زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

یک سال رویایی

تقریبا آخر 2021 هستیم. به غیر مشکل کم کاری تیروئید که یه سری مسائل زیادی رو به وجود آورد امسال یه سال رویایی بود. خیلی چیزاش همونطوری پیش رفت که دوست داشتم با اندکی تفاوت. دوست داشتم که یه کار پر درآمد داشته باشم. کار فعلی ام خوبه. البته باید درآمدم بیشتر از اینا باشه اما خوبه دیگه. این مدت هم که همه از راه دور کار میکردن. ماه می همه وسایلم رو گذاشتم انباری و با چشم گریون آپارتمان دالاس ام رو ترک کردم. از اون زمانی که من رفتم اجاره ها 500 دلار گرونتر شدن. خیلی اونجا رو دوست داشتم اما خب یه روزی باید میرفتم.

نیویورک رو تجربه کردم. اونجا رو واقعا دوست داشتم. نمای پنجره ام که به منهتن باز میشد و رنگین کمان بزرگی که اون روز توی آسمون بود هیچوقت یادم نمیره. راه رفتن کنار رودخانه انگار که توی رویا قدم میزدم. هنوزم باورم نمیشه این همه جاهایی قشنگ رو دیدم.

بعد با ماشین از نیویورک رفتم سیاتل. توی راه Mount Rushmore و Yellowstone رو هم دیدم. واقعا زیبا. میگن Yellowstone قشنگترین پارک ملی امریکاست. به قدری زیبا بود که نفس من بند آمده بود. یعنی به قدری طبیعت این پارک های ملی امریکا قشنگه که هیچ عکس نمیتونه توصیف اش کنه. عکس رو که میگیری انگار به اندازه کافی رنگ و نور نداره که چیزی رو که میبینی رو تصویر کنه. به قول خودم coast to coast رانندگی کردم. برای اولین بار شب تا صبح رانندگی کردم که خیلی دوست داشتم.

سیاتل توی تابستون بهشته. طبیعت سیاتل رو واقعا دوست دارم. اگر پاییز و زمستون غم انگیزی نداشت بدون شک بهترین جای زندگی امریکا بود. ده روزی اونجا بودم و واقعا لذت بردم. اگر عروسی دوستم توی لس آنجلس نبود کل تابستون رو اونجا میموندم.

بعد رفتم شهر فرشته ها عروسی دوستم. وای که چه جای قشنگی رو گرفته بودند. دوست داشتم عروسی خودم هم همچین جایی باشه. اینقدر منظره و نمای زیبایی داشت که من فقط دوست داشتم همون بالا بایستم و منظره رو تماشا کنم. عروسی هم خیلی خوش گذشت. عروس و داماد منو با ماشین خودشون بردن. شاید نفهمیدن اما توی ماشین گریه ام گرفت برای من که اینجا کسی رو ندارم انگار که عروسی برادر خودم بود و منم فامیلشون بودم که با ماشین خودشون رفتم. همه عروسی یه طرف این که من با ماشین عروس و داماد رفتم هم یه طرف.

یک ماه و نیمی هم توی یه آپارتمان لاکچری که شرکت اپل به یکی از دوستم داده بود زندگی کردم. وای که چقدر حال میده شب از سرکار برمیگردی میری استخر و جکوزی توی خونه. من هر بار از جکوزی بیرون میامدم زنده میشدم انگار که صدبرابر انرژی داشتم و همه چیز خوب میشد. آپارتمان هم تمیز و شیک. برای اولین بار حس کردم که زندگی آپارتمانی توی یه آپارتمان خوب هم بد نیست.

بعد برگشتم دالاس. دالاس دیگه کار خاصی نبود و زندگی روتین و معمولی بود اما بد هم نبود که یه سری خاطرات تازه شد و بعضی دوستان رو دیدم. کنسرتا هم که خاطره شد!

بعد رفتم جورجیا ماشین دوستم رو بخرم که نشد و برگشتم و دو هفته پیش با ماشین خوشگل خودم راه افتادم. دلم نمیامد این ماشینو بندازم توی جاده ها و البته یکی دو جا هم رنگش سنگ خورده ولی اشکالی نداره. خیلی لذت بردم. آرکانزاس رو دیدم و از چند تا ایالت دیگه هم رد شدم. دوباره خونه دوستم جورجیا موندم تا هفته پیش و الان یک هفته هست که اورلاندو هستم. البته از هتل خیلی بیرون نرفتم و بیشترش رو بی انرژی بودم اما هوای فلوریدا عالیه. فوق العاده است. فردا صبح هم دارم میرم میامی. هفته دیگه هم چند تا از دوستام میان میامی که با هم اونجا رو بگردیم.

فکر میکردم گرین کارت بگیرم یکسال تعطیل کنم دور امریکا بگردم اما چون کارم از راه دور بود تعطیل هم نکردم و دور امریکا هم گشتم. اگر این روزهای بی انرژی و سرگیجه هم نبودن امسال میتونست جزو بهترین سالهای عمرم باشه. همونطوری که فکر کرده بودم. البته فکر میکردم که حتما تا این مدت یکی رو هم پیدا کرده باشم و اون صندلی سمت راست هم خالی نباشه توی این همه مسافرت اما خب دیگه همه چیز اونطوری که آدم تصور میکنه پیش نمیره.

یه وقتایی که انرژی ام برمیگرده حس میکنم خوشبخت ترین آدم روی زمین هستم. هیچ چیزی نیست که میخواستم که نداشته باشم (به جز تیلور خانم!). بهترین ماشین دنیا رو سوار میشم و باهاش طول و عرض قاره امریکا رو طی میکنم. بهشت های روی زمین رو میبینم. هر وقت دلم میگیره سقف رو باز میکنم و انگار هیچ سقفی جز آسمون بالای سرم نیست. روزی هزار بار خدا رو شکر میکنم که همچین زندگی خوبی بهم داده. شاید توی خواب هم نمیدیدم که جاهای به این قشنگی رو روی کره زمین ببینم. از امسال هم که گرین کارت دارم میتونم هر کشوری که میخوام برم. هر جای دنیا که دوست داشته باشم ببینم رو میتونم برم. نه مشکل پول دارم و نه نگران ساعت کاریم هستم. من یه رویایی رو زندگی میکنم که باورکردنی نیست.

نظرات 11 + ارسال نظر
مزرعه چهارشنبه 1 دی 1400 ساعت 12:23

فقط یک سوال اون قسمت گفتید رفتن دختر چادری آوردن! منظورتون ایران بود؟؟؟؟ فک کردم امریکایی بودن رفتن با یک چادری ازدواج کردن!

نه ایرانی بودن

مزرعه چهارشنبه 1 دی 1400 ساعت 12:20

وودی کامنت ها خوندم بخصوص اونجا که گفته بودی به چند نفر پیشنهاد دادی رد کردند. به خاطر انتظار بالا اونها دنبال بلوند قد بلند چشم ابی بودند و نشد و درنهایت اونها هم تنها ماندند
منم تو المان اینو دیدم بین هموطن ها ک با این دید هستن و ضربه میخورن متاسفانه
اشتباه دوستان بخصوص اقایان ایرانی متاسفانه این هست در خارج دنبال هموطن به این شکل میرن کاملا اشتباه اتلاف وقت به نظرم باید دنبال خارجی میرفتید همونطور که خانم ها زیاد میرن معمولا مورد خوبی حاصل نمیشه در نهایت المان حداقل اینجوری ولی از هیچی بهتر
دلیلش به نظرم ریشه خانوادگی محدودیت ها میاد
اقایون باید چنین کنن بخصوص مهاجر اونجا هست یا درنهایت اگه خیلی تمایل ب ایرانی دارن ایران ازدواج کنن درسته ریسک داره قطعا ک میتونن با وکیل حل کنن مشکل از بین رفتن دارایی ایجاد نشه
تو المان بین اطرافیان من این بود ک اقایون ی کم با دید مذهبی سنتی ایران ازدواج کردن این موارد خیلی خوب بود بخصوص از خانواده معرفی کردند بقیه هم خارجی چ المانی چ غیره ولی متاسفانه خانم ها رسیدن به سن بالا هنوز ازدواج نکردن فقط چندین بار پارتنر عوض کردن
چند مورد هم دیدم از دیتینگ اپ یافتن نمیدونم امریکا چجوریه در واقع نتیجه میده یا نه

دنیا همینه دیگه. خب شاید مشکل از من هم بوده باشه. منم خیلی آدم اجتماعی ای نبودم ولی خب پسرایی که اینا دنبالشون بودن هم دیدم

صادق سه‌شنبه 30 آذر 1400 ساعت 23:30

تیلووور یااادش بخیر قبلنا یادمه سه چار پست در میون اسم تیلور رو میوردی. فکر کنم بعد 2 سه سال دوباره اسمش رو اوردی

وووودی به جون خودم تو زن بگیری همه چیز ردیف میشه از ایران هم حرف زده بودی، با این حال بنظرم حتمن برو ایران اونجا مادربزرگای عزیزت برات آستین بالا میزنن

شوخی میکنم وودی

یکی رو پیدا کردن فقط برای اینکه آدم ازدواج کنه بالاخره میشه. یک کسی که آدم واقعا دلش بخواد و دوست داشته باشه خیلی سخته.

حنا سه‌شنبه 30 آذر 1400 ساعت 13:28

خیلی خوشحالم که با نوشتن از حال بد به حال خوب رسیدی، نوشتن معجزه میکنه.
یه سوالی دارم ممکنه درمورد اینکه گفتی دخترایی که بهشون درخواست آشنایی دادی به دلیل توقع بالا رد کردند، توقعشون چی بود؟

توقعشون این بود که بهتر از من گیرشون بیاد. یه پسر قد بلند مو بلوند چشم آبی!
نه خب پسرای خوشتیپ تر از من توی دانشگاه بودن که با اونا دوست شدن. بعدها اون پسرها هم رفتن یه دختر چادری پیدا کردن! دنیا همینطوریه دیگه

just دوشنبه 29 آذر 1400 ساعت 21:48

خداروشکر

ابی دوشنبه 29 آذر 1400 ساعت 15:42

بین شهرهایی ک رفتید و زندگی کردید دالاس هیوستون سیتل نیویورک ال ای کدوم بیشتر دوست داشتید زندگی کنید؟؟ چرا؟؟ کجا راحتر میشه دوست پیدا ککرد؟؟؟؟
نیویرک ال ای شنیدم خوبه اس اف میگفتن خوب نیس تیپ ادماش خیلی نرد جالب نیست بعد از درس فط دوس دارم از شهر کوچیک فرار کنم

ی سوالی ک همیشه برای من هست اینه چرا ما ایرانی های مهاجر هر جا میرن دوست نزدیک ندارن یا خیلی کم هست؟؟ چرا همیشه تنها هستن؟ چرا هندی ها چینی ها کره ای ها اینجور نیستن؟؟ مرد زن نزدیک 40 همه تنهاو ناراحت با پول خوب ولی همین؟؟؟
شخص شما برام جالب بود جزو معدود ادما بودید ک چندین دوست دارید گویا ولی یکی از دوستام تو نیویورک هم عملا تنهاس مث من
قسمت اخر دوست داشتید حذف کنید

نیویورک
سئوال سختیه من خیلی اونجاها زندگی نکردم. دالاس برای اولش خوبه. بعد از تشکیل خانواده هم خوبه. برای آدم مجرد اصلا شهر خوبی نیست. جامعه ایرانی بد نیستم اما بزرگ هم نیستن. شاید لس آنجلس از همه جا بهتر بشه دوست پیدا کرد چیزی که من میدونم. کلا کالیفرنیا رو میگم.

من کلیت ایرانی ها رو نمیدونم اما خودم رو میتونم بگم. دوستای من اکثرا بچه های دانشگاه بودن. الان هم هر کسی توی یه شهری افتاده و بیشتر منم که رابطه ام رو باهاشون حفظ کردم. وقتی که آدما کار میگیرن دیگه درگیر زندگی میشن و کمتر برای دوستاشون وقت دارن و دوستی ها پایدار نمیمونه.
بچه های تنها زیاد هستن. حالا هر کسی به یه دلیلی. مثلا من که فارغ التحصیل شدم اکثر دوستام رفتن. من دالاس تقریبا تنها موندم. یکی دو تا دوستام بودن اما اون دوستایی که از سالهای اول دانشگاه با هم بودیم همه کار گرفتن و رفتن. اینطوری من تنها شدم احتمالا بقیه هم همینطور. اگر منظورتون هم ازدواج بود خب به خاطر اینه که دختر ایرانی اکثر شهرهای امریکا به جز لس آنجلس کمه. پس مورد ازدواج کمه. اکثر دخترهای ایرانی هم سطح توقع بالایی دارن یعنی به هر کسی بگی که اولین مشخصه منفی یه دختر ایرانی چیه همینو میگه. این میشه که یکی مثل من هم که به همون دو سه نفری توی این جمع معدود فکر میکردم که میتونن شریک خوبی برای زندگیم باشن پیشنهاد دادم قبول نکردن. اینطوری هم من تنها موندم و هم تا جایی که شنیدم اونا. بعد هم ازدواج مهمه برای کسی که میخواد بچه دار بشه و خانواده داشته باشه اگرنه اینکه کنار یکی زندگی کنی فقط که آدم دوست میگیره. وقتی که سن بالا میره امکان بچه دار شدن هم کم میشه مخصوصا برای خانم ها درنتیجه شانس ازدواج هم کم میشه و تنها میمونن.
البته این نیست که همه اینطوری باشن. مورد هم زیاد دیدم که همینجا ازدواج کردن و الان هم خانواده دختر یا خانواده پسر اکثرشون همینجا هستن و دور هم هستن و تنها هم نیستن. موردهایی که من دیدم البته همشون لس آنجلس بودن. شاید فقط اونجا میشه تنها نبود!

مسافر دوشنبه 29 آذر 1400 ساعت 06:07

خدا رو شکر حال دلت خوبه
خیلی خوشحال شدم.

ممنونم.

هرچی یکشنبه 28 آذر 1400 ساعت 19:40

Za یکشنبه 28 آذر 1400 ساعت 14:12

در پست قبلی نظر نذاشتم ... چون این دو پست رو من با هم خوندم و در فاصله 30 مین یکی شکایت از زندگی و یکی سپاس از خدا ... خیلیا سال ها استرس می کشن ولی اخرشم هیچ چی ولی شما استرس کشیدی و زندگی خوبی داری ... من یه مدت درگیر کنکور بودم و بعد 7 سال عمرم از جوانیم پای درس بود بار ها توسط رزیدنت ها و استاد ها تحقیر شدم و الانم توی اورزانس طرحم و با هزار مشکل اقتصادی و فرهنگی رو به رو ام و با هزار زحمت تونستم تمام کار های مهاجرت رو کنم ولی الان وزارت توقف طرح رو قبول نمی کنه و عملا تا حالا زندگی نکردم و استرس ها و افسردگی ها مریضی داشت برام ...
میخوام بگم منم سر استرس مریض شدم مشکلات پوستی و تنفسی ( آسم ) وبه خاطر افسردگی دست به خودکشی زدم ولی مادرم فهمید و زود به اورزانس رسوندم و من نمردم ... و بعد ها قرص های روان درمان خوردم ولی یه روز به خودم اومدم عبادت خدا رو شروع کردم و مثبت اندیشی کردم و دیگه دو سال قرص نمی خورم و آسمم خوب شد و پوستم هم خوب شد دکتر می گفت پوستت خوب بشه هم به صفر نمی رسه ولب مال من به صفر رسید و خودش هم متعجب بود ... هتش به خاطر این بود که حالم خوب شد اینا رو گفتم که بگم منشا اکثر بیماری ها استرس و تنش است ... هاشیموتو بیماری خیلی خاصی نیست با مکمل عوارضش کم میشه ولی اگه حالتون رو خوب کنید کلا رفع میشه ( اینو به عینه دیدم تو اینترنی )
دکتر وودی معتقدم عرض زندگی مهم تر از طولشه ... عرض زندگی شما به نظرم پر از تجربه و اتفاقات خوبه ... زندگیتون ارزوی خیلیاست ... تلاش کنید حالتون خوب بشه (به خاطر 6 بچه تون هم شده اونا به لطف شما نیاز دارند.)
امید که به تیلور هم برسید ....
سلامت باشید.

خیلی لطف دارین. بله دقیقا همینه. دوست دارم که دیگه استرسی نداشته باشم. فکر کنم از اینجا به بعد زندگی من خیلی جالبتره. حس میکنم که دیگه سربالایی سختی تموم شده و به سرازیری خوشی رسیده. امیدوارم بتونم کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم.

******* یکشنبه 28 آذر 1400 ساعت 10:16

تیلور وای الان یاد اون نوشتهای وبلاگ قبلیتون افتادم
خداروشکر زندگی همینه باید در لحظه زندگی کنید و کارهایی که دوسداری انجام بدی ...بعنوان یه خواننده برای این احساستون خوشحالم

علی یکشنبه 28 آذر 1400 ساعت 10:12

سلام وودی ماشینت چیه؟

مینویسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد