زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

این روزا

یه مدتیه که نوشتم. واقعیتش اینه که مود ام خیلی بالا و پایین میشد و روزهای خوب زیادی نداشتم. خستگی شدید و بی حوصلگی هم بهش اضافه کنین دیگه خودتون میدونین چرا ننوشتم. ممنون که این همه ابراز احساسات میکنین و یه مدت که نمینویسم سراغ ام رو میگیرن.

قبلا یه کمی نوشتم که مشکل افسردگی ام بعضی وقتا میاد سراغم و اینم یه قسمتی از زندگی من شده. از ایران بدون مشکل خارج شدم. بعضی ها پرسیده بودن که چی شد ولی کسی کاری نداشت و مدارکم رو چک کردن رو اجازه دادن که برم.

مادر و خواهرم رو بردم ترکیه و دو هفته ای اونجا گردوندم. هم بردمشون استانبول و هم آنکارا و هم قونیه. خیلی بهشون خوش گذشت. مدتها بود که ندیده بودم مامانم اینقدر سرخوش باشه و بخنده. خواهرم هم همینطور خیلی دوست داشت. کلی هم تشکر کردن. حیف که خاطرات این روزای خوب رو نشد بنویسم. قونیه رو خیلی دوست داشتم و یکی از قسمت های خوش مسافرتم همونجا بود. یکی دیگه از کارهایی که توی زندگی میخواستم انجام بدم هم انجام شد. بابام به خاطر کارش نیامد ولی قول داد که سال دیگه بیاد اروپا. میخوام ببرمشون اروپا تا بتونن برادرامو هم ببینن. خدا کنه که به خواهرم هم ویزا بدن که بتونیم همه دوباره دور هم جمع بشیم.

بعد از ترکیه آمدم میامی. یک ماهی اونجا بودم و به جز یکی دو بار ای که رفتم کنار ساحل هیچ کار دیگه ای نکردم. یعنی بخوام یک ماه رو بنویسم همین دو جمله کافیه! بعد رفتم سانفرانسیسکو و سه هفته ای اونجا بودم. عروسی یکی از دوستای قدیمی ام بود که خیلی خوش گذشت. ایشاله که خوشبخت بشه. الان هم یک هفته ای میشه که پورتلند هستم اما انگار نیست. این مسافرت ها یه کم خسته کننده شده چون هزینه های سفر خیلی زیاد شده و تهیه جا برای موندن و ماشین برای اجاره سخت شده. نمیگم که قبلا آسون بود میگم الان خیلی سختتر شده. هزینه ها هم اونقدر رفته بالا که خیلی به صرفه نیست که آدم اینقدر توی سفر باشه.

از وقتی آمدم وضعیت ام عوض نشده. وسایل توی انباری دالاس هست و ماشینم هم میامی هست. میخوام ماشینم رو بفروشم که یه دغدغه ذهنی کم بشه اما اونم کار آسونی نیست. وسایل انباری رو هم میخوام برم دالاس ببخشم به دانشجوهای جدید.

ایران خیلی فکر کردم که مشکل من چیه و به این نتیجه رسیدم که مشکل اصلی من اینه که درآمدم کمه. یعنی اگر مثلا سال 1 میلیون دلار درآمد داشتم اصلا هیچ فکری نداشتم. مهم نبود که ماشینم افتاده توی میامی یا نه. یا وسایلام دالاس هستن یا نه. مشکل درآمد هم کار ام هست. کاری که دارم درآمد بالایی نداره. یعنی خوبه تقریبا ماهی 8 هزار دلار درآمده که خیلی ها هم ندارن و اگر نخوام پس اندازی کنم زیادی هم هست اما خب چون خونه ندارم نمیتونم هر جوری دلم خواست خرج کنم.

قرار بود که شرکتی که کار میکنم تا آگوست مشخص بشه که بالاخره فاند میگیرن یا نه اما هنوز مشخص نشده. ظاهرا از سرمایه گذار قبلی پول گرفتن تا آخر سال. تقریبا 5 ماه دیگه مونده و خودشون فکر میکنن که خیلی بعیده فاند نگیرن.

این دفعه که رفتم سانفرانسیسکو خیلی بهتر از دفعه های پیش بود. چند جلسه با بچه های ایرانی رفتم بیرون و با خیلی ها آشنا شدم. توی میامی و جاهای دیگه این همه ایرانی نداره. یکیشون صحبت میکرد و میگفت که بهترین جا همون لس آنجلسه و هر دو هفته ای یکبار داره میره و میاد. داشت پس اندازه میکرد که یه خونه 2 میلیونی بگیره و میگفت خونه ای که فکر میکرد میخواست بگیره شده 3.5 میلیون! من گفتم من هنوز به این رقم ها فکر نمیکنم. دوستم گفت بابا اینا هشت ساله دارن اینجا کار میکنن و درآمدشون بالای 500 هزار تاست. فقط اگر شرکتی که کار میکنم به نتیجه برسه شاید این حقوق برای منم اوکی بود وگرنه برای تجربه و دانش من خیلی خیلی کم بوده.

حس میکنم که توی تصمیم گیری خیلی کند شدم و درست نمیتونم تصمیم بگیرم. شاید به خاطر همین خستگی ها بوده ولی فکر میکنم که بیشترش به خاطر شرایط اقتصادی بی ثبات امریکاست که شبیه ایران شده این روزا. همه چیز گرون شده و قیمت خونه خیلی بالا رفته. البته مثل ایران که نه مثلا تورم 9 درصده و ایران 300 درصد ولی خب بازم برنامه ریزی های منو خراب کرد. من میخواستم که پس انداز کنم که یه به اندازه پول پیش یه خونه توی کالیفرنیا باشه و بعد برم اونور که نخوام اجاره بدم. من پس انداز کردم اما خونه ها گرون شدن و الان وام ها هم گرون شدن. این شد که اصلا برنامه ریزی هام خراب شد.

این مدت خیلی فکر کردم که چکار باید کنم تنها تصمیمی که گرفتم این بود که این شرکت آخرین کار فول تایم من خواهد بود. اگر اینا تا آخر سال فاند گرفتن که یه حقوق 500 هزار تایی ازشون درخواست میکنم. اگر هم فاند نگرفتن و تعطیل کردن که همین کارایی که برای اینا کردم رو میکنم پایه برای شرکت خودم. و از همین الان هم شروع میکنم که یه نمونه کار آماده کنم و خودم برم دنبال پروژه گرفتن و کار آزاد کردن. دیگه کارمندی برای من کافیه. درسته اگر برم شرکت های بزرگ شاید همین نیم میلیون دلار سالیانه رو راحت ازشون بگیرم اما واقعا دیگه خسته شدم. این زندگی ای نیست که من میخواستم. دانشجو که بودم خیلی پر امیدتر و پر انرژی تر بود. این گرین کارت یه مشکلی بود که رفع شده الان آزادم که هر کاری خواستم کنم.

تنها مشکل بزرگم اینه که دوست دارم که ازدواج کنم و خوانواده داشته باشم و اینطوری که یه جا ثابت نباشم نمیشه. بعد هم شاید بهتر باشه برای این کار برم سمت لس آنجلس. حس میکنم که درست از اوقات زندگی ام استفاده نمیکنم.

برای خونه و زندگی هم فکر کنم باز برگردم میامی و زمستون رو اونجا سر کنم. ماشینم هم که اونجاست. دیگه هم بدون ماشین مسافرت نمیرم.

تصمیم دوم این بود که یه ماشین برای مسافرت بخرم. کوروت شاید ماشین خوبی باشه اما نمیتونم وسایلم رو توش بذارم و باهاش اینور اونور برم. 

تصمیم سوم هم اینکه قبل از اینکه برم جنوب کالیفرنیا یه زمانی رو هم اونجا بگذرونم ببینم اصلا خوشم میاد یا نه. قبلا که خوب بود اما الان نمیدونم. Bay Area هم برای زندگی من بد نیست اما خب اگر جنوب بهتر باشه شاید برم اونجا.

تصمیم چهارم هم اینکه منتقل بشم به West Coast (یعنی غرب امریکا) چون بیشتر دوستای من اونجا هستن. شاید میامی ساحل های قشنگی داشته باشه و زمستون ها جای خوبی باشه اما اگر اینور باشم دوستای بیشتری دارم و برای کار من هم بهتره. بعد هم اگر مالیات ام زیاد شد میتونم سیاتل اینا بمونم.

یکی از کارهای دیگه ای که دوست دارم کنم اینه که برم خلبانی یاد بگیرم. میخوام یه هواپیمای شخصی هم بخرم. اینو یکی از همکارام انداخت توی ذهنم. خودش رفته دوره دیده و میگه خیلی خوبه. اگرچه دردسر اینو داره که هر شش ماه یکبار لایسنس اش رو تمدید کنه.

اما چیزایی که هنوز نمیدونم اینکه ده سال دیگه میخوام کجا باشم؟ میخوام یه خانواده داشته باشم که لس آنجلس زندگی میکنیم یا نیویورک یا فلوریدا؟ باید یه خونه داشته باشم یا برم چند تا آپارتمان جاهای مختلف بخرم؟ سیستم زندگی ام اینه که با خانواده ام مسافرت میکنم یا اینکه دیگه یه جا میمونیم؟ دوست دارم برم همه کشورهای دنیا رو بگردم اما اینطوری که تنها باشم اصلا دوست ندارم. با بچه باید خیلی سخت باشه ولی نمیدونم چطوری میشه.

قبلا اینقدر زندگیم پیچیدگی نداشت فقط میخواستم با تیلور خانم باشم و برای این کار نیاز به یه عالمه پول داشتم. الان نه تیلور خانم رو دارم و نه بچه هام رو و نه پول رو. بعضی وقتا این داستان ها رو میخونم که طرف ظرف کمتر از دو سال میلیونر شده و فکر میکنم که آخه من چیم از اونا کمتر بوده؟ من الان توی رشته ام خیلی خوبم. هم دانش دارم و هم تجربه کاری و این چند تا شرکتی که کار کردم بهم ثابت کرده که واقعا کار ام خوبه و باید بتونم میلیون میلیون اینجا پول در بیارم اما درآمدم شده 145 هزار دلار سالیانه که بعد از مالیات و همه چیز حتی 100 هزار دلار هم نمیشه. پول یه ماشین لاکچری معمولی. اصلا انصاف نیست. گرین کارت مانع بزرگی برام بود که رفع شده ولی الان شرایط ام هم عوض شده.

اگر همه تمرکزم رو بذارم روی شرکت خودم حتما تا چهار پنج سال آینده خیلی موفق میشم اما سن ام برای ازدواج خیلی میره بالا. اگرچه برای پسرها شاید مهم به نظر نرسه اما به نظرم به همون اندازه مهمه. آدم میخواد توی جوانی اش ازدواج کنه و بچه داشته باشه وگرنه سن اش که خیلی بالا بره لذت اش نمیتونه ببره. کما اینکه ماشین اسپورت هم توی جوانی خوب بود وگرنه چه فایده اگر پنجاه سال ام میشد و ماشین اسپورت میداشتم؟ الانم همینه. این دو تا متاسفانه در تضاد هستن. چند سال پیش اینطوری نبود. اگر این دو سه تا پروژه ای که کار کردم موفق شده بودن شاید اوضاع خیلی فرق میکرد. انتظار داشتم که به این سن میرسم خیلی اوضاعم بهتر از این باشه. شاید از خودم انتظار بیجا داشتم. الان دوست دارم که روی پروژه های خودم کار کنم و بقیه وقتم رو بذارم برای اینکه یکی رو برای زندگیم پیدا کنم. بعضی وقتا فکر میکنم که دخترهای خوب زیادی هم توی مسیر زندگیم بودن اما شاید انتخاب من نبودن. بعضی وقتا فکر میکنم شاید بهتر بود که برگردم با یکی از همونا ازدواج کنن. بعضی هاشونم مثل من سن اشون رفته بالا و هنوز ازدواج نکردن. 

نظرات 35 + ارسال نظر
اسمان پنج‌شنبه 21 مهر 1401 ساعت 02:30 http://Mennomen.blogsky.com

سلام ممنون که مینویسی، من خوندن این جور مطالب را خیلی دوست دارم چون کمک میکنه نگاهی به زندگی خودم بندازم.
یک توصیه مهم: هرچی ازدواج را عقب بندازی انتخاب سخت تر میشه چون هیچ ادمی کامل نیست. حتی خود ما. زودتر ازدواج کن و گرنه چشم بهم میزنی میبینی باز ده سال دیگه داری از ازدواج مینویسی
از طرف یک فالور قدیمی که وبلاگت خیلی کمکش کرده

ای بابا گزینه ای چندانی نیست که انتخابی باشه. من اونقدری هم گیر نیستم ولی توی یکسال گذشته حتی یک نفر رو هم ندیدم.

Ladylove یکشنبه 17 مهر 1401 ساعت 02:12

وودی جون همینطوری مجرد بمون باور کن ازدواج اولش شیرین و ... است بعدش خودش داستانی داره که بیا و ببین

من که اصلا تحمل خوندن پست ازدواجتو ندارم ، پس می افتم

اتفاقا دیروز فکر میکردم که باید زودتر برم کالیفرنیا یکیو پیدا کنم ازدواج کنم. خیلی دوست دارم که بچه داشته باشم و یه زندگی شاد خانوادگی داشته باشم. من آدم زندگی مجردی نبودم همیشه مرد خانواده بودم و اینطوری بزرگ شدم.

پسرک سه‌شنبه 15 شهریور 1401 ساعت 13:27

در اینستا توضیح دادم

Za جمعه 11 شهریور 1401 ساعت 10:02

سلام... امید که خوب باشی وودى... در جواب اون دوست عزیز : za واقعا دختره و اون موضوع که نوشتم فقط مثال بود...
در مورد بخار داخل هواپیما توى یکى از سفر هاى من اینطورى بود ؛ فکر مى کنم دلیلش وضعیت و شرایط هوا است و بر مى گرده به رطوبت هوا ، وقتی رطوبت هوا زیاد باشه شما با ماشین هم توى جاى پر رطوبت باشید و کولر ماشین قوى باشه بازم چنین میشه ... توى زمین شناسى مى خوندیم اون موقع ها که رطوبت هوا زیاد باشه و اون جا رو سرد کنى یعنى کولرى چیزى استفاده بشه اون موقع باعث جداشدن مولکول هاى بخار اب میشه و حالت ابر مانند هایى ایجاد میشه... شاید هواپیما در اب و هواى گرم و مرطوب بوده و به خاطر گرما از کولر استفاده شده و چنین بخار هاى ابر مانند ایجاد شده... البته من اینطورى فکر مى کنم شاید دلیل دیگرى داشته باشه

سلام. مرسی

پسرک دوشنبه 7 شهریور 1401 ساعت 17:34

در مورد شرکت خودت کمکی خواستی بگو، کار اصلی من یه جورایی میشه گفت پیمانکاری هستش

کمک که میخوام ولی باید اینجا باشه. با قوانین ایران نمیشه تجارت کرد

علی جمعه 4 شهریور 1401 ساعت 02:03

وودی بیشتر بنویس

حتما. یه کم زندگی روال بشه دوباره بتونم بنویسم. اینطوری اصلا معلوم نیست دارم چکار میکنم.

نگار سه‌شنبه 25 مرداد 1401 ساعت 06:48

وای وودی خیلی خوشحالم که برگشتی! دلمون برات تنگ شده بود...کاش وقتی میومدی لس آنجلس میتونستم ببینمت! چقدر خوبه آدم دوستی مثل تو داشته باشه

خواهش میکنم. سعی میکنم بنویسم اما همیشه نمیشه خب مخصوصا وقتی که همش مسافرت هستم و بعضی وقتا انرژی کم میارم. لس آنجلس هم میام حتما چند تا از دوستام اونجا هستن. میخواستم این زمستون بیام اما سخته ماشینم رو از میامی ببرم اونور. زمستون رو فلوریدا سر میکنم تا تابستون ببینم چی میشه.

پسرک یکشنبه 23 مرداد 1401 ساعت 22:51

کارمند های شرکتی که میخوای بزنی حتما باید حضوری در آمریکا باشن؟ اگه بتونی خارج از آمریکا نیرو جذب کنی حداقل حقوق یه نفر اینجوری ماهی هزار دلار میشه

نه نیازی نیست حتما امریکا باشن. آره میشه پیدا کرد. مدیریتش آسون نیست اما شدنیه. خودم توی فکرش هستم.

هرچی شنبه 22 مرداد 1401 ساعت 20:37

woody are you saving yourself for marriage?
چون ازدواج که هیچی حالا حداقل چندتا دیت کوتاه مدت بکن یکم از زندگی لذت ببر حداقل if you know what I mean

آره باید براش وقت بذارم. اینطوری که هی سفر میرم اینور به اونور کسی رو هم نمیبینم. بدون ماشین هم که اینجا نمیشه زندگی کرد. ماشینم رو هم نمیتونم هی از اینور قاره ببرم اونور

anna چهارشنبه 19 مرداد 1401 ساعت 09:34

سلام خیلی خوشحال هستم که سلامت هستید و مریضی تان با دارو برطرف شد من از خواننده های سایت شما هستم و نوشته های شما را پیگیری می کنم لطفا آدرس اینستاگرام تان را می فرمایید
با تشکر

اکبر چهارشنبه 19 مرداد 1401 ساعت 04:37

اینستاگرام عکس گذاشتید از پورتلند میخواستم ببینم نظرتون در مورد پورتلند چیه؟؟؟ من ی دانشگاه پیدا کردم زیمنه کاری من هست برای دکترا شهر خوبی هست اپلای کنم؟؟؟ اولویت ام شهر بودن هست جا خیلی خلوت دوست ندارم برم

پورتلند در کل بد نیست. خیلی جای شلوغی نیست ولی میشه زندگی کرد. من باشم اپلای میکنم. مثل شهرهای برهوتی نیست ولی خودم از سیاتل بیشتر خوشم میاد. آدمای پورتلند ولی نسبت به سیاتل کمتر سرد هستن.

soley چهارشنبه 19 مرداد 1401 ساعت 04:30

جالب بود نوشته هاتون از کامنت های دیگه هم ک بررسی کردم

سوال اینکه گفتید انگلیسی خوب نیس توصیه ای دارید چیکار کنم خوب بشه؟؟؟ برای خودم میخام!!!

اول اینکه بگم شما سن تون زیاد نیست تازه 40 پیک هست برای اغلب مرد ها بخصوص ایرانی ک به تجربه من کمتر شکسته میشن نسبت به غربی امریکایی

ماشین لوکس هم که هست سعی کنید یکساعت ی عکاس اجاره کنید بگید بهش برای دیتینگ اپ میخواهید خودشون میدونن چجور باید عکس بگیرن
بخصوص توصیه میکنم جنوب کالیفرنیا لس انجلس یا نیورک برید ک کلا کیفیت ادم ها بالاتره تحصیلات درامد و... سیاتل شنیدم جمعیت زیاد هندی داره ایرانی کمتر قیمت هم جالب نیس
من بودم نیویرک انتخاب میکردم خیلی بهتره با اینکه گفتید کثیف من عاشق شلوغی هستم
کلا مشکل اصلی همه تو امریکا جابجایی زیاد هست ک مشکلات زیاد میشه متاسفانه
قبلا فکر میکردم فقط دنبال گزینه ایرانی بودید که پیش نیمده ولی گفتید خارجی اوکی بودید
طبق تجربه من افراد اینجا چند سال دیت میکنن هم خونه میشن تا ازدواج برسه مستقیم ازدواج نمیکنن فکر کنم یکی از اشتباهات شما همین بوده ایرانی ها همینطور هستن قبلا خانم ها ایرانی ی کم مشکل داشتن ولی الان تقریبا تطبیق پیدا کردن

کلا بحث ارتباط اینجور شکل میگیره غیر از این احتمال طلاق بالا میره بخصوص تو سن شما

تجربه دیتینگ خارجی دالاس خوب نبود؟؟ ی بار رفتم هیسپنیک و امریکایی وایت زیاد بود ولی نیویورک از هر قوم ملتی پیدا میشه

توصیه میکنم که براش وقت بذارین. من اون مدت که فیلم نگاه میکردم و لغات و اصطلاحات رو از روی زیرنویس درمیاوردم و تمرین میکردم خیلی یاد میگرفتم.
دیتینگ اپ هم برای آدمای خوشتیپ و خوش قیافه خوبه. بخوام عکاس بگیرم باید اول اونو درست کنم :)
دیتینگ دالاس برای من هیچوقت خوب نبود. در موردش نوشته بودم. جاهای دیگه هم زیاد نبودم که بدونم.

شادی سه‌شنبه 18 مرداد 1401 ساعت 23:51

راستی وودی جان تو یکی از کامنت ها نوشته بودی زبانم خوب نیست. جدی گفتی یا شوخی؟! من تافلم ۸۷ شد البته که انصافا خیلی وقتی هم برا خوندنش نداشتم سرجمع اگه یک ماه درست حسابی خونه باشم. خیلی میترسم و نگرانم وقتی هم ندارم دیگه برا زبان خوندن الان چون منتظر ویزام. به نظرت از پسش بر میام؟ بیشتر گیر اصلیم رو لیسنینگه

آره از پس اش بر میای. گفتن برای نوشتن گفتم که نوشتن انگلیسی ام اونقدر خوب نیست.

شادی سه‌شنبه 18 مرداد 1401 ساعت 23:49

وودی من منتظر جواب ویزام. بابتش خیلی هم هزینه کردم. مثل شما فول فاند نبودم چون به خاطر معدلم نتونستم استاد پیدا کنم. به یه مستر دانشگاه خوب کانادا راضی شدم گفتم توکل بر خدا میرم ان شالله ببینم چی میشه. چند روزی هست وبلاگ بچه هایی که مهاجرت کردن رو میخونم راستش ترسم چند برابر شده. چجوریه که همه بعد یه مدت افسردگی گرفتن و کلا مود خوبی ندارن؟! من سابقه پنیک اتک هم دارم حقیقتا به غلط کردن افتادم

بعد یه مدت آدم اینطوری میشه دیگه. من بیشتر به خاطر پندمی و تغییر سبک زندگی و فشار و استرس برای گرین کارت اینطوری شدم.

بردیا سه‌شنبه 18 مرداد 1401 ساعت 05:16

سلام
ی چیزی میگم شاید احمقانه ب نظر بیاد ولی خب برام سواله دیگه
درسته ایران خیلی بده و بدتر داره میشه ولی خب چرا توی همین ایران سرمایه گذاری نمیکنی و بعد چندسال برنمی‌گردی همینجا زندگی کنی بی هیچ دغدغه ای؟ با این درآمد و این چیزایی ک میگی توی چندسال میشه چندتا خونه و ویلا و اینا توی ایران خرید و خب میشه تو ی شرکتی چیزی هم سرمایه گذاری کرد ک نیازی نباشه دغدغه چندانی هم داشته باشی

سلام
مشکل اینه که "بی هیچ دغدغه ای" فرض درستی نیست. همین که آدم میبینه دور و بری هاش توی مسائل ساده زندگی موندن دغدغه است. اینور باشم چشمم خوابه.
بعد من فکر میکنم که میخوام دور دنیا رو بگردم. ترجیح میدم به اندازه کافی پول داشته باشم و برم بگردم.
سرمایه گذاری ایران خوبه اما دوست دارم که اقتصاد آزاد بشه که بتونم از ایران استخدام کنم که هم کمکی به اقتصاد بشه و هم فرهنگ.

قاسم دوشنبه 17 مرداد 1401 ساعت 20:30

بین شهر های دالاس هیوستون آستین کدوم به نظر شما بهتره یعنی مقایسه بین این ها؟؟؟
هنچنین میامی اورلاندو تامپا؟؟ این شهر ها کدوم بهتره مقایسه بین این ها البته اونایی ک تجربه شو دارید؟؟
کدوم لیبرال تر هستن؟؟ شنیدم تگزاس اکثریت مذهبی متعصب هستن
تجربه دیتینگ با خارجی داشتید؟؟ جالب باید باشه به نظرم البته شهر های لیبرال بهتره ب نظرم ولی خب معلوم نیس نتیجه چی باشه

در مورد هیوستون قبلا نوشتم
https://zireasemanekhoda2.blogsky.com/1397/01/15/post-188/%d8%b3%d9%81%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d9%87%db%8c%d9%88%d8%b3%d8%aa%d9%88%d9%86
اما این مقایسه ها که میگین بخوام بنویسم باید خیلی سطحی بنویسم چون به جز دالاس جاهای دیگه زندگی نکردم. تجربه های دیتینگ منم تقریبا همه خارجی بودن و خیلی تجربه های خوبی نبودن که گفتن داشته باشه.

محمد دوشنبه 17 مرداد 1401 ساعت 09:03

سلام وودی جان
همیشه از خوانندگان وبلاگت بودم، با توجه به مطلبی که نوشتی، بهتر دیدم که کامنت بنویسم
امیدوارم که حالت نصیحت نگیره، چون من اصلاً در اون جایگاه نیستم
اول از همه بگم که من و شما دقیقاً هم سنیم، خیلی از این مطالبی که نوشتی دقیقاً برای من هم اتفاق افتاده و یا در شرف اتفاقه!
من در این مورد در حدود ده سالی هست که به دنبال جواب هستم! شاید باورت نشه ! دقیقاً بعد از فار التحصیلی از ارشد!
خلاصه بگم که این سوالات دقیقاً همان فلسفه زندگیه! و دقیقاً برای همه اتفاق می افته، و جالب اینه که همه فکر می کنن فقط و فقط برای اونها ست، در حالی که برای همه هست!

این که اگر اون موقع این کار رو می کردم، چی می شد و اگر نمی کردم، چی می شد!

اون چیزی که من در اوایل بهش رسیدم این بود که زندگی همش نسبیه! حالا این یعنی چی؟
یعنی اینکه همیشه برای شما دو راهی قرار می گیره! شما در این حالت، سه راه رو در پیش داری!
1- راه اول
2- راه دوم
3- همین جوری در انتخاب تصمیم مردد باشی و وقت تلف کنی

در این وضعیت، برنده واقعی کسانی هستن که سریعاً یکی از دو گزینه اول رو انتخاب می کنن، و بازنده اونایی هستن که گزینه سوم رو انتخاب می کنن!

شاید به نظرت عجیب بیاد، اما واقعیت داره

به عنوان مثال: در قضیه ازدواج شما
سه گزینه به صورت زیر هستن:
1- ازدواج در سن پایین و دغدغه بیشتر برای خانواده و شاید درآمد کمتر و ...
2- ازدواج در سن بالاتر و وقت بیشتر برای کار و درآمد بالاتر و ...
3- فکر مداوم به اینکه ازدواج در سن پایین تر بهتره و یا در سن بالاتر و .... و در نهایت اتلاف وقت و انرژی و ...

الان به نظر من، به عنوان کسی که از دور به شما نگاه می کنه، شما عملاً در گزینه سوم گیر افتادی!!! و این دور باطل فکری، هزینه زیادی رو بر شما تحمیل کرده، اعم از انرژی فیزیکی، مالی و ذهنی

این چیزی بوده که من تا به حال بهش رسیدم، حالا درست و یا غلط بودنش رو شما بگید!

امیدوارم که شاد و سرزنده باشی، مثل همیشه
و تنت به ناز طبیبان نیاز مباد، رفیق مجازی

سلام
کلامتون متین و همه رو خوندم. منتهی در مورد ازدواج من فقط تصمیم گیر نیستم. سه گزینه به نظر درست میاد اما در واقع اینطور نیست. من به دو نفر پیشنهاد دادم و قبول نکردن و اون موقع سن ام کمتر بود. الانم گزینه ای که واقعا دوست داشته باشم ندارم. هستن دخترهایی که یکی دو بار باهاشون بیرون رفته باشم ولی آشنایی به اندازه ای نیست که قدم پیش بذارم. از بعد از پندمی هم که تقریبا کسی رو ندیدم. این یکسال و نیم گذشته هم که همش مسافرت بودم و فرصت آشنایی با کسی رو نداشتم.
در مورد کار اما درسته. تصمیم گرفتم که یه کارهایی رو انجام بدم اما خستگی نمیذاره. همینکه کار شرکت رو انجام میدم خودش خیلیه.

soley یکشنبه 16 مرداد 1401 ساعت 21:03

جالب مینویسید متن هاتون نوشتارتون خیلی جالبه

توی انگلیسی هم شما همینطور هستید؟؟ نوشتار گفتار تون خوبه؟؟

برای ازدواج چرا به گزینه خارجی فکر نکردید؟؟ چرا ایرانی؟؟ شما ک ده سال شده اونجا فکر کنم با فرهنگ اونجا اشنا هستید
دوستی دارم تو اتلانتا تو دیتینگ اپ با یه خانومی دوست شد شاید ازدواج کنه تازه دانشجو هم بود دوران دانشجویی جفت شون ادم خوبی هستن
فقط چن تا عکس خوب از خودتون بذارید ی لایف استایل نسبتا شاد ادم زیاد جذب میشن
ایرانی خیلی محدودیت داره به نظرم گزینه زیاد نیس ولی خب سعی کنید لس انجلس یا نیویورک برید ایرانی شنیدم زیاده
بی اریا هیچ وقت خوشم نیومد بورینگ زیادی گرون لس انجلس عالی بود ولی عشق من نیویورکه منهتن اگ نشد بروکلین

سوال اینه برای شغل شما بخاید کلا یه جای دیگ برید ب جز بی اریا کجاها راحتر کار پیدا میشه؟؟؟؟ شخصا خیلی نیویرک دوست دارم خیلی بهتره تا وست کوست به طور کلی یعنی مث داهات نیس

نه انگلیسی ام خوب نیست.
راستش من اصلا به ایرانی فکر نمیکردم. الانم خیلی برام فرق نداره که ایرانی باشه یا خارجی اما ترجیحا ایرانی بهتره. زبان یه چیزیه که نمیشه دست کم گرفت.
دیتینگ اپ عکس های خیلی خوب میخواد که من ندارم.
برای من نیویورک و جنوب کالیفرنیا و سیاتل کار زیاده. نیویورک اما خیلی کثیفه. خدایی وست کوست از این بابت بهتره.

پسرک یکشنبه 16 مرداد 1401 ساعت 19:24

کسی که خودش رو تا اینجا رسونده قطعا زیر پل چادر نمیزنه ، سرگذشت حمدی اولوکایا رو بخون

یه خلاصه خوندم جالب بود. اینجا ماست چوبانی هم خیلی طرفدار داره

سامان جمعه 14 مرداد 1401 ساعت 00:39

سلام فکر کنم بیش از 10 سال هست که دارم وبلاگ شما رو دنبال می کنم خیلی دوستت دارم و می خوام چند تا انتقاد ازت کنم که به نظرم به دردت می خوره. اول از همه اینو باید قبول کرد که پول حلال خیلی از مشکلات هست پس اول به فکر پول باش . دوم این که شما همش منتظر هستی ببینی چی میشه و چشم انتظار دیگرانی برای گرین کارت منتظر شرکت بودی که برات اقدام کنه که دیدی نکرد بعدش منتظر وکیل شدی بعدش خودت انجام دادی حالا هم منظر شرکتی که حقوقت رو زیاد کنه و فاند بگیره ول کن این روش نا کار امد رو همین فردا به دنبال کار با درامد بالا بگرد و این شرکت رو ول کن من اطمینان دارم که این شرکت فاند نمی گیره و دوباره خودت رو علاف کردی دوست عزیز . سوم هم این که سه تا شهر هدف داری که هرسه تا شهر های گران امریکا هستن خوب برو یه جای ارزان تر . چهارم این که شما هیچ ارتباطی با جنس مخالف نداشتی فکر نکن که می تونی الان یک ازدواج موفق و راحت داشته باشی قبول کن که دنیای زن ها با ما خیلی فرق داره و شما از این دنیا چیزی نمی دونی . یکم بیشتر تفریح کن و دنبال کار با درامد بالا تر بگرد.
با تشکر از وبلاگ خوبت

سلام
درست میگی سامان جان. من تخم رو میکارم و منتظر میشینم که در بیاد اما هر دفعه یه بارونی یه چیزی میاد خراب اش میکنه. فکر کنم این دفعه فرق کنه چون دیگه منتظر کسی نیستم و خودم کارم رو پیش میبرم.

ع پنج‌شنبه 13 مرداد 1401 ساعت 23:53

وودی جون بیا کانادا رو هم امتحان کن.. واقعا محیط سافتی داره. اینقدر مثل آمریکا بدو بدو نمیکنن ادمها و با درآمد کمتر خوشحال هم هستن. واسه رشته تو هم که دیگه عالیه. هوا هم شبیه ویرجینیا و یوتاست. یعنی زمستونمون با اونا شروع شد با اونا هم تموم شد. شهرها هم به همون کیفیت و نظم و اصول هستن که جاهای خوب آمریکا هست. ایرانی هم زیاد هست و چه بسا اینجا با آدم خوبی برای ازدواج آشنا شدی.
درآمد کمه اینجا ولی خوش میگذره. فشار واقعا پایینه.

آخه من گرین کارت امریکا رو دارم دیگه نیازی نیست که بیام کانادا. نه همین امریکا هم تگزاس و شهرهای کوچیکتر اش زندگی راحته. برای ازدواج با ایرانی هم Bay Area و لس آنجلس باید خوب باشه

Saha پنج‌شنبه 13 مرداد 1401 ساعت 22:52

به نظرم زندگی همش دست خود آدم نیست ، یه سریش دست شانس ، ژنتیک ، محیط احتمالات و یا خداست . ما خیلی تعیین کننده موقعیتی الان هستیم ، نبودیم . پس همیشه خودتو دوست داشته باش و بدون که بهتر از اینی که هستی نمی توانستی باشی. فقط حرف های یه سری روانشناس زرد هست که با مثال زدن یه سری استثناها ، فشار روحی و روانی روی من و شما را زیاد کردن .
در مورد زندگی اگه همزمان میتوانستی چند مسیر را امتحان کنی میتوانستی به نتیجه اش مطمین بشی، ولی مثلا شاید بچه داشتی الان ، میگفتی کاش بچه دار توی این سن نمیشدم ... بخوای اینطوری فکر کنی همیشه پشیمونی و کی میدونه ازدواج توی سن پایین هم ممکن بود واست یه سری پشیمونی های دیگه بیاره ...
نهایتا کوچیک شمام، ولی زندگی تصادفی تر از اونه که بخوایم بشینیموآنالیزش کنیم ...

آره درسته اما آدم همیشه میخواد بهتر باشه البته نه به قیمت به خطر انداختن سلامتی روحی و جسمی اش

هرچی پنج‌شنبه 13 مرداد 1401 ساعت 22:00

سینا وودی دوست چه اسم جالبیه، خواستم لایک کنم اشتباها دیسلایک کردم.

هرچی پنج‌شنبه 13 مرداد 1401 ساعت 21:57

تاحالا فکر می کردم za دختره :|
واه وودی تو دیگه چرا ایرانی میخوری، من به شخصه تجربه داشتم یک قرصی مصرف میکردم ایرانیش کلی عوارض جانبی داشت ولی خارجیش خوب بود. نظر شخصیم اینه که زیر نظر پزشک قرص تیروئید رو عوض کنی خارجی بگیری، چون کلا برندهای مختف لوو خیلی با هم فرق دارن. مثلا بین خارجیا هم خوندم که euthyrox جالب نیست. الان مثلا همین عوض شدن مود و اینها میتونه از عوارض جانبی قرص تیروئیدت باشه

نمیدونم به نظرم خیلی فرقی نمیکنن. این قرص ها یه خیلی جنریک هستن و خیلی ها استفاده میکنن. دکتر خودم یه چیزی داده بود خیلی گرون بود که نوشتم.

سینا وودی دوست پنج‌شنبه 13 مرداد 1401 ساعت 19:19

من عاشق وبلاگتم... تو وبلاگ اولیت که داشتی از ماجرای عید اولت که یه تخم مرغ داشتی که رنگش کرده بودی رضا خوشش نمیومد خوشم میومد. نوشته هات شبیه نویسنده مورد علاقم هست...اقای م.مودب پور که کتاب هایی مثل رکسانا و یلدا رو نوشته. وبلاگت رو پارسال دیدم و به کل بچه های کلاس معرفیش کردم. ۳۴ نفرن! امیدوارم موفق باشی

خیلی لطف داری آقا سینا. من فقط چیزایی که به ذهنم میرسه رو مینویسم و بعضی وقتا ارزش خوندن هم نداره فقط مینویسم که یه روزی برگردم و نگاهشون کنم.

پسرک پنج‌شنبه 13 مرداد 1401 ساعت 18:36

یادته چند سال پیش که دکتر شدی چند پیشنهاد دادم ولی گفتی من تاجر نیستم و بیشتر دنبال کار های عام‌المنفعه هستم؟ به حرف من گوش داده بودی چند میلیون دلار داشتی و شاید هم الان در جزایر کارائیب زندگی میکردی

شایدم الان زیر پل چادر زده بودم

ژرفا پنج‌شنبه 13 مرداد 1401 ساعت 18:03

سلام دکتر وودی
واقعیتش اگر دروغ نگم این چند ماه هر روز به وبلاگ ات سر میزدم اما می‌دیدم آپدیت نکردی، نگرانت میشدم، امروز خوشحال شدم که پست هات رو دیدم.
وودی من فکر میکنم از بس برای هر چیزی فکر می‌کنی دچار « خستگی تصمیم » هستی. به قول عوام یه کم لازمه بعضی اوقات شل کنیم و اینقدر درگیر هر چیزی نشیم.
امیدوارم حال دلت همیشه خوب باشه.

سلام. لطف دارین. آره خستگی ام بهتر شده اما بیشترش به خاطر شرایط نامشخص اقتصادی امریکا هم بوده. الان که یه سری تصمیمات رو گرفتم دیگه راحتتر میتونم برنامه ریزی کنم.

Za پنج‌شنبه 13 مرداد 1401 ساعت 10:20

یه سوال دارم من ممنون میشم تا جایى که مى تونید جواب بدید... اینکه مثلا درامد پزشکا همه جا زیاده ولى نه همه پزشکا... من عمومى رو ایران خوندم ( خیلى اشتباه کردم البته) ولى براى تخصص مى خوام مهاجرت کنم حالا نه امریکا ولى سوالم کلى است ... این که خب مى دونم یه سرى پزشکا درامد چند صد هزار دلارى دارن در سال ولى من به عنوان یه پزشک اونجا بیام و تخصص بگیرم و فوق هم بخونم حدود 15 سال طول مى کشه و بعد این موضوع ها بعد از سه سال کار ،به درامد اونجورى میرسه ادم؟؟؟ منظورم اینه که براى ادمى که یه جا دیگه درس خونده و امریکا مدرک ما ها رو قبول نداره خب ... میدونم به تلاش ربط داره و من هم کلا درامد هاى ان چنانى نمى خوام ولى برام سواله خب؟؟؟
یا مثلا مهندسى کامپیوتر یکى از پردرآمد ترین شغل هاست ولى شما راضى نیستید ؛ در حالى که امریکا یکى از جا هاى خوب براى رشته هاى فنى و مهندسى است. ( حالا با کمال گرایى کار ندارم ولى خب کمال گرایى نیست اگه به زندگى زیاد پولى نگاه کنیم، حقیقتا خب نسبت به خیلى درامد ها درامدتون کم است )
شاید منظورمو خوب نرسوندم عذر مى خوام...

بله پزشک ها اینجا جزو قشرهای بسیار پردرآمد هستن. بعضی هاشون خیلی بیشتر از مهندس ها هم میگیرن. یه دکتر ایرانی که دکتر خودم هم بود گفت سالها پیش آمدم و از اول شروع کرد و الانم بیشتر از بیست ساله که اینجا پزشکی میکنه. به نظرم 15 سال خیلی زیاد میاد. یه رشته مهندسی با 6 سال تحصیل اینجا به همین حقوق شاید بیشتر هم میرسه. البته خب آدم باید کار اش رو دوست داشته باشه.
اینجا یه راه های دیگه ای هم هست. مثل میتونین به عنوان پرستار با مدرک پرستاری گرین کارت بگیرین و بیایین و همزمان هم درس پزشکی بخونین. من دیدم یکی همچین کاری رو کرده بود و البته خیلی کار سختیه اما میگم یکی یه چیزی بخواد راهش رو پیدا میکنه. من خیلی تعجب کردم که چطوری تونسته همچین کاری رو کنه اما خب شده بود دیگه.
ببینین ایران از نظر اقتصادی الان جزو بدترین کشورهاست و تقریبا چیزی که اونجا تجربه میکنین و هیچ جای دیگه ای از دنیا تجربه نمیکنین. حقوق بالای اینجا اما این نیست که با هزینه های ایران حساب کنین. اینجا هزینه ها هم بالاست و همچنین ریسک از دست دادن سرمایه و زندگی اما به طور کلی به صرفه تره. مثلا میگم من دالاس بود درآمدم 84 هزار دلار بود اما چیزی که بعد از مالیات و مخارج ضروری برای پس انداز ام میموند خیلی بیشتر بود تا کالیفرنیا با حقوق اینجا باشم. مثلا 145 هزار دلار کالیفرنیا از 85 هزار دلار دالاس کمتره! حالا ممکنه یکی درآمد 60 هزار دلاری داشته باشه یه جای دیگه اما از 85 هزار تای دالاس بیشتر باشه چون مخارج زندگی اونجا کمتره مثلا ترکیه. یه چیزی رو هم در نظر بگیرین اینه بعضی استانداردهای زندگی اینجا بالاتره. مثلا نمیتونین بگین من اگر 100 هزار دلار بگیرم و پراید 5000 دلاری سوار بشم... ماشین کم کم الان 15 تا 20 هزار دلار شده. با همه اینها اینجا اگر خانواده و آشناها رو هم داشت خیلی بهتر از ایران بود.

صبا پنج‌شنبه 13 مرداد 1401 ساعت 05:11

من قصد جسارت ندارم ولی چیزی که نوشته های شما برداشت میشه مشکل کمالگرایی هست چه تو کار و درآمد و چه تو ازدواج!
یه جورایی عامیانه ش شاید این باشه که حرص می زنید و مدام خودتون رو با بالاتر از خودتون مقایسه میکنید. تا یه حدیش که باعث پیشرفت بشه خیلی عالی هست ولی از یه جایی به بعد باعث اضطراب و بیماری و ... میشه که شما هم تا حدی درگیرش هستید.
با همین درآمد فعلی شما هم میشه خونه خرید هم دنیا رو دید و هم زن و بچه داشت و مسافرت رفت. خیلی ها با خیلی کمتر از این درآمد تو همون آمریکا دارند به شادی زندگی میکنند. شادی با پول بدست نمیاد. اونم پول زیاد. بدون داشتن هواپیماس شخصی و ماشین اسپرت هم میشه شاد بود.
تا زمانیکه این حس رو دارید که از بقیه عقب هستید و حق تون بیشتر بوده نمیتونید به رضایت برسید و خب بخش عمده ای از این طرز فکر هم نتیجه این کتاب های موفقیت زرد هست که میگه شما اگر پولدار نشدید مشکل از شماست و یک شبه باید ره صدساله رو رفت. باور کنید شما مشکلی ندارید و بدشانسی هم نیاوردید. شما یه انسان عادی هستید مثل بقیه انسان های دیگه و تلاش و پشتکارتون تحسین برانگیز هست و الان هم دارید تو نتیجه تلاشتون زندگی میکنید. شکست هاتون هم طبیعی هست و خیلی جاها هم مثل بقیه انسان ها خوش شانسی داشتید.

حرف شما رو نصف و نیمه قبول دارم و ندارم.
همه آدما کمال گرا هستن تا حدی ولی دلیل نمیشه که مشکلشون این باشه
من سعی نمیکنم خودم رو با دیگران مقایسه کنم. مدت هاست که اینو گذاشتم کنار. یادم نمیاد توی افکارم هم همچین مقایسه ای داشته بوده باشم چون دوستام هستن با تجربه کمتر شرکتهای بزرگتر هستن و درآمد بیشتری دارن ولی من یه استارت آپ با درآمد کمتر کار میکنم که راضی بودم.
حس نمیکنم از بقیه عقبم یا جلو هستم. فکر میکنم که چیزایی که خودم برای خودم میخواد رو باید میتونستم به دست بیارم. کسی با شرایط من باید خیلی بهتر از این باشه که هستم. اینکه شاد نیستم هم مشکل فشار کاری و استرس هست که قبلا نوشتم و نه اینکه کمال گرا هستم. البته میشه اونطوری هم نگاه کرد که چون به کمالی که میخواستی نرسیدی الان شاد نیستی ولی نمیشه گفت که دلیل لازم و کافیه.
درسته که منم یه آدم عادی هستم مثل بقیه خودم هم اینو ولی دلیلی نمیشه که نخوام خودم رو بهتر کنم چون عادی هستم. اتفاقا از این عادی بودن لذت میبرم. من از خودم عقبم. یعنی یه جاهایی واقعا باید بهتر عمل میکردم و نکردم و اینه که باعث شده راضی نباشم. هنوزم نتونستم به مسیری که توش خوشحال بودم برگردم. شما یادتون نمیاد اما یه زمانی بود که انگار من روی هوا بودم و روزی 12 ساعت کار میکردم و آخر شب هم میرفتم تفریح و همون زمانی بود که واقعا داشتم در همین مسیر کمال حرکت میکردم. اینقدر عوامل خارجی سر راه من سنگ انداختن که خسته شدم. جایی که اشتباه کردم این بود که اجازه دادم این عوامل خارجی تاثیر بذارن و باهاشون جنگیدم به جای اینکه رهاشون کنم و مسیرم رو دوباره تعریف کنم. اینقدر جنگیدم که زخمی شدم. درس بزرگ این بود که آدم بهتره مسیرش رو عوض کنه حتی اگر مسیر طولانی تر به نظر برسه چون شاید شکست اژدها مسیر رو کوتاه کنه اما آدمو زخمی میکنه.

Za چهارشنبه 12 مرداد 1401 ساعت 23:03

سلام خوش برگشتید....
والا زندگى تا بوده همین بوده دیگه ادم مى دوه به چیزاى بهتر برسه و زندگیش بهتر بشه اصلا یادش نمى مونه این روزا خودشون زندگى ...
من در یک قدمى مهاجرت بودم وزارت زد خراب کرد و با استاپ طرحم موافقت نکرد...
برداشت ادما متفاوته ولى من اون قسمت که سنم بره بالا رو درک نمى کنم خب سن یه عدده البته این نظر منه و با این قسمت مخالفم که چون پسرم سنم زیاد باشه مهم نیست درسته مهم نیست ولى براى خانم هم مهم نیست تنها دلیلى که خیلیا فکر مى کنند براى خانم مهمه سنش زیاد بالا نره تا بتونه ازدواج کنه اینه که قراره بچه دار بشه ولى خب همه هم قرار نیست بچه دار بشه ... من با 30 سال سن مجردم و حاضرم خودمو بکشم ولى بچه اى به دنیا نیارم، هیچ کس زندگى اون بچه رو تضمین نمى تونه کنه ... پس براى خانم هم سن مهم نیست....

سلام. برای همون بچه دار شدن میگم اگرنه زندگی خوبی دارم. من دوست دارم بچه داشته باشم. بله شاید شما آمادگیش رو نداشته باشین اما من دیگه فکر میکنم که آمادگیش رو دارم.

صادق چهارشنبه 12 مرداد 1401 ساعت 22:44

ایشالا هر چی خیره همون بشه.

وودی با فکر کردن به اینکه درامدت رو بیشتر کنی، بیشتر به خودت فشار روانی وارد نمیکنی؟
بنظر میاد دغدغه اصلیت تو زندگی فعلن چیزه دیگه ای هست که پشت درامد پنهان شده، منظورم اینه که شاید اون چه که باعث رضایت خاطرت میشه درامدت نیست، نمیدونم من از نوشته‌هات اینطور برداشت کردم.

یه سوال دیگه هم از اوضاع امریکا میخواستم بپرسم، کرونا در چه وضعیتی هست؟ تغییری داشته؟

نه فشار روانی من از اینه که با این تجربه و دانش باید خیلی راحت بیشتر از اینا داشته باشم.
کرونا هی کم و زیاد میشه. من دیگه اخبارش رو دنبال نمیکنم. در کل دارم عادی زندگی میکنم.

Mah چهارشنبه 12 مرداد 1401 ساعت 22:14

این همه مدت نبودید گفتم حتما برای برگشت مشکلی براتون پیش اومده.
امیدوارم بهترین ها براتون اتفاق بیفته.

نه یکی دوباری توی کامنت ها نوشتم که به خاطر شرایط روحی ام بود.

ح چهارشنبه 12 مرداد 1401 ساعت 18:55

یکی از آشناهای ما وگاس زندگی میکنه. این چند ساله سه تا خونه خرید و اجاره داد. و الان قیمت خونه رفته بالا. یه سرمایه گذاری خوب بوده احتمالا براش.
وگاس میدونم هم زندگی خیلی ارزان هست هم مالیاتهای ایالتی کمتر هست.
اگر میتونیستید دورکار باشید شاید برای زندگی و پس انداز اونجا هم مناسب باشه. بعد سرمایه گذاری و پس انداز میتونستید جاهای بهتر مثل جاهایی که نوشتید برای اقامت ثابت برید.

آره هر کسی قبلا خونه خریده بود شرایط بهتری داره. قیمت ها خیلی رفته بالا. نه اصلا وگاس رو دوست نداشتم. به جز جاهایی که نوشتم به جای دیگه ای فکر نمیکنم.

هرچی چهارشنبه 12 مرداد 1401 ساعت 13:06

اه گفتی خستگی، آقا این چه زندگیه؟
چند وقته داروی تیروئید مصرف می کنم. فکر می کردم زندگی عادی میشه و افسردگیم از بین میره. سرگیجه گرفتم و معده درد و نفسمم بعضی وقتا سخت میشه و هیچ تغییر مثبتی نداشتم. قرص برند خارجی هم پیدا نکردم.

وودی کاش میرفتی شرکتای خیلی معروف با حقوقای بالا، یه مقدار پول که جمع کردی بعد میفتادی دنبال پروژه های خودت. تو یوتیوب یه برنامه هست Dave Ramsey اگه اشتباه نکنم. مشاوره مالی میدن نمیدونم چقدر واقعیه.

همینه.
منم همین برند ایرانی رو مصرف میکنم اشکال از قرص نیست. ممکنه دوز قرص ات کم باشه. به دکترت بگو زیادتر اش کنه اگر بعد از یک هفته دیدی تپش قلب پیدا کردی کم اش کن.
فکر کنم برای شرکت های بزرگ دیگه پیر شدم باید بتونم خودم یه کاری رو راه بندازم.

******* چهارشنبه 12 مرداد 1401 ساعت 10:19

اوه چقدر مغزتون شلوغه؟!!!باید یه سریهاشو بریزین دور :|....اولا امیدوارم به امید خدا اونطور که میخواید خانواده تونو کنار هم جمع کنید
بعدم در مورد مابقی چیزها نظری ندارم فکر کنم زندگی از دید هر کدوممون عجیبه خودمم یه جورایی دارم دنبال یه چیزی توی زندگیم می گردمم این روزا کتاب شفای زندگی بهم خیلی کمک کردم و الان دارم کتاب جفری یانگ برای تله های زندگیم میخونم چون متوجه شدم چندتا تله دارم که باعث بوجود آمدن چالشهام میشه ولی با همه اینها حال خوبی که از کتاب شفای زندگی میگرفتم تا چندروز شارژم میکردم ولی باید ممتد ادامه میدادم که نشد ولی اشکال نداره دوباره شروع میکنم،خلاصه به هر طریقی باید حال خوبتونو شارژ کنید تا الگوهای فکریتون درست بشه و بعد با ذهن باز در جهتی که میخواین قدم بذارین ...فکر کنم سفر به ایران روی حالتون تاثیر گذاشته و الان الگوهای فکری ذهنتون بهم زده که یه باعث افسردگی و بیشتر شدن دغدغه هاتونه ...
امیدوارم زندگی شادی بسازین و خانواده قشنگی که تو ذهنتون با بچه های سالم و صالح هرچه زودتر وارد سرنوشتتون بشه ،همراه با روزی زیاد

همینه فعلا.‌مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد