زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

کاشکی تحصیلکرده ها بیشتر به روابط اجتماعی توجه میکردن

این دو روز با یکی دو تا از دوستای ایرانی ام بودم. یه چیزی که خیلی توجه ام رو جلب کرد که خیلی وقتا مورد تمسخر اونا بودم که به نظرم اصلا منصفانه نبود ولی جایی هم نبود که بخوام بهشون بگم که چقدر بیراه میرن و اشتباه میکنن. بعضی از این چیزایی هست که قبلنا شنیدم و میخوام یه کم بنویسم که ذهنم رو خالی کنم.


"بعد من خونه بخرم تو بری اتاقشو اجاره کنی!"

منظورشون این بود که به جای اینکه خونه خریده باشم رفتم یه اتاق اجاره کردم که اتفاقا برای یکی از بچه های قدیمی دانشگاه هست. چرا این تمسخر بی معنیه؟ اول اینکه اون پسره که این خونه رو خریده سال دوم دانشگاه گرین کارت داشته. بعد هم رشته مدیریت بوده و از سال سوم دانشگاه تقریبا 10 سال پیش مقیم اینجا بوده و سر کار میرفته و هم زمان درس میخونده. مشخصا به خاطر شرایط اقامتی و مالی سریعتر تونسته پول جمع کنه که خونه بخره و الان هم پنج شش تا خونه داره. 

شرایط من خیلی فرق میکنه. من تا پارسال هم گرین کارت نداشتم و خرید خونه ریسک بزرگی بوده و هست. در ثانی ترجیح زندگیم توی این سن مسافرت و تجربه زندگی توی شهرها و کشورهای دیگه بوده و نه ثابت بودن. هر کسی یه مسیری توی زندگی داره.


"داره چهل سالش میشه و هنوز عذب قلیه" نمیدونم چطوری هم مینویسن اش. یعنی ازدواج نکرده.

من زندگی سختی داشتم. برخلاف بعضی از دوستانم که خانواده پولداری داشتن و الان امریکا هستن من هیچ کسی رو نداشتم که بتونه کمکم کنه. بابام با حقوق کارمندی ما رو بزرگ کرده و وقتی ما بچه بودیم بعد از کارش هم مسافرکشی میکرده. شاید اگر ارث دو تا پدربزرگ ما نبود نه من نه بقیه بچه های خانواده نمیتونستیم تحصیل کنیم. خیلی مسائل دیگه ای هم هست که حتی به صمیمی ترین دوستانم هم نمیگم ولی زندگی هر کسی فرق میکنه. قرار نیست همه ازدواج کنن. ترجیح ام اینه که مجرد باشم تا مثل خیلی هایی که دور و برم میبینم ازدواج کنم و طلاق بگیرم. اگر دوست نداشتم که بچه داشته باشم شاید به ازدواج هم فکر نمیکردم. دلایل زیادی هست که خیلی اش هم شخصیه ولی نمیفهمم چرا بعضی ها به خودشون اجازه میدن که توی مسائل شخصی دیگرانی که تاریخچه زندگیشونو هم نمیدونن نظر بدن و تمسخر کنن.

من کمتر کسی رو میبینم که مثل خودم از خانواده متوسط آمده باشه. خیلی هایی که اینجا هستن خانواده های مرفه خوبی داشتن که توی زندگیشون نیاز نبوده دست به سیاه و سفید بزنن. اگر هر جا مشکلی هم داشتن یکی بوده که بهشون پول قرض بده. من هیچکسی رو نداشتم. بیشتر دوران تحصیلم رو کار کردم. برای اپلای دانشگاه و خرج بلیت و ... توی سه تا شرکت کار میکردم و همزمان تافل و جی آر ای خوندم. و خیلی چیزای دیگه. معلومه که زندگی من باید با اونا فرق کنه. توی زندگیم یکی دو دوره افسردگی سخت رو گذروندم. چیزی که برگشتن به زندگی عادی برام مثل معجزه است. معلومه که شرایطم با اونی که باباش بهش پول داده که زن بگیره و توی زندگیش آب توی دلش تکون نخورده فرق میکنه.


"حقوق من دو برابر اونی هست ادعاش میشه!" یعنی دو برابر من حقوق میگیره

اکثر بچه های اینجا تا آخر لیسانس فقط درس خوندن. بعضی تا همین آخر دکترا هم فقط یه سری تئوریات خوندن و تجربه کاریشون در حد صفر هست. الان با دکترا رفتن توی یه شرکت بزرگ امریکایی معروف و مشخصه که اون شرکت ها حقوق های خیلی بالایی میدن.  اول اینکه من ادعایی ندارم. اون چیزی که در مورد خودم میگم واقعیت هست. برخلاف اونا که تازه یکی دو سال هست دارن بازار کار رو تجربه میکنن من از 13 سالگی توی رشته ام بودم و توی ایران هم همزمان با تحصیلم کار میکردم. الان بیشتر از 25 سال میگذره از اون روزا. از نظر من اینا فقط یه عده تازه کار هستن که حداقل ده سال طول میکشه به تجربه من برسن اگر برسن.

اگر انتخاب کردم که برم یه شرکت مشاوره با حقوق کمتر دلیلش این بود که به من این فرصت رو داد که توی چهار پنج تا شرکت مختلف کوچیک و بزرگ کار کنم. اگر رفتم توی یه استارت آپ با حقوق کمتر برای این بود که یه روزی که شرکت خودم رو میزنم همه چیز رو از اولش یاد بگیرم. بعد هم آدم سرمایه گذاری میکنه تا جواب بگیره. اگر همین امروز یه شرکت بزرگتر شرکتی رو که هستم بخره تقریبا 2 میلیون دلار دستمزد من میشه. پولی که این مسخره کننده گرامی شاید تا 10 سال آینده هم نتونه داشته باشه. حالا یه وقتایی این شرکت های کوچیک کارشون میگیره و یه وقتایی مثل الان اوضاع اقتصاد بد میشه و نمیشه. باز من تصمیم اشتباهی نگرفتم. مطمئنم تجربه همه این کارهایی که کردم به دردم میخوره. هدف من مشخصه و چون بزرگه معلومه که به آسونی به دست نمیاد.

در مورد سطح درآمدی واقعیتش اینه که اینجا با ایران خیلی فرق میکنه. حتی با حقوق دانشجویی 20 ساعت در هفته میشه یه جا رو اجاره کرد و هزینه خرد و خوراک و ماشین رو هم داد و زندگی کرد. حالا حقوق من بیشتر از 8 برابر دانشجویی ام هست. حقوق اونا هم از من بیشتر ولی این حقوق های بیشتر واقعا نمودی توی زندگی نداشته و نخواهند داشت. ترجیح میدم که وقت بیشتری داشته باشم و اهدافم رو جلو ببرم و برم دنیا رو ببینم تا حقوقم بیشتر باشه. انکار نمیکنم که پول بیشتر میتونه به اهدافم کمک کنه ولی اینکه جای تمسخر باشه رو نمیفهمم. حتی اگر من استاد دانشگاه هم میشدم و درآمدم به زحمت دخل و خرجم رو میداد باز هم جای تمسخر نداشت. هر کسی که حاصل دسترنج خودش رو میخوره ولو اینکه کم باشه قابل احترامه حتی اگر کم درآمدترین شغل رو داشته باشه.


: "آره آدم اگر بره توی شرکت های بزرگ و lead بشه خیلی پولدار میشه" من: "نه بابا اینطوری هم نیست. منم الان lead هستم ولی ..." حرفم رو قطع میکنن و میزنن زیر خنده و منم دیگه ادامه نمیدم.
من حداقل توی 7 تا شرکت بزرگ و کوچیک امریکا کار کردم. توی تمام این شرکت ها حتی کسانی که بیشتر از 25 سال سابقه کار مفید داشتن تجربه مفید کاریشون از من کمتر بوده و دید کمتری به نسبت به مسائل داشتن. اولش که آمدم امریکا جایگاه خودم رو نمیدونستم. سالها هم طول کشید که اینجا بتونم این تجربیات رو کسب کنم و الان واقعا توی رشته ام خوبم. رسوندن یه شرکت تجهیزات پزشکی از seed به Series A کار هر کسی نیست. فقط کسی که این کارو کرده میتونه بفهمه که چقدر کار سختی هست و چقدر نیاز به تجربه و توانایی داره. اینایی که مسخره میکنن اگر ده سال دیگه هم بتونن این کارو کنن شاهکار کردن و باید بهشون تبریک گفت. 
اما نکته اینه که حتی توی شرکت های بزرگ با حقوق های نیم میلیون دلاری در سال هم آدم اونقدری پولدار نمیشه که اینا فکر میکنن. مالیات هم رشد میکنه و مسئولیت اون جایگاه ها اینقدر بالاست و استرس و فشار شدید که خیلی هاشون یا سکته میکنن یا دوست دارن برگردن مراحل پایینتر با حقوق کمتر که فشار کاری کمتری هم داره. تنها راهی که آدم واقعا پولدار میشه از طریق شرکت های کوچیک یا Startup هاست. چند وقت پیش با یه مهندس از فیس بوک حرف میزدم که حقوقش 500 هزار دلار بود. ول کرده بود که بره دنبال کار استارت آپی. گفتم خیلی پول خوبی میگرفتی که به من اینقدر حقوق میدادن میرفتم. گفت که برای 5 میلیون دلار باید ده سال کار کنم. همکارای من 5 میلیون دلار رو توی یکی دو سالی که استارت آپ هستن در میارن. یکی از دوستای من که با من آمده بود و ول کرده بود تا الان 2 تا شرکت فروخته و نزدیک 35 میلیون دلار سود کرده! چرا من عمرم رو اینقدر ارزون بفروشم؟!

موارد به اینا ختم نمیشه از اینکه رفتی خوابگاه دانشجویی گرفتی یا خرج تحصیل برادرت رو میدی یا ... 

دیشب فکر میکردم این آدما دکترا دارن و از قشر بسیار تحصیلکرده جامعه ما هستن. چند سال هم هست خیر سرشون امریکا زندگی کردن. یه چیزایی مثل این چیزا خیلی پیش پا افتاده است. من هرچی نباشم یه فرد بالغ تحصیلکرده هستم. تصمیماتم و نظراتم بدون شک پخته تر از خیلی های دیگه است و شاید ارزش شنیدن داشته باشن. هیچ دلیلی نمیبینم که کسی بخواد با تمسخر به کارهایی که میکنم نگاه کنه. اون چیزی که منو ناراحت میکنه اینه که چرا این آدما هیچوقت سعی نکردن روی این جنبه های شخصیتی خودشون هم کار کنن. واقعا همه چیز درس و تحصیلات و مدرک نیست. همه چیز یه کار پردرآمد و خونه خریدن و تعداد دوست دختر و اینا نیست. به نظر من اینکه آدم از اون شخصیتی که برای خودش ساخته رضایت داشته باشه و هوای دیگران رو داشته باشه مهمتره. کاشکی یه روزی برسه که آدما سوای از تحصیلات علمی و آکادمیکی کمی مهارت های اجتماعی و ارتباط با دیگران رو هم یاد بگیرن و بتونن هر کسی رو همونطوری که هست قبول کنن.

نظرات 26 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 3 بهمن 1402 ساعت 08:27

به نظرم ایرانیای خارج از کشور نمونه‌ی کاملی از جامعه‌ی ایرانی نیستند. دلیلش هم همینه که شما فرمودید که اکثرا از قشر مرفه هستند. اشکال قشر مرفه اینه که در سنین کودکی تمرین گذشت نمی‌کنند. در واقع فراوانی امکانات، نیاز به گذشت رو کم کرده. فیلم مجید مجیدی رو حتما دیدین که یه خواهر برادر در اثر نداری پدر از یک جفت کفش مشترک استفاده می‌کنند. نداری چیز خوبی نیست ولی می‌تونه گذشت، صمیمیت و حتی اراده و خیلی چیزای دیگه رو به شدت تقویت کنه.

حالا همه هم اینطوری نیستن ولی به نظرم حرفتون تا یه حدی درسته چون کسانی که دور و بر من هستن بیشتر از خانواده های متوسط رو به بالا بودن

سینا جمعه 13 مرداد 1402 ساعت 23:17

برای همین چیزاس که من اینجا از ایرانیا مثل طاعون دوری میکنم. این فرهنگ تیکه انداختن و مسخره کردن و اینا فقط مال ایرانیاس. دوستام همه خارجی ان و یادم نمیاد یه بار هم قضاوت و مسخره شده باشم. ایرانیا ولی هنو دو روز نمیشناسنت ‍‍toxcitity شون بیرون میزنه

پسرک جمعه 6 مرداد 1402 ساعت 11:35

راستش فکر کنم نتونستم دقیقا منظورم رو برسونم
و امیدوارم ناراحت نشی ولی در واقع خواستم با تیکه انداختن بخشی از حرفت رو نقد بکنم
هیچ وقت برای چسبیدن به نسیه نقد رو ول نکن و به فکر ده یا بیست و پنج سال آینده‌ات هم باش. نمیدونم این وبلاگ بود یا قبلی که نوشته بودی وقتی بچه بودی با خودت میگفتی من تا زمانی که به ۱۸ سالگی برسم یه شرکت میلیون دلاری دارم بعد وقتی ۱۸ سالت شد گفتی تا زمانی که ...
الان که سنت کمه حال و حوصله/ انرژی داری ولی هر چی که سنت بره بالاتر معلوم نیست چی میشه مثلا فکر کن الان تو سن ۳۸ سالگی تازه بخوای دکترا بخونی خوب معلوم آدم اون کشش جوونی رو نداره
به هر حال بگذریم به نظرت برای EB-1A حقوقی که خودم میگیرم مهم‌تر هستش یا تعداد کارکنان شرکتم؟

مرسی متوجه شدم تیکه انداختی ولی خب نخواستم وارد جزئیاتش بشم.
بسیاری از ضرب المثل های فارسی جای خودش استفاده نمیشه. مثلا همین نقد و نسیه که گفتین. در موردdelayed gratification و سرمایه گذاری یه نگاهی بندازین احتمالا متوجه منظورم میشین. برای زندگی همه چیز پول نیست. اینکه آدم چکاری رو انجام میده و آیا بهش انگیزه زندگی میده و ... مهمتره.

پسرک سه‌شنبه 3 مرداد 1402 ساعت 18:01

میگم میخوای چند سال دیگه هم صبر کن و از اون شرکت نیا بیرون شاید اون دو میلیون رو گرفتی :)

اون دو میلیون ربطی به این نداره که من اونجا باشم یا نباشم. سه سال بودم 1 درصد و نیم شرکت سهام شرکت رو دارم دیگه.

Hana پنج‌شنبه 25 خرداد 1402 ساعت 15:56

سلام فقط خواستم بگم وودی دهنت!
چه حوصله ای داری این همه مطلب نوشتی

سرم شلوغه و انرژی ام کمه وگرنه خیلی بیشتر مینوشتم

علی چهارشنبه 27 اردیبهشت 1402 ساعت 20:34

سلام وقتتون بخیر. من بیشتر مطالب وبلاگتون رو تو این 3 روز خوندم. خیلی ممنون ازینکه به اشتراک گذاشتید. اگر میشه منو راهنمایی کنید که بهترین روش برای مهاجرت من چیه؟ یعنی خودم تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم. دوست دارم شما هم نظرتون رو بگید.
من مرد مجرد 32 ساله تازه مدرک دکترای عمران خودم رو از دانشگاه شریف گرفتم. 4تا مقاله ISI با 6 سایتیشن دارم. به نظرتون برای دکترا یک گرایش دیگه اقدام کنم خوبه؟ چون فاند میخوام فکر نکنم برای مستر موفق بشم. هدفم فقط شروع به کار کردن در سریع ترین زمان ممکنه. تصمیمم اینه که بعد یکسال دکترا خوندن و گرفتن معادل مستر، انصراف بدم و اجازه کار بگیرم. البته در کنارش دیتاساینس هم میخوام کورس وردارم که برای کار دستم بازتر باشه. خیلی ممنون از راهنماییتون

سلام. به نظر من بهترین کار اینه که برای پست داک آلمان یا یه کشوری که میشه اقامت گرفت اقدام کنی. بعدش هم همونجا کار پیدا کنی.

مارتا شنبه 23 اردیبهشت 1402 ساعت 00:32

جالبه این حرف یکی دوتا از دوستام که امریکا بودن هم گفتن دلیلش هم واضحه کشور سرمایه داری مثل ایران. مادیات حرف اول میزنه همه میخان یه جوری بکنن ازت.ازدواج هم اونجا هست نه به دلیل مذهب و دین بلکه موارد مالی افراد. شواف اهمیت داره و خب اعتماد کردن هم. از "ایرانی" بودن هم حرفی نزن وجهه خوبی نداره تو غرب چه اروپا چه امریکا

مارتا جمعه 22 اردیبهشت 1402 ساعت 09:28

زرنگ باش وودی جون برو یه دوست دختر خوب بگیر به نیت "ازدواج" نباش برای ازدواج ادم ها خیلی زیاد ایرادگیر میشن. دوستم تو مونیخ دوتا دیتینگ اپ نصب کرد یه دوست دختر مهربون فعلا پیدا کرده دختره هم بد نیست. صرفا دنبال ایرانی هم نباش تو امریکا محدودیت هست هم از نظر تعداد هم نظر سن و سال اخلاق و... هم خیلی مواقع به هم نمیخوره. دوستای هم سن خودمم اغلب همینن. در مورد کار هم نگرانی نداشته باش یه کار حقوق خوب پیدا کن بعد خواستی بیزنس شخصی تو اوکی کن زیاد به فکر رقابت نباش از زندگی لذت ببر

مرسی. همین دوست دختر هم گرفتن آسون نیست باور کنین. اروپا باز دخترا به نظرم بهترن تا امریکا. بازم خدا میدونه.

عاطفه پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1402 ساعت 15:24

بین هوش مصنوعی و انسان دو تا از گپ های قابل توجه عدم انجام حرکات ظریف مکانیکی و عدم هماهنگی چند جانبه (بینایی، حرکت ، توجه به کانتکست و تصمیم) هست . مثلاً این که خودروی اتومات تسلا میاد ماه رو اشتباه چراغ زرد در نظر می گیره احتمالاً به کانتکست توجهی نکرده یا جاروبرقی هوشمند و ماشین ظرفشویی هر دو تو حرکات مکانیکی ظریف ضعف بزرگی دارند. به نظرم هوش مصنوعی پیشرفتش قابل ملاحظه تر از روباتیک بوده . . .

نظر من اینه که ترکیب هوش با رباتیک هست باعث اون شیفت بزرگ رو توی زندگی همه میشه

Zahra چهارشنبه 20 اردیبهشت 1402 ساعت 14:52

وودی اطلاعاتی از نوروساینس در امریکا داری؟ اطلاعات درمورد درامد در مقایسه با رشته مهندسی کامپیوتر و پزشکی ؟؟؟ و نظرت در مورد اینده اش ؟
و کلا نظرت در مورد اینکه چه شغل هایی در اینده حرف زیادی برای گفتن خواهند داشت ؟ اسم رشته و اینا ها نه اینکه بگی مثلا رشته های علوم پایه ...
خب من معتقدم مثلا ما پزشکا در کشور های پیشرفته کنار گذاشته میشیم حالا نه کامل ولی معتقدم به جای جراحی در پی حل مشکلات بدون جراحی خواهند بود که الانش هم اگه مقالات پزشکی رو بخونی متوجه میشی... ولی خب من سفری داشتم به دوبی که رفتم قاب بزرگ دوبی ، طبقات اخر سرتاسری در دیوار نشون میداد که دوبی چی بود و چی شد و در 2050 چی خواهد بود خیلی هیجان انگیز بود و جالب ... هوش مصنوعی رو تو کارها پیش کشیده بود و خیلی کارها ده نبودند و البته به خاطر پیشرفت هوش مصنوعی خیلی کارها هم بایستی اضافه شوند به طبع ....

در موردش زیاد نمیدونم. کلا رشته های ساینس بیس آینده دارن. واقعیت اینه که توی دکترا این رشته ها خیلی به هم نزدیک میشن. مثلا بچه هایی که کار کامپیوتر میکنن میتونن یه پروژه مربوط به نوروساینس تعریف کنن و کار کنن و برعکس.
سخت بتونم در این مورد نظر بدم. بذارین حسابداری رو مثال بزنم. قبل از کامپیوتر حسابداری یه کار بسیار پردرآمد و دشوار بود. نرم افزارها حسابداری رو آسون کردن و با وجود اینکه هنوز رشته اش وجود داره و نیاز بهش وجود داره به سختی گذشته نیست و درآمد قبل رو هم نداره.
به نظر من آینده ده ساله بسیاری از رشته های امروز همچنان وجود دارن اما خب راحتتر میشن و درآمدشون کم میشن.

تاپ ترین رشته ها به نظر من:
مهندسی هوش مصنوعی
رباتیک
نرم افزار کامپیوتر
دیتاساینس (که مطالبش کاملا با امروز فرق میکنه و بیشتر هوش هست)
پزشکی

دوبی رو ندیدم و نمیدونم که چطوری پیش بینی کردن. با روندی که میگین موافقم که ممکنه جراحی محدود بشه. حتی شما شرکت رباتیک داوینچی رو هم ببینین متوجه میشین که جراحی هم ده سال آینده بسیار آسونتر میشه. پزشکی هم همین میشه یعنی آسونتر میشه و آدمای بیشتری میتونن پزشک بشن. بسیاری از مطالب کتاب ها ممکنه عوض بشه و چیزایی رو که میشه از طریق هوش مصنوعی جواب گرفت رو با اون میگیرن. یعنی بیشتر enhance میکنه تا جایگزین. مثلا ماشین ها رو ببینین که اگر بیست سال پیش چطوری با کامپیوتر پیشرفته شدن و با کلی سنسور الان حتی اتوماتیک میتونن رانندگی کنن اما هنوز راننده ها شغل دارن و آدمای بیشتری با اطمینان بیشتری دارن از ماشین ها استفاده میکنن ولی همین امروز به شما بگن که بیایین یه هواپیما رو هدایت کنین میترسین. شاید چند سال دیگه شما هم بتونین یه هواپیما رو هدایت کنین. یعنی میگم کارا آسونتر رو بهتر میشن. اینطوری شاید نیازی به این همه سال تحصیل توی پزشکی نباشه اما تخصص ها فراتر میرن و شاید یه پیشرفت هایی توی پیشگیری از بیماری ها بشه که خیلی بیماری ها به وجود نیان یا نیازی به دکتر نداشته باشن. به نظرم نگرانی ها در مورد جایگزین شدن همه چیز با هوش مصنوعی بی مورد هست. کامپیوتر انقلابی بود و بسیاری از چیزا رو تغییر داد ولی خوب نگاه کنیم بیشتر شغل ها بهبود پیدا کردن تا جایگزینی کامل و البته شغل های بسیاری ایجاد شد که وجود نداشتن.
من خودم یه تصویری از ده سال و سی سال آینده دارم ولی این تصویر خیلی با چیزی که امروز داریم فرق میکنه. بعضی وقتا فکر میکنم که کاشکی فرصتی بود اینا رو بنویسم.

Zahra چهارشنبه 20 اردیبهشت 1402 ساعت 14:19

من هیچ به خودم افتخار نمی کنم اما اینو که دیدم، می تونم بگم من خیلی خوبم که در مورد ادمی نظر میدم و نه چیزی سرم به کار خودمه ... خیلی ها درمورد منم حرف هایی میزدن که حق نیست و خیلی داغونم کردند برعکس من اون موقع ها سنم خیلی زیاد نبود و جامعه گریز بودم و نمیدونستم چه جوری برخورد کنم ولی الان میدونم ... اما دیگه من نه ناراحت میشم نه چیزی میگم و اصلا برام اهمیتی نداره و فقط یه جوری از زندگیم حذفشون میکنم که انگار نبوده اند،
حالا بماند که واسه همین فقط با پدر و مادرم و چند تا از دوستانم ارتباط دارم و خیلی تنهام ولی مصداق دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد هست دیگه...
درامد خیلی مهمه ولی خیلی چیزا مهم تر ،،، همسطح بودن با پارتنر مهمه ولی نه فقط مالی حتی گاهی بعضی چیزا می تونه سبب بشه که دو ادم هم سطح مالی نباشند اما ازدواج موفقی داشته باشند... به وضوح دارم می بینم اینو اونم در نسل خودمون ... هرچند به ازدواج اعتقادی ندارم ولی واقعا چندین دوست دارم که از نظر مالی هم خیلی هم سطح نبوده اند ولی واقعا خیلی زندگی ایده الی کنار هم ساختن ( بحث من فرا تر از احساسات هست چون احساسات تحت کنترل هورمون های بدنه ) مثلا دیدم که در زندگیشون سبب موفقیت هم دیگر شده اند ، این حامی بودن یا علاقه مند کردن هم به یه سری چیز ها ( علاقه مندی نه اجبار ) ، و خیلی چیزهای دیگر سبب شده که گاها بگم اوکی ازدواج چیز خوبیه که کاش برای منم همچین چیزی به وجود بیاد ولی یه سری نکات مشترک بین اینا بود که ایران نیستند ، حالا نمیدونم به خاطر دوری از خانواده یا اینکه اونجا فقط همو دارند ابنطوری شده یا چی؟ اینم نگید ظاهر زندگی شون است چون من خودم تو باطن زندگیشون نباشم هم تو عمقش هستم و واقعی اند نه بازی... فقط میخوام بگم قرار نیست از همه نظر عین هم باشه دو تا ادم اتفاقا از بعضی نظر باید مکمل باشند نه عین هم ولی از بعضی نظرات هم نه...
و از انجایی که به فرزند اوری هم که کلا اعتقادی ندارم در مورد اون مورد نظری ندارم ...
ولی وودی بیا و حداقل نگو اگه قرار نبود بچه ای داشته باشی ازدواج نمیکردی ، خب جنس ماده کارخونه جوجه کشی نیست که،،، اینو به زن بگی نابود میشه...

زیاد شد ولی خب ...

به درود وودی ...

چرا نگم "اگه قرار نبود بچه ای داشته باشم ازدواج نمیکردم"؟ آخه من که زندگی خیلی خوبی دارم و حس نمیکنم که چیزی کم دارم. ازدواج هم کلی دردسر داره و همینطوری که دور و بریهامو نگاه میکنم کم میبینم خانواده هایی واقعا خوشبخت باشن. در مورد همسطح بودن درست میگین مهم اینه که همدیگرو درک کنن که نیاز به شناخت شخصیتی داره. من خودم فکر میکنم که خیلی راحت میتونم با هر کسی کنار بیام. با این وجود میدونم که اگر با اونی که توی ایران عاشقش بودم ازدواج کرده بودم الان یا ازش جدا شده بودم یا زندگی خیلی بدی داشتم. شاید ده سال بیشتر طول کشید تا بفهمم که چه خطری از سرم رفع شده بود و نمیدونستم.
حالا کی خواست به یه انسان دیگه بگه کارخونه جوجه کشی که نابود بشه؟! قبول دارم که توی این مسائل باید خیلی با لطافت صحبت کرد

امیر یکشنبه 17 اردیبهشت 1402 ساعت 06:33

نوشته جالبی بود از تفکر سمی ایرانی ها که خب خودت هم گفتی غیر ایرانی ها هم اینو دارن البته
خونه که خب معیار نیست اگر کسی داره یا نداره یا چن تا داره در عوض شاید شما پول تو استاک مارکت بزاری مثلا پول بیشتری داشته باشی!
کار تو استارت آپ من خودم دوست دارم اگر برنامه نویسی باشه خیلی دوست دارم شخصا چون از سطح ابتدایی یه سیستم شروع میشه فکر کن مث روزی که ماکروسافت شروع کرد برای ویندوز اگر من اونجا بودم!!
ازدواج هم خب خیلی خطرناک! همون آدمی که چند تا خونه داره ازدواج کرده؟؟ چجور میتونه به راحتی کسی هم سطح پیدا کنه؟ وگرنه ازدواج با آدم خیلی سطح پایین که خب راحته! دوست دختر و پارتنر و... خب بحث اش جداش ولی به نظرم دنیای امروز حتی ایران هم کسی سطح اش بالا باشه به این راحتی ازدواج نمیکنه چون بحث مالی وسط هست. اصولا به نیت ازدواج با کسی رفتن به نظرم اشتباه محض هست تو این دوره زمونه! همون دوست شما با درامد 500 هزار تا با زن با درامد 50 هزار تا حاضره بره؟؟؟؟یافتن یه زن هم سطح اون درامد و... بحث دیگری است. به نظرت یه زن آمریکایی با درامد 100 200 میاد زن اون دوست شما بشه با درامد 500 و بیشتر؟؟؟ دوست دختر و پارتنر چند ساله اوکیه ولی ازدواج و تقسیم اموال و.....
یعنی ایرانی ها اونجا از این موضوعات خبر ندارن؟؟؟؟
نظرم اینه فارغ از بحث مذهب، ازدواج دیگه حتی ایران هم بین دوستان پولدار من معنا خاص نداره! مذهبی ها جای خود.

درسته

----- پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1402 ساعت 23:00

باور نمیشه هنوز آدم های به این سطح پایینی وجود داره. اگه یک آدم بیسواد از یک جای خیلی کوچیک این حرفا رو بزنه کمی قابل باورتره. آخه یعنی اینا تو عمرشون دوتا کتاب نخوندن دوتا بیوگرافی از آدمای بزرگ نخوندن تا بفهمن که اونایی که مهمترین شخصیت های دنیا هستند چه زندگی های سختی داشتند(اکثرا نه ازدواج کردن و نه پول داشتن). چقدر عقایدشون ابتدایی و مضحکه. جالبه آدم اینقدر درس بخونه بعد هنوز ته ذهنش هیچ فرقی با یک بیسواد یک دلال یا یک بازاری نکنه. همچین آدمای تاکسیک و بی درکی همیشه موانع موفقیت برای خیلی ها بودن. این افتخار داره؟
این ها آدمهای تاکسیک هستند باید تا جایی که میشه ازشون دوری کرد یا طوری باهاشون رفتار کنی که بفهمن در سطحی نیستن که بخوایی عقایدشون رو بشنوی.

نه هستن. حتما هم کتاب و بایوگرافی خوندن. مشکل اینه که آدما به نقاط ضعف اشون آشنا نیست. شاید یه نوشته های مثل این بتونه تلنگری باشه. قبول دارم که نباید با آدمهای سمی برخورد کرد بازم بستگی داره که یه نفر چقدر در مقابل سم مقاوم هست

عاطفه پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1402 ساعت 15:00

وودی جان خیلی مسرت بخش هست که در جواب دوستانی که فکر می کنند این رفتار مختص ایرانی جماعت هست موضع گیری درست کردی و این واقعیت را متذکر شدی که در همه جای دنیا و حتی در بین آمریکایی ها هم رایج هست! منتها شاید در ایرانی ها به خاطر شرایط متفاوت فرهنگی ، مشکلات بیشتر زندگی و اقتصاد ضعیف کشور در همه ادوار نسبت به کشورهای توسعه یافته، این مسأله پر رنگ تر باشه! ممنون

بله درصدها فرق میکنن

علی چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 ساعت 21:05

همه جا هستن وودی. خیلی ها کانالیزه ن و اجازه یک مدل دیگه فکر کردن و زندگی کردن رو به خودشون نمیدن و شاید حتی میترسن. زندگی رو با برگه ی رزومه اشتباه گرفتن.

زندگی پر از آدمهای متفاوته. خوبه آدم اشکالات دیگران رو توی خودش ببینه و خودش رو بهبود بده.

آرزو چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 ساعت 17:29

سلام وودی
دوست داشتم بهت بگم که حرفات رو تایید میکنم. وقتی در مورد lead شدن توی شرکت های بزرگ گفتی یاد خواهر مدیر سابقم افتادم که توی فیسبوک data lead بود و خب درآمد خوبی داره. حرفت کاملا درسته. خیلی از این افراد تا گرفتن دکترا تجربه هیچ کاری توی زندگی نداشتند و خب دغدغه مالی هم نداشتند و ساپورت میشدند. بنابراین به نظرم فخرفروشی نداره.
در مورد تجربه digital nomad بودن هم به نظرم تجربه خیلی ارزشمندیه. من خیلی دوست دارم زمانی این سبک زندگی رو تجربه کنم. توی ایران بیشتر سفرهام به صورت solo بوده و جزو بهترین زمان های زندگیم محسوب میشه.

سلام. لطف دارین.

صادق سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 22:13

وودی عزیزم
سلام
من متوجه نشدم گفتی این اشخاص دوستات بودن؟ دوست،واقعن؟
بعید میدونم! مگر اینکه خیلی صمیمی باشید و شوخی داشته باشید که ظاهرن اینطور نبوده. بنظرت امریکایی ها هم از این اخلاقا دارن؟ نمیدونم چرا تصور میکنم اکثر ایرانیا که مهاجرت میکنند رفتار متکبرانه دارند. برا همین با خودم میگم اگر روزی مهاجرت کردم تا جای ممکن از ایرانیا فاصله بگیرم اگر اشتباه میگم بگو، ولی حس میکنم کسایی که باهام موافق باشن کم نباشن.

سلام
بله من بهشون میگم "دوست." تعریف آدما از دوست فرق میکنه. دوست واقعی؟ دوست واقعی خداست. یاد گرفتم آدما رو همونطوری که هست قبول کنم. همه این دوستان نقاط قوتی دارن و نقاط ضعفی هم دارن. نمیگم چون همچین رفتار اشتباهی دارن دیگه هر کاری میکنن اشتباهه و باید ازشون فاصله بگیرم. شاید یه روزی متوجه بشن که این طرز صحبت کردن بهترین نوعش نیست و بتونن اصلاحش کنن. تا اون روز من فاصله امو بیشتر میکنم تا وقتم صرف مبطلات نشه.
امریکایی ها از این اخلاقا دارن خیلی بدترش رو هم دارن بعضی هاشون. پشت سرت هم بیشتر از جلوی خودت حرف میزنن اینو میشه از حرفایی که پشت سر دیگران میزنن فهمید.
دلیل این طرز تفکر بعضی از ایرانی ها به خاطر اینه که توی بعد تحصیلات خوب پیشرفت میکنن اما توی ابعاد دیگه جا موندن. مختص به ایرانی ها هم نیست. کتاب بیشعوری خودش یه نمونه بارز از این آدمهاست.

مهشید سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 21:22

سلام
می دونم خیلی سخته تنها در یک کشور دیگه بودن و درس خواندن و کار پیدا کردن . باید خیلی به خودتون افتخار کنید و به دیگران توجه نکنید هر چی خواستند بگویند. من الان با ۴۳ سال سن هر چی زبان می خونم نمره نمی تونم بیارم بخاطر بچه ام تصمیم به مهاجرت دارم ولی هر چی امتحان میدم نمیشه. پس شما از خیلی‌ها مثل من جلوتری. شما به حرف دیگران توجه نکن کلا ایرانیها خیلی دوست دارن همدیگر را مسخره کنند ولی تجربه و فعالیت شما ماشاالله خوبه آفرین. موفق‌تر باشید به امید خدا.

سلام. مرسی از حرفاتون. کسی توی زندگی عقب یا جلو نیست. هر کسی مسیر خودشو میره. فقط اینکه ما دارین همزمان توی یه دنیا زندگی میکنیم این حس عقب جلو بودن رو میده.
برای زبان هم تمرین زیاد لازمه. الان دارم سعی میکنم اسپانیایی یاد بگیرم و بخوام نگاه کنم از پارسال تا امسال انگار هیچ پیشرفتی نداشتم! طول میکشه و آدم باید مستمر روش کار کنه تا یه روزی نتیجه اش رو ببینه.

نگار سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 20:19

خیلی قشنگ نوشتی وودی! تو موقعیت تو نیستم ولی برام قابل تصوره که چقدر اذیتت میکنه. دیدگاهت خیلی جالبه و اتکای به نفسی که داری رو واقعا تحسین میکنم! منم دوست دارم یادبگیرم خودم رو کمتر مقایسه کنم. به نظر من هم اکثر ایرانی های اینجا از قشر مرفه هستن و این تفاوتی که بین من و اون ها هست باعث شده دوستی ها کمرنگ بشن. شاید هم مشکل از خود منه.

"چقدر اذیتت میکنه" واقعیتش اینه که اذیتی نشدم. تنها چیزی که ناراحتم میکرد رو نوشتم اینکه چرا بیشتر روی خودشون کار نمیکنن. دوستی های امریکا به نظرم کمرنگ تر از ایران هست و علتش رو نمیدونم. من مدت هاست که خط ام رو از حرف دیگران جدا کردم. هر کسی هر چی بخواد بگه, من اون کاری رو که فکر میکنم درسته انجام میدم. شاید اشتباه کنم اشکالی نداره بعدا میفهمم که اشتباه کردم و تصحیح میکنم. اگرم نفهمیدم هم که دیگه خدا نخواسته و آدمیزاد محدود به دانش اش هست

Nobody سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 08:43

وودی عزیر من الان ۲ ساله دالاسم، این حرفات خیلی به نظرم آشنا اومد. من همیشه به همه دوستای صمیمیم‌میگم که از جامعه خودخواه و فخر فروش ایرانی فاصله بگیرید! ۹۵ درصدشون ارزوشونه که کارمند یه شرکت بزرگ شن و یه پورشه یا ماشین گرون بخرن و فخر بفروشن! من این روزا از‌دوستای غیر دکتری و به ظاهر نحصیل کرده بیشتر یاد میگیرم تا یه عده که کل دنیاشون به درس و حمالی استاد گذشته و خدارو بندگی نمیکنن...

همه جامعه ایرانی دالاس اینطوری نیستن. اینجا شاید از خیلی جاهای امریکا بهتر هم باشه. با اینحال این جو توی بعضی ها هست. آدم باید خودش از زندگیش رضایت داشته باشه وگرنه پول و ماشین خوشبختی نمیاره.

Fufu سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 01:46

دقیقا وودی جان هرکی داستان زندگی خودشو داره و مسیر انتخابی ادما بسته به تجربیات و اولویتاشون باهم فرق داره..
درهرصورت مهم اینه بعد مدت هاکه فک میکنیم به خودمون بگیم آره من اونجوری که میخواستم بودم و ازمسیرم راضیم و واسه شوآف یاحرف و فکر مردم زندگی نکردم
و واقعا شخصیت هیچ ربطی به پول و تحصیلات نداره؛ کاش آدما یکم تفکرنقادانه هم یادبگیرن که چه چیزی اهمیت تحلیل رو داره و اصلا چجوری درست تحلیل کنن..آخه حقوق تو و اینکه کجا زندگی کردی چه ربطی به بقیه داره

می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست
پ.ن: خیام روخیلی دوس دارم اینم حس کردم باید باشه

درسته

Mohi hastam سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 00:01

سلام خوبی - من خیلی دوس دارم باهات ارتباط بگیرم - حتی از طریق ایمیل - میشه بهم کمک کنی وبه سوالام جواب بدی اگه وقت کردی
ممنون

خواننده قدیمی دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 22:48

سلام وودی. من چند سال قبل برای اومدن به کانادا و جند وقت قبل هم تو اینستا ازت راجع به عمل لازک پرسیدم (هرچند چون چشمم ثابت نبود نشد عمل کنم). خواستم بگم منم همچین چیزی رو دارم تجربه میکنم و چند روز قبل خونه کسی دعوت بودیم (همکلاسی قدیمی) که مدام تاکید میکرد ما همه خیلی دیر مهاجرت کردیم ما ۴ سال میشه که اومدیم و اونا ۳ ماه. مدام این رو میگفت که یعنی شما هم زود نیومدید. من متاسفانه با ۳۲ سال سن هنوز رانندگی نمیکنم. چون خود پدرم تو سن ۲۳-۲۴ سالگی من ماشین دار شد و خودم خوابگاهی بودم بعد ازدواج و مهاجرت هم نشد. دو سال کرونا بودیم و خودم این رو میدونم که باید میگرفتم و این مهارت رو ندارم هنوز. ولی مدام خانم صاحبخونه هر مسپله ای رو به ماشین می رسوند که اینو به چشم بیاره. یا راجع به هر کسی حرف میزدن با لحن مسخره. واقعن یه روزی که پیششون بودیم حس میکردم زهر رو دارم جرعه جرعه میخورم. این آدم ها فقط یه پوسته ظاهری از تو میبینن. من تو روستا به دنیا اومدم جایی که اصلن میگن دختر چرا درس بخونه. شانس اوردم برای کلاس سوم ابتداییی به بعد شهر بزرگتر رفتیم. درس خوندم تیزهوشان رفتم . با خیلی از افکار خوانواده مبارزه کردم دانشگاه دولتی رفتم خواهر برادرمو تشویق کردم به عنوان بچه بزرگتر. تو بچگیم مشکلات خانوادکی شدید داشتیم که سرطاان پدرم کوچکترنش بود. حتی یه فامیل نبود کنارمون از ترس اینکه نکنه ما از نظر مالی کمکی بخوایم. استرس و ... من خودم از شدت استرس به یه نوع بیماری وسواس مبتلا شدم که ۱۵ سال طول کشید رو خودم کار کنم که دیگه نباشه اون وضعیت.بعد یکی که از اول بچگیش حداقل تو شهر بزرگتر بوده و یه سری امکانات و ... رو د اشته مدام میخواد از نقطه ضعفهات استفاده کنه خیلی داغونه.

سلام
من به این نتیجه رسیدم که آدمایی که همچین برخوردهایی رو دارن باید توی زندگی کمرنگ کرد و وقت کمتری رو باهاشون گذروند. اگرچه آسون نیست پیدا کردن کسانی که واقعا درک کنن که آدم توی چه موقعیتی هست

..... دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 21:56

کتاب «بیشعوری» رو بهشون هدیه بده شاید اندکی تاثیر گذاشت

آره قبلا در مورد اون کتاب نوشته بودم. مشکل اینه که برداشت بد میشه وقتی کسی این کار رو انجام بده. بعضی ها هم کتاب رو میخونن ولی خودشونو جای نویسنده نمیذارن و میگن اون عجب بیشعوری بوده دیگه!

هرچی دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 21:32

شاید همه بیان این کامنتم رو دیسلایک کنن. ولی از این طرز تفکر ایرانی ها متنفرم. نمیدونم بعضی ایرانیا چرا با اینکه میرن خارج و تحصیل هم می کنن باز انقدر بیشعور و بی شخصیت میمونن. اصلا مشخص نیست چر ادب ندارن انگار ذاتشون کلا پلیده. این مدل حرف زدن ها و رفتارها واقعا بین مسیحی و عرب و آتئیست و آسیایی و کلا هر قشری جز ایرانی خیلی کمه. من نمیدونم اینا از کجا میان و جامعه داره کجا میره. دوست دارم هر چه زودتر انشالله به خواست خدا از این مملکت مهاجرت کنم و دیگه تا آخر عمر نهایت با 4 5 تا ایرانی رفت و آمد داشته باشم.
من بخاطر همین قضیه تو همین ایران اصلا با کسی دوست صمیمی و اینها نمیشم فقط با خانواده و فامیل در ارتباطم، با هرکی رفیق میشی یجا یچیزی میگه کرک و پرت بریزه.

واقعیتش اینه که فقط ایرانی ها نیستن. ملیت های دیگه رو هم دیدم مخصوصا بعضی امریکایی ها که همچین اخلاقایی دارن. من نمیگم "بیشعور" و "بی شخصیت" هستن. به نظر من فقط مهارت های اجتماعی پایینی دارن و شاید یه دلیلش این باشه که ما از بچگی یاد نمیگیرین که با دیگران درست ارتباط برقرار کنیم.
دوست صمیمی واقعا سخت پیدا میشه. کمتر کسی میتونه آدم رو همونطوری که هست درک کنه.

یه پسر دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 19:43

واقعا چه آدمایی هستند.
آخه چجوری به خودشون اجازه میدن که زندگی دیگران رو قضاوت کنند. متاسفانم واقعا

خیلی ها رو دیدم که اینطوری هستن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد