زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

عینکم شکست

امروز بعد از سالهای عینکم شکست. یعنی همینطوری صبح که بیدار شدم بذارم روی چشمم دسته اش کنده شد. توی خونه چسب قطره ای داشتم و چسبوندمش اما دیگه مثل اولش نشد. تنظیمش به هم خورده و درست روی صورتم نمیمونه. برای همین این روزا سردرد میگیرم. امروز آمدم والمارت که ببینم یه عینک ارزون گیر میارم جایگزین کنم. گفت 50 دلار پول ویزیت دکتر هست و فریم هم هر چی انتخاب کنی (که تقریبا 100 دلار اینا بود) و شیشه اش هم بستگی به نمره ای که دکتر میده بین 110 تا 170 دلار میشه. هر چی گشتم که یه فریم پیدا کنم نشد. مسئول اونجا آدم خوبی بود و دسته عینکم رو مجانی عوض کرد و فعلا موقتی درست شد تا یه جایی پیدا کنم عینک بگیرم.

یه چند ساعتی آنلاین گشتم دیدم که فریم های عینک خوبی میشه با قیمت های ارزون گیر آورد اما هر کاری کردم دیدم که نمیتونم آنلاین عینک بگیرم. میترسم که بگیرم و روی صورتم خوب نیاسته و یا اینکه اصلا بهم نیاد. کلی هم در مورد اندازه ها و شماره ها و تنظیمات عینک ها خوندم اما آخرش تصمیم گرفتم که آنلاین نگیرم. در ضمن نیاز به نسخه پزشک دارن و از روی شماره عینک قبلی برام درست نمیکنن. این کسی که والمارت هم کار میکرد گفت که فریم اندازه فریم فعلیت گیر نمیاد و به نظر من برو یه جدید بگیر.


پریروزا که رفتم اجاره خونه امو بدم دیدم که دفتردار اونجا یه عینک جدید زده. بهش گفتم از کجا گرفتی و گفت از America's Best گرفتم. دو تا عینک میده 70 دلار. خودشون دکتر هم دارن و مجانی ویزیت میکنن. گفتم عجب امریکا جای عجیبیه. یعنی به هر کسی میگفتم میگفت باید 500 دلار برای عینک بدی. حالا اینجا دو تا عینک میده 70 دلار. میتونم یه عینک آفتابی هم بگیرم که ندارم. البته من نمیرم 70 دلاریشو بگیرم و احتمالا همون 300-400 دلار رو براش خرج میکنم که یه شیشه و فریم خوب بگیرم. فعلا که وقت ندارم  و باید سر فرصت با یه آدم خوش سلیقه برم که یه عینک خوب بخرم.

رستوران صحرا

امروز رئیسم دعوت کرد که ناهار بریم بیرون. گفت میخوام یه کم غذای ایرانی بخورم. پرسید تا حالا رستوران صحرا رفتم و منم گفتم نه. گفت پس بریم اونجا. رستوران های اینجا بعضی ها بافه (buffet) هستند. یعنی یه هزینه ثابت میدی و دیگه هر چی خواستی میخوری. منم خیلی وقت بود بافه نرفته بودم و خلاصه تا تونستم خوردم. من الان چهار سال و نیم هست و هنوز خیلی جاها نرفتم و غذا نخوردم.  



این رئیس ما هم مثل بیشتر هندی ها گیاهخوار هست و هیچ غذای به درد بخوری اینجا نبود که بنده خدا بخوره. بهش گفتم اینجا که هیچ غذای خوب گیاهی ای نداره. چرا گفتی بیاییم اینجا. گفت چون تو نرفته بودی خواستم بیاییم اینجا. البته همینم که دارم میخورم خیلی خوبه و چندین بار هم با دوستام اینجا آمده بودم. غذا رو هم خودش حساب کرد و هر چی گفتم حداقل هر کسی سهم خودشو بده قبول نکرد. 


یه چیزی که در مورد رستوران های اینجا دوست دارم اینه که هر کدومشون theme خودشونو دارن. کلا خیلی دوست دارم وقتی میبینم که در و دیوارشونو به سبک مخصوص خودشون درست کردند.


همونطوری  که شنیده بودم سرعت کار توی ایالات جنوبی خیلی پایینتر از جاهای دیگه است. حداقل این کاری که من دارم اینطوریه. یعنی من دو برابر این میتونم کار کنم. فکر کردم که این برای من خیلی بهتره چون میتونم روی ایده ها و پروژه های خودم زمان بیشتری بذارم.

مامان هم راهی کردم رفت

این دو هفته آخر خیلی سخت بود. باید سر کار میرفتم و از طرفی خرید های مامان رو هم میکردم. یعنی هر روز از سر کار میامدم و  میبردمش که خرید کنه. هر چی هم میگفتم بهش که آخه این همه چیز رو چطوری میخوای ببری به خرجش نمیرفت. خلاصه دیگه هر چی شد براش خریدیدم.



روز آخر خیلی سخت بود. مرخصی گرفتم که از صبح کمک مامانم کنم. هنوز چمدون هاشو نپیچیده بود. منم رفتم داروخانه یه مقداری قرص و داروهایی که لازم داشت رو گرفتم و برگشتم. دو تا چمدون بزرگ و یه کیف کولی بزرگ بارش بود. زود رسیدیم فرودگاه و هنوز مسئول های پروازش نیامده بودند. من گفتم که توی صف بایسته و کیف کولی که سنگینه پیش من باشه تا برای ماشین یه جایی پیدا کنم. یه نیم ساعت بعد زنگ زد که آمدند و 110 دلار جریمه داده برای اضافه بار. البته اینو میدونستیم. بعد کیف کولی اشو آمد برد. یه ربع بعد در حالی که مستاصل شده بود زنگ زد که گفتن بهت کارت پرواز نمیدیم چون اضافه بار داری. گفتم یعنی چی؟ مگه اضافه بار ندادیم؟ گفت نه میگه کیف کولی ات هم سنگینه. اجازه نمیدیم ببری داخل هواپیما. میگه 320 دلار دیگه جریمه بده. گفتم بابا 430 دلار یه سر بلیت هست خودش. بهش بگو پروازتو عوض کنه فردا برو یا هفته دیگه برو. چند دقیقه بعد دوباره زنگ زد که میگه برو از هر جا بلیت گرفتی درخواست تعویض بده. دیگه مامانم گریه افتاده بود. گفت دیگه به پرواز نمیرسم بارهامو هم فرستادن رفتن. نمیدونم چکار کنم. من بالاخره ماشین رو پارک کردم و به سرعت خودمو به اونجا رسوندم. من خودم رفتم با مسئولش صحبت کردم گفتم خب اون یکی چمدون که 110 دلار اضافه بار گرفتین که اونقدری پر نبود. میشد اضافه این کوله پشتی رو بذاریم توش که نخواهیم اضافه بار بدیم. گفت پس میگم چمدوناتونو برگردونن. یه بیست دقیقه ای طول کشید کاری نکردن. بعد زنگ زد گفت که دیگه ما چمدون ها رو فرستادیم توی بار نمیتونیم برگردونیم. مسئولش هم گفت اگر بخواهین چمدونتونو پس بگیرین دیگه به پرواز نمیرسین. اجازه هم نداد که با چند کیلو اضافه کوله پشتی رو ببریم توی هواپیما. متاسفانه محتوای کوله پشتی هم چیزای مهم بودن که نمیشد بذاره اینجا. دیگه  پرسون پرسون یه مغازه توی فرودگاه پیدا کردم که یه چمدون بخریم. 120 دلار پول یه چمدونی شد که کیفیتش هم خوب نبود. اون 320 دلار رو هم بابت چمدون اضافی گرفت و سر جمع 550 دلار خرج اضافه بار شد. حالا وسایل رو حساب میکردیم اصلا اینقدر نمیارزیدن :) ولی دیگه این همه مامانم زحمت کشیده بود خرید کرده بود برای این و اون نمیشد که نبره. توی صف موقع برگشتن مامانم یه کم گریه کرد. بهش گفتم برو سال دیگه باز میایی. رسیدم خونه حس کردم که خیلی دلم برای مامانم تنگ شده. توی پارکینگ توی ماشین یه کم گریه کردم ولی بعدش خودمو دلداری دادم که این بهای چیزایی هست که میخوای و باید پرداخت کنی. 

یه ساعت هوشمند گرفتم - Samsung gear s2 classic

روز دومی که سر کار بودم یه جلسه بود دیدم همه یه ساعتی دستشونه. منم تنها کسی این چند روز کلی گشتم دنبال یه ساعت خوب برای خودم بگیرم که با پدیده ساعت های هوشمند آشنا شدم. البته ملت همه میگفتن که این ساعت ها هنوز برای استفاده عموم مناسب نیست چون مرتب باید شارژ بشه و بیشتر طرفداراش کسانی هستند که خوره تکنولوژی هستند اما دوست داشتم که یکیشو داشته باشم. فکر میکنم که در آینده نزدیک دیگه کسی یادش نباشه که تلفن همراه چی هست. همه چیز تبدیل به تکنولوژی های پوشیدنی هوشمند میشه. مثل ساعت هوشمند یا عینک هوشمند و ...



الان که این پست رو مینویسم چند هفته ای از خرید این ساعت میگذره و باید بگم یکی از بهترین چیزایی بوده که توی زندگی برای خودم خریدم. خیلی فراتر از چیزی که میخواستم بود. یعنی من فقط یه ساعت میخواستم دستم باشه ولی  با این خیلی چیزای بیشتری به دست آوردم. بهترین چیزی که داره اینه که تعداد قدم ها رو هر روز میشماره. قبلا S health روی موبایلم بود اما کی حوصله داره که هی بره توی اون. به علاوه من بیشتر وقتا موبایلم رو از جیبم در میارم و از خودم دور نگه میدارم (شاید به خاطر اشعه و ...) اما این ساعت همیشه میتونه دستم باشه. بعد اینه که وقتی برای یه مدت طولانی میشینم بهم پیام میده بلند شم و راه برم و وقتی  این کارو میکنم تشویقم میکنه. از این بابت هم خیلی راضی هستم چون هیچ وقت با این نرم افزارهایی ویندوز نتونستم ارتباط برقرار کنم. آخه همیشه که آدم پشت کامپیوتر نیست. ولی با این هر جایی که برای مدت طولانی بشینم بهم پیام میده. از اون بهتر وقتی برای پیاده روی و ورزش میرم مرتب تشویق میکنه که keep on و منم هی ادامه میدم. دیگه هم اینکه پیام های موبایلم میاد روی صفحه ساعت و دیگه لازم نیست گوشیمو از جیبم در بیارم یا unlock کنم تا ببینم پیام هام چی بودند. خلاصه واقعا راضی هستم. تنها بدیش اینه که باید هر روز شارژش کرد و بنابراین شب ها قبل از خواب باید از دستم درش بیارم.

تجربه خنده دار توی پارکینگ

ساختمان کاری ما یه ساختمان بزرگ چند طبقه کنارش هست برای پارکینگ. امروز وقتی میخواستم پارک کنم توی پارکینگ متوجه شدم که ماشین هایی که میبینم هی تکراری میشوند. بعضی وقتا هم جدید میشدند. خلاصه کلی گیج شده بودم که چرا اینطوری میشه. بعد فهمیدم که از برای رفتن به طبقات بالا فقط یه مسیر اون وسط وجود داره و بقیه مسیر ها توی همون طبقه تکرار میشوند. یعنی داشتم هی دور خودم میچرخیدم! کلی به خودم خندیدم که چقدر گیجم! 



امروز همینطور کشف کردم که توی مجتمع یه جا یه آبفشان قشنگ هم هست. در کل خیلی خوبه.