زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

شبی با گروه Kevin O'Leary

من هفته ها پیش برای یه جلسه با گروه Kevin O'Leary ثبت نام کرده بود که جلسه اش امشب بود. امیدوار بودم که توی این جلسه بتونم چهار نفر آدم رو ببینم که بتونن برای کارهای آینده ام سرمایه گذاری کنند. جلسه توی یه هتل نسبتا بزرگ بود.



ارائه در مورد سرمایه گذاری بود. یه برنامه (app) درست کرده بودند که میشد سهام شرکت ها رو خرید و فروش کرد. باید ماهانه یه پولی بهشون میدادی و یه پولی هم میدادی که یاد بگیری چطوری ازش استفاده کنی و از پول خودت سهام خرید و فروش میکردی. کسی که ارائه میداد همه مثال های بهترین حالت های ممکنی (کاملا اتفاقی) رو میگفت که چطوری مثلا روی سهام دیزنی یه بار 70 درصد سود کردند. 




برای من اما کاملا مشخص بود که این بازی ای نیست که هر کسی بخواد بره توش. ریسک خرید و فروش سهام زیاد هست و اصل سرمایه هم ممکنه از بین بره. البته میگفت سهام هایی هستند که سود دو سه درصدی دارن و ریسک از دست رفتن سرمایه نزدیک به صفر هست و شرکت هایی مثل IBM هم Options مطمئن میدن با سودی نزدیک 9 درصد که نمیدونستم و جالب بود. میگفت که متوسط پس انداز ماهانه امریکایی ها منفی هست که البته با این همه ولخرجی ای که میکنن تعجبی نداره. برای بازنشستگی هم میگفت که میتونین خودتون برای خودتون صندوق بازنشستگی تعریف کنین و پول توش بذارین و مالیاتش رو هم ندین. یه مقداری هم در مورد بعضی مفاهیم finance صحبت کرد. اما بیشتر جلسه هم به معرفی اون برنامه اشون گذشت که اصلا ارزش نداشت.



جلسه به شدت ناامید کننده بود. انگار که هیچی برای من نداشت. من از مدتها پیش انتظار کشیده بودم که امشب یه شب فوق العاده باشه اما نبود. بعد از جلسه رفتم که با مسئولش صحبت کنم که بگم این چه وضعشه. بهش گفتم که اسم جلسه اتون secrets of becoming a millionaire بود ببخشید اما من دقیقا متوجه این اسراری که میگین نشدم. کجا ارائه اتون اسرار بود؟ 

گفت که اسرارش همین بود که از این برنامه استفاده کنین و میلیونر بشین. 

گفتم خب فرض من امروز بیام سرمایه گذاری کنم و چند درصد توی سال ممکنه سود کنم. 

گفت 70 درصد. گفتم 70 درصد که خیلی خوشبینانه است. متوسط کسانی که سود کرده اند چقدر بوده؟ 

گفت بین 13 تا 20 درصد. گفتم باشه 20 درصد. من 10 هزار دلار بذارم سال دیگه چقدر میشه؟ 12000؟  

گفت بله. 

گفتم بعد چند سال طول میکشه اینطوری میلیونر بشم؟

گفت خب باید پول بیشتری بذاری یه وقتی هم یه سود چند هزار دلاری میکنی. ریسک داره خب.

گفتم در هر صورت من اسراری نمیبینم.

از در مسخره کردن در آمد و گفت مثلا چطوری فکر میکردی؟ اینکه بی زحمت یه شبه میلیونر میشی؟

گفت نه. من دکترا دارم و الان یه شرکت هم ثبت کردم و ...

اینا رو که گفتم دیگه ساکت شد. گفت ما فقط میتونیم اینطوری کمک کنیم که 700 دلار بدی و برای این کورس ما ثبت نام کنی و از این اپ استفاده کنی و سرمایه گذاری کنی و یه درآمد کمی ماهانه داشته باشی تا زیاد بشه.

گفتم ممنون ولی این چیزی که در حال حاضر من دنبالش هستم و خداحافظی کردم.

بعد از جلسه اصلا حس خوبی نداشتم. نماینده Daymond John که پارسال آمده بود خیلی فوق العاده بود. اگر اون موقع پول داشتم و شرایطم بهتر بود حتما حاضر بودم که ثبت کنم کنم و ازشون یاد بگیرم. توی همون 2 ساعت هم کلی چیز جدید یاد گرفتم اما این دو ساعت انگار کامل از بین رفت. این Kevin O'Reilly واقعا ناامید کننده است.

یه روز غذای ژاپنی Ramen

امروز با یکی رفتم یه رستوران ژاپنی که یه غذای جدید رو امتحان کنم. اسم غذاش Ramen بود و از قرار معلوم جزو غذاهای معروف ژاپن هست. یه چیزی خوبی که در مورد امریکا هست اینه که از همه فرهنگ ها هستند و از اون بهتر اینکه همه نوع رستورانی و غذایی از همه دنیا گیر میاد. حساب کردم تا آخر عمرم هم هر روز بخوام برم یه رستوران جدید باز تموم نمیشه! 


یادم رفت از داخل رستوران عکس بگیرم اما این روی در ورودی از داخل بود. کلا فضا ژاپنی شده بود.


این دوست ما دیر آمد خلاصه یه نیم ساعتی علاف نشستم. برای اولین بار Ramen گرفتم که ببینم چطوریه. مزه سوپ خودمونو میداد. یه کم سویا و... هم زدم توش مزه اش عوض بشه و خلاصه یه ابداعاتی کردم. کلا دوست دارم با این چوب های ژاپنی غذا بخورم.


بعد از غذا بحث به دین و مذهب کشید. من دوست ندارم با کسی در این مورد بحث کنم. کلا سعی میکنم بحث های اینطوری رو بذارم کنار اما دیگه مجبور بودم. من نظراتم رو گفتم اما مثل اینکه درکش خیلی سخت بود. خلاصه بحث بالا گرفت.

-من سعی کردم که باهاش استدلال کنم شاید که حرف منو بفهمه. اول از این راه وارد شدم که بابا من که با مسیح مشکلی ندارم. خیلی هم خوبه. اتفاقا به نظر من هر کسی که واقعا اعتقاد داشته باشه و دنباله رو مسیح باشه سعادتمند هم میشه حالا چه مسیحی چه مسلمون چه هندی. 

-قبول نکرد گفت که نه چونکه مسیح توی بایبل گفته که تنها راه سعادت منم هیچ راه دیگه ای نیست. 

-بعد سعی کردم که منطقی بهش بگم که اعمال انسانهاست که باعث سعادت یا شقاوتشون میشه. کسانی که حق دیگران رو ضایع میکنن چه فرقی میکنه چه دینی دارند, سعادتمند نمیشن. 

-اما قبول نکرد. گفت نه اعمال به تنهایی کافی نیست. آدم باید به مسیح معتقد باشه. اگر کسی به مسیح معتقد باشه حتی اگر گناهکار هم باشه بخشیده میشه. 

-گفتم پس اینایی که آدم میکشن و یا جنگ های صلیبی و ... تکلیفش چی میشه؟ 

-گفت من با آدم کشی مخالفم و این کارا درست نیست. 

-گفتم خب پس تکلیف اینا چی میشه؟

-گفت تکلیفشون اینه که روز قیامت مسیح خودش در موردشون تصمیم میگیره. من نمیدونم.

-بعد سعی کردم که با منطق اینکه تفاسیر مختلفی از کتاب های مقدس وجود داره و خود این نشون میده که آدم نمیتونه خیلی راحت با خوندن یه قسمت بگه که منظور چی بوده. مثلا اینکه میگی مسیح خودش گفته من راه نجات هستم, من اینطوری برداشت میکنم که منظور تعلیمات مسیح بوده و نه خود شخص مسیحی. چه بسا کسی باشه که واقعا به تعلیمات مسیح عمل میکنه ولی اسمش مسیحی نباشه.

-گفت نه من کل بایبل رو خوندم. باید معنی تحت الفظی رو مد نظر قرار داد. میتونست بگه تنها راه سعادت "تعلیمات" من هست و نه بگه خود من. 

- گفتم خب زبان مبهم هست و حذف به قرینه زیاد پیش میاد. از کجا میدونی که اینجا حذف به قرینه نبوده؟

-گفت یعنی میگی کتاب خدا مبهمه؟ نه خیرم اتفاقا همه چیز خیلی هم واضح و روشن گفته شده.

-گفتم منظورم این نبود که کتاب خدا مبهمه منظورم این بود که زبان انسان مبهم هست و این کتاب به همین زبان نوشته شده.

-گفت زبان خدا که مبهم نیست. واضح گفته که تنها راه نجات منم. متاسفم داری سعی میکنی بگی راه های دیگه هم میتونن درست باشن ولی اینطوری نیست. مسیح خود خدا بوده و خودش هم گفته که تنها راه نجات خودشه. بنابراین راه دیگه ای نیست.

-گفتم تو از کجا میدونی که خودش گفته؟

-گفت توی کتاب نوشته. من هر چیزی که توی بایبل نوشته باشه رو قبول دارم.

-گفتم من نمیگم که توی کتاب ننوشته. من میگم که کتاب در قالب زبان نوشته شده. زبان انسان ذاتا ابهام داره. زبان انسان ذاتا در محدودیت زمان و مکان قرار داره. مثلا از کجا میدونی که منظور مسیح مردم همون قوم نبودند. 

-گفت نه. در مورد راه صحبت کرده و گفته که تنها راه همینه. نگفته تنها راه برای قوم من همینه. برای همه آدمها گفته.

-گفتم خب از کجا میدونی که منظورش همون زمان خودش نبوده. یعنی تا وقتی که زنده بوده مردم بهش مراجعه کنن؟

-گفت نه مسیح خود خدا بوده و حرفش از ازل تا ابد درسته. هر چیزی گفته هم برای همیشه اعتبار داره.

-گفتم خب این برداشت شماست. من برداشتم اینطوری نیست.

-گفت خب اگر تو هم بایبل رو مثل من از اول تا آخر میخوندی همین برداشت من رو داشتی.

- گفتم چند میلیاردی آدم دارن توی کره زمین زندگی میکنن. اتفاقا چند میلیاردی اصلا مسیحی نیستن. شاید اصلا اسم مسیح هم به گوششون نخورده باشه. اما یه عده ای هستند که واقعا انسان هستند. اعمالشون رو نگاه کنی میبینی که همه اش خوبه و اصلا مطابق هر چیزی هست که مسیح گفته. یعنی میگی همه اینا میرن جهنم و شما میری بهشت؟ 

-گفت متاسفانه همینطوره. کسی که اسم مسیح رو نشنیده مشکلی نیست, اونم خیلی باید کم باشه الان این همه رسانه هست مگه میشه کسی نشنیده باشه اما فرض که باشه...

گفتم این که نشد منطق. یعنی خدا چند میلیارد آدم رو میفرسته جهنم چون قبول نکردن که تنها راه نجات مسیح هست؟! مذهبیون مسلمون دقیقا همین حرفای شما رو میزنن اما در مورد دین خودشون. اونا هم به اسم دین آدم میکشن مثل بعضی مسیحی ها. حالا کدومتون درست میگین؟ 

- حرفمو قطع کرد و گفت میخوای قبول کن میخوای نکن اما ما درست میگیم.

- گفتم اتفاقا اونا هم اینجا بودند حرف منو قطع میکردن و عین جمله شما رو میگفتن. چه فرقی بین شماست؟ ببخشید من نمیتونم قبول کنم. نظر من اینه که کسی که مثل یه انسان زندگی کرده و به کسی ظلم نکرده و حق کسی رو پایمال نکرده هیچ دلیلی نداره که نره بهشت.

- گفت که ببخشید با این طرز تفکری که داری فکر نمیکنم بتونم دیگه باهات ملاقات کنم.

- گفتم من آدم cool ای هستم. من فکر نمیکنم که تو میری جهنم و من میرم بهشت اما فکر میکنم راهی که پیش گرفتی راه درستی نیست. امیدوارم یه روزی متوجه بشی که چقدر در اشتباه بودی.

- گفت میدونم که cool هستی. منم برات همین آرزو رو دارم! جیزز...

دیگه باهاش خداحافظی کردم و برگشتم خونه.


اینم از یه دختر مو بور چشم آبی مو فرفری ایتالیایی اسکاتلندی با خدا! لامصب نمیدونم هر جای دنیا میریم گیر این آدمای خر مذهب میفتیم. چطور میشه که یه نفر فکر میکنه همه میرن جهنم به جز خودش و همکیشان خودش؟ یعنی اگر یه کمی راجع به استدلال هایی که براش آوردم فکر میکرد میدید که حرف حساب جواب نداره. آخه چرا منطق رو تعطیل میکنن اینا؟

در جستجوی خانه - The village

(قرار بود هر هفته یکشنبه ها چند تا پست بذارم. این مدت نشده چون آداپتور لپ تاپم خراب شده و شارژ هم نداشتم. الان هم همینطوری سیمش رو وصل کردم که فعلا موقتی کار کنه. کار اینا هم زیاد پیش آمد. کلی ماجراها بوده که سعی میکنم تند تند بنویسم)


امروز در جستجوی خانه آمدم یه جایی که فوق العاده قشنگ بود. واقعا عین این بود که خونه ها توی یه پارک بزرگ هستند. همینطوری که داشتم توی محوطه اش میگشتم جیراج هم زنگ زد و راجع به کاراش صحبت کرد. 



محوطه اش یه مسیر راهپیمایی نسبتا طولانی داشت. توی مسیر یه دختر خیلی خوب هم بود که باهاش در مورد مجتمع صحبت کردم و میگفت خیلی راضی هست. مسیرش رو کامل رفتم تا 10 هزار قدم سهم روزانه امو هم کامل کنم.



توی محوطه چند تایی هم حیواناتی مثل مرغابی و غاز هم پیدا میشد.






چند تا زمین تنیس و یه زمین بیس بال و یه زمین گلف کوچیک و چند تا استخر و باشگاه و ... عین یه شهرک بود برای خودش. 


بعدا که خوندم دیدم اینجا  بزرگترین community دالاس هست و بیشتر از 7000 تا خانوار اینجا زندگی میکنن. واقعا بزرگ بود. اینم یه نوع زندگی هست که توی امریکا وجود داره و من مشابه اشو توی ایران ندیدم. مثل اینه که مثلا اینایی که توی یه مجتمع آپارتمانی هستند با هم تشکیل یه اجتماع کوچیک بدن و تفریح و زندگی و... اشون با هم باشه. 


قیمت ها هم به نسبت جایی که قرار گرفته و امکاناتی که داره به نظرم مناسب آمد. از اینجا خیلی خیلی خوشم آمد. با این حال اینجا 350 دلار ماهانه گرونتر از جایی هست که فعلا هستم. نمیدونم ارزش داره سالی 4000 دلار اضافه تر بدم که بیام اینجا زندگی کنم یا نه. باید بعدا در موردش تصمیم بگیرم.