زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

جشن فارغ التحصیلی در دانشگاه

امروز بعد از مدت ها رفتم دانشگاه چون جشن فارغ التحصیلی بعضی از بچه ها بود. بعد از مدت ها بچه ها رو دیدم و دیداری تازه شد. کلی از دوستام فارغ التحصیل شدن و هر کسی داره یه جایی میره.



در کل حس عجیبی بود که انگار دارم اینجا توی دالاس تنها میمونم اما خب دوستانی هستند که جدیدتر هم آمده باشند. امروز باز دانشگاه صحنه ابرهای عجیب غریب بود.



دوربینم هم که حسابی غبار گرفته.

رستوران Olive Garden

امروز رفتیم یه رستوران ایتالیایی به اسم Olive Garden. بچه های شرکت میخواستند در مورد اینکه چطوری با این مشتری برخورد کنند صحبت کنند. من تا حالا این رستوران رو نرفته بودم و غذاش برام جدید بود. حیف که عکس هایی که گرفتم خوب نشده.



در کل غذاش خوب بود اما پر روغن زیتون بود. چون چند نفری آمده بودیم هم هر چقدر میخواستیم سالاد میدادند و من تا تونستم سالاد خوردم اونقدر که نصف غذامو نتونستم بخورم و گذاشتم برای فردام.




در جستجوی خانه - West Village

توی اینترنت یه استارباکس دیگه پیدا کردم که امروز برم و اونجا بشینم کار کنم. توی نقشه که نگاه کردم فکر کردم که قبلا اینجا بودم اما بعدا که آمدم دیدم که بار اولی هست که آمدم اینجا. وقتی رسیدم گفتم وای خدای من اینجا هم دالاسه؟! چقدر با جایی که دانشگاه هست فرق میکنه. اینجا خیلی شبیه شهرهای بزرگ بود. کلی آدم بیرون نشسته بودند و داشتند غذا میخوردند. اینجا به نظرم بهترین جایی که بود که تا حالا آمده بودم.



استارباکس اش هم خیلی بزرگ و خوب بود و کلی جای نشستن و کار کردن با لپ تاپ داشت.



 داشتم فکر میکردم که خیلی اشتباهه که بخوام برم جای دیگه ای خونه بگیرم. اما بعدا که قیمت ها رو نگاه کردم دیدم که اینجاها واقعا گرونتر از اون بالاهاست. خونه ها هم اکثرا کوچیکتر و قدیمی تر هستند و جدیدا و بزرگتراش هم تقریبا 2 برابر اون قسمتی هست که من فعلا سکونت دارم!

تجربه تعویض شیشه ماشین

چند روز پیش یه تگرگ خیلی شدید آمد که زد و شیشه جلوی ماشینمو شکست. این یه هفته همینطوری با شیشه شکسته رانندگی کردم تا دیروز توی شرکت یه جایی رو پیدا کردم که خودشون میامدن و تعمیر میکردن. کارشون خیلی جالب بود. طرف با یه وانت که پشتش شیشه ها رو گذاشته بود آمد و در حالی که من سر کار بودم شیشه رو عوض کرد و رفت. یعنی من فقط چند دقیقه که بیام ببینمش و بعد هم چند دقیقه که پول رو بدم باهاش در تماس بودم و بقیه اش سر کارم بودم.



داشتم فکر میکردم که چقدر این میتونه طرح بزینسی خوبی برای خدمات مکانیکی و کلا ماشین حتی توی ایران هم باشه. مثلا مکانیک خودش بیاد محل کار فرد و ماشین رو تعمیر کنه و بره. حتی میتونه برای کسانی که مکانیک های خوبی هستند ولی هزینه داشتن مغازه رو ندارن خیلی طرح خوبی باشه. من مطمئنم که یه عده ای هستند که از این جور خدمات استقبال میکنن.

دوستام دارن میرن

 امروز یکی از دوستام دعوت کرده بود و پیتزای خونگی درست کرده بود که دور هم خوردیم. این روزا کمی غم انگیز شده چون اکثر دوستام جاهای مختلف کار گرفتن یا پست داک گرفتن و دارن میرن. تقریبا همه بچه هایی که با من آمده بودند فارغ التحصیل شدن و یا دارن میشن و از دالاس میرن.