زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

روز اول سال 2021

این دو سه روز رو با هم مینویسم چون تقریبا همشون مثل هم بودن. جمعه که بیدار شدم خیلی خسته بودم تا ظهر خوابیدم. شب قبلش تا ساعت 8 اینا کار کرده بودم و خیلی خسته بودم. تصمیم دارم که سال جدید به اندازه کار کنم و دیگه اینطور خودم رو خسته نکنم. یه مقداری حالت سرگیجه رو داشتم اما بد نبود. اول رفتم ناهار رو از بیرون گرفتم و خوردم تا بهتر شدم. یه Burritos مکزیکی که شبیه ساندویچ هست گرفتم و اصلا خوب نبود. این همه مدت سانفرانسیسکو بودم نشده اینجا یه غذای خیلی خوب بخورم که بگم به به دوباره هم برم همینو بگیرم. نمیدونم شاید جاهایی که امتحان میکنم خیلی خوب نباشن. گوشی بلوتوثم رو چند روز پیش گم کرده بودم و در به در توی فروشگاه ها دنبال یه گوشی خوب بودم که پیدا نکردم دیگه یه چیز ارزون خریدم تا برگشتم دالاس یه خوبش رو دوباره آنلاین بخرم. دو ساعت هم وقتم هدر شد تا یه چیزی پیدا کنم.

بعد رفتم سمت ساحل. اونجا که رسیدم هوا دیگه داشت تاریک میشد. فکر کردم که Sutro Baths رو ندیدم اما وقتی رسیدم اونجا یادم افتاد که از اینجا رد شدم اما نزدیکش نرفته بودم. 







همینطوری که توی یه جلسه آنلاین بودم و گوش میدادم اونجاها هم قدم زدم. خیلی دوست داشتم که برای دوستام تبریک بفرستم اما خسته بودم و فکر کردم شاید بهتر باشه که فردا این کار رو کنم. یک ساعتی اونجا راه رفتم و یه غار هم کشف کردم! قشنگ بود. هوا نسبتا سرد بود و باد میامد و هر وقت باد شدید میشه منم سر درد میگیرم. کلاه اینا پوشیده بودم تا یه وقتی مثل چند روز پیش سر درد نگیرم. بعد رفتم کنار Ocean Beach. اونجا مثل آگوست نبود. خیلی خلوت بود. شاید چون سرد بود شایدم چون روز اول سال بود همه پیش خانواده هاشون بودن. یه عده کمی آتیش درست کرده بودن و دور آتیش با ماسک ایستاده بودن. یک ربعی کنار ساحل بیشتر نبودم. نمیدونم کف های ساحل برای چی بودن اما تا حالا اینطوریش رو ندیده بودم. آب هم عقب رفته بود و منم یه کم رفتم سمت آب. 






بعد رفتم پارک Golden Gate. توی شب اونجا نبودم تا حالا. خیلی تاریک بود و فقط یه عده کمی توی پارک قدم میزدن. کنار کامیون های غذا Food Truck فقط صف ایستاده بودن. یه نگاهی کردم دیدم غذای مکزیکی هست و منصرف شدم که چیزی بگیرم. ساندویچ ظهر بس بود.


 بعد هم رفتم سمت Palace of Fine Arts اینجا رو هم توی شب ندیده بودم. اینجا رو خیلی دوست داشتم. حتی توی شب هم خیلی قشنگه. چند نفری هم که معلوم بود توریست هستن آمده بودن که اینجارو ببینین و از همدیگه عکس میگرفتن. یه دختره هم ساکن اینجا بود آمده بود سگش رو برای گردش شبانه ببره. چند دقیقه بعد چهار تا دختر هم آمدن برای جشن تولد یکیشون و شمع روشن کردن و عکس گرفتن.






بعد باز رفتم Pier 39. اونجا هم خیلی خلوت بود. نیم ساعتی قدم زدم و برگشتم هتل که بخوابم.





شاید چون دیر آمدم خیلی خلوت بود. تصمیم گرفتم که دوباره یه شب دیگه زودتر بیام ببینم فرقی میکنه یا نه.


نظرات 3 + ارسال نظر
gsa یکشنبه 28 دی 1399 ساعت 08:43

به به سلام دکتر وودی جان عزیز!
ی مدت بود دیگه ناامید شده بودم که چیزی تو وبلاگت آپلود کنی
برای همین الانم پست هاتو دیر دیدم
ولی بهرحال، الان کلی خوشحالم
ممنون که بازم برامون نوشتی

شاد باشی و خوشبخت

خواهش میکنم. بهم همچنین

صادق شنبه 20 دی 1399 ساعت 22:50

سوال خاصی مدنظرم نیست.
بیشتر می‌خواستم تو برامون از اوضاع اونجا بگی برامون.
اونجا چه محدودیت‌هایی میذارن؟
مردم چقدر رعایت میکنن؟
آیا خیلی میترسن یا خیلی عادیه براشون؟

نمیدونم خبرای اینجا رو دنبال میکنی یا نه. ولی خودت که میدونی ایران نسبت به امریکا چه موضعی داشته و داره همیشه...

اینجا که خیلی زوم کردن رو امریکا که آی مردم ببینید آمار امریکا چه اسفناک شده و نمیتونن به داد مردم خودشون برسن...

میخواستم تو که تو دل ماجرایی و یه شهروند احتمالن بیطرف محسوب میشی برامون بگی.
البته میدونم که شرایط اونجا هر چی که باشه نسبی بخوایم بسنجیم حداقل از ایران بدتر نیست.
نظر تو چیه؟ البته دوست داشتم خودت صرفا از شرایط اونجا بگی، بدون هیچ پیش‌زمینه ای که مثلن الان بهت گفتم و نه به صورت مقایسه ای با کشور دیگه ای مثل ایران.
ممنون

براتون نوشتم.

صادق دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 14:00

سلام وودی جان
خشوشحالم بازم نوشتی
وودی جان ببزحمت یه پست اختصاصی هم در رابطه با بیماری کرونا تو اونجا بنویس، ببینیم اوضاع و احوال چطور هست؟

سلام. چشم حتما. چه سئوالاتی در این زمینه دارین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد