زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

بازم خواب ایران

دیشب باز خواب میدیدم که آمدم ایران. اول رفته بودم تهران که مدارک سفارتم رو جور کنم و بعد هم شیراز بودم توی یه خونه کوچیک که شاید خونه خاله ام بود. دیدم جا برای مهمون ها نیست گفتم برم مدارکم رو مرتب کنم وقت سفارت بگیرم. بعد فکر کردم که حالا چطوری آفیسر رو راضی کنم که باید برگردم دفاع کنم. اگر گفت خب آنلاین دفاع کن چی؟ بعد به ذهنم آمد که ای دل غافل من که اصلا دفاع کردم رفته. روی OPT ام. چطوری بهش بگم که قبول کنه برای کار برم؟ اصلا چرا توی این اوضاع برگشتم ایران؟ فکر کنم دیگه ویزا نگیرم. یه حالت نگرانی و  ناراحتی بهم دست داد. همینطوری که داشتم فکر میکردم روی تختم بیدار شدم. اول فکر کردم که توی خونه ام توی تهرانم پنج شش ثانیه بعد از پنجره بیرون رو دیدم و گفتم اینجا که شبیه منظره خونه تهرانمون نیست. اینجا خونه ام توی امریکاست. بعد به خودم آمدم که توی امریکام. یعنی اینقدر ذهنم درگیر بود که تا چند ثانیه بعد از بیدار شدن هم هنوز فکر میکردم که ایرانم. این خوابی هست که بیشتر بچه های اینجا می بینن. شاید یکی دو سالی بود که ندیده بودم اما توی اتفاقات اخیر واقعا دلم ایران بود و لحظه به لحظه همه اخبار رو دنبال میکردم. دوست داشتم میتونستم بیام و خانواده امو ببینم. همیشه فکر میکردم که این نسل های بعد از ما (هفتادی ها و هشتادی ها) جزء بی خاصیت ترین نسل های تربیت شده هستند اما حالا فقط احساسم رو با یه کلمه میتونم بگم "احترام". شک ندارم که کاری که این نسل ها میکنن توی تاریخ برای همیشه ماندگار خواهد بود. دست مریضاد. فکر کنم که نسل ما هم  بعد از مشتعل شدن همه یه گوشه دنیا پرت شدن.

نظرات 13 + ارسال نظر
ادیب دوشنبه 14 اسفند 1396 ساعت 08:13

سلام و درود
از به اشتراک گذاری این مطالب تشکر میکنم.
واقعا نیاز داشتم که بفهمم در چه مسیری قدم میزارم و احساس سایر کسایی که مهاجرت کردن چه طوریه.
تحصیل انگیزه خوبیه برای مهاجرت اما در این دنیای فانی حقیقتا روابط ما با سایر آدم هاست که به نظرم در انتها مهمه و اثری که به جا میزاریم. بقیه چیز های مادی فانی هستند.
پس لطفا در مورد غم دوری از وطن و خانواده برامون بنویس. چه طوری با این مسئله کنار اومدی و به آرامش نسبی رسیدی؟
چون آدم تو کشور خودش حتی یه شهر دورم باشه امید به دیدن عزیزانش داره اما اگه بره یه جای دور با محدودیت هایی که هست خیلی سخت سالی یک بارم بشه این کار رو انجام داد.
فکر نکنم گفتگوی ویدیویی هم خیلی جای بودن در کنار اون ها رو پر کنه.
البته که بوده مدت طولانی دور از خانواده زندگی کنم. ولی الان یکم در مورد این قضیه که کلا برم از ایران و نتونم مدت طولانی ببینمشون یکم نگران شدم.

ممنون میشم اگه راهنمایی کنید.

سلام
خواهش. فقط سال اول سخته و وقتی آدم پدر و مادرش رو میبینه بقیه اش مثل روال عادی زندگی هست که شما هم توی ایران دارین. شاید بهتر چون دوستان بهتری آدم داره. بعد هم میتونین جای خالی رو با عبادت خدا پر کنین (اگر اعتقاد دارین) که البته خیلی خوبه.
موفق باشین

سنگ و رود جمعه 6 بهمن 1396 ساعت 23:56

سلام بر آقای وودی عزیز.

ممنون که وقت گذاشتید و پاسخ سوالم رو در مورد برگشت به خونه ویران ایران دادید. کماکان مقصود از ادامه سوال حقیقت هست و مقصود دیگه ای مثل پیروزی تو بحث ... ندارم و سعی میکنم که گوش رو باز نگه دارم و حرفاتون رو درک کنم.

با درصدی از حرفهای شما موافق هستم در مورد وجود دزدان و اختلاص کنندگان، هر چند کلیت دادن واژه همکار شدن با دزدان (وقتی تو ایران بخواهی کار کنی) رو موافق نیستم، هستند انسانهای شریفی که همکار شدن با اونها برای من لااقل یه سعادته.

وودی جان هر چیزی قیمتی داره، قیمت رفتن به ایران هم تحمل درد و رنجش هست برای ساختنش. اگه کسی مثل من بچه های دهه هفتاد و هشتاد رو تحسین میکنه، کسانی که در زندان اوین دارن برای این خونه رنج میکشن رو تحسین میکنه (ولی شاید کسی مثل من جرات رفتن و تحمل زندان اوین رو نداره) امیدوارم که پذیرش درد و رنج تحمل شرایط ایران رو داشته باشه. هستند استاتید محترم و همکاران دوست داشتنی که همین مسیر رو طی کردند و از خیلی از خوشیهای زندگی در خارج از ایران گذشتند تا امروز ما از وجود استاتید دانشمند و همکاران دلسوز و نه دزد بی بهره نمونیم.

کسی که در امریکا از یه دانشگاه خوب فارغ التحصیل شده و شرایط استاد شدن رو در امریکا داره مطمننا میتونه در ایران کماکان جایگاه استاد شدن رو داشته باشه و معلم عملی نسلی از عزیزانی باشه که مخالف دزدی و اختلاص هستند. وودی عزیز هر چند میدونم که رسیدن به موقعیت استادی یا پژوهشگری در ایران ممکن ولی خالی از رنج و تحمل سختی نیست.

باز هم ممنون از وقتی که میذارید.

سلام
برای من زندگی فیزیکی در جایی به میزان مفید بودنم بستگی داره. در حال حاضر بودنم توی امریکا رو مفیدتر از ایران میدونم. اگر یه روزی شرایط عوض بشه و بدونم که توی ایران فرد مفیدتری هستم برمیگردم ایران.
استادی دانشگاه که میگین هم همچین آسون نیست. از استاد دوست من که از سن دیگو برگشته بود توی یه شهرستان کوچیک شروع کرده بود درس دادن که شاید بعد از سه چهار سال بتونه به یه شهر بزرگ منتقل بشه. دانشگاه های تاپی هم مثل دانشگاه تهران و شریف و ... هم که هیچ وقت به ما استادی نمیدن. بعد هم استاد دانشگاهی هیچوقت چیزی نبوده که منو خوشحال کنه. من همیشه میخواستم یه شرکت برای خودم داشته باشم و کارهای بزرگ کنم توش. هر روزی هم که میگذره توی امریکا به این هدفم نزدیکتر میشم. توی ایران اما روز به روز دورتر میشدم. دوست من ایران با 14 سال سابقه کار و چند سال شرکت داری ول کرده آمده امریکا چون به گفته خودش پروژه گرفتن و کار کردن توی ایران بدون پارتی و رشوه غیرممکن شده بود. خدا همکاران شریف شما رو حفظ کنه اما نمیدونم کجای ایران هستی که فکر میکنی دزدا و اختلاس کننده ها یه جای دوری هستند یا فقط توی اخبار خبرشون میاد. یعنی کار شما تا حالا به هیچ سازمانی نیفتاده که فساد از بالا تا پایین اش رو درک نکرده باشین؟ اساتیدی هم که میفرمایین از جوونشون مایه گذاشتند یعنی فداکاری کردند. کار ارزشمندیه اما ارزشمندتر اینه که انسان اول به خودش برسه که بتونه به افراد بیشتری کمک کنه. بذارین مثال بزنم. من از روزی که آمدم امریکا نه تنها اجاره سقف بالا سر خودم رو میدم و خونه بابام نیستم که خرج پنج تا بچه دیگه هم رو دارم ماهانه میدم. ایران اگر بودم یا هنوز خونه بابام بودم یا یه خونه اجاره ای یه جا داشتم که خرج زندگیم اگر سر به سر میشد باید روزی هزار بار خدا رو شکر میکردم چه برسه بخوام دست کس دیگه ای رو بگیرم. یه نگاهی بندازین به اینایی که شرکت های چند میلیارد دلاری دارن ببینین چقدر به نفع بشیریت کار کردن. هم خودشون از لحظه لحظه زندگیشون لذت بردن و هم عده زیادی رو بهره مند کردند چه با محصولات و خدماتشون و چه با کمک های خیرخواهانه اشون.
هر چیزی البته قیمتی داره اما بعضی چیزا ارزشش رو داره. فرضا شما حاضر نیستی در ازای یک ساعت جارو کردن زمین یه شمش طلا بگیری؟ یا یه دونده برای برنده شدن توی مسابقه دو کلی تمرین میکنه و کلی عرق میریزه اما آیا تحمل درد و رنجش ارزش برنده شدنش رو نداره؟

سینا چهارشنبه 4 بهمن 1396 ساعت 11:48

منم چند باریه شاید سه بار شده خواب میبینم رفتم ایران ولی از پرواز برگشت به کانادا جا موندم. نمیدونم چه حکمتی توشه...

شبیه همینه!

Arash دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت 00:33

سلام بر وودی عزیز
وودی جان کجا بیای؟؟
ایران هییییییچ خبری نیست هیچ تغییر مثبتی هم نکرده.
الان از تازه ترین خبرها اینه که دلار مرز 4500 تومان هم رد کرد!!
یادم میاد اون زمان هایی که میخواستی از ایران بری و وبلاگتو دنبال میکردم دلار بود حدود 1000 تومن که بازم شاکی بودی از اون وضع گرونی
حالا فکر ما چجوری باید اپلای کنیم تو این شرایط

سلام
نه تا گرین کارت نگیرم و اوضاع اقامت اینجام درست نشه که نمیام ایران ولی خب دلم برای خانواده ام تنگ میشه. متاسفانه حرفی که در مورد دلار میزنین درسته. من خودم اکثر دلارهامو 1900 تا 2400 اینا خریدم یادمه. توی چند سال دو برابر شده و افسار گسیخته بالا میره تا دولت بتونه جبران دزدی ها و اختلاس ها و خرج های ناحق در کشورهای دیگه رو با فروش دلار گرونتر جبران کنه.

سجاد شنبه 30 دی 1396 ساعت 18:33

شما دقیقا ً مثل نسل سوخته دهه ی شصت هستی .... که با هیچی به همه چی رسیدن .....
با هفتادیا چیکار داری؟

سجاد جان ما هم هنوز به همه چی نرسیدیم فقط خودمونو نجات دادیم.

سنگ و رود شنبه 30 دی 1396 ساعت 01:56

سلام.
دوست عزیز، یه سوالی دارم که صرفا دنبال جوابش هستم و نه هیچ
بنظر شما، این خونه ویرونه ایران نیاز بیشتری به شما نداره و بهتر نیست که به خونه برگردید و و حتی با یه دست کوچیک، کمکی به بهتر شدن اون بکنید؟

ممنون از وقتی که میذارید.

سلام
فکر کنم قبلا جواب این سئوال رو داده بودم. آدم باید اول زندگی خودشو بسازه و بعد کشورش. بازگشت من به ایران نه تنها کمکی نمیکنه که زندگی خودمو هم نابود میکنه. برادر من برگشته ایران. فوق لیسانس و دو سال هم رفته سربازی و توی سربازی اینقدر اذیتش کردن و پاس نگه داشتن که مریض شدید شد و دو ماه این بیمارستان اون بیمارستان بود تا گفتن دیگه نیا. الان هم بیکاره. داره میزنه دوباره بره و برنگرده. منم برگردم همینه. وقتی نتونم یه زندگی آروم برای خودم داشته باشم چطوری میتونم یه ویرانه دیگه رو درست کنم؟ شما مثل اینکه در جریان اخبار نیستین. چطوری هر چند وقت یکبار خبر یه اختلاس چندین هزار میلیاردی در میاد و متهمین گریزپا به کانادا و کشورهای دیگه میرن؟ واقعا فکر میکنین این سطح فساد اداری که میبینین قابل زندگی کردن هست؟ ببخشید من فقط یکبار توی این دنیا قراره زندگی کنم و نمیخوام عمرم رو پشت اینترنت لاکپشتی دنبال فیلترشکن گشتن تلف کنم. والا خیلی از اونایی که موندن هم ها چاره ای نداشتن وگرنه رفته بودند. یه نگاهی به آمار کسانی که با لیسانس از کشور خارج شدن توی چند سال اخیر بندازین ببینین و حق بدین که کسی نخواد بیاد برگرده با دزدها و جانی ها همکار بشه.

gsa جمعه 29 دی 1396 ساعت 15:36

ماها هم خواب می بینیم که اونجاییم پا میشیم غصه میخوریم

ی جا خوندم نوشته بود:
جوانی که به آینده ش در ایران امید داره ، قطعا زیر ۱۸ ساله و هنوز عمق فاجعه رو درک نکرده!!!

راستی منم دهه هفتادیم خدایی بی خاصیت نیستیم
ولی ممنون که درکمون میکنید


دکتر وودی جان عزیز خیلی خیلی ممنونم که وقت میزاریو جواب نظراتی که برات میزاریمو میدی
خوشحالم که قراره استاد بشی و خوشحالم که قراره کانال بزنی

جالبه. خدایی ستمی که به جوانای توی ایران میشه قابل تصور نیست. یک هزارم مشکلاتی که ما داشتیم رو هم امریکایی ها تا آخر عمرشون درک نمیکنن.

محمد جواد جمعه 29 دی 1396 ساعت 12:11

ای بابا
چی بگم

مهدی جمعه 29 دی 1396 ساعت 00:34

وودی...
سیاسی شدی
یه سوال داشتم ببخشین
درامد median حدود 55 هزار دلار توی سال ینی خوب یا ینی بد؟
حقیقتش من رشتم رو عاشقشم توشم واقعا حرفه ای هستم ینی همین الان که هنوز ترمای اول کارشناسی هستم کتاب در حال ترجمه دارم و قصدمم قطعا اپلای هستش ولی درامد خیلی نگرانم میکنه...خیلی پایین نیست؟میشه مثلا نسبت به رشته های دیگه ی امریکا بگین...ممنون میشم

درآمد median کلی گفتن سخته. مثلا توی یه شهر کوچیک خوبه و توی نیویورک بسیار کم. با رشته های دیگه مقایسه کن.

نیما پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 21:03

سلام وودی
وقت هایی بوده که اصلا ندونی باید چیکار کنی ؟ اصلا نتونی ذهنت رو مرتب کنی تا درست تصمیم بگیری و شبیه یه خلصه طولانی و عمیق باشه ؟
چیکار میکردی ؟

سلام
هاها خیلی وقتا بوده. من نوشتن رو شروع کردم. کلا از بچگی خاطرات مینوشتم و هنوزم بعضی وقتا مینویسم. هیچ چیزی مثل نوشتن نمیتونه ذهن منو مرتب کنه. وقتی در مورد یه غم بزرگ مینویسی میفهمی که اونقدر ها هم بزرگ نبوده. وقتی در مورد یه تصمیم بزرگ مینویسی میبینی اونقدرها هم دست نیافتنی نیست.

مهشید پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 19:13

وودی عزیز

مدتهاست که دارم وبلاگ شما رو میخونم ولی نشده بود پیام بدم. امروز که در مورد خواب نوشتی، خیلی یاد خودم افتادم. من 9 ماه آمریکا بودم و الان ایران هستم.خیلی وقتها خواب میبینم که آمریکا هستم و چقدر خوشحالم.. مدتهاست بر سر دوراهی دوباره اومدن و موندن در ایران هستم. واقعا نه زندگی در اینجا راضی کنندست و نه زندگی در آمریکا خیلی راحت هست. امیدوارم زندگی در آمریکا برای شما عالی باشه.

زندگی اینجا خدا رو شکر برای من خیلی خوبه. این یکسالی که گذشت هیچ استراحتی نبوده اما در کل راضی ام.

ریحانه پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 11:32

فکر کنم ماها که هدف اپلای داریم برعکس باشیم ، به شخصه خواب میبینم آمریکام پا میشم میبینم هنوز ایرانم حالم گرفته میشه

اینجوریشو نشنیده بودم.

ملودی پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 07:52

آقاااا اولا که مرسی مارو بی خاصیت فرض کردی قربانت دومیش رو هم خصوصی میگم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد