-
تجربه تعویض شیشه ماشین
سهشنبه 30 خرداد 1396 04:36
چند روز پیش یه تگرگ خیلی شدید آمد که زد و شیشه جلوی ماشینمو شکست. این یه هفته همینطوری با شیشه شکسته رانندگی کردم تا دیروز توی شرکت یه جایی رو پیدا کردم که خودشون میامدن و تعمیر میکردن. کارشون خیلی جالب بود. طرف با یه وانت که پشتش شیشه ها رو گذاشته بود آمد و در حالی که من سر کار بودم شیشه رو عوض کرد و رفت. یعنی من فقط...
-
دوستام دارن میرن
سهشنبه 30 خرداد 1396 04:30
امروز یکی از دوستام دعوت کرده بود و پیتزای خونگی درست کرده بود که دور هم خوردیم. این روزا کمی غم انگیز شده چون اکثر دوستام جاهای مختلف کار گرفتن یا پست داک گرفتن و دارن میرن. تقریبا همه بچه هایی که با من آمده بودند فارغ التحصیل شدن و یا دارن میشن و از دالاس میرن.
-
شبی با گروه Kevin O'Leary
سهشنبه 30 خرداد 1396 04:27
من هفته ها پیش برای یه جلسه با گروه Kevin O'Leary ثبت نام کرده بود که جلسه اش امشب بود. امیدوار بودم که توی این جلسه بتونم چهار نفر آدم رو ببینم که بتونن برای کارهای آینده ام سرمایه گذاری کنند. جلسه توی یه هتل نسبتا بزرگ بود. ارائه در مورد سرمایه گذاری بود. یه برنامه (app) درست کرده بودند که میشد سهام شرکت ها رو خرید...
-
یه روز غذای ژاپنی Ramen
چهارشنبه 17 خرداد 1396 07:56
امروز با یکی رفتم یه رستوران ژاپنی که یه غذای جدید رو امتحان کنم. اسم غذاش Ramen بود و از قرار معلوم جزو غذاهای معروف ژاپن هست. یه چیزی خوبی که در مورد امریکا هست اینه که از همه فرهنگ ها هستند و از اون بهتر اینکه همه نوع رستورانی و غذایی از همه دنیا گیر میاد. حساب کردم تا آخر عمرم هم هر روز بخوام برم یه رستوران جدید...
-
در جستجوی خانه - The village
پنجشنبه 11 خرداد 1396 08:57
(قرار بود هر هفته یکشنبه ها چند تا پست بذارم. این مدت نشده چون آداپتور لپ تاپم خراب شده و شارژ هم نداشتم. الان هم همینطوری سیمش رو وصل کردم که فعلا موقتی کار کنه. کار اینا هم زیاد پیش آمد. کلی ماجراها بوده که سعی میکنم تند تند بنویسم) امروز در جستجوی خانه آمدم یه جایی که فوق العاده قشنگ بود. واقعا عین این بود که خونه...
-
استارباکس و موزه هنر
دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 06:24
از کلیسا سریع آمدم بیرون که برم و به کارم برسم. رفتم یه استارباکس نزدیک همونجا و شروع کردم به کار کردن. دو سه ساعت بعد متوجه شدم که این استارباکس دستشویی نداره. خلاصه مجبور به ترک محل قبل از موعد مقرر شدم و خودمو سریع به موزه هنر رسوندم. اونجا هم یه خانمی بود که گفت باید اول توی صف بایستی و دستبند بگیری. منم دیدم که...
-
یه کلیسا دیگه
دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 06:13
امروز ساعت 3 موزه هنر قرار داشتم بنابراین تصمیم گرفتم که برم یه استارباکس دیگه توی مرکز شهر که اونجا کار کنم. همینطوری که داشتم میرفتم استارباکس یه دفعه دیدم که یه جای خیابون ها رو بستن و مردم دارن میرن داخل یه ساختمونی. دیدم دم درش نوشته که امروز سخنرانی ساعت 11 شروع میشه. ساعتو نگاه کردم 10:55 بود. با خودم گفتم که...
-
یه شب مهمونی
دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 04:27
امشب یکی از دوستان قدیمی همه بچه های قدیمی رو دعوت کرده بود که دور هم باشیم. غذا هم درست کرده بود که عالی شده بود. امشب خیلی خوش گذشت. معمولا با بچه ها که هستیم آخرش مافیا بازی میکنیم. نمیدونم این بازی توی ایرانم بازی میشه یا نه اما اینجا خیلی مرسوم هست. به قید قرعه یه عده ای میشن مافیا و یه عده ای میشن پلیس و کسی...
-
چرا اینقدر خلوت؟
دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 04:20
یه مشکل بزرگی که دالاس داره اینه که اکثر وقتا خلوته. امشب همینطوری رانندگی کردم سمت جایی که میخواستم خونه بگیرم نزدیک Katy trail. هیچ کسی توی خیابون ها نبود. کلی دلم گرفت. آخه چرا اینقدر خلوته تازه دیروقت هم نیست. درسته که فردا دوشنبه اولین روز کاری هست اما چرا هیچ کسی اینجاها بیرون نمیاد. امشب که برگشتم خونه یه مهمون...
-
یه روز خوب - تگزاس Bluebonnet - استارباکس
دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 04:17
امروز وقت پر کردن فرم های مالیات بود. اون شرکتی که تابستون کار کرده بودم و پولمو کامل نداده بود هم تا همین امروز برگه های مالیات رو بهم نداده بود. دیگه صبح رفتم دانشگاه تا ظهر اونجا بودم تا فرم ها رو پر کنم و بفرستم. ا ز که برمیگشتم تا برم اداره پست همینطوری که داشتم رانندگی میکردم یه خیابون رو اشتباهی پیچیدم و رسیدم...
-
جشنواره هنر
دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 03:57
امشب با یکی از بچه ها رفتم جشنواره هنر. پارسال هم رفته بودیم و خیلی فرقی نکرده بود برای همینم اون نمیخواست بیاد. بنابراین نیم ساعت بیشتر اونجا نبودیم. اینجا جشنواره های هنر توی جای جای شهر زیاد میذارن و منم خیلی دوست دارم برم. یادمه چند سال پیش که ایران بود خیلی فشار کاری زیاد بود و سردرد و سرگیجه میگرفتم. بعد از کار...
-
غذای مامان پز!
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 01:49
یکی از چیزای خوب این روزا اینه که کلی غذا مامان پخته و گذاشته توی فریزر که بعضی روزا یکیشون رو میبرم. روزی که میخواستم ظرف ها رو بخرم فکر نمیکردم که در آینده ای به این نزدیکی این همه به دردم بخوره. بنده خدا مامانم ظرف ظرف پر کرده و روش هم نوشته که توی هر کدومش چیه! خلاصه دست مامانم درد نکنه. حیف که زود تموم میشه و باز...
-
ساعتی در Dallas Startup week
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 01:45
امروز روز اول Dallas Startup Week بود. من گفتم برم اونجا یه کم Networking کنم. از سر کار که برگشتم مستقیم رفتم سمت مرکز شهر. یادمه پارسال همه روزهاشو بودم اما امسال فقط میتونم همین یه شبش رو باشم. توی راه از یه جایی رد شدم که تا حالا ندیده بودم. یه تونل وسط دو تا خیابون درست کرده بودند که جالب بود. از وسط مرکز شهر که...
-
یک روز در شهر بازی
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 01:34
یه چیز خوبی که اینجا داره اینه که معمولا برای مشتری های یه بزینس تخفیف های زیادی قائل میشن تا مشتری بمونن. مثلا پارسال ما یه بلیت شهربازی گرفتیم 80 دلار که باهاش یه بار خودم و مامانم رفتیم و الان هم دوباره تخفیف زده بودند که یه دوست رو میشه مجانی برد. در حالی که بلیتش برای یک بار بازدید حدود 45 دلار هست! و البته من...
-
جشن بازنشستگی یکی از کارمندهای شرکت
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 00:14
امروز توی شرکت جشن بازنشستگی یکی از کارمندها بود که 28 سال سابقه کار داشت. تا حالا جشن بازنشستگی کسی نبودم. تصورش هم برام سخته که یه نفر 28 سال توی یه شرکت مونده باشه. جشن خیلی ساده بود. اولش رئیس شرکت آمد و در مورد سوابق خانم صحبت کرد و بعد از کلی تعریف و تمجید خود خانمه در مورد تجربه اش توی شرکت صحبت کرد. یه دسر...
-
چطوری نمیریم؟! how not to die
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 23:07
این هفته همینطوری که داشتم یوتیوب فیلم نگاه میکردم به یه فیلم رسیدم در مورد تغذیه و از اونجا به سایت NutritionFacts.org. فیلم اصلی سایت که خود دکتره در مورد بیشترین عامل مرگ و میر در امریکا صحبت میکنه خیلی جالب بود. دیگه اون برنامه Daily Dozen رو نصب کردم و شروع کردم که تغذیه ام رو درست کنم. البته قرار نیست که وگان...
-
روابط
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 22:58
بعضی بچه ها پرسیدند که روابط امریکا چطوریه. من مشاهدات خودمو میگم که محدود به 4-5 تا ایالتی میشه که توش بودم. اول از همه باید بگم که یه اسم دیگه امریکا christian country یا کشور مسیحی هاست. تگزاس یک جو شدیدا مذهبی داره و اکثرا هم مسیحی هستند. خانواده و ازدواج و ... هم جزو ارزش های مسیحی حساب میشه و اهمیت میدن. البته...
-
Udemy و کمی در مورد هیپی ها
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 21:51
فکر کنم که توی سایت هایی که قبلا معرفی کرده بودم Udemy رو نگفته بودم. این سایت هم خیلی رشد قابل توجهی داشته. این هفته توی درس An Entire MBA in 1 course ثبت نام کردم که قیمتش 10 دلار بیشتر نبود. همینطوری که دارم کار میکنم اینم گذاشتم توی گوشم گوش میدم. البته وسط های درس که رسید دیگه مفاهیم مالی اش رو نمیشد گوش داد و...
-
تجزیه و تحلیل همه چیز
چهارشنبه 30 فروردین 1396 02:35
این هفته این اسلاید های خیلی جالب رو پیدا کردم. قسمت های مربوط به نسل ها مثل اسلاید 74 خیلی جالب بودند. https://www.slideshare.net/kleinerperkins/2016-internet-trends-report یه چیزی که خیلی توجه من رو جلب کرده اینه که چقدر این امریکایی ها همه چیز رو تجزیه و تحلیل میکنند و به آمار میکشند. یعنی برای انجام هر کاری آمارش...
-
یک روز بعد از کار در Katy Trail
یکشنبه 27 فروردین 1396 06:14
امروز برای پیدا کردن خونه راهی منطقه دیگه ای شدم که نزدیک Katy Trail بود. اینجا مردم برای پیاده روی معمولا به مکان های خاصی میرن که برای همین کار هست. یعنی جای خونه عالی بود. از توی پارکینگش میشد رفت توی Katy Trail. دلم خواست که برم یه قدمی بزنم. پر آدم بود که داشتن میدویدند و یا با دوستاشون راه میرفتن. اینقدر آدم...
-
Party Bike دیگه چیه؟!
یکشنبه 27 فروردین 1396 06:04
امشب رفتم سمت Deep Ellum تا منطقه اونجا رو هم ببینم. این چند ساله من دالاس بودم اینجا نیامده بودم. برای اولین بار یه چیزی دیدم به اسم Party Bike. یه ماشینی بود شبیه مینی بوس بود که دو طرفش رکاب بود و یه ده نفری نشسته بودن و دلخوش داشتن رکاب میزدن و میگشتن. این منطقه دالاس خیلی شبیه Austin بود. توش پر از آدمای عجیب و...
-
در جستجوی خانه جدید
یکشنبه 27 فروردین 1396 05:56
این روزا بعضی وقتا بعد از کار میرم محله ها و منطقه های مختلف رو ببینم شاید که خونه امو عوض کنم. آخه خونه ای که الان دارم خیلی کوچیکه. دو تا مشکل اساسی داره. یکی اینکه کوچیکه. الان که میخوام یه استدیو راه بندازم جا ندارم. همینطور مهمون دعوت کردن هم سخته چون جا ندارم. مشکل دوم اینه که از مراکز شلوغی دوره. حالا اون موقع...
-
گردو نیست که هنر معاصره
یکشنبه 27 فروردین 1396 05:48
امروز داشتم نون پنیر گردو میخوردم دیدم یه گردویی خیلی عجیبه. دلم نیامد عکسش رو نگیرم. فکر کنم عین اینو توی موزه هنر قسمت افریقا دیده بودم.
-
عینکم شکست
یکشنبه 27 فروردین 1396 05:46
امروز بعد از سالهای عینکم شکست. یعنی همینطوری صبح که بیدار شدم بذارم روی چشمم دسته اش کنده شد. توی خونه چسب قطره ای داشتم و چسبوندمش اما دیگه مثل اولش نشد. تنظیمش به هم خورده و درست روی صورتم نمیمونه. برای همین این روزا سردرد میگیرم. امروز آمدم والمارت که ببینم یه عینک ارزون گیر میارم جایگزین کنم. گفت 50 دلار پول...
-
رستوران صحرا
یکشنبه 27 فروردین 1396 05:31
امروز رئیسم دعوت کرد که ناهار بریم بیرون. گفت میخوام یه کم غذای ایرانی بخورم. پرسید تا حالا رستوران صحرا رفتم و منم گفتم نه. گفت پس بریم اونجا. رستوران های اینجا بعضی ها بافه (buffet) هستند. یعنی یه هزینه ثابت میدی و دیگه هر چی خواستی میخوری. منم خیلی وقت بود بافه نرفته بودم و خلاصه تا تونستم خوردم. من الان چهار سال و...
-
مامان هم راهی کردم رفت
دوشنبه 21 فروردین 1396 02:18
این دو هفته آخر خیلی سخت بود. باید سر کار میرفتم و از طرفی خرید های مامان رو هم میکردم. یعنی هر روز از سر کار میامدم و میبردمش که خرید کنه. هر چی هم میگفتم بهش که آخه این همه چیز رو چطوری میخوای ببری به خرجش نمیرفت. خلاصه دیگه هر چی شد براش خریدیدم. روز آخر خیلی سخت بود. مرخصی گرفتم که از صبح کمک مامانم کنم. هنوز...
-
یه ساعت هوشمند گرفتم - Samsung gear s2 classic
دوشنبه 21 فروردین 1396 01:07
روز دومی که سر کار بودم یه جلسه بود دیدم همه یه ساعتی دستشونه. منم تنها کسی این چند روز کلی گشتم دنبال یه ساعت خوب برای خودم بگیرم که با پدیده ساعت های هوشمند آشنا شدم. البته ملت همه میگفتن که این ساعت ها هنوز برای استفاده عموم مناسب نیست چون مرتب باید شارژ بشه و بیشتر طرفداراش کسانی هستند که خوره تکنولوژی هستند اما...
-
تجربه خنده دار توی پارکینگ
دوشنبه 21 فروردین 1396 00:57
ساختمان کاری ما یه ساختمان بزرگ چند طبقه کنارش هست برای پارکینگ. امروز وقتی میخواستم پارک کنم توی پارکینگ متوجه شدم که ماشین هایی که میبینم هی تکراری میشوند. بعضی وقتا هم جدید میشدند. خلاصه کلی گیج شده بودم که چرا اینطوری میشه. بعد فهمیدم که از برای رفتن به طبقات بالا فقط یه مسیر اون وسط وجود داره و بقیه مسیر ها توی...
-
محل کارم خوبه
یکشنبه 20 فروردین 1396 03:48
امروز رفتم محل کار جدید. یه ساختمون چند طبقه که بیرونش با درونش خیلی فرق میکرد. تا رفتم توی ساختمون متوجه شدم که انگار اینجا زندگی جریان داره. کلا اکثر جاهای دالاس اینطوری هست که بیرون به جز ماشین چیزی نمیبینی و آدما رو فقط توی ساختمون ها میبینی. محیط کاریم به نظر محیط خوبی میامد. چند تا فرق اساسی با محیط قبلی میکرد....
-
روز دوم کار
دوشنبه 14 فروردین 1396 03:23
روز اول که این مسئول ما نیومد. روز دوم هم من که رسیده بودم هنوز نیامده بود. منم توی این مدت یه کم با همکارا آشنا شدم. وای که چقدر هندی داریم و وای که چقدر اسماشون عجیب غریبن. کلی اسم جدید که باید یاد میگرفتم برای همین نوت موبایلم رو باز کردم و توش اسما رو دونه دونه نوشتم. مسئول منم بعد از دو ساعت آمد. یه کم حرف زدیم و...