زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

مالیات بر درآمد در امریکا

چون این سئوال خیلی هاست که مالیات توی ایران با امریکا چه فرقی داره گفتم یه کم در موردش بنویسم. اینجا یه مالیات بر درآمد هست که چند تا گزینه داره. هر چیزی هم که میخرین (به جز مواد غذایی خام و برخی مواد بهداشتی) مالیات بر خرید داره.

مثلا حقوق کسی که سالیانه 80 هزار دلار هست و توی کالیفرنیا زندگی میکنه میشه هر دو هفته ای حدودا 2000 دلار (ماهی 4000 تا). اینم محاسباتش


Net Pay


هر چیزی هم که میخواهین بخرین تقریبا 8.25% درصد مالیات داره. این مالیات از حقوقتون کم نمیشه اما موقع خرید باید بدین. مثلا یه دوربین میخواهین بخرین 100 دلار باید 108.25 بدین (یعنی 8 دلار بیشتر). یه جورایی مثل این هست که 10 درصد حقوق هم اینطوری میره. بعضی جاهای کالیفرنیا این تکس تا 9.75% هم میشه. اجاره خونه هم ماهی 1500-2000 تا همینطور به بالا هست.


برای کسی که تگزاس زندگی میکنه مالیات بر درآمد یه کم کمتره. محاسبات زیر بر اساس همون حقوق سالی 80000 تا و پرداخت دو هفته ای هست:


Net Pay


یعنی تقریبا ماهی 500 دلار بیشتر و اجاره خونه هم حدود 800-900 دلار هست. جاهای خیلی خوب دیگه 1200-1300 هست و البته خونه ها به نسبت کالیفرنیا بزرگتر هستند. قیمت خرید خونه هم یک سوم یا یک چهارم کالیفرنیا هست. برای همین میگن که کیفیت زندگی توی تگزاس به نسبت درآمد بالاتر هست.

مالیات ها رو از این سایت هم میتونین حساب کنین:

https://www.paycheckcity.com/calculator/salary/


البته مالیات ها پله ای هست و قشر کم درآمد کمتر میدن و قشر پر درآمد بیشتر. افراد مجرد بیشتر و متاهل کمتر و کلا به خیلی چیزا بستگی داره. برای اطلاعات بیشتر میتونین به ویکیپدیا هم یه سری بزنین:

https://en.wikipedia.org/wiki/Income_tax_in_the_United_States


چنگیز خان مغول یک قهرمان ملی

امروز یاد یه خاطره ای افتادم که نمیدونم در موردش نوشتم یا نه. چند سال پیش توی یکی از جلسات ToastMasters که میرفتم یه نفر اهل مغولستان آمد در مورد چنگیز خان مغول صحبت کرد. خلاصه ده دقیقه ای از محاسن چنگیز خان و فتوحات و افتخاراتش گفت. یه طوری حرف زد که گفتم نکنه اشتباه شنیدم که داره راجع به چنگیزخان صحبت میکنه. بعد از صحبتش پرسیدم که منظورت چنگیز خان بود که نصف دنیا رو گرفته بود؟ گفت آره! باید در موردش بخونی. He was a national hero! یه قهرمان ملی بود. یه آدم خیلی فوق العاده ای بوده. من واقعا افتخار میکنم که توی کشوری به دنیا آمدم که اون یه روزی رهبرش بوده. 


منو میگی کلا لال شدم. بعد نشستم فکر کردم که چقدر چیزایی که از بچگی به آدم یاد میدن توی افکار آدما تاثیر میذاره. اونی که توی مغولستان به دنیا آمده فکر میکنه که چنگیزخان یه آدم فوق العاده ای بوده  و منی که توی ایران بودم و در مورد وحشیگری های مغول ها در حمله به ایران خوندم فکر میکنم عجب آدم خونخوار بی رحمی بوده. بعد فکر کردم از کجا معلوم اون درست نمیگه؟ به این نتیجه رسیدم که جوابش رو قضاوت "تاریخ" باید بده. همیشه که بچه بودم فکر میکردم آخه این درس تاریخ به چه دردی میخوره. بعدا فهمیدم اگر یه درسی توی جهانبینی آدم تاثیر مهمی داشته باشه همین تاریخ هست. شاید من چنگیز خان مغول رو ندیده باشم. شاید ندونم که اون موقع چطور آدمی بوده اما میتونم در موردش توی تاریخ بخونم. چطور میتونم جنگ هایی که کرده رو انکار کنم؟ چطور میتونم به اسارت بردن زن ها و بچه ها رو و به آتش کشیدن شهرها و کتابخونه ها رو انکار کنم؟


شاید بگین تاریخ رو فاتحان مینویسن و الان تاریخی که مغولستان نوشته شده رو با تاریخ اینجا مقایسه کنین فرق میکنه. درسته! اما حقایق تاریخی غیرقابل انکار هستند. جنگ های انجام شده و آدمای کشته شده و شهرهای به آتش کشیده شده نشونه چی هستن؟!  آدم باید چند تا تاریخ رو بخونه تا بتونه قضاوت درستی داشته باشه. منم تاریخ مغولستان رو یه طرفه بخونم فکر میکنم که چنگیزخان قهرمان ملی بوده. منم نوشته های مجیزگوهای چنگیزخان رو بخونم فکر میکنم بزرگترین رهبر جهان بوده.


نتیجه: نگاه دقیق وقتی حاصل میشه که آدم همه اطلاعات موجود رو مطالعه کنه و بعد با کنار هم قراردادن حقایق در مورد یه چیزی نظری داشته باشه, نه اینکه چون از بچگی بهش گفتن چنگیز خان خوب بوده پس بهش افتخار کنه!

مشاهدات جالب من از ماجرای منع شهروندان ورود هفت کشور اکثرا مسلمان ترامپ

از اتفاقات جالب این مدت ماجرای رای دادگاه ها بر ضد حکم ترامپ بود. من اخبار و اطلاعات رو خیلی دقیق دنبال میکردم. یعنی حتی یک درصد هم احتمال نمیدادم که دادگاه بتونه جلوی رئیس جمهور رو بگیره. توی قانون به طور دقیق ذکر شده که رئیس جمهور اجازه داره که از ورود هر گروهی رو که به امریکا جلوگیری کنه.


https://www.law.cornell.edu/uscode/text/8/1182


Whenever the President finds that the entry of any aliens or of any class of aliens into the United States would be detrimental to the interests of the United States, he may by proclamation, and for such period as he shall deem necessary, suspend the entry of all aliens or any class of aliens as immigrants or nonimmigrants, or impose on the entry of aliens any restrictions he may deem to be appropriate.


ولی استدلال دادگاه این بود که حتی حکم رئیس جمهور هم باید مستدل باشه و نباید برضد اصول قانون اساسی باشه و چون وکیل رئیس جمهور نتونست دلیل قانع کننده برای دادگاه بیاره، قاضی فرمان رئیس جمهور رو متوقف کرد. یعنی قوه قضاییه به طور کامل مستقل جلوی فرمان شخص اول مملکت رو میگیره چون اعتقاد داره کارش بر خلاف قانون اساسی هست. یادمه چند ماه پیش هم وقتی از این دوستای امریکاییمون که به ترامپ رای دادن پرسیدم چرا دلیل اصلی ایشون این بود که «کسی نباید فراتر از قانون باشه و هیلاری با کارهایی که کرده باید توی زندان میبود ولی داره فراتر از قانون حرکت میکنه. هیچ کس نباید بالاتر از قانون باشه.» این اتفاقات برای من خیلی جالب بود. چند ماه پیش نوشته بودم که اگر ترامپ بخواد رئیس جمهور بشه باید بذارم برم استرالیا اما الان واقعا شگفت زده شدم که چطوری مردم و قانون جلوی تک روی هاشو گرفتن. داشتم فکر میکردم اگر مثلا یه حجت الاسلامی اهل یه کشور خارجی که سواد حقوقی نداره رو قاضی فدرال کرده بودند، بعید نبود که از ترسش نخواد بر ضد این حکم رای بده. تازه خدا میدونه اوضاع چی میشد اگر ترامپ خودش این بابا رو گذاشته بود سر کار! در واقع توی امریکا یه جایی که شخص اول مملکت زیاده خواهی میکنه و میخواد کاری بر ضد قانون اساسی کنه قوه قضاییه به عنوان آخرین سنگر مردمی جلوشو میگیره.


http://www.nbcnews.com/video/judge-blocks-trump-s-travel-ban-implying-it-s-not-rationally-based-870132803686


جالب این بود که شرکت های امریکایی هم پشت سر شکایات جمع شدند و شنیدم 95 تا از شرکت های بزرگ امریکایی مثل آمازون و اکسپدیا و مایکروسافت و اپل و ... برای پرونده شواهد جمع کردند. البته این شرکت ها کارکنانی از کشورهای منع شده دارند اما ممکن بود این کار براشون گرون تموم بشه با این حال بدون واهمه پشتیبان حرکات مردمی شدند.


یه چیز جالب دیگه ای که دیدم این بود که حتی امریکایی ها که شهروند امریکا هستند هم توی بسیاری از رهپیمایی ها شرکت کردند. مثلا یکی از بچه های دانشگاه ما که نه مسلمون هست و نه هیچ کسی از خانواده و فک و فامیلش از این فرمان حکومتی ترامپ به مشکل میخوردن همون هفته اول هر دو روز که فرودگاه دالاس تظاهرات بود اونجا بود و صف اول مبارزات. دلیلش هم این بود که باید از حق دفاع کرد و نباید حقوق کسی پایمال بشه. کلا اینجا میگن تجاوز به یک دین تجاوز به همه ادیان هست. نمیگم همه اینطوری هستن اما امریکایی هایی که مردم این هفت تا کشور رو پشتیبانی کردند و توی تظاهرات ها شرکت کردند کم نبودند. جدا چنین روحیه ای رو تحسین میکنم. من خودم نتونستم تظاهرات ها رو برم اما دوستان امریکایی مون سنگ تموم گذاشتن. 



به نظرم اون چیزی که جامعه امریکا رو از فسادهای گسترده حفظ کرده این نیست که افرادی که سر کار هستند همه مومن و مسلمون و انقلابی هستند بلکه اینه که قانون جدی گرفته میشه و برای همه به طور یکسان اجرا میشه و مردم هم اینقدر آگاهی دارند که اجازه ندهند هیچ کسی فراقانونی عمل کنه.

این چند وقت

چند وقتی که گذشت همه وقتم صرف مامانم شد. کلی هم بهش گفته بودم که دیگه نمیتونم برات وقت بذارم اما نشد. میخواستم این مقاله تزم رو تموم کنم و پرونده گرین کارتم رو آماده کنم دیگه وقت نشده. مامانم رو یه سفر بردم لس آنجلس و بهش کلی خوش گذشته بود. خودش میگه توی این چند مدتی که پیش من بوده چند برابر همه عمرش بهش خوش گذشته و تفریح داشته. منم از این بابت خوشحالم. درسته که از کارهای خودم عقب افتادم اما همیشه توی دلم بود که دستم به جایی رسید زحمات پدر و مادرم رو جبران کنم. با وجود اینکه تقریبا یکسالی هست که درآمدی ندارم اما بازم تونستم به اندازه کافی براش وقت بذارم و خرج کنم که بهش خوش بگذره. یه 1500 دلاری هم به جز پولی که همراهش بود براش خرید کردم. از این بابت خیلی خوشحالم. فقط میگم کاشکی بابام هم تونسته بود باهاش بیاد که وقتی رو که میذارم برای هر دو تاشون باشه. دیگه فکر نکنم بتونم از بابام اینطوری پذیرایی کنم. 


پریشب مامانم گفت که من آمدم اینجا کلی خرجت رو زیاد کردم و خرج روی دستت گذاشتم. منم بغلش کردم و گفتم من که یه مامان بیشتر ندارم اونم زد زیر گریه. گفت تو که نیستی من خیلی دلم تنگ میشه بعضی وقتا میشینم تنهایی گریه میکنم. الان هم برگردم ایران هر روز دلتنگت میشم. من تازه برای اولین بار فهمیدم که چقدر به مامان سخت میگذشته. خیلی دلم براش سوخت و نزدیک بود منم بزنم زیر گریه اما دلداریش دادم و اونم آروم شد. دیگه دوری از خانواده این چیزا رو هم داره...



این مدت به سرم زده بود که بازاریابی بر اساس مدیریت محتوا رو برای شرکتی که ثبت کردم شروع کنم. فکر کردم که من که توی رشته خودم دکترا گرفتم و این چند سال هم کلی چیزایی جدید یاد گرفتم. میتونم یه استدیوی خانگی درست کنم و یه سری فیلم درست کنم. ایده این کار رو هم از یه نمایشگاهی که چند ماه پیش رفته بودم گرفته بودم. چند شبانه روزی توی یوتیوب پرسه زدم که چطوری میشه یه کانال یوتیوبی حرفه ای درست کرد و محتوا گذاشت. همینطور فکر کردم که چه محتوایی خوبه درست کنم و بذارم. کلی هم دنبال دوربین و وسایل گشتم. این وسط کلی هم چیزای جالبی در مورد دوربین ها و نورپردازی و صدابرداری و حتی طرز تهیه یه فیلم کوتاه با حداقل امکانات یادگرفتم. خلاصه کارگردانی شدم :) تصمیم گرفتم یه Panasonic Lumix G7 بگیرم که با لنز و همه چیز زیر 700 دلار در میاد. 

گفتم یه استیوی نور پردازی توی خونه درست کنم که کیفیت تصاویر خوب باشه. اولش رفتم توی فروشگاه ها دنبال وسایل ارزون باشم اما آخرش دیدم که نمیشه.


 دیگه تصمیم گرفتم وسایل اش رو بخرم که زیر 200 دلار میشه. خلاصه با زیر 1000 دلار میتونم هر چیزی که میخوام رو تهیه کنم. کلی هم سرچ کردم که از کجا بخرم و چی بخرم که ارزون باشه و چیزایی که میخوام رو داشته باشه.


 امروز آمدم بخرم که به ذهنم رسید که خونه ام خیلی کوچیکه. حتی اگر همه این چیزا رو بخرم هیچ جایی ندارم که بخوام استدیوش کنم.دارم فکر میکنم که رفتم سر کار جا به جا بشم و خونه رو ببرم یه جای دیگه و یه جای بزرگتری بگیرم. مطمئنا اجاره خونه ام بیشتر میشه اما خب با این آپارتمان کوچیکی که دارم نمیتونم از این کارا کنم. به علاوه هر وقت میخوام مهمون دعوت کنم کلی دردسر هست. برنامه ام اینه که یک سال و نیم دو سالی دالاس باشم و این شرکته کار کنم و در کنارش یه سری کارهای استارت آپی کنم تا این مدت به یه جایی برسه و بعدش برم کالیفرنیا برای ادامه کارهاش. این چهارساله که هر کاری کردم به در بسته خوردم و نشده ببینیم از این به بعد چطور پیش میره. ( البته شما دلتون رو صابون نزنین قرار نیست اینجا ویدئو بذارم. اونو برای شرکتم میخوام درست کنم تا چند سال دیگه که مستقل شدم به اندازه کافی از این طریق مشتری داشته باشم)


هفته پیش رفتم بانک و حساب بانکی برای شرکتم باز کردم. Wells Fargo قبول نکرد که بهم کارت اعتباری بده و منم کلی سرچ کردم و از Capital One گرفتم و اونم 2000 دلار اعتبار اولیه بهم داد. خیلی خوب شد چونکه حالا میتونم خرج های شرکتم رو از خرج های خودم جدا کنم و همینطوری برای شرکت اعتبار درست کنم تا جایی که بخوام به طور جدی و فول تایم روی شرکتم کار کنم یه اعتباری خوبی کسب کرده باشم. 



پریروز کارت مجوز کارم تایید شد و احتمالا تا کمتر از دو هفته دیگه میرسه و میتونم برم سر کار. با شرکتی هم بهم پیشنهاد کار داده بود تماس گرفتم و گفتم و اونا هم گفتم تا وقتی که کارتت نیاد نمیتونی شروع کنی اما ما هر چقدر هم بشه برات صبر میکنیم که خبر خوبی بود. خلاصه به نظر میرسه که به زودی منم میرم سر کار. به نظر میرسه که یه مدتیه که همه کارها داره طبق برنامه و دلخواه من پیش میره. اگر همینطوری ادامه پیدا کنه خیلی خوب میشه.

ماجرای ما و آقوی همساده

آقو ما همین آفر رو امضا کردیم پامون رسید کالیفرنیا یه ایمیل آمد که احتمالا دیگه درخواست های اجازه کار برای شهروندهای این هفت تا کشور که از ورود به امریکا منع شدند صادر نمیشه. قوانین رو بررسی کردم. رئیس جمهور اجازه نداره همچین کاری رو کنه. طبق قانون میتونه فقط از ورود افراد جلوگیری کنه و هیچ قانونی اجازه دیگه ای نمیده که با فرمان تبعیض نژادی قائل بشه.


https://www.law.cornell.edu/uscode/text/8/1182

Whenever the President finds that the entry of any aliens or of any class of aliens into the United States would be detrimental to the interests of the United States, he may by proclamation, and for such period as he shall deem necessary, suspend the entry of all aliens or any class of aliens as immigrants or nonimmigrants, or impose on the entry of aliens any restrictions he may deem to be appropriate.


اما ظاهرا دستور صادر شده که فعلا هیچ پرونده ای برای شهروندهای این هفت کشور که ایران هم جزوش هست بررسی نشه. نه پرونده های مهاجرتی و نه غیر مهاجرتی. امروز هم دانشگاه ما یه نامه زده که احتمالا تا اطلاع ثانوی پرونده ها بررسی نمیشه. 


دیشب داشتم فکر میکردم که داستان ما دهه شصتی ها چقدر شبیه داستان های آقوی همساده هست.



 توی دلم داستان خودم رو به زبون آقوی همساده میگفتم و میخندیدم. "یعنی له لهم. داغون داغون.... هاهاهاهاها" تا ببینیم خدا چی میخواد!