زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

آزادی مالی - هدف بزرگ بعدی زندگیم

یه مدتی حس میکنم که خیلی بی هدف بودم. یعنی هدف داشتم اما در جهتش درست حرکت نمیکردم. حرکت هم میکردم اما یه جاهایی آدم باید ریسک کنه تا جهش کنه و نمیکردم. ریسک اون جهش هست که مدت زیادی به خاطر شرایط روحی و جسمی و ... ازش اجتناب کردم.

این روزا دارم کتاب Total Recall زندگی آرنولد رو میخونم. کتاب خیلی طولانیه ولی فراتر از انتظار من خوب بود. یادم آورد که من چقدر آدم بلندپروازی بودم چون همه زندگیم به آدمهایی مثل اون نگاه میکردم و همیشه از این همه موفقیتشون متعجب بودم. تنها مشکل من این بود که من ریسک پذیری اونا رو نداشتم. خیلی جاهای زندگیم میتونستم چند پله برم بالا اما از ترس زمین خوردن فقط به پله بعدی نگاه کردم. حتی وقتی جلوی در آسانسور بودم راه پله رو پیش گرفتم از ترس اینکه شاید طنابش قطع بشه و آسانسور با شتاب بیفته پایین.

امروز تنها مانعی که سر راهم میبینم سلامتی ام هست که دارم سعی میکنم با روزه و کاهش وزن درستش کنم. از نظر روحیه بیشتر روزهای امسال رو خوب بودم و کم کم دارم برمیگردم به سطحی که از خودم انتظار دارم. بلاگم رو هم میخوام مرتب بنویسم چون نوشتن همیشه افکارم رو جمع و جور میکنه. یه حسی بهم میگه که میتونم بر این بیماری غلبه کنم. شاید پارسال همین موقع اگر بهم میگفتن که قراره بیماری ات اینقدر طول بکشه باورم نمیشد اما امسال میخوام تمام قد جلوش بیاستم و نذارم اجازه بده زندگی ای که میخوام رو خراب کنه.

اما چرا آزادی مالی رو انتخاب کردم. آزادی مالی برای من یعنی اینکه تا آخر عمرم نیازی نباشه که برای تامین مخارج ام کار کنم. یعنی اینقدر پول توی حسابم باشه که هر چی هم برای خودم خرج کنم تموم نشه. مهمترین چیزی که این بهم میده اینه که وقتم رو میتونم فقط وقف کارهایی کنم که دوست دارم ولو اینکه پولی توش نباشه مثل نوشتن کتاب یا مسافرت. همینطور میتونم روی پروژه هایی کار کنم که شاید اصلا نگیره مثلا کارهایی تحقیقاتی ای که در نظر دارم انجام بدم.

مدت هاست به این نتیجه رسیدم که اون چیزی که از بچگی به ما یاد دادن در مورد "مادی گرایی" اشتباه بوده. یه جورایی انگار از همون بچگی میخواستن یه کاری کنن که ما دنبال ثروت نباشیم و پول رو یه چیز بدی بدونیم. اصلا در مورد کسب پول و کار با اون هیچ آموزشی هم به ما ندادن. با تعریف اشتباه از "مادی گرایی" اونو رو در مقابل "معنوی گرایی" قرار دادن و به تبع به مفهمومی ناپسند تبدیل کردن. واقعیت دنیا اما چیز دیگه ایه.

توی این دنیا کسی که پول بیشتری داشته باشه تاثیر بیشتری هم داره  و علتش هم اینه که آدم ها به خاطر دریافت پول کار میکنن. مثلا فرض کنیم که حقوق یه نفر سالی 50 هزار دلار باشه. کسی که سالی 5 میلیون دلار درآمد داره میتونه 100 نفر رو با سالی 50 هزار دلار استخدام کنه. صد نفر یه لشگر آدمه که میتونه کلی کار انجام بده حالا این کار میتونه در جهت مثبت و خوب باشه و یا در جهت اهداف منفی. اگر فرض کنیم که میزان ثروت در دنیا با طلا سنجیده بشه و یه مقدار ثابتی باشه یا بیشتر این پول دست افراد خیرخواه هست یا دست افراد شرور. اگر سهم افراد شرور از این ثروت بیشتر باشه جامعه و بشریت به تباهی میره.مثالش هم اکثر حکومت های دیکتاتوری هست که یه عده ای شرور مثل یه باند مافیایی ثروت های کشور رو چپاول میکنن و با همون ثروت رو صرف خرابی و جنگ و ... میکنن. پس خیلی راحت میشه گفت که وظیفه هر انسان خیرخواهی اینه که سهم بیشتری از این ثروت رو داشته باشه تا اونو صرف کارهای خیر کنه.

اشکالی که من داشتم و هنوزم نتونستم درستش کنم ذهنیت اشتباه از پول ثروت هست. به خاطر اینکه توی جامعه ای زندگی کرده بودم که همیشه سرعت افزایش درآمد من کمتر از سرعت افزایش دارایی هام بوده هرگز نمیتونستم به آزادی مالی فکر کنم. (تعریف دارایی اینجا معادل Asset یا هر چیزی هست که پول تولید میکنه مثلا خونه ای که اجاره داده میشه یا کسب و کاری که به سوددهی رسیده). 


محاسبه آزادی مالی

محاسبه مبلغ آزادی مالی خیلی سخت نیست. چقدر از عمر من باقیمانده * هزینه ماهیانه طرز زندگی من = پولی که باید توی حسابم باشه.

یک اشکالی که شاید به این معادله وارد باشه اینه که تورم باعث میشه که هزینه ها هر سال بره بالا. اما میشه گفت که قرار نیست که اون پول به صورت اسکناس نگه داری بشه که شامل تورم بشه میتونه وارد بازار سرمایه یا مسکن یا طلا و ... بشه و فقط قسمتی ازش که مورد نیاز هست خرج بشه. حتی ممکنه سود دهی اون سرمایه بالاتر از تورم هم باشه.

دومین اشکال اینه که شاید با افزایش سن بعضی هزینه ها افزایش پیدا کنه مثلا انسان نیاز به یه جراحی صد هزار دلاری داشته باشه. بازم این اشکال وارد نیست چون هزینه بیمه درمانی باید در هزینه مخارج آمده باشه.

من الان تقریبا 39 سالم هست. اگر قرار باشه 80 سال عمر کنم تقریبا 41 سال باقیمانده. اگر ماهی 10 هزار دلار هم خرج داشته باشم (سالی 120 هزار دلار) مجموعا میشه  4 میلیون و 920 هزار دلار. بگو 5 میلیون!

داخل پرانتز که در حال حاضر خرج من کمتر از ماهی 3 هزار دلاره ولی خب با ازدواج و تشکیل خانواده و هزینه های درمانی افزایش سن بیشتر میشه.

یعنی اگر من فقط 5 میلیون دلار پول داشته باشم دیگه نیازی نیست که تا آخر عمرم کار کنم. اگر یه شرکت بزرگ امریکایی مثل گوگل ده سال کار کنم و سالی 500 هزار دلار درآمدم باشه حدودای پنجاه و هفت سالگی (اگر مالیات و اینا رو هم در نظر بگیریم) به این هدف میرسم. یعنی خیلی هم دور از ذهن نیست که بهش برسم. ولی این خیلی زمان طولانیه به نظرم. اینجا کسی که یه شرکت موفق رو راه میندازه در کمتر از سه چهار سال میتونه به این رقم برسه. حتی اگر آدم خوش شانس باشه خیلی بیشتر از پنج میلیون هم میتونه داشته باشه.

کار توی شرکت های معمولی اما به آدم اینو نمیده. اینجایی که من کار میکنم حقوقم تقریبا 160 هزار دلار هست و اگر مالیات اینا رو در نظر بگیرم تقریبا سالی 100 هزار دلار میشه. یعنی 50 سال طول میکشه یعنی با زندگی کارمندی (با وجود اینکه حقوق من تقریبا 3 برابر میانگین هست) تا آخر عمرم هم نمیتونم به این هدف برسم درست مثل کارمندی توی ایران. 

البته میشه آدم توقع اش رو پایین بیاره مثلا به جای یه خونه بزرگ و یه شهر بزرگ امریکا یه خونه کوچیک توی یه روستای یه کشور ارزون مثل ایران رو به عنوان سطح زندگیش در نظر بگیره. اینطوری دیگه هزینه اش ماهی 10 هزار دلار نیست و شاید به زحمت به ماهی 500 دلار هم برسه. فعلا فکر نمیکنم که من قراره اونطوری باشم. 

کتاب آرنولد رو میخونم فکر میکنم ده هزار دلار ماهیانه خرج هم خیلی کمه و مثل صد دلار الان من هست! فکر کن آدم بخواد با جت شخصی بره یه جایی هزینه سوختش خیلی بیشتر از ایناست. اما حالا که فعلا نه من آرنولد ام و نه اصلا وضعیت سلامتی ام اجازه میده اینقدر بلند فکر کنم.


دقیق که فکر میکنم اینه که ما توی دورانی زندگی میکنیم که اصلا جذاب نیست. اگر جمعیت زمین خیلی کم بود. هر کسی یه تکه زمینی برای خودش داشت و یه چیزی میکاشت و میخورد دیگه نیازی به این همه زندگی مشقت بار برای پول نبود. آدما از روز اول آزادی مالی داشتن چون اصلا پولی در میان نبود. کسی هم لازم نبود کس دیگه ای رو اجیر کنه تا کاری رو انجام بده و هر کسی هر کاری که دوست داشت رو میکرد. شاید سطح سلامت و رفاه اینقدر بالا نبود اما آیا واقعا اینا رو لازم داشتیم؟ چه فرقی میکرد که کسی بخواد بره ژاپن رو ببینه یا نبینه وقتی همه جای دنیا یه جور قشنگ و زیبا بود. شاید گذشته های خیلی دور اینطوری بود و دیگه نباید بهش فکر کرد. اما من فکر میکنم که آینده نچندان دور هم اینطوری بشه. وقتی که ربات ها همه کارها رو انجام بدن و غذا و درمان برای همه با ربات ها تامین بشه دیگه خیلی ها نیازی ندارن کار کنن و کم کم شغلی نمیمونه. ممکنه؟


نظرات 15 + ارسال نظر
هرچی یکشنبه 23 بهمن 1401 ساعت 19:56

وودی چه مشاغلی خیلی درآمد داره تو آمریکا غیر از بیزنس، الان تو گفتی درآمد 160 تاست فکر کنم. فکر می کردم خیلی بیشتر باشه. درآمد در حد 500تا منظورمه. سرچ هم میکنی یه سری مشاغل که همه میدونیم رو میاره مثل پزشکی و غیره که درآمدشون 200 300 تاست.
یه مدت میگفتن وکالت، الان میگن اون هم اشباع شده :|

نه بیشتر نیست. تازه از همینم نزدیک 60 هزار تا برای مالیات و بیمه کم میشه. تهش 100 تا هم نمیمونه. یه خونه معمولی قدیمی توی کالیفرنیا 1 میلیون و نیم هست. یعنی ده ها سال طول میکشه که وامش تموم بشه.
درآمد 500 تا فقط شرکت هایی مثل گوگل و اونم نه به صورت حقوق پایه. اونا هم درآمد پایه اشون تقریبا 200 تا 250 ایناست و بقیه اش سهام هست که اگر بدونین سهام گوگل و بقیه هم شدیدا آمده پایین یعنی هیچی! (فعلا تا یکی دو سال)
من اشباع رو قبول ندارم. هر کسی توی کارش بهترین باشه حقوق بالا میگیره. فقط رقابت بیشتره و نیاز به تلاش بیشتر. کسی هم که علاقه داشته باشه حتما میتونه توی رقابت به یه جایی برسه.

پسرک چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت 01:56

در واقع اون ضرب‌المثل رو برای تو به کار بردم. تو که میخوای به «آزادی مالی» برسی از کار های کوچیک شروع کن که نه تنها سرمایه کمی لازم داره بلکه ریسکش هم مثل سرمایه‌اش کم هستش و سریع هم به سوددهی میرسه بعد با سودش کاری رو که میخوای انجام بده

مرسی

پسرک دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت 14:45

چند بار خواستم چیزی بگم ولی منصرف شدم، در کل سنگ بزرگ نشونه نزدن هستش

اون ضرب المثل درسته اما به نظر من جای استفاده اش اینجا نیست. اون در مورد تهدید یکی دیگه است و احتمالا فقط برای فردی غیر از خودت استفاده میشه.
ضرب المثل ایرانی اینجا رو نمیدونم اما یه اصطلاح خارجی هست که میگه آرزوی ستاره ها رو کن تا به ماه برسی. یعنی یه چیز خیلی دور رو بخواه تا به جای نزدیک خوبتر از جایی که هستی برسی.
البته میفهمم که این طرز تفکر برای همه نیست و هر کسی شرایط خودش رو داره. اون چیزی که به زندگی من معنا میده همین اهداف بزرگ هست. "انتظاری" هم ندارم که بهش برسم چون خیلی دور هست اما اگر برسم چی میشه!
یادمه اون موقع همش فکر میکردم که میخوام برم UCLA. دانشگاه مورد علاقه ام بود. خیلی هم تلاش کردم. آخرش موفق نشدم برم اونجا اما به دانشگاه دالاس رسیدم. خدا رو چه دیدی شاید یه روزی رفتم UCLA استاد شدم.

صهبا جمعه 7 بهمن 1401 ساعت 18:56

وودی اگر دوست داشتی این سوال رو جواب بده
کسی با سابقه کار و تحصیلات شما با کار کارمندی چند درصد از خالص دریافتی حقوقش رو بعد از کسر مالیات و مخارج به طور متوسط میتونه پس انداز کنه؟
اگر حدودی با مبلغ دلاری بگی به جای درصد که بهتر
میدونم شرایط مالیات و درآمد در ایالتهای مختلف متفاوت هست ولی ایالت گرانتر درآمد هم بالاتر و مالیات هم بیشتر هست. بخاطر همین این متغییر رو در نظر نگیر.

ببخشید جوابم طولانی شد پست گذاشتم دیگه

مریم سه‌شنبه 4 بهمن 1401 ساعت 14:31

سلام دکتر
حرفهای naval ravikant راجع به wealth creation رو گوش دادی؟

نه ولی اینو پیدا کردم و گوش دادم خوب بود:
https://www.youtube.com/watch?v=1-TZqOsVCNM&t=8461s

عاطفه چهارشنبه 28 دی 1401 ساعت 18:43

اگر به تنظیمات کارخونه دست نزنیم و بخوایم همینطور درونگرا ( نه از نوع شدیدش) بمونیم واقعاً میشه به آینده از نظر رشد فردی (از نوع حرفه و شغل) امید داشت؟ فرض کن ما تو یه دوره ۳ ساله ۱۰۰ واحد انرژی داریم. اگر این ۱۰۰ واحدو بخوایم هم رو استعدادهامون خرج کنیم و هم یک ویژگی درونی(درونگرایی) رو که سالهاست باهامون بوده مدیفای کنیم ؛ شاید مجبور شیم از این ۱۰۰ واحد ۳۰ واحد خرج استعدادهامون کنیم و ۳۰ واحد صرف مدیفای کردن درونگرایی و ۴۰ واحد هم سایر امورات زندگی در صورتیکه اگر بخوایم به تنظیمات کارخونه دست نزنیم شاید بشه ۶۰ واحد رو خرج استعدادها کرد و ۴۰ واحد هم سایر امورات. باز اینجا دو حالت پیش میاد. اگر واقعاً مستعد باشیم در زمینه ای به نظرم روش دوم بهتره ولی اگر استعداد ما تو جمع کثیری که اونها هم همون استعداد رو دارند جایگاه متوسط داشته باشه روش اول بهتره و چیزی که در حال حاضر من خودم شخصاً دارم میبینم این هست که به صورت جنرال گویا روش اول بهتره مگر این که به قول اسکات آدامز تو کتاب چگونه هر بار شکست بخوریم و برخیزیم آدم توانایی داشته باشه دست به خلق حرفه هایی بزنه که به جای یک استعداد متوسط ترکیبی از استعداد های متوسطش رو درگیر کنه .

هر کسی باید به درون اش مراجعه کنه که بدونه چکاری براش خوبه. تنظیمات کارخونه رو عوض نکنین شرایط محیط همیشه در حال تغییر هست. بهترین حالت اینه که انسان منعطف باشه و خودش رو وفق بده
اگر بپذیریم که زندگی یک تجربه است تنظیمات کارخونه رو باید عوض کرد تا چیزای بیشتری رو تجربه کرد اگرچه این کار میتونه هزینه زیادی هم داشته باشه

محمدرضا چهارشنبه 28 دی 1401 ساعت 18:43

شاید تمرکزت را روی چیز اشتباهی گذاشتی و برای همین هم مریض شدی
به این فکر کن که الان 100 هزار تا می گیری و دلت "خوش" نیست ازش لذت نمی بری و همش نگران آینده ایی و نگران اینی که 5 میلیون دلار در بیاری که نخوای کار کنی و ...
خب اصن در بدترین حالت تا آخر عمرت بخوای کار کنی چی میشه مگه؟ اصن کار که بد نیست
کارت با هدف های والای که تو ذهنت داری هماهنگ نیست؟ خب شغلی پیدا کن که دوستش داری اون موقع هیچ وقت مجبور نیسیتی کار کنی چون هر ساعتی که میری شرکت برات لذت بخشه
نمیشه؟ چیزایی که دوست داری مارکت ندارن؟ خب همین الان بخشی از تایمت را بزار برای کار کردن روی اونا بقیه اش هم کاری که قبض هاتو بده
عمر کوتاهه
معلوم نیست فردا زنده باشیم یا نه!
پول مهم نیست، خلق ارزش مهمه، پول یکی از وسیله های اون خلق ارزش هست پس بیش از حدش فوکوست را نزار روش
تو باهوش و سخت کوشی و همه اینها را میدونی فقط یادآور بود
مواظب خوت باش

مرسی که گفتین. احتمالا منظورم سوء برداشت شده باشه
قصد ندارم که کار نکنم! نوشته بودم که میخوام روی چیزایی که خودم میخوام کار کنم که الزاما ممکنه پولی توش نباشه یا به نتیجه نرسه. برای اونا هم کسی به من پول نمیده که زندگیم بگذره.
کار فعلی ام خوبه و ارزش ایجاد میکنه و شایدم برای همین اینقدر دوام آوردم ولی خب انتظاراتم الان رفته بالا. "بخشی از تایمت" هم واقعا کافی نیست. بعد از کار اونقدری انرژی نمیمونه که بخوام یه کار دیگه رو پیش ببرم. چند سالی هم تمام آخر هفته و ... رو روی این چیزا کار کردم و واقعا نمیکشم که بخوام دو تا کار کامل رو پیش ببرم.
بله عمر کوتاهه و من لیاقتم خیلی بیشتر از ایناست اما قدم به قدم. یه مدت دویدم و خسته شدم. باید آهسته رفت. بازم ممنونم که نظر گذاشتین.

عاطفه چهارشنبه 28 دی 1401 ساعت 02:10

آدم های درونگرا چطور بر پایه روابط اجتماعی نتورک درست کنند؟ خیلی انرژی بر هست. به نظرم نتورکی که بر اساس نقاط قوت درونگراها باشه شاید راحت تر باشه. منظورم این هست که جهت دارتر با آدم ها آشنا بشن . . . یعنی تایتل شروع رابطه و نتورک با سایرین از اول معلوم باشه یه جورایی. . . به جای این که سر صحبت رو با همه باز کنند برن سراغ افرادی که در زمینه نقاط قوت خودشون با اونها ارتباط برقرار کنند. ولی از نظر نتورکینگ و لینک و اینا اگر فرد درون گرا بخواد فقط رو خودش حساب باز کنه و از سایرین (پدر یا مادر صاحب نفوذ، ثروت خانوادگی ، شهرت فامیلی یا اطرافیان نتورک ساز ) بهره ای بهش نرسه نسبت به برون گراها اوضاعی بس مشکل خواهد داشت. مگر این که رو نقاط قوت خودش دست به نتورک سازی بزنه.نمیدونم شاید اشتباه فکر میکنم.

آدم های درونگرا (از جمله خودم) باید به سمت برونگرا شدن برن. اگر یک طیف درنظر بگیریم که سمت راست اش درونگرایی و سمت چپ اش بروگرایی باشه باید از سمت راست به سمت مرکز حرکت کرد.
اگر بخوام از خودم مثال بزنم باید بگم زمانی که میامدم امریکا 90 درصد درونگرا بودم و 10 درصد برونگرا اونم بیشتر با دوستای نزدیک خودم. الان تقریبا 65 درصد درونگرا و 35 درصد برونگرا هستم. حتی بعضی ها که منو نمیشناسن فکر میکنن من برونگرا هستم چون چند ساعتی که باهاشونم معمولا پر انرژِی هستم
فرق درونگراها فقط اینه که خلوت براشون انرژی تولید میکنه نه با دیگران بودن. بنابراین میتونن انرژِی جمع کنن و با دیگران باشن و بعد که انرژی اشون کم شد خلوت کنن.
ارتباط با همه هم "مهارت" میخواد. واقعا سخته. خیلی چیزا رو آدم باید یاد بگیره و رعایت کنه. اما مهمه. درسته که درونگراها توی این ارتباطات معمولا قوی نیستن اما دلیلی نمیشه که این مهارت رو یاد نگیرن. مهارت هم با تمرین و زمان به دست میاد. بدون بهانه!

Za سه‌شنبه 27 دی 1401 ساعت 17:33

من پزشکم و در تب رشته های مهندسی و یکی دیگه که رشته مهاجرت پذیری داشته و در تب پزشکی ... از پس usmle اومدن سخته و پزشک عمومی ایران هم نمی تونه اونقدرا درامدزایی کنه مگه اینکه بزنه تو فیلد زیبایی ، تو کشوری مثل امریکا هم درامد پزشک عمومی کمتر از مهندسی هاست ( با توجه به شرایط دوستانم میگم) ... بخواد تخصص و فوق تخصص هم بخونه حداقل ۱۵ سال درگیری داره ...
برای تخصص مهاجرت کردن خوبه ولی باید هفت خوان رستم رو رد کرد.
روحیات پزشکی هم بده من از ۲۰ سالگی مرگ دیدم و می بینم ولی عادت نکرده ام هنوز...

اما آزادی مالی چیز خوبیه ولی به نظرم باید از طریق املاک و مستغلات بهش رسید؛ چون ارزش املاک همیشه زیاد بوده ... برای ایران املاک نمیشه برای من ولی از ۲۳ سالگی برای ازادی مالی نه ولی برای حفظ ارزش پول طلا می خریدم ( البته کم ) ... ازادی مالی برای ما معمولی ها تو ایران معنا نداره و نمیشه هم بهش رسید مگر اینکه درامد انسان هم به دلار باشه.

من خودم اصلا به پزشکی فکر هم نکردم. تحمل دیدن درد کسی رو ندارم. برای مهاجرت پرستاری هم خوبه. شاید پزشکی که پرستار هم باشه خیلی سودمندتر باشه. میخوام بگم فقط مهندسی نیست که باهاش مهاجرت میکنن.

آزادی مالی شاید قبلا توی ایران میشد اما الان خیلی دست نیافتنی شده. شاید فقط 1 درصد بتونن و اونا هم کسانی هستن که از قبل یه سرمایه ای چیزی داشتن.

عاطفه سه‌شنبه 27 دی 1401 ساعت 15:39

نظر الهام برام جالب بود. منم خیلی دوست دارم بدونم دکترای چه رشته ای میخونند تو آمریکا ؟ و با نظر وودی هم موافقم که درآمد پزشکی تو آمریکا اگر کسی بخواد بطور مستقل برای خودش کار کنه (مطب شخصی) و یا برای کلینیک خیلی بالا نیست. فکر میکنم شاید در بهترین حالت 500k که با حذف مالیات به 250k برسه سالی. نسبت به هزینه های زمانی، مالی ، رقابت شدید در این رشته ها و اگر تنها هدف درآمد باشه انتخاب خوبی شاید نباشه. ولی از طرفی اگر کسی بخواد مستقل برای خودش کار کنه و نتورک موثر نداشته باشه؛ بعد از گرفتن دکترای شاخه های علوم در آمریکا چه آپشن هایی وجود داره؟

دکترای شاخه های علوم دو تا مسیر هست یکی دانشگاه درس بدین و یکی صنعت کار ریسرچ پیدا کنین.

عاطفه سه‌شنبه 27 دی 1401 ساعت 15:19

اگر یک پست مفصل راجع به نتورک بذاری خیلی خوب میشه. این که اساساً نتورک ساختنی هست یا این که طبق شرایط و توانایی های فرد نتورک ایجاد میشه؟ یا این که تصادف و احتمالات پر رنگ تر هست تو قرار گرفتن در نتورک مناسب.

من خودم هنوز خوب بلد نیستم نتورک رو. اگر یاد گرفتم میذارم.
نتورک ساختنی هست. ارتباطات اجتماعی نتورک رو درست میکنه. تصادفات هست ولی خیلی کمه. آدمایی که نتورک قوی دارن مدام با دیگران در ارتباط هست. برای درست کردن نتورک آدم باید جای مناسب باشه. مثلا اگر میخواهین با یه حسابدار دوست بشین باید جایی برین که حسابدارها میرن مثلا یه گروه حسابداری یا یه کنفرانس مرتبط. همچنین بلد باشه که با آدما حرف بزنه و ارتباط برقرار کنه. قبلا یه کتاب گذاشته بودم در مورد how to talk to anyone. اینم مهارته و نیاز به تمرین زیاد داره.

الهام سه‌شنبه 27 دی 1401 ساعت 04:02

منم دانشجوی دکترام آمریکا و همه اش به این فکر میکنم دیگه نمیخوام مث ایران کارمند باشم.30 سالم هم هست.
به نظرت میصرفه برم پزشکی بخونم مثلا 38 .39 سالگی برگردم دوباره به بازار کار ب عنوان پزشک؟

رشته اتون چیه؟ پزشکی اونقدری درآمد نداره توی امریکا. پزشک هایی که درآمدهای خوبی دارن اکثرا بزینس دارن یعنی خودشون از خودشون مطب دارن و چند نفری براشون کار میکنن. هر بزینس دیگه ای هم میتونه سودآور باشه.

سلام دوشنبه 26 دی 1401 ساعت 16:08

که یه کشور ارزون مثل ایرااااان؟؟؟؟؟
واقعا؟
بابا ما اینجا ریال در می یاریم دلار خرج می کنیم.هر ۴ سال یکبار هم ۴۰ سال از تورم عقب مییوفتیم.
اصلا این محاسبات و اینا اینجا معنا نداره.کجا کشور ارزون مثل ایران؟؟؟!!!

گرونی و ارزونی نسبی هست. ایران همچنان ارزونتر از بسیاری از کشورهای دیگه هست.
منظورم این بود که سرمایه ای که اینجا جمع میکنم رو بیارم ایران وگرنه توضیح دادم که کسی که توی ایران زندگی میکنه تا آخر عمرش حتی یک پراید هم نمیتونه داشته باشه (فرض کنیم که نتونه وام بگیره) چه برسه به خونه و چیزای دیگه

صادق یکشنبه 25 دی 1401 ساعت 14:17

در گذشته هم اگرچه آدم مثل الان برای شغل و درامد تقلا نمیکرده، ولی خب بلخره از یه جایی به بعد شروع کرده به معامله کردن با افراد دیگه، پس نمیشه گفت آزادی مالی به این معنا داشته

شاید تعریف ما فرق میکنه. به نظر من وقتی " برای شغل و درامد" یعنی آزادی مالی داشته اگرچه مال خاصی هم نداشته

علی شنبه 24 دی 1401 ساعت 20:43

حالا یعنی قراره چند سال فقط کار کنی؟ فکر می‌کنی اون نتورکی که لازم داری برای بیزنس زدن رو داری؟ اصلا لازم داره؟

نمیدونم چند سال طول بکشه
نه تقریبا هیچ نتورکی ندارم. برای اون کار میخوام برم Bay Area شروع کنم. از طریق کسب و کارهای ایرانی امتحان کنم. همچنین از طریق راه اندازی یه کانال یوتیوب شاید بتونم نتورک پیدا کنم. چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه.
نتورک هم لازمه و هم خیر. بعضی وقتا میشه یه کار آنلاین راه انداخت که نیازی به نتورک خاصی نداره ولی اونم نیاز به تبلیغات و ... داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد