یه روزی سقفش رو باز میکنم و توی همین هوای مه آلود رانندگی میکنم. خیلی باید خوب باشه. پنجره ها رو دادم پایین تا همون حس رو داشته باشم اگرچه سرد بود. به جای کتاب هم میکس آهنگ های قدیمی دهه شصت رو گذاشتم و آخ که چقدر خوب بود. 






دم پارک که رسیدم دیدم 10 دلار ورودی داره اما یک قدمی پارک هزار تا جای پارک مجانی بود. احتمالا برای اون روزایی که شلوغ باشه آدم مجبوره که پول بده. بعد هم 10 دلار؟ آخه چه خبره اینجا که یه پارکینگ معمولی هم این همه گرونه. بیرون پارک کردم و چند قدمی پیاده آمدم توی پارک. همکارام هم رسیده بودن. با هم مسیر رو پیاده رفتیم و بیشتر در مورد همین بیماری و اینکه کی تموم میشه و واکسن و ... حرف زدیم. مسیر اصلا قشنگ نبود به نظرم. باید خودم ببرمشون جاهای خوبی که رفته بودم.







یه جا هم برای مجسمه های بز ماسک زده بودند که نظر همه رو جلب کرد. از پشت شیشه ها سگی داشت نگاه میکرد که سوژه خیلی جالبی بود حیف که توی عکس من خوب نیفتاده.





 یکی از همکارام که از Redwood city میامد میگفت که فقط اینجا مه هست و اون پایین هم گرمتره و هم مه نداره. خودش فکر میکرد که بهترین جای Bay Area باشه چون وسط سن حوزه و سانفرانسیسکو هست و مرکز شهر به نسبت بزرگی هم داره. منم از اونجا بدم نیامده بود اما خیلی هم خوشم نیامده بود. ترجیح میدادم سانفرانسیسکو باشم و یه کم سرما بکشم اما توی شهر بزرگ باشم. شایدم ترجیح میدادم لس آنجلس بودم تا سانفرانسیسکو! میگفت که حداقل 50 نفر رو میشناسه که از بعد از pandemic جا به جا شدن و رفتن لس آنجلس. چون هم گرمتره و هم هزینه ها کمتره. مسیر یه جاهای کمی کنار ساحل هم داشت اما نسبتا خشک بود. برای ناهار پیتزا گرفتیم و من دوست نداشتم. مثلا میخوام غذای سالم بخورم و سال شروع نشده مجبورم پیتزا بخورم اما دیگه نزدیکترین رستوران اونجا بود و از ساندویچ هم بهتر بود. 



بازم از این کتابخونه های رایگان پیدا کردم.



بالای یه ساختمون هم یه پرنده ای شبیه عقاب نشسته بود که همه ما فکر کردم جزو تزیینات ساختمون هست اما خیلی واقعی به نظر میامد. خوب که دقت کردیم پرنده واقعی بود و بعد هم پرید و رفت.




ساعت 2 بود که خداحافظی کردیم. من فکر کردم که بهتره برم شهر رو ببینم. رانندگی هم قشنگ جاده شمال بود. با آهنگ های قدیمی اون سالها هم یه هوای دیگه ای داشت. حیف که عکس ها توی هوای مه آلود خیلی خوب نمیشن.




 این مدت هیچ روزی رو توی شهر نبودم. آدرس Balma Street رو زدم و رفتم اونجا. شهر هم توی روز خیلی قشنگ بود. از یه خیابون خوبی این دفعه وارد شدم. کوچه رو کامل با نقاشی های مختلف پر کرده بودن. به نظرم قشنگ بود. خانه ها هم مثل خیلی جاهای دیگه سانفرانسیسکو قدیمی بودن. یه خونه هم داربست داشت که نمیدونم بازسازی داشتن میکردن یا جدیدا به همون سبک ویکتوریا میساختن. قبلا از از این خیابون ها توی شب رد شده بودم اما متوجه نقاشی ها نشده بودم. یکی دو تا کوچه دیگه هم همینطوری نقاشی شده بود. کنار خیابان های اصلی هم از این نقاشی ها زیاد میشد دید. 











دیدم نزدیک محله Mission هستم و فکر کردم شاید خوب باشه که نیم ساعتی هم اینجا پیاده روی کنم. محله Mission پر جنب و جوش ترین محله سانفرانسیسکو هست که به خاطر جوان پسند بودنش خیلی ها از جوان ها اینجا زندگی میکنن. به نسبت Aug شاید بهتر بود و شلوغتر بود اما خیابون پر از مکزیکی بود. نشانه های حیات یکی دو تا چهار راه بیشتر ادامه پیدا نکرد. مغازه ها باز بودند و بعضی ها هم بیرون صف کشیده بودن تا غذایی که سفارش دادن رو بگیرن و ببرن. این روزا اجازه نمیدن حتی بیرون رستوران بشینی و غذا بخوری. دست فروش های کنار خیابون منو یاد خیابون های تهران انداخت. این روزا کمتر در مورد سانفرانسیسکو غریبی میکنم. آگوست که آمدم فکر کردم که هیچوقت از اینجا خوشم نمیاد اما اینبار نظرم عوض شد و فکر کنم میتونم با زندگی اینجا کنار بیام.








دوم ژانویه 2021 - مقایسه زندگی تگزاس و کالیفرنیا - کنار ساحل Pacifica State Beach

امروز صبح که بیدار شدم تصمیم گرفتم که به دوستام پیام بدم و سال نو رو تبریک بگم. یکی از بچه ها که الان لس آنجلس ساکن شده زنگ زد و دو ساعتی باهاش صحبت کردم. میگفت که از شهر راضیه و شاید بخواد برای همیشه اونجا بمونه. منم بهش گفتم لس آنجلس رو خیلی دوست داشتم و شاید منم یه روزی اونجا ساکن بشم. بعد کلی در مورد مزایا و معایب جا به جایی از دالاس به لس آنجلس صحبت کردیم. هر دو تا مون توافق داشتیم که اصلا انتخاب آسونی نیست و دالاس مزایای خیلی زیادی داره که به این سادگی نمیشه از کنارش گذشت. یادمه یکی از خوانندگان همین بلاگ نوشته بود که بعد از خوندن اینجا حاضر نیست حتی یک روز هم تگزاس یا دالاس باشه اما واقعیتش اینه که اگر دو تا ایالت توی امریکا برای ما بهترین باشه یکیش تگزاس هست و اون یکی کالیفرنیا. اگر بخوام خلاصه مقایسه کنم:

------

مزایای کالیفرنیا - آب و هوای خوب تقریبا همه سال مخصوصا جنوب سمت لس آنجلس و سن دیگو, طبیعت قشنگ و جاهای دیدنی فوق العاده,  شرایط کاری خوب (شرکت های موفق بزرگ و استارت آپی) مخصوصا شمال کالیفرنیا سمت سانفرانسیسکو. همین!

معایب کالیفرنیا - 1- گرونی. امان از گرونی. همه چیز 30-40 درصد گرونتر از دالاسه. بعضی چیزا قیمش یکیه. مثلا من Costco خرید میکنم قیمتش لامصب هیچ فرقی نمیکنه و یا خیلی جاها قیمت grocery همونه اما تقریبا همه چیز دیگه مثل بنزین, بیمه, دکتر, ثبت ماشین و ... کالیفرنیا گرونتره. 2- مالیات بر درآمد. تگزاس مالیات بر درآمد نداره. اینجا تقریبا 10 درصد حقوق (علاوه بر مالیات کشوری) به جیب ایالت کالیفرنیا میره. برای کسی که مثل من بالای 100 هزار دلار میگیره یعنی بیشتر از ماهی 1000 دلار اضافه باید مالیات بده! ماهی هزار دلار خیلیه خدایی و آدم میتونه اینجا باهاش هزار تار کار بکنه. 3- خونه گرون. یک میلیون دلار یه آپارتمان قدیمی ساز با ماهی 500-1000 دلار حق شارژه! بیست درصدش هم باید پیش داشته باشی که میشه 200 هزار دلار. دویست هزار دلار آدم از کجا بیاره و بعد هم تا سی سال باید کلی قسط بده! البته مالیات بر خانه یک سوم تگزاسه اما چون خونه ها سه چهار برابر گرونتر هستن ماهیانه همونقدر از جیب آدم میره برای مالیات خونه برای همین مزیت حسابش نکردم. 4- رستوران هم خیلی گرونتره و دریغ از یه غذای عالی که من بگم برم دوباره بگیرم. رستوران شیراز دالاس  اگر از رستوران رافی لس آنجلس بهتر نباشه بدتر نیست. رافی خیلی هم گرونتره. سانفرانسیکو هم که یه غذا در حد رستوران شهرزاد دالاس رو 45 دلار میده (بیشتر از 3 برابر). رستوران های خارجی هم همینطوره.

مزایای تگزاس - 1- مالیات بر درآمد ایالتی نداره. هر چی گرفتی فقط مالیات کشوری رو میدی (که همه میدن) و بقیه اش برای خودته. 2- خونه ارزونه - اینجا 300 هزار تا یه خونه خیلی خوب توی Plano میشه گفت که نزدیک مدرسه هست و برای کسی که خانواده داره و زن و بچه میخواد خیلی خوبه. من با شرایط فعلی ام با شش سال پس انداز درآمدم میتونم خونه رو نقد بخرم! کالیفرنیا تا بیست سال هم نمیتونم (در نظر بگیریم که اجاره خونه اونجا سه برابره و از پس اندازم کم میشه). آب و هوای خوب در 8-9 ماه سال. این همه ملت میگن تگزاس آب و هوا بده فقط چند ماه سال خوب نیست. بقیه سال خدایی اونقدری هم بد نیست. 3- رستوران خوب و ارزون و غذا کیفیت خوب و بزرگ. من ناهار میگرفتم شامم هم میشد. با 15 دلار ما میریم "All you can eat buffet" (یعنی هر چی میخوای بخوری و هرچقدر بخوای میشه 15 دلار) کالیفرنیا چه شمالش و چه جنوبش رستوران ها خیلی گرونتر هستن و غذاها مثل غذاهای زی زی گولو سیر نمیکنن نمیدونم چرا. رستوران غذای معمولی میشه 25-30 دلار و بشقابش هم نصف بشقابی هست که توی دالاس میذارن. بعد از همه کشورها هم هستن و چه غذاهایی که پیدا نمیشن. هیوستون هم که واقعا بهشته در این مورد و یه سر و گردن چه از نظر کیفیت و چه از نظر تنوع از دالاس بهتره. فروشگاه ها صف نداره و پارکینگ هم راحته (نمیدونم مزیت حساب میشه یا نه اما خدایی خوبه)

معایب تگزاس - 1- طبیعت نداره. در مقایسه با کالیفرنیا واقعا طبیعت تگزاس هیچی نیست مگه کاکتوس دوست داشته باشین! جاهای قشنگ کنار شهر آستین هست اما کلا جای طبیعی زیادی نداره. آدم بخواد جایی بره باید چند ساعتی رانندگی کنه بره سمت Arkansas که من خودم این چند ساله یکبار هم نرفتم. 2-هوای گرم توی تابستون. یکی دو ماه Aug و July معمولا خیلی گرم میشه ( من میرم مسافرت!) بعضی وقتا هم آخر Dec و اوایل Jan سرد میشه. اونم میرم مسافرت! باز به سری تهران نیست. گرماش اما از تهران بیشتره فکر کنم. کار زیادی توی شهر نمیشه کرد. اکثر شهرهای کالیفرنیا خیلی زنده هستن و کلی اتفاق و جاهای دیدنی دارن. شهرهای تگزاس اینطوری نیستن.

------

امروز هوا ابری بود تصمیم گرفتم که برم لب ساحل دوباره. 


یه جای جاده مه داشت و حیفم آمد عکس نگیرم. لب ساحل هم خیلی قشنگ بود. با وجود همه سردی باز یه عده ای با لباس های مخصوص شنا موج سواری میکردن. توی راه برای اولین بار از توی یه تونل هم رد شدم. خاطرات بچگیم زنده شد که بابام توی جاده شمال رانندگی میکرد. اتوبان 1 امریکا جزو زیباترین اتوبان های جهان هست و رانندگی توش واقعا لذت بخشه. یه بار دوست دارم از اون بالای بالا تا پایین پایینش رو برم. یکی دو جای دیگه هم توی جاده کنار زدم و از یکی از مسیرهای پیاده روی رفتم. به همه دوستام پیام تبریک سال نو رو فرستادم و همزمان هم با یکی از بچه های دالاس حرف زدم. 












شب که تاریک شد یه قسمت آسمون ماه از زیر ابرها آسمون رو زرد و نارنجی کرده بود که خیلی قشنگ بود.



برای شام دیگه بیرون نرفتم و کنسرو ماهی و لوبیا گرفتم. امشب زودتر برگشتم هتل تا یه کم استراحت کنم. همکارای شرکت برای فردا دوباره نزدیکی همینجا رو پیشنهاد داده بودن و فکر کنم برنامه فردام هم تکراری میشه!

روز اول سال 2021

این دو سه روز رو با هم مینویسم چون تقریبا همشون مثل هم بودن. جمعه که بیدار شدم خیلی خسته بودم تا ظهر خوابیدم. شب قبلش تا ساعت 8 اینا کار کرده بودم و خیلی خسته بودم. تصمیم دارم که سال جدید به اندازه کار کنم و دیگه اینطور خودم رو خسته نکنم. یه مقداری حالت سرگیجه رو داشتم اما بد نبود. اول رفتم ناهار رو از بیرون گرفتم و خوردم تا بهتر شدم. یه Burritos مکزیکی که شبیه ساندویچ هست گرفتم و اصلا خوب نبود. این همه مدت سانفرانسیسکو بودم نشده اینجا یه غذای خیلی خوب بخورم که بگم به به دوباره هم برم همینو بگیرم. نمیدونم شاید جاهایی که امتحان میکنم خیلی خوب نباشن. گوشی بلوتوثم رو چند روز پیش گم کرده بودم و در به در توی فروشگاه ها دنبال یه گوشی خوب بودم که پیدا نکردم دیگه یه چیز ارزون خریدم تا برگشتم دالاس یه خوبش رو دوباره آنلاین بخرم. دو ساعت هم وقتم هدر شد تا یه چیزی پیدا کنم.

بعد رفتم سمت ساحل. اونجا که رسیدم هوا دیگه داشت تاریک میشد. فکر کردم که Sutro Baths رو ندیدم اما وقتی رسیدم اونجا یادم افتاد که از اینجا رد شدم اما نزدیکش نرفته بودم. 







همینطوری که توی یه جلسه آنلاین بودم و گوش میدادم اونجاها هم قدم زدم. خیلی دوست داشتم که برای دوستام تبریک بفرستم اما خسته بودم و فکر کردم شاید بهتر باشه که فردا این کار رو کنم. یک ساعتی اونجا راه رفتم و یه غار هم کشف کردم! قشنگ بود. هوا نسبتا سرد بود و باد میامد و هر وقت باد شدید میشه منم سر درد میگیرم. کلاه اینا پوشیده بودم تا یه وقتی مثل چند روز پیش سر درد نگیرم. بعد رفتم کنار Ocean Beach. اونجا مثل آگوست نبود. خیلی خلوت بود. شاید چون سرد بود شایدم چون روز اول سال بود همه پیش خانواده هاشون بودن. یه عده کمی آتیش درست کرده بودن و دور آتیش با ماسک ایستاده بودن. یک ربعی کنار ساحل بیشتر نبودم. نمیدونم کف های ساحل برای چی بودن اما تا حالا اینطوریش رو ندیده بودم. آب هم عقب رفته بود و منم یه کم رفتم سمت آب. 






بعد رفتم پارک Golden Gate. توی شب اونجا نبودم تا حالا. خیلی تاریک بود و فقط یه عده کمی توی پارک قدم میزدن. کنار کامیون های غذا Food Truck فقط صف ایستاده بودن. یه نگاهی کردم دیدم غذای مکزیکی هست و منصرف شدم که چیزی بگیرم. ساندویچ ظهر بس بود.


 بعد هم رفتم سمت Palace of Fine Arts اینجا رو هم توی شب ندیده بودم. اینجا رو خیلی دوست داشتم. حتی توی شب هم خیلی قشنگه. چند نفری هم که معلوم بود توریست هستن آمده بودن که اینجارو ببینین و از همدیگه عکس میگرفتن. یه دختره هم ساکن اینجا بود آمده بود سگش رو برای گردش شبانه ببره. چند دقیقه بعد چهار تا دختر هم آمدن برای جشن تولد یکیشون و شمع روشن کردن و عکس گرفتن.






بعد باز رفتم Pier 39. اونجا هم خیلی خلوت بود. نیم ساعتی قدم زدم و برگشتم هتل که بخوابم.





شاید چون دیر آمدم خیلی خلوت بود. تصمیم گرفتم که دوباره یه شب دیگه زودتر بیام ببینم فرقی میکنه یا نه.


سال نو مبارک! سال 2020 در یک نگاه!

سال 2020 با همه خوبی و بدی بالاخره تموم شد. سال نو مبارک!


پارسال سال خیلی عجیب و باورنکردنی ای بود. کلی اتفاقا افتاد که اصلا حتی نمیرسم بنویسم. اول رستوران دوستم توی آتیش سوخت. اونجا رو خیلی دوست داشتم و خیلی ناراحت کننده بود. بالاخره مدارک گرین کارتم رو فایل کردم. وکیلم اشتباه کرده بودم و یک ماه دیگه دوباره فایل کردم. یکی دو تا کنسرت خیلی خوب رفتم. کنسرت هایی که سالها آرزوشو داشتم برم. بعد تصادف کردم و ماشینی که همه دوران دانشجویی و این سالها باهاش بودم رو از دست دادم. اون ماشین رو خیلی دوست داشتم و خیلی روزای ناراحت کننده ای بود. همزمان هم همه جا رو تعطیل کردن و همه از خونه کار کردیم. بعد فهمیدم که ممکنه گرین کارتم با این شرکت سالها طول بکشه این شد که از کارم آمدم بیرون. خیلی روزای سختی بود. کارم رو دوست داشتم اما واقعا خسته شده بودم. ماشینی که همیشه توی زندگی آرزو داشتم رو خریدم. هنوزم باورم نمیشه همچین کاری رو کردم. گوشیم رو عوض کردم و یه S20+ گرفتم که دوربین خیلی خوبی داره و اینترنت ام هم بدون محدودیت شد و خیلی تجربه خوبی بود. دیگه میتونستم هر جا میریم یوتیوب نگاه کنم و یا اینکه وقتی میرم بیرون و راه میرم فیلم ببینم. با دو سه تا دختر هم آشنا شدم که هیچ کدوم شریک زندگی من نبودن. یکی از دوستان قدیمی یک ماهی پیش من زندگی کرد و با ماشین من کل دالاس رو گشتیم و خوش گذروندیم. یه سفر رفتم سیاتل و ده روزی پیش یکی از بچه ها اونجا بودن و چه منظره ها و چه جاهایی که این مدت اونجا ندیدم. چقدر خوش گذشت.  یکی از بهترین دوستام با یه دختر خارجی ازدواج کرد و مراسم ازدواج اونو رفتیم. حس های غریبی داشتم اینکه واقعا میتونم با یه خارجی زندگی کنم؟ بند ساعتم توی فرودگاه پاره شد و بعدها یه بند دیگه گرفتم. رفتم سانفرانسیکو تا خونه بگیرم و جا به جا بشم اما شدیدا افسرده شدم چون همه جا تعطیل بود و همه چیز خیلی گرون بود و تصمیم گرفتم یه مدت دیگه دالاس بمونم. ماه ها خستگی مفرط و سرگیجه داشتم که فکر میکردم به خاطر شرایط کاری هست. دکتر گفت که به خاطر تغذیه نامناسب یا ورزش نکردن تیروییدم به مشکل  خورده و علت سردردها و سرگیجه هام هم همینه. چند تا قرص و مکمل رو شروع کردم و حالم خیلی بهتر شد. بعضی روزا گریه میکردم که حالم خوب شده چون هر جا میرفتم یادم میامد که اینجا سرم گیج میرفته. خیلی از موهام ریخت و خیلی هم سفید شد و حتی یکی از دوستام گفت موهات خیلی سفید شده, خیلی. حتی یکبار هم سرم رو با تیغ زدم ولی خیلی دوست نداشتم. با یکی دیگه از بچه ها جاهای دیدنی طبیعی دالاس رو گشتیم. امسال دالاس روزهای خیلی خوب زیاد داشت. کار جدیدم هم خیلی فشار زیادی بهم وارد کرد. خیلی دست تنها بودم و هستم و استرس زیادی داشتم. لپ تاپم سوخت و مجبور شدم یه لپ تاپ دیگه بگیرم. خیلی ناراحت شدم و حتی براش گریه هم کردم. یادم به اون روزایی افتاد که چقدر سختی کشیدم توی ایران تا بتونم این لپ تاپ رو بخرم و این هشت سالی که امریکا بودم بیشترین وسیله ای بود که باهاش زمانم رو گذرونده بودم. یه جورایی سال upgrade اجباری بود و تقریبا همه چیزایی رو سالها بود داشتم و دوستشون داشتم رو از دست دادم! فقط مونده بود ساعتم هم خراب بشه تا مجبور بشم اونم عوض کنم. تنها چیزی که با دل خوش عوض کردم همین موبایلم بود. امسال  بالاخره قبولی  فرم 140 ام آمد و یعنی 2021 حتما گرین کارتم رو میگیرم. چند روزی رفتم برای واکسن ها و مدارک گرین کارت. آخر سال هم آمدم سانفرانسیکو تا هم کمی برای شرکت کار کنم و هم تعطیلات سال نو رو اینجا باشم و اینجا همه جا تعطیله و شهر روحی نداره. 

الان که نگاه میکنم شاید اونقدری هم سال بدی نبود. بیشتر بدی روزهای سیاهی بودن که بی انرژی بودم و سرگیجه داشتم مثل همون موقع هایی که کمبود ویتامین ب12 داشتم ولی اینبار متفاوت تر. روزهای تنهایی هم روزهای خوبی نبودن. فشار کار هم یادمه که خیلی اذیتم کرد.  از همه کسانی هم که اینجا سر زدن و نظر گذاشتن و ایمیل زدن و حالم رو هم پرسیدن مخصوصا عذرخواهی و تشکر میکنم. اگر خدا خواست سال جدید متفاوت تر باشه حتما چیزای جالبی که باهاش برخورد میکنم رو میتونم بنویسم. خاطرات امسال رو هم کمابیش نوشتم اما وقتی نگاهشون میکنم اینطوری که "دیشب چند ساعت بیشتر نخوابیدم" و "سرم گیج میره" و "امروز جایی نرفتم" و ...


اما میدونم که دیگه تموم شد. داشتم با همکارم صحبت میکردم و میگفتم که 2021 سال خیلی بهتری خواهد بود. میگفت چرا؟ گفتم انگار به پایینترین نقطه توی 2020 رسیدیم و از اینجا دوباره میریم بالا. سالی 2021 دیگه به خودم برای کار فشاری نمیارم. به سلامتم بیشتر اهمیت میدم. بیشتر مسافرت میرم و خوش میگذرونم. گرین کارتم رو میگیرم و میتونم هر جایی که خواستم و هر چقدر که خواستم کار کنم. اگر وضعیت واکسن و بیماری خوب بشه شاید بتونم ایران هم بیام. در کل فکر میکنم روزهای خیلی خوبی در سال جدید داشتم باشم. امیدوارم برای همه هم همینطور باشه و به آرزوهاشون برسن.