زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

این روزها

روزا خیلی خیلی تند میگذرن. از اون شرکت کالیفرنیا دو هفته ای هست که پیشنهاد گرفتم (offer) اما هنوز نمیدونم که تصمیم درستی هست که قبول کنم یا نه. یه جورایی اصلا دیگه دوست ندارم که با شرکت خودمون کار کنم به خاطر اینکه سه سال هست که نتونستن برام گرین کارت بگیرن. شاید تقصیر کمی داشته باشن. اگر بخوام با جزئیات نگاه کنم به جای اینکه فکر کنم صد در صد مقصر هستن شاید تقصیرشون 50 درصد هم نباشه. اما بخوام کلی نگاه کنم اینه که بیشتر از سه سال هست که اینجا هستم هنوز این مدت میشد سه تا ویزای گرین کارت رو گرفت و دو بار گرین کارت گرفت اما الان سر خونه اول هستیم. بالاخره اینا یه شرکت هستن و یه وکیل گرفتن و اون وکیل کارش رو درست بلد نیست.  اگر بخوام باهاشون ادامه بدم هم میتونم همین پیشنهادی که برای شرکت کالیفرنیا دارم رو بهشون بدم یعنی اینکه اجازه بدم خودم مسیرش رو مدیریت کنم و ریسکش هم با خودم که بشه سریعتر انجام داد اما واقعا دیگه حوصله اشونو ندارم. آخه اصلا منصفانه نیست. سه ساله که حقوق من خیلی کمتر از چیزی بوده که حقم بوده. حتی اگر الان هم بخوان زیادش کنن این مدت کلی ضرر کردم. اگر گرین کارت داشتم هم که الان برای شرکت خودم کار میکردم و به جای سالی صد هزار دلار شاید کمتر از نیم میلیون دلار درآمدم نبود. برای آدمایی مثل من که از بچگی کار میکردن اصلا معنی نمیده که بخوان به صورت یه کارمند کار کنن. من همیشه دنبال این بودم که شرکت خودم رو داشته باشم و این مدت هم خیلی تلاش کردم ولی اول و آخر به خاطر نداشتن گرین کارت و محدودیت های کاری نشده.

یه امیدی هست که سه چهار ماه دیگه جواب پرونده ای که فرستادم بیاد و قبول بشم اما شانس اونم نمیدونم چنده. آخه وکیلم میگفت چون آخرین مقاله ات برای سه سال پیش قبل از فارغ التحصیلی ات بوده ممکنه که برای آفیسر پرونده سئوال بشه که این مدت چکار میکردی. اینم به نظر من به خاطر اینه که این وکیل پرونده های همه رو یه جوری مینویسه وگرنه خدایی از نظر تجربه کاری من باید توی تا 0.001 درصد دنیا باشم. وقتی با دوستام اینجا صحبت میکنم فکر میکنن که من خیلی خودبزرگ بین هستم و نمیفهمم چی میگن. منو با خودشون مقایسه میکنن که تازه یه مدرک دکترا گرفتن و چهار تا مقاله نوشتن و میخوان اولین کارشون رو بگیرن. در حالیکه من کارم رو از سیزده سالگی شروع کردم. البته درسته به عنوان یه بچه سرعت یادگیری ام به اندازه یه جوان نبوده باشه اما دانشگاه که بودم تقریبا هیچ کسی نبود (حتی اساتید) که به اندازه من بلد بوده باشه. همه چیز رو خودم از اینترنت یاد گرفتم. همیشه فکر میکردم که توی 22-24 سالم باشه یه شرکت اینترنشنال چند میلیارد دلاری دارم. این روزا میدونم که چقدر خام بودم و با اون شرایط ایران و با این همه تغییرات همچین چیزی محال بود اما چیزی رو که میدونم اینه که این خیال خام باعث شد که من خیلی فراتر از چیزی که باید تلاش کنم. سال اول کارم بعد از لیسانس دو برابر و نیم همکارام حقوق میگرفتم. البته شرکت خصوصی بودم و کسانی بودن که توی شرکت های دولتی بیشتر از من میگرفتن و کسانی هم بودن که توی همون بازار ایران با همون تجربه من میلیون میلیون پول پارو میکردن. البته حتما که باهوش تر از من بودن و رسم تجارت رو بهتر یاد گرفته بودن. شاید هنوزم من به اندازه اونا بلد نباشم. بعضی وقتا فکر میکنم که بهره هوشی ام از خیلی ها کمتر بوده اما مطمئنم که تلاشم به هیچ وجه کمتر نبوده. توی تمام این مدت و حتی این تقریبا هشت سالی که امریکا هستم نه به اندازه 40 ساعت در هفته بلکه به اندازه 60-80 ساعت کار میکردم و چیز یاد میگرفتم. همین الان دور و بر من آدمایی هستن که با نصف تجربه و دانش من رو هم ندارن و دو سه برابر من درآمدشونه. 

از مدت ها پیش یاد گرفتم که کسی رو به جز خودم مقصر ندونم. فکر میکنم که مقصر ترین فرد در این موضوع خودم هستم. من اگر سال اول بعد از فارغ التحصیلی مدارکم رو فرستاده بودم همون سال اول گرین کارت رو گرفته بودم و تموم. حتی سال دوم هم این کار رو کرده بودم بهتر بود که سال سوم شروع کنم. برای کسانی که میخوان اقدام کنن باید بگم که شما باید چندین مسیر رو همزمان پیش ببرین که یکیش به نتیجه برسه. اینه فقط روی یه مسیر تمرکز کنین به جایی نمیرسه. اینو الان به قوانین زندگیم اضافه کردم. اگرچه تمرکز بر روی یه مسیر میتونه در خیلی جاها سریعتر به مقصد برسه اما برای مسیرهایی که دور هستن تمرکز فقط باعث غفلت از مسیرهای دیگه. مثلا برای اپلای دانشگاه من روی کانادا و امریکا و حتی اروپا کار کردم. اون موقع فکر میکردم که کانادا صد در صد میگیرم. همکلاسی من با معدل پایینتر و شرایط پایینتر از من رفته بود و حتی منو به استادش معرفی هم کرده بود. یه استاد دیگه هم از دانشگاه سایمون فریزر بهم اوکی داده بود و خیالم صد در صد بود که حتما یکیشون میشه. دانشگاه وین هم یه جورایی اوکی رو داشتم. هم معدلم خیلی بالاتر بود و هم شرایطم برای رشته اشون عالی بود. وین هم فاند نداشت میتونستم از پس مخارج اش بر بیام. امریکایه جورایی دور از دسترس بود. اما آخرش به طرز معجزه آسایی به امریکا رسیدم. کانادا که اون استاده یه دفعه گفت فاند نگرفتم برای ترم دیگه و اون یکی هم با کمال پر رویی گفت یکی بهتر از تو رو پیدا کردم و اونو گرفتم. وین هم آخرش بهم ادمیشن نداد. شاید چون توی مصاحبه اش گفتم که امریکا رو ترجیح میدم حس کردن که بهتره به دیگرانی ادمیشن بدن که وین رو ترجیح میدن. امریکا هم که میدونین تا چند از قبل از سفارت فاند نبود و مونده بودم چی میشه. اما چون چند تا مسیر رو با هم موازی طی کرده بودم بالاخره به نتیجه رسید.

برای گرین کارت اشتباه کردم. اگر از همون اول چند تا مسیر رو طی کرده بودم الان رسیده بودم. اما از الان دیگه این اشتباه رو نمیکنم. نه تنها برای گرین کارت بلکه برای تمام اهداف دیگه زندگیم. از امروز به بعد برای رسیدن به چیزایی که میخوام چند تا مسیر رو که میشه در جهت هم با کمترین هزینه مالی و زمانی طی کرد رو پیش میبرم که به نتیجه برسم. درست مثل اپلای دانشگاه. شاید اپلای کانادا و استاد پیدا کردن آخرش اتلاف وقت شد اما کسی چه میدونه. شاید که امریکا اصلا نمیشد و کانادا میشد و میرفتم اونجا. برای گرین کارت هم سال اول شاید چندهزار دلار و چند صد ساعت وقتم تلف NIW میشد ولی اگر کرده بودم مثل بقیه دوستام الان گرین کارت داشتم. الان بعد از سه سال نه تنها مجبور شدم که اون هزینه و زمان رو بذارم بلکه نتیجه هم دیگه معلوم نیست. 

الان که دارم مینویسم انگار که افکارم دوباره دارن جمع میشن که باید چکار کنم. حس ام میگه که سه ماه دیگه یا نهایت شش ماه دیگه پرونده ای که فرستادم قبول میشه و این همه برنامه ریزی لازم نداره اما تجربه نشون داده که نباید به حس ام اطمینان کنم! پارسال هم حس میکردم که کمتر از یک سال دیگه گرین کارتم رو گرفتم و البته خیلی هم نزدیک بودم اما نشد.

احتمالا فردا یا پس فردا به شرکت بگم که دیگه نمیام. بهم دو هفته مرخصی دادن که بتونم مقاله ام رو کامل کنم که اگر برای کیس ام RFE خوردم یه مدرکی چیزی داشته باشم اما اگر این دو هفته مرخصی رو بگیرم یعنی همه مرخصی هام تا سال دیگه میرن. این مساویه با اینکه باید از این شرکت برم. پارسال هم نزدیک 500 ساعت برای پرونده ام گذاشتم. این هفته دیگه باید تصمیمم رو نهایی کنم.

متاسفانه شرکتی که کالیفرنیا آفر دارم یه شرکت استارت آپ هست که در نهایت برای یکسال دیگه فاند دارن و تازه اولین مرحله شرکت هستن. یعنی اگر موفق نشن تا سال دیگه تعطیل میشن. مراحل گرین کارت از طریق شرکت حداقل یکسال و نیم طول میکشه یعنی اگر NIW ام قبول نشه احتمال اینکه دوباره سال دیگه مجبور بشم شرکتم رو عوض کنم زیاده. حتی اگر گرین کارتم هم قبول بشه دیگه میخوام برای خودم کار کنم و دلیلی نداره که حقوق بگیری با شرکت ها کار کنم. متاسفانه پیشنهادی که بهم دادن فقط 1.5 درصد سهام شرکت اونم بعد از چهار سال هست. با توجه به اینکه شرکت در مراحل اولیه است و وقتی سرمایه جدید بگیرن ارزش سهم ها پایینتر و پایینتر میاد واقعا درصد کمی هست. اگر series A بودن درصد خوبی بود چون حداقل یه مرحله اصلی رو رد کردن و آدمای اصلی شرکت (25 نفر اول) تقریبا موفق شدن که شرکت رو به یه جایی برسونن. اما برای یه فرد کلیدی مثل من توی اولین مرحله فاند (Seed funding) یک و نیم درصد خیلی کمه.

توی نوامبر اگر به من 20 هزار دلار بیشتر پیشنهاد داده بودن رفته بودم و الان هم برای من بهتر بود و هم برای اونا. برای 20 هزار دلار که بعد از مالیات کمتر از 12 هزار تاش میمونه و تقسیم بر 12 ماه کنی ماهی 1000 دلار هم نمیشه باعث شدن که همون نوامبر تصمیم بگیرم که باهاشون فول تایم کار نکنم. این پول برای شرکتی که 3 و نیم میلیون دلار پول گرفته و یه آدمی مثل من که اینقدر فیت کارش هست واقعا هیچی نمیشه. من گیر این 12 هزار دلار نبودم. راستشو بخواهین امسال 12 هزار تا فقط توی بازار سهام از دست دادم و عین خیالم هم نیست (تجربه خوبی بود حس میکنم پوستم برای پول از دست دادن کلفت شد!) اما این حرکت باعث شد که حس کنم مدیریت شرکتشون خیلی بی تجربه است که داره برای 10-20 هزار دلار با من چونه میزنه. این یعنی شانس موفقیت شرکت در طولانی مدت خیلی کمه. البته واقعا هم همینه. این اولین تجربه مدیر شرکت هست. من خودم تا حالا حداقل توی 7 تا شرکت کوچیک که شکست خوردن بودم و دیدم چطوری تصمیمات اشتباه کوچیک میتونه باعث حوادث بزرگ بعدی بشه. برای شرکتی که تازه پول گرفته نیروهایی که اول استخدام میکنه مهمترین فاکتور موفقیتش برای مرحله بعدی هست. پارسال فوریه هم از یه شرکتی 115 هزار دلار پیشنهاد داشتم که به خاطر اینکه شرکت خودمون نزدیک بود که گرین کارت رو بگیره قبول نکردم. مبلغی که الان دارم از شرکتمون میگیرم اگر مزایا و 401k رو حساب کنم تقریبا معادل همون 115ی اون شرکت میشه. معادل این توی سانفرانسیسکو تقریبا 205 هزار تا میشه چون هزینه مالیات و اجاره خونه خیلی بالاتره. نظر اونا روی 150 تا بود که خیلی خیلی کمتر از چیزی میشد که اینجا میگرفتم مخصوصا با هزینه های اونجا. من فکر کردم که اگر فقط مالیات و اجاره خونه رو کم کنیم و هزینه زندگی رو هم حساب کنم به من 180 هم بدن خوبه. اما از 170 بالاتر نیامدن و اونم با کلی اکراه. این در حالیه که من باید برای جا به جایی و ... هم خودم هزینه میکردم و همچنین هیچ افزایش حقوقی برای تغییر شغل نداشته باشم (هر کسی بعد از سه سال کارش رو عوض میکنه حداقل 10 تا 20 درصد باید بالاتر بگیره). حتی کمتر از یک درصد سهام پیشنهادی هم چیزی نبود که بخوام بهش فکر کنم. یعنی از نظر مالی هیچ توجیهی نداشت. ممکنه یکی بگه که این پولا واقعا زیاده اما وقتی نگاه میکنی  www.onetonline.org میبینی که برای رشته من توی سانفرانسیسکو 10 درصد از کارمندا حقوق بالای 205 میگیرن. از نظر کار و تجربه من توی تاپ 1 درصد هستم. یعنی 205 هم بگیرم تازه میرسم به تاپ 10 درصد. اگر گرین کارت داشته باشم و شرکت خودم باشه قاعدتا باید بتونم مینیمم 300 رو داشته باشم. البته هر چی بیشتر در میاری خب مالیات بیشتری هم باید بدی و همین الان بیشتر از 33 درصد حقوق من میره برای مالیات و توی اون حقوق ها بیشتر از 43 درصد مالیات میشه یعنی به اندازه ای که حقوق زیاد میشه چیزی که وارد حساب میشه زیاد نمیشه. 

الان که چند ماهی هم گذشته و قاعدتا من باید این جولای از شرکت افزایش حقوق هم بگیرم اونا پیشنهادشون رو به 160 تقلیل دادن و سهام هم 1.5 درصد کردن با این توجیه که شرکت پول بیشتری لازم داره و به خیال خودشون سهامی که میدن از میانگین بازار بیشتره که نیست. من حتی خوندم که بعد از serias A هم برای فرد مناست تا 3 درصد هم سهام میدن چه برسه به اینکه شرکت تازه seed باشه. اگر پول شرکت صرف نیروی انسانی نمیشه صرف چی میخواد بشه؟

 حتی اگر اینجا سهام خوبی بهم بده اما NIW ام قبول نشه باید برم یه شرکت دیگه و دوباره از اول شروع کنم. اگر هم NIW ام قبول بشه بازم باید برم برای خودم شروع کنم با یه درصد شرکت توی چهار سال خودم میتونم چهار تا پروژه بگیرم و پول خیلی بیشتری در بیارم. یعنی در هر صورت نه گزینه سانفرانسیسکو گزینه خوبیه و نه اینکه شرکت خودمون بمونم. متاسفانه نداشتن گرین کارت خیلی خیلی محدود کننده هست و اینو از سالها پیش میدونستم اما هر سال بدتر و بدتر شده. اشتباه خودم هم بوده. راه های دیگه رو هم فکر کردم اینکه سه چهار ماه دیگه اینجا بمونم و بخونم برای شرکت های بزرگتر اپلای کنم و هم ببینم جواب NIW ام چی میشه و هم اینکه اگر قبول نشد یه کاری بگیرم که حداقل پولی بده که ارزشش رو داشته باشه چند سال بمونم تا گرین کارت بگیرم. اما فکر میکنم چرا باید سه چهار ماه دیگه به این شرکت سود برسونم که سه ساله برای گرین کارت علافم کرده؟ حداقل این شرکت سانفرانسیسکو توی این سه چهار ماه یه حقوق بهتری بهم میده و بعد هم اگر جا به جا بشم برم اونجا موقعیت های بهتری میتونم داشته باشم و یه milestone دیگه زندگی که رفتم به Silicon Valley هست هم محقق میشه و البته اگر تصمیم گرفتن 5 تا ده درصد شرکتشون بهم بدن در مورد اینکه چند سالی اونجا بمونم هم فکر میکنم. فکر کنم این منطقی ترین تصمیم باشه. یه دردسر جا به جایی و جاب پیدا کردن رو چند ماه دیگه دارم که اونقدری مهم نیست چون فکر میکنم بالای 90 درصد شانس قبولی NIW ام هست. دیگه مغزم ترکید این مدت این همه فکر کردم و هیچ کار دیگه ای نتونستم کنم.

نظرات 9 + ارسال نظر
111 پنج‌شنبه 8 خرداد 1399 ساعت 18:46

الان اگه ایران بودی شرکت دانش بنیان خودت عمر 7ساله داشت احتمالا ...الان از شرکتا خوب حمایت میشه مخصوصا دانش بنیان

من سالها پیش علاقه ام رو توی تجارت در ایران از دست دادم. سیستم تجاری منصفانه نیست. به علاوه به خاطر تحریم ها امیدی به تجارت بین المللی نیست. خیلی از کسانی که تصمیم گیر هستن پاشونو از جغرافیای ایران فراتر نذاشتن و با کم تجربگیشون باعث عقب موندگی اقتصاد شدن. چرا یه هندی متقلب باید بازار کار امریکا رو بگیره و یه هموطن من بیکار بمونه؟

زینب پنج‌شنبه 8 خرداد 1399 ساعت 15:01

نکته مهمی که من تو ارشد و خصوصا زمان تز بهش رسیدم و شما اینجا نوشتین اینه که هیچوقت منتظر کسی نباش، موازی کاری هم زیرمجموعه اینه. من به خودم گفتم در هر زمینه ای، هر کاری که به نظرت میرسه تو رو به هدفت میرسونه انجام بده، به این فکر نکن که بذار جواب اون یکی بیاد بعد ... چون نمیاد، اگه میخاست چیزی بشه تا حالا شده بود.
من نزدیک 4 ماه تو یه شرکتی کار میکردم که خودشون تکلیفشونو نمیدونستن و من اول فکر میکردم شاید من هنوز اشنا نیستم با روندشون ولی وقتی تو 4 ماه اوضاع تغییری نکرد با خودم گفتم بعدا هم همینه با اینکه دلم برای بچه های شرکت تنگ میشه ولی اومدم بیرون. چون انگار داشت ازم سواستفاده میشد، حقوقمم خیلی کم بود.
بالاخره میرسین به چیزی که میخواین، امیدوارم زودتر برسین

درسته

مریم چهارشنبه 7 خرداد 1399 ساعت 18:54

سلام وودی
این نوع تحلیل کردن خودش خیلی کمک میکنه ادم تصمیم بهتری بگیره. با نوشتنش انگار تو سرت بهش سامان میدی و راه برات روشنتر میشه. یه سوال برام پیش اومده و اونم اینه که هیچوقت به اپلای برای گوگل یا فیس بوک فکر کردی؟ همسر من گوگل اپلای کرد مصاحبه اول تلفنی بود و کد نویسی تو گوگل داک (بعد از هر چندماهی که تو بخوای ازشون وقت بگیری که کی مصاحبه رو بزارن و یه سری کتابم بت میگن میتونی بخونی که احتمالا سوالا از همون بیاد). پارت دوم مصاحبه این بود که دعوتش کردن به سایت و گوگلو نشونش دادن و کنفرانس گذاشتن و به ادمها معرفیش کردن. قسمت سوم مصاحبه دعوت به سایت و مصاحبه انفرادی با ۵ نفر بود که هرکدومشون یه چیزی ازش میخاستن و کد نویسی و این صحبتا. بعد هرکدوم بش یه نمره میدادن و در نهایت اعلام میکردن بعد دوهفته که میخانش یا نمرش چقدر شده و کی دوباره میتونه مصاحبه بگیره. کل پروسه طولانی بود ولی برای کسی که برنامه نویسی قوی داره به نظرم حتی فان بود و اونطوری که ازش غول ساختن به هیچوجه نیس. من حتی شنیدم که فیس بوک مصاحبش اسونترم هس. آمازونو پیشنهاد نمیکنم چون فشار کاریش خیلی زیاده با اینکه حقوق خوبیم میدن. گوگل بهت تایم میده روی پروژه ای که خودت دوست داری کار کنی در کنار کاری که برای گوگل میخای بکنی. و ازادی عمل خیلی زیاده و محیط کارم که عالیه. همسرم گوگل نیویورک هس. بوستون هم گوگل کوچیکتره اما به همون نسبت مزایا داره . کالیفرنیا اما خیلی گرونه و نزدیک سانفرانسیسکو اگه رفته باشی واااااقعا محیط جالب نیس. من که به شخصه هیچوقت از سانفرانسیسکو خوشم نیومد.
درنهایت اینکه این پروسه گرین گرفتن الان خیلی طولانی تر شده و فقط میتونم بگم صبر داشته باش این نیز بگذرد...

سلام
بله آمادگیش رو ندارم. باید چند ماه بخونم. فیس بوک همین هفته پیش برام کتاب هاش فرستاده اما نمیدونم برسم آماده کنم یا نه.

AMP چهارشنبه 7 خرداد 1399 ساعت 01:03

دکتر وودی عزیز
سلام
فقط خواستم بگم مطمئن باشید خدا زحمت هیچ آدمی رو بی اجر نمیزاره در رابطه با پول و ضرر های مالی هم نگران نباش چون ب گفته خودتون تاپ۱ هستید و قطعا ب ارز آوری میرسید والبته وارون بافت هم ک الان ۸۰ بیلیون دلار دارایی خالصشه تو ۲۶ سالگی ۱۷۴ هزار دلار پول داشته
موفق باشید

سلام. ممنون. ببینیم خدا چی میخواد

ملودی سه‌شنبه 6 خرداد 1399 ساعت 16:40

عاقا شرمنده من هی نظرم میاد؛ من باب نظر قبلی من حقوق استارتاپه رو در نظر نگرفته بودم. بگذریم.
برای کسی که در مقطع لیسانس در امریکا تحصیل میکنه بنظرت کئوم رشته بهتره؟ اقتصاد یا فایننس؟ از نظر فرصت شغلی و درآمد و ...

ببخشید نمیدونم.

ملودی سه‌شنبه 6 خرداد 1399 ساعت 16:31

ولی از نظر منطقی کالیفرنیا بری و این استارتاپه هم شکست بخوره سال بعد؛ با این سابقه کارت و مهارتت و جاب مارکت کالیفرنیا بازم میتونی یه کار خوب پیدا کنی.

همین فکر رو دارم میکنم.

ملودی سه‌شنبه 6 خرداد 1399 ساعت 16:29

نظر من اینه که شمایی که به ماه رمضون اعتقاد داری یه استخاره بگیر سر این قضیه. قرآن باز میکنی هر صفحه ای اومد میری تو گوگل میزنی صفحات استخاره و سایت شهید آوینی رو باز میکنی و صفحه رو میزنی ببینی معنیش چیه. البته این یه پیشنهاده. بنظرم به خدا اگر کسی اعتقاد داره تو نیتش از خدا بخواد که استخاره حتی اگر واقعیت نداره ولی از این طریق راهنماییش کنه باید نتیجه بده. کی فکرش رو میکرد من انقدر دوگانگی مذهبی داشته باشم

به استخاره اعتقادی ندارم. نوشته بودم. به نظرم خرافاته

صبا سه‌شنبه 6 خرداد 1399 ساعت 11:03

این وسط یه سوال پیش میاد و اونم این هست که چرا شما که جزو ۱٪ تاپ هستید تا حالا برای شرکت های بزرگی مثل گوگل و آمازون و ...(یا هر شرکتی که مرتبط با تخصص تون هست) اپلای نکردید که خودشون هم مشکل گرین کارت رو واستون حل کنند و دردسرهای این شرکت های کوچیک وکیل هاشون رو نداشته باشید؟

فکر کنم جواب شما رو توی پست جدیدم دادم.

.... سه‌شنبه 6 خرداد 1399 ساعت 08:37

بنظرم هر چه زودتر تصمیمتون بگیرین ، واقعیت اینه همه ما میدونیم چی به صلاحمونه اما همیشه دنبال بهانه برای دلداری و طفره و تاخیر انداختن تو تصمیممون هستیم ( البته اینم یه نوع تصمیممه) ...ثانیا شما بنظرم هیچ اشتباهی نکردین اینم یه مسیر بود که شما انتخاب کردین و الان اینجا هستین گاهی شرایط طوری میشه که آدم از سر ناچاری تصمیم به ظاهر اشتباه میگیره اما در نهایت برآیند همه تمیم ها آدمو سوق میده به سمت یه هدف ...ثالثا در مورد خودم که اینطوریه و خیلی وقته متوجه شدم که چون کمال گرا هستم بیشتر سعی میکنم محیط اطرافمو آنالیز کنم و این باعث میشه بیشتر وقتمو سر این شاخه و اون شاخه پریدن بذارم اما وقتی به آدمهای اطرافم که به هدفهاشون میرسن نگاه میکنم میبینم اونا سعی نمیکنن بیشتر بفهمن با همون قدر دانش فقط حرکت میکنن، نمیدونم منظورمو متوجه میشین یا نه انگار موضوع رو واسه خودم پیچیده میکنم بنظرم میاد شمام همینطور شدین ، گاهی بهتر فقط خودتونو بزنین به ندونستن و فقط اقدام کنید عین کسی که فقط میخواد زنده بمونه اونم به هر طریقی ( فهمیدن زیاد گاهی باعث دردسر )...در هر صورت منتظر رسیدن روزهای طلایی شما هستم :)
پ.ن: خدایی فکرشو نمکردمو دوتا پست پشت سر هم بذارین

ممنونم. کارم رو عوض کنم بیشتر هم پست میذارم! همش به خاطر وقته ولی نوشتن رو اتلاف وقت نمیدونم وقتی که باعث میشه که بهتر فکر کنم و تصمیمات درست تری بگیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد