زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

Schlotzky's

این روزا زندگی خیلی رویایی شده. هر روز بعد از کارم میرم یه جای جدید میشینم و روی پروژه خودم کار میکنم. وقتی روی پروژه خودم کار میکنم کلی بهم انرژی میده. کلا انگار دارم روی ابرا زندگی میکنم. همون زندگی ای که دوست دارم. اگر بتونم این پروژه رو هم به یه جایی برسونم و سال دیگه گرین کارت هم بگیرم اوضاع شرکت خودم هم ردیف میشه و میتونم از کارم استعفا بدم و دیگه برای خودم کار کنم. بعد میشه همون زندگی ای که میخوام یعنی مدام توی مسافرت باشم و کارهای بزرگ انجام بدم.



چون خیلی گشنه بودم پیتزا گرفتم و انصافا داغ و خوشمزه بود. نصفش رو امروز خوردم و نصفش رو هم گذاشتم برای فردام. معمولا غذاهای رستوران زیاده و من نصفش رو بیشتر نمیتونم بخورم.


سفر به آتلانتا قسمت پنجم

بعد رفتیم داخل دانشگاه رو هم ببینیم. من دانشگاه خودمون رو بیشتر دوست داشتم اما اونجا هم قشنگ بود.



یه کم بستنی اضافه آمده بود از قبل که از یخچال برداشتیم و با چند تا از بچه های جورجیا تک نشستیم و خوردیم. بچه ها هم یه کم از تجربیاتشون از زندگی توی آتلانتا و جورجیا تک تعریف کردند.



امروز آسمون هم فوق العاده زیبا بود.




یه سری هم به فروشگاه دانشگاه زدیم. طبق انتظار قیمت ها خیلی بالا بود. دوستم یه لیوان داشت که آرم جورجیا تک روش بود اونو به عنوان یادگاری بهم داد.






ناهار هم رستوران های اطراف دانشگاه یه غذای یونانی خوردیم و به سمت فرودگاه راه افتادیم.



برای پرواز خیلی شانس آوردم نزدیک بود که پروازم رو دوباره از دست بدم. بازم سکیوریتی کیفم رو زد کنار که چک کنه اما خدا رو شکر اینبار ده دقیقه بیشتر طول نکشید اما برای رسیدن به هواپیما باید سوار ترن میشدم که تا من رسیدم ترن هم رسید وگرنه اگر قرار بود ده دقیقه هم طول بکشه به ترن برسم شاید پروازم رو از دست میدادم.



 

بالاخره هواپیما به آسمون دالاس رسیدم. منم فکر میکردم بالاخره Home Sweet Home.


سفر آتلانتا قسمت چهارم

روز آخر تصمیم گرفتیم که بریم  دانشگاه جورجیا تک رو هم یه سری بزنیم. من معمولا هر شهری رفتم دانشگاه های اصلی اون شهر رو هم رفتم دیدم. جورجیا تک خیلی بزرگ بود و میتونم بگم که شبیه دانشگاه آستین که کمپس وسط شهر پراکنده شده بود. کلا به نظر من آتلانتا خیلی شبیه آستین بود. دوستم میگفت که اکثر کسانی که دیده آمدن جورجیا تک سن بالایی داشتند و رزومه خوبی جمع کردند وگرنه از نظر هوش و استعداد و یا حتی سطح سواد تفاوت چندانی با ما ندارند. برای من خیلی جالب بود چون همیشه فکر میکردم کیا میرن این دانشگاه ها. البته بچه های هم سن و سال ما هم بودند که توی جورجیا تک درس میخوندن و از نزدیک با چند تاشون هم آشنا شدم. 




عین دانشگاه ما بچه های اونجا هم مشکل استاد داشتند. یعنی اساتیدی که از نظر مهارت های اجتماعی بسیار ضعیف عمل میکنند. من کمتر استادی رو دیدم که مهارت های اجتماعی مناسبی داشته باشه. تجربه من از اساتید ایرانی دانشگاه های ایران تجربه مثبت تری بود. تقریبا همه بچه هایی که من باهاشون صحبت کردم میخواستن استادشون یا دانشگاهشون رو عوض کنن به خاطر اینکه استادشون برخورد درستی باهاشون نداشت. تا قبل از این فکر میکردم که این مشکل توی دانشگاه ما هست ولی حالا فهمیدم که حتی بعضی اساتید جورجیا تک هم همچین مشکلی رو دارند. کاملا هم منطقی به نظر میرسه. اکثر اساتید دانشگاه ها وقت زیادی رو صرف تحصیل زمینه ای خاص کردند و کمتر به مهارت های اجتماعی پرداختند اینه که اصلا نمیدونن چطوری باید با دانشجوی خودشون برخورد کنن.


یکی از موارد دیگه ای که دوستم میگفت خیلی توی جورجیا تک پر رنگ هست Greek life یا زندگی دورهمی دانشجویی هست. میتونم بگم دانشگاه دالاس اصلا همچین چیزی نداشت. در واقع دانشگاه هایی مثل جورجیا تک (و همینطور آستین و بیشتر دانشگاه های بزرگ دیگه) دانشجوهای زیادی رو از سراسر کشور میگیره و این دانشجوها معمولا توی خوابگاه ها جا میگیرند و چند سال تحصیلشونو با هم زندگی میکنند اینه که از نظر دوستی خیلی به هم نزدیک میشن. بعضی گروه ها فقط دخترونه و بعضی ها فقط پسرونه و بعضی ها هم مختلط هستند. این دانشجوها همینطور با فارغ التحصیلانی که توی همون خوابگاه ها بودند هم ارتباط پیدا میکنند و این ارتباطات رو تا بعد از فارغ التحصیل هم نگه میدارند.





یه نیم ساعتی توی کمپس چرخیدیم و چند جا هم پیاده شدیم و عکس گرفتیم.





دوستم گفت که پارکینگ دانشگاه خیلی گرونه و اکثر بچه ها دورتر پارک میکنن و با اتوبوس اینا میان اما خب چون یکشنبه بود و جای پارک نزدیک دانشگاه توی شهر گیر میامد ما با همون ماشین تا کنار دانشگاه رفتیم.




یه چیز دیگه ای که راجع به جورجیا تک جالب بود این بود که میگفت تا به یکی (دختری!) میگی جورجیا تک هست اولین چیزی که فکر میکنه اینه که نابغه ای. دیگه خیلی نیازی به اثبات چیزی نداری :)

اینبار دیگه صبرم رو شکوند

من خیلی آدم صبوری هستم. همیشه و در همه شرایط سعی میکنم مثبت فکر کنم و بر اساس همونم برنامه ریزی میکنم و میرم جلو اما همیشه شرایط اونطوری که آدم میخواد پیش نمیره. از انتخابات پارسال امریکا تا امروز حتی یکبار هم اجازه ندادم که شرایط و اخبار منفی باعث نگرانی ام بشه اما امشب که اخبار در مورد تصمیم مهاجرتی جدید رو خوندم احساس کردم که صبرم شکست. فرمان جدید نه تنها اجازه ورود ایرانی ها به امریکا رو نمیده بلکه اجازه صدور ویزاهای مهاجرتی رو هم نمیده و نه تنها افراد خارج از خاک امریکا رو شامل میشه, داخل امریکا رو هم شامل میشه. حالا واقعا خدا میدونه که چی میشه کاملا مشخصه که این فرمان برای فشار به دولت های اون کشورها صادر شده اما قربانی هاش آدمهای بیگناه هستن. اون از پارسال و فارغ التحصیلی و اوضاع گرفتن OPT. اینم از امسال و شرایط مهاجرتی. دارم فکر میکنم که یه روزی بچه های ما هیچوقت درک نخواهند کرد که توی چه شرایطی ما زندگی کردیم.


https://www.nytimes.com/2017/09/24/us/politics/new-order-bars-almost-all-travel-from-seven-countries.html

https://www.whitehouse.gov/the-press-office/2017/09/24/enhancing-vetting-capabilities-and-processes-detecting-attempted-entry