زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

یکشنبه ۲۸ جون - Snug Harbor

صبح تا ساعت ۲ ظهر یه سری کارهای عقب افتاده رو انجام دادم. با وجود اینکه هشت ساعت خوابیده بودم اما چون دیشب دیر خوابیده بودم یه کم سرم درد میکرد. برخلاف قاعده که آخر هفته ها قهوه نمیخوردم امروز رو استثنا قائل شدم چون مطمئن بودم که نمیتونم بخوابم و خواستم تا شب انرژی داشته باشم که میخوام برم بیرون خواب آلود نباشم.

ساعت ۲ راه افتادم سمت Snug Harbor توی‌ Staten Island. توی مسیر کشتی سوار شدم و بادی که اون بالا میامد خیلی دلپذیر بود. 




یعنی بعضی وقتا خوبه آدم فقط سوار این کشتی بشه بره و برگرده تا یه باد خوبی بهش بخوره! توی راه داشتم دنبال خونه میگشتم تا قرارداد اینجا که تموم میشه برم اونجا. شهرهای اطراف رو‌ که میدیدم به بالتیمر رسیدم یاد این آهنگ‌ Good morning Baltimore افتادم.‌ یکی از آهنگ‌های مورد علاقه از فیلم فراموش نشدنی Hairspray. تا اونجا برسم توی راه چند بار این آهنگ رو گوش دادم.


توی اتوبوس یه پیرزن خیلی پیر هم بود که اونم میخواست بره همینجا. گفتم ای بابا ببین چه جاهایی رو برای دیدن انتخاب میکنم! 


محوطه خیلی گل‌ نداشت. هوا هم نسبتا گرم بود. صدای موسیقی رقص بلند بود. یه جا توی باغ رو بسته بودند و جشن عروسی گرفته بودند. یواشکی نگاه کردم عروسیشون خیلی کم انرژی بود اصلا به آهنگ هایی که گذاشته بودن نمیخورد. بهتر بود موسیقی کلاسیک میذاشتن. به فضا هم بیشتر میخورد!

اون دالان که دورش درخت های پیچک پوشونده بودش قشنگ بود.




دو سه نفری هم آمده بودند تا عکس حرفه ای بگیرن. رفت سمت Chinese Garden که ۵ دلار ورودی داشت. اونجا کوچیک و قشنگ بود. یعنی مثلا باغ مجانی بود اما هیچی توش نبود و فکر کنم از عمدا اینطوری کرده بودن که هر کسی میاد اون باغ چینی رو هم بره ببینه. به هر حال اگر اونجا رو نرفته بودم اصلا ارزش نداشت آدم این همه راه بیاد اینجا.



 

توش درخت زردآلو هم بود که میوه هاش روی زمین ریخته بودند. تقریبا همه کسانی که اونجا بودن هم چینی بودند و خانوادگی آمده بودند و داشتن از هم عکس میگرفتن. اگر این باغ چینی اینجا نبود اصلا ارزش آمدن نداشت. 






یه پنجره بود که از توش یه درخت پاییزی معلوم بود و اونو خیلی دوست داشتم. 





بعد رفتم یه موزه کشتی. ساختمونش خیلی قدیمی بود و انتظار نداشتم که اصلا چیزی توش باشه اما خوب بود. یه چیزای جالبی میشد توش پیدا کرد که جاهای دیگه ندیده بودم. در اونجا بسته بود و نوشته بود زنگ بزنین. من که رفتم ده دقیقه آخرش بود و نگهبانش دیگه داشت آماده میشد که بره. تنها بازدیدکننده موزه من بودم. منم تند تند سه طبقه رو توی ده دقیقه گشتم. به نظرم خوب بود.







متاسفانه اون یکی موزه اش زودتر بسته شده بود و به اون نرسیدم. 



با اتوبوس به ایستگاه کشتی برگشتم. نسیم خنک روی کشتی دوباره خیلی لذت بخش بود. 



نظرات 2 + ارسال نظر
Ladylove شنبه 27 آذر 1400 ساعت 20:41

وااووو
فکرشو نمیکردم تایپ کنی
منم تایپ ده انگشتی بلدم
و سرعت تایپم خوبه ؛یه زمانی تو کار تایپ و ترجمه بودم

لابد ده انگشتی تایپ میکنی ؟
بابا دست مریزاد داری
این همه مطلب تایپ کردن حتی برا منم سخته ؛ نه فقط تایپش ها ؛اینکه نوشته هات پیوسته است
مثل یک رمان نویس

مرحباااااا

سرعت تایپم بد نیست اما تایپ رو اصولی یاد نگرفتم. خودم اینقدر تمرین کردم یاد گرفتم. اگر اصولی بود شاید سریعتر هم میشد.

Ladylove چهارشنبه 24 آذر 1400 ساعت 02:38

دیدم اینجا هیچ نظری نیست
گفتم بیام اینجا رو نظر دار کنم

قدیما برام سوال بود چطور انقدر مطلب مینویسی اونم وقتی انقدر مشغله داری؛تایپ برات سخت نبود ؛ خود منم تا ذهنم درگیره میام تو وبلاگم یا تو دفترم مطلب مینویسم؛نوشتن به افکار آدم سر و سامون میده

الان با موبایل و تبدیل ویس به متن تایپ راحتتر شده .
وودی قدیمترا برای تایپ چیکار میکردی ؟

نه تایپ میکردم. هنوزم خیلی وقتا تایپ میکنم و با ویس کار نمیکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد