زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

حس این روزها

از سال آخر دکترا همه چیز برای من سخت شد. یه جایی توی زندگی ام تصمیم گرفتم که از عبادتم کم کنم و یکسالی به کارهای تحصیلی ام برسم تا همه چیز روی روال کار بیفته و شاید از اونجا بود که همه چیز خراب شد. جاهای کمی هست توی زندگیم که اگر برگردم، دوست دارم عوض اش کنم و یکیش همینه. اینکه دیگه از زمان عبادت و مدیتیشن ام کم نکنم تا به کارهای دیگه ام برسم. امروز که به عقب برگشتم و نگاه کردم دیدم که تقریبا 5 سالی میشه که زیر فشار و استرس های بی ربط کمابیش بودم و همین باعث شده که سیستم بدنی ام به هم بریزه.



از اواخر 2015 با استادم به مشکل خوردم. همین باعث که شد از تابستون 2016 دیگه فاند هم نداشته باشم. با زحمت زیاد یه کار برای تابستون پیدا کردم اما به جز یک ماه اول پولم رو نداد. با توجه به اینکه پس اندازم کافی نبود چاره ای نبود که زودتر فارغ التحصیل بشم. ترم آخر مثل یه کابوس بود. یک ماه اول در به در دنبال کار میگشتم تا پاییز رو برای کارآموزی برم و مجبور نباشم فارغ التحصیل بشم اما پیدا نکردم. دیگه زمان کارآموزی هم داشت میگذشت و اگر نمیخواستم فارغ التحصیل بشم باید حتما دفاع میکردم تا فقط پول 3 واحد رو بدم و نه 9 واحد. همون 3 واحد هم تقریبا 3000 هزار دلار هزینه داشت که اون زمان پول کمی نبود. توی این اوضاع مامانم هم آمده بود و باید از اونم مراقبت میکردم و مطمئن میشدم که بهش سخت نمیگذره. برخلاف میلم تزم رو سریع جمع و جور کردم و دفاع کردم. خیلی براش زحمت کشیده بودم اما چاره ای نبود و باید حتما دفاع اش میکردم. 


آخر ترم مصادف شد با آمدن ترامپ و حتی حرف این بود که قانون OPT رو عوض کنن و دیگه صادر نکنن. یه مدتی هم پروسه نگه داشته بودن تا دولت جدید بیاد روی کار و تصمیم گیری کنه. این مدت هم نمیدونستم که آخرش کارتم رو میگیرم یا نه و حتی برنامه داشتم که برم کانادا اگر نشد یا یه جای دیگه. کار پیدا کردن هم معجزه شد. چندین و چند شرکت قبول نشدم تا بالاخره فهمیدم این مصاحبه ها رو چطوری باید انجام بدم. یکی از کاریاب هایی که دو سال پیش رزومه ام رو گرفته بود بهم زنگ زد و این کار برام جور شد. موقع مصاحبه حتی یک سئوال هم نبود که درست جواب نداده باشم. حقوقشون به نسبت سابقه کار من خیلی کم بود اما چون گفتن برای گرین کارت اقدام میکنن دیگه گیر ندادم. حتی مصاحبه های شرکت های دیگه رو هم کنسل کردم. دو سه هفته بعد از اینکه مصاحبه رو قبول شدم بالاخره کارتم آمد و تا حدی استرس هام کم شد. اما انرژی ام تقریبا صفر شده بود. میخواستم برای گرین کارت اقدام کنم ولی اصلا ذهنم کار نمیکرد. 


بعد از یه مدت یک کار هم کنار کار تمام وقتم شروع کردم که تقریبا همه غیرکاری ام رو هم با اون پر کردم. یه مدتی خیلی خوشحال بودم که با این پروژه به یه جایی میرسم و گرین کارتم از طریق شرکت جور میشه. اواخر 2018 بود که دیدم برخلاف قولی که به من داده بودن فرآیند گرین کارتم خیلی داره طول میکشه. اون پروژه نیمه وقت هم به هیچ جایی نرسید چون شریک کاریم میخواست فقط 25 درصد شرکت رو به من بده و خودش 51 درصد و خواهرش رو هم که من نه دیدم و نه میشناختم 24 درصد! نه گرین کارت داشتم که خودم ادامه اش بدم و نه امیدی که بشه از یه طریق دیگه کاریش کرد. 


وقتی دیدم گرین کارت شرکت معلوم نیست به کجا برسه خودم با وکیل شروع کردم. تقریبا همه وقت چندین ماهم رفت برای آماده کردن مدارک گرین کارت. روزهایی که واقعا زجرآور بودن. حس میکردم که هیچ کار مفیدی نمیکنم و اگر وکیل شرکت درست کارش رو انجام داده بود من اصلا نباید این همه وقت میذاشتم. وکیلم میگفت چون آخرین مقاله ات برای چند سال پیش هست باید یه مقاله دیگه هم بدی و همون خیلی وقتم رو گرفت. پرونده ای که وکیل ام آماده کرده بود اصلا خوب نبود. هیچ امیدی نداشتم که اصلا قبول بشه. همه چیزایی که نوشته بود از مقالات ارشدم بود چون خیلی به کار فعلی ام بستگی داشت. هیچ امیدی بهش نداشتم. همون موقع مدارک شرکت هم بالاخره بعد از دو سال انتظار آماده شد اما دلخوشی من چند هفته ای بیشتر طول نکشید. یک ماهی گذشت و دیدم جوابی ندادن و بعد که با مسئولش صحبت کردم گفت که برای پرونده ات RFE زدن و چیزی که خواستن قابل انجام نیست و باید از اول شروع کنیم. این یعنی کل فرآیندی که نزدیک دو سال طول داده بودند باید از اول انجام میشد. وکیل توی پرونده یه چیزی رو اشتباهی نوشته بود و به همون گیر داده بودن.


بازم با یه معجزه دیگه این کار جدیدم رو پیدا کردم و به خاطر این وکیل ام همه پرونده ام رو از اول نوشت و اینبار میدونستم که دیگه حتما میگیرم. یه مدت هر دو تا کار رو با هم داشتم که خیلی فشار زیادی رو تحمل کردم تا جایی که کار اولم رو ول کردم و دومی رو داشته باشم اما کار جدید بر خلاف انتظارم پیش رفت و به جایی اینکه افرادی رو استخدام کنن تا من بیشتر مدیریت کنم همه کارها افتاد روی دوش من. چند ماه استرس شدید بود تا همه چیز روی روال بیفته ولی به خاطر فشار کاری خیلی زود فهمیدم که جای من نیست. آدمای شرکت تجربه کافی رو ندارن و توی استخدام خوب عمل نکردن و فشار رو انداختن روی دوش همین یکی دو نفری که گرفتن ولی چون گرین کارت نداشتم و معلوم هم نبودکه بالاخره از طریق این پرونده بگیرم و کار پیدا کردن با ویزای کار سخت بود تصمیم گرفتم تا بمونم و این کار رو به یه جایی برسونم. این مدت هم چندین و چند باری به مشکل برخورد کردم باهاشون اما خب تحمل کردم تا بالاخره دو ماه پیش گرین کارتم رو گرفتم.


امروز باز هم سر کار سر یه مسئله کم اهمیت باهاشون به مشکل برخورد کردم و اینقدر ناراحت شدم که استعفا دادم که دو هفته دیگه از شرکت برم. کلی هم پول و مرخصی ازشون طلب دارم که نمیدونم بهم بدن یا نه. البته گفت که میخواد باهام صحبت کنه اما من اصلا نمیتونستم صحبت هم کنم. حس کردم که استرس این کار خیلی بیشتر از چیزی هست که در حد توان و تحمل منه و الان بهتره که بیام بیرون و یه مدت استراحت کنم.


داشتم با مارجری حرف میزدم که امروز چی شده و گفتم حس میکنم که این مدت خیلی استرس زیادی رو تحمل کردم و صبرم دیگه مثل گذشته نیست. گفت بهشون بگو حقوقم رو 6 برابر کنین و 3 ماه هم همه مخارج زندگیمو توی باهاماس رو بدین! گفتم شاید به عمرم اینقدر استرس نکشیده باشم. اینو که گفتم یه نگاهی به گذشته کردم  و دیدم حرفی که زدم خیلی هم درست نبوده. تقریبا زندگیم به استرس گذشته بود. 


یادمه شب کنکور توی حمام خونه امون یواشکی از دلدرد گریه میکردم. اون روزا مشکلات پدر و مادرم خیلی زیاد شده بود و من دلدرد میگرفتم و دکتر هم رفتیم میگفت  "عصبیه" یا به خاطر استرس هست. دلدردها بعد از کنکور کمتر شدن و کم کم فراموش شدن اما درس خوندن توی یه شهر کوچیک و دانشگاهی که از مدرسه ام توی تهران هم کوچیکتر بود و اون همه آدمی که حتی یکیشونم مثل من فکر نمیکرد خیلی سخت بود. اون موقع ها زخم معده گرفتم و تا سالها ادامه پیدا کرد. راستش اصلا نمیدونم کی خوب شد. شاید تا قبل از اینکه بیام امریکا هم هنوز داشتمش. سال قبل از کنکور کارشناسی ارشد سرگیجه های شدید داشتم. به یه جایی رسید که حتی نمیتوستم بایستم. چند تا دکتر هم رفتیم و همه میگفتن عصبیه و استراحت کن و از این چیزا. یه بار با یکی از همکارام رفتیم موزه هنرهای معاصر توی پارک لاله و سرم خیلی گیج بود. دو ساعتی که توی موزه چرخیدیم به طرز باورنکردنی ای سرگیجه ام از بین رفت. تازه فهمیدم خاصیت موزه های هنر چیه. اما خب فقط همون روز بود و بعد ادامه پیدا کرد تا اینکه یا بار سرگیجه ام خیلی شدید شد و کرج خونه مامانبزرگ ام بودیم و دیگه حتی نمیتونستم بایستیم. رفتیم یه دکتری همون نزدیکی.  چیزی که یادمه اینه که خانم جوان و خیلی خوشگلی بود و لباس بنفش رنگی هم داشت و گفت بله حتما که عصبیه اما من مخالفم که کسی دارو نمیده. برام یه آمپول نوشت و همون روز زدیم و سرگیجه ها تموم شد و دیگه هیچوقت به اون شدت برنگشت. درس های کارشناسی ارشد هم خیلی سخت بودن و همزمان هم باید کار میکردم که خرج اپلای ام رو بتونم در بیارم. یادمه اون اواخر سه تا شرکت کار میکردم. دیگه واقعا نمیتونستم. اینقدر فشار کار زیاد بود که هیچ انرژی ای برام نذاشته بود تا اون روزی که بالاخره قبول شدم و یه جورایی این مشکلات تموم شد. این چند سال بعد از فارغ التحصیلی هم که باز با مشکل سرگیجه و کمبود ویتامین ب 12 و مشکلات تیروئید و ... که احتمالا همش ناشی از استرس و سختی هست دچار شدم.


در کنار همه خوشی ها و خوبی ها یه جورایی همه زندگی دورانی بودند که استرس های شدیدی رو تجربه کردم و تقریبا همیشه روی بدنم تاثیر گذشته. این روزا هم بعضا کم انرژِی ام و سرگیجه میگیرم. هنوز آزمایش امسالم رو ندادم ولی هر چیزی هم جوابش باشه فکر نمیکنم بتونم کاری کنم. شاید بهترین کار این باشه که یه مدت بیکار بمونم و استراحت کنم. این همه سال سختی و استرس روی هم انباشته شده و شاید کمی طول بکشه تا بتونم دوباره اون انرژی گذشته رو پیدا کنم.


این دو سه روز هم اصلا حوصله هیچی رو نداشتم. کسی که بهش استعفا دادم خیلی ناراحت بود و حتی توی میتینگ کلی گریه کرد و گفت اگر من برم دیگه نمیتونه تا آخر عمر خودش رو ببخشه. من براش توضیح دادم که اصلا ربطی به اون نداره و من مدت ها پیش اون تصمیم رو گرفتم تا به سلامت ام برسم اما هیچ جوره قانع نشد. گفت همه جوره باهام راه میاد تا بمونم. منم تصمیم گرفتم که فقط هفته ای 20 ساعت کار کنم براشون تا بتونم به کارهایی که دوست دارم هم برسم. حس میکنم این چند سالی که گذشت زیادی به خودم فشار آوردم و الان وقتشه که کمی به روال عادی برگردم. دارم جمع و جور میکنم که یه سفر برم میامی و یه مدت اونجا بمونم. این یعنی بیشتر وقت میکنم که اینجا بنویسم و اون چیزایی که قول دادم بنویسم رو حتما بذارم تا به قول ام وفا کرده باشم. یه اکانت اینستاگرام هم به اسم همین بلاگ باز کردم که بعضی عکس ها رو اونجا میذارم دیگه چون نمیرسم در مورد همه چیز بنویسم.

نظرات 35 + ارسال نظر
وودی پنج‌شنبه 18 آذر 1400 ساعت 13:36

خودت که میدونی ایران چقدر شرایط بده از مذاکرات خبر داری

بله

دانشجو پنج‌شنبه 18 آذر 1400 ساعت 06:16

سلام وودی
یه پیشنهاد جذاب بهت داشتم فکرکنم کسی این پیشنهاد بهت نداده تاحالا
اقا ایران که خودت میدونی دلار قیمتش خیلی بالا هست
شما هم درامدتون با دلاره
میتونی یه چند دلاری بهم شیرینی دکترا بدی

سلام. چه پیشنهاد متفاوتی. ولی من راه رسیدن به درآمد دلاری رو بهتون قبلا شیرینی داده بودم.

حنا دوشنبه 15 آذر 1400 ساعت 21:40

اپلیکیشن یا سایتی رو میشناسید برای پیدا کردن پارتنر برای تمرین اسپیکینگ انگلیسی که تعداد کاربرش هم زیاد باشه؟؟

ببخشید نه.

رسول شنبه 13 آذر 1400 ساعت 16:33

وودی عزیز
یک موضوعی که به نظر هیچ وقت در موردش شما مطلبی ننوشتید با اینکه سالها امریکا درس خوندید و تجربه کافی دارید روابط و ازدواج بود بخصوص مهاجر مثل شما و ایرانی!
تجربه تون به چه صورت هست؟ نسل شما ک متولد دهه 60 بودید تگزاس درس خوندید ایالت کانزرواتیو مذهبی و در امریکا هم سابقا از اول انقلاب ایرانی زیاد هست
افراد چه خانم و چه اقا بصورت مجرد که مهاجرت میکنند وضعیت شون به چه صورت هست؟؟؟؟؟ با خارجی ازدواج میکنند؟؟ ایرانی؟؟؟ بیشتر تجربه تون به چه صورت هست
خودتون تمایل به ازدواج با خارجی نداشتید هیچ وقت؟؟شامل امریکایی یا سایر مهاجرین؟

خارجی شامل مهاجر کشور های دیگر یا خود امریکایی تجربه ازشون برخوردشون رفتارشون به چه صورت هست؟؟؟؟؟

همونطور که احتمالا بدونید ایران هم سن ازدواج خیلی بالا رفته بعضا از امریکا هم بالاتر هست زن مرد مجرد بالا 35 تهران زیاد میبینم برای اقایون به نظرم 40 هم دیر نباشه ولی خانوم نمیدونم
که بعضا حتی پارتنر بدون ازدواج هم خیلی ها میبینم تهران ندارند شهرستان ها هم کم بیش به همین صورت با وجود جو بسته تر

یکی از دوستان ام چند مورد در ونکوور دیده بود اقایون ایرانی با خانم های چینی بعضا دوست بودن حالا بعدا شاید به ازدواج برسه یا نه!

عجب بود به نظرم ک در موردش ننوشتید
اگر تجربه دیده ها تون علاقه داشتید بنویسید

سلام.
قبلا نوشته بودم باور کنین
https://zireasemanekhoda2.blogsky.com/1396/02/03/post-112/%d8%b1%d9%88%d8%a7%d8%a8%d8%b7
البته نظرم تا یه حدی عوض شده ولی کلیت اتش درسته.

محمدرضا شنبه 13 آذر 1400 ساعت 00:39

سلام آقای وودی، وبلاگتون زیبا و واقع گرایانست، یه سوال ، بچه های فارغ‌التحصیل مهندسی کشاورزی اونجا وضع کار و حقوقشون چطوریه ؟

سلام. لطف دارین. دانشگاه ما مهندسی کشاورزی نداشت اینه که نمیدونم. مهندسی ها در کل خوب هستن.

ممد پنج‌شنبه 4 آذر 1400 ساعت 16:39

وودی جان یک سوال
بعد از تموم شدن دکترا میشه هم از روش اون که با مقاله ها درخواست گرین کارت میکنن اقدام کرد و هم زمان اون روش که کار بکنی و شرکت واست گرین کارت بگیره؟ منظورم اینه همزمان هر دو روشو میشه اقدام کرد که شانس بیشتر بشه؟

سلام. بله میشه منم همین کار رو کردم.

آرش دوشنبه 1 آذر 1400 ساعت 11:35

سلااام وودی جان
واقعا ممنونم ازت که وبلاگ ۱۰ سالتو هنوزم آپدیت می‌کنی. کلییی اطلاعات گرفتم از نوشته‌هات. هنوزم برای sop و ... زیاد سر میزنم به ورژن ۱

سلام. خواهش میکنم. لطف دارین.

sleepwalker دوشنبه 1 آذر 1400 ساعت 08:46

سلام.
راستش من از اونهایی هستم که با وجود شرایط آکادمیک بسیار خوب در ایران موندم. واقعیتش اینه که اینجا هم مشکلات (نه فقط اقتصادی) بسیار زیاده و این استیصال رو هر روزه تجربه می کنی.
تنها چیزی که میتونه به آدم آرامش بده اینه که تا جایی که بتونه زحمتش رو بکشه و بقیه اش رو که از دستش خارجه بپذیره. فقط مهمه که کاری که میتونی انجام بدی رو رها نکنی و دست از تلاش بر نداری، چرا که در غیر اینصورت چند سال بعد افسوس اون رو میخوری
Age wrinkles the body, Quitting wrinkles the soul.
آرزوی سلامتی برات دارم.

سلام
بله دورادور در جریان شرایط ایران هستم. ممنونم. منم برای شما آرزوی سلامتی دارم.

gsa یکشنبه 30 آبان 1400 ساعت 07:10

مرسی دکتر وودی عزیز بابت راهنماییت
متاسفانه خیلی تو مسئله مدیریت اقتصادی حس میکنم ضعیفم! ولی دارم تلاشمو میکنم که بهتر بشم!
درکل حس میکنم باید درآمدمو بیشتر کنم تا استرسم کمتر بشه براش

بازم مرسی که از تجربیاتت نوشتی برامون
استرس واقعا وحشتناکه با این که همه میگن سعی کن نداشته باشی، ولی کاریش نمیشه کرد... وقتی هست تو ی شرایطی هست، تا وقتی که اون شرایط تغییر کنه...
هربارم خودشو به یه شکلی نشون میده
خوشحالم که میشنوم خیلی مشکلاتت حل شده و امیدوارم و مطمئنم هر روز بهترم میشه

چندتا سئوال:
- چرا درخواست حقوق بیشتر نکردی؟
- شرکت خودت چی شد؟ برنامه نویس خواستی شاید من بتونم کمک کنم
- بهترین راه سرمایه گذاری چیه بنظرت؟
- و دیگه اینکه خیلی دوست دارم نظرتو در مورد ارزای دیجیتال بدونم

خیلی خوبه که پیج اینستا زدی
مرسیییی...

آرزو میکنم سلامت و شاد و موفق باشی

سلام. خواهش میکنم
جواب سئوالاتتون.
- با ویزای H1b نمیشه راحت کار رو عوض کرد. برای گرفتن حقوق بیشتر باید Leverage داشت. یعنی یه چیزی باشه که بگی چرا حقوق بیشتر میخوای. من همیشه خودم رو توی موقعیت ضعف دیدم که نمیتونم درخواست کنم.
- هنوز دارم روش کار میکنم. از اول سال دیگه چند نفر رو احتمالا به طور موقت استخدام کنم.
- اوه. نمیدونم. بهترین راه اینه که روی خودتون سرمایه گذاری کنین و تا میتونین یاد بگیرین.
- اونا هم جای خودشونو توی اقتصاد پیدا میکنن. اینکه یک ارز مثلا بیت کوین همه مارکت ارز رو بگیره دور از ذهنه. درست مثل پول معمولی که هر کشوری یا گروهی برای مبادلاتشون یک ارز خواهند داشت ارز دیجیتال هم همینطوری میشه احتمالا. یعنی یه تعدادی ارز مارکت رو میگیرن.

خواهش میکنم.

عبدالله پنج‌شنبه 27 آبان 1400 ساعت 16:24

اگه مقاله و سایتیشن نداشته باشیم چی؟ میشه امیدی به h1b داشت؟
من چندسال سابقه کار برنامه نویسی دارم به احتمال زیاد بتونم تو یکی از شرکتای بزرگ تکنولوژی کار گیر بیارم

بله میشه. خیلی ها هم از همین طریق کار گرفتن.

سارا چهارشنبه 26 آبان 1400 ساعت 19:48

سلام آقای وودی،
خیلی وقته وبلاگت رو دنبال میکنم و ممنون که مینویسی. منم مهاجرا کردم و کم و بیش مشکلات مشابه با شما رو دارم.
یک سوال داشتم از خدمتتون،
میشه بگید چه تغییری در انجام مصاحبه های کاری تون انجام دادید که موفق شدید راحت تر کار رو بگیرید.
ممنون

سلام. من همه سئوالات مصاحبه مرتبط به فرصت شغلی رو مطالعه کردم. چیزی نمونده بود که بلد نباشم جواب بدم. یه مدتی طول کشید تا این کار رو کنم. تجربه مصاحبه های قبلی هم کمک کرد.

فریبا یکشنبه 23 آبان 1400 ساعت 15:44

سلام.
یه سر بیا ایران حالت خوب می سه
از اول شارژ می شی
راستی عبادت یعنی چی؟منظورم از لحاظ عملی چیه؟مگه می شه عبادت رو کم و زیاد کرد؟

سلام. ایشاله برای عید ایرانم. منظورم زمان اش بود.

ژرفا جمعه 21 آبان 1400 ساعت 00:05

میشه لطفاً کپی پیست کنید اینجا

بله حتما

ژرفا پنج‌شنبه 20 آبان 1400 ساعت 13:24

سلام دکتر وودی پس چرا من آدرس اینستاگرام ات رو پیدا نمی‌کنم

نمیدونم!

عبدالله شنبه 15 آبان 1400 ساعت 18:56

سلام وودی جان
حالت خوبه؟
بهترین راه برای گرین کارت گرفتن کسی که تو امریکا ارشد سلف فاند خونده چیه؟

مقاله داشته باشین و سایتیشن و از طریق National Interest Waiver اقدام کنین. بهترین و سریعترین راهه.

مسافر تنها جمعه 14 آبان 1400 ساعت 13:41

سلام وودی من خیلی وقته بلاگت دنبال می کنم با خوندن پست امروزت گفتم برای اولین بار کامنت بزارم و بگم امیدوارم سریع حالت خوب شده و خیلی دوست دارم و برات بهترین آرزو ها رو می کنم
منم تازه می خوام شروع کنم مهاجرت رو از خوندن تجربه های تو معنی واقعی مهاجرت فهمیدم و روز به روز خودم آماده می کنم

خیلی مراقبت خودت باش بیشترین کسی که آدمو میتونه دوست داشته باشه خودشه : )

سلام. لطف دارین. شما هم همینطور و برای شما هم آرزوی موفقیت دارم.

نرگس پنج‌شنبه 13 آبان 1400 ساعت 21:05

مرسی که مینویسی. این نوشته ها منو به فکر فرو برد، من زمانی که میخاستم تافل و اینا بدم با وبلاگت از طریق گوگل آشنا شدم
الان کانادا هستم و اواخر درسم
من دقیقا سرگیجه هارو داشتم نزدیک دفاع ارشدم و دکترم گفت عصبیه کار خاصی نمیشه کرد براش. دیگه هیچ وقت برنگشتن سرگیجه هام بعد از دفاع ارشد.
من هم میخام برای عبادت بیشتر وقت بذارم واقعا ازش انرژی میگیرم ی انرژی خاصی که قابل توضیح دادن نیست. وقتی نیست آرشش مشخص شد توی زندگیم.
امیدوارم سلامت باشی همیشه

ممنونم. ممنون که تجربه اتون رو اینجا نوشتین.

میمصاد پنج‌شنبه 13 آبان 1400 ساعت 17:54

مو به مو تجربه های تو داشتم فقط موقعیت جغرافیایی مون هم تو ایران و هم خارج متفاوت بود. یه کتاب هست به اسم you are not a rock توصیه میکنم بخونش، خوبه.

چقدر جالب. نمیدونستم شاید دیگران هم تجربه مشابه داشته باشن. کتاب معروفی نیست ولی میذارم توی لیستم.

ممول چهارشنبه 12 آبان 1400 ساعت 00:31

سلام ،چقد جالب بود ..روزای سختی داشتین ولی در آخر به چیزی که خواستین رسیدین و این خیلی ارزشمنده.....!من همیشه فکر میکردم تو مسیر درس خوندنم خیلی سختی کشیدم

بله همینطوریه.

علی سه‌شنبه 11 آبان 1400 ساعت 01:52

سلام وودی خوبی؟
یه سوال ازت دارم
همونطور که میدونی تو ایران فاصله طبقاتی پزشکان با مهندسان خیلی زیاده
میخوام بدونم تو آمریکا چطوره؟ به طور متوسط کدوم درامد بیشتری داره؟
فرض کن یه نفر که تو حوزه کامپیوتر خیلی خوب باشه و یه پزشک متخصص یا فوق تخصص ماهر درامد و سطح زندگیشون نسبت به هم به چه صورت هست؟

سلام
اینجا هم فاصله طبقاتی زیاده. با این تفاوت که همه مینیمم ها رو دارن. یعنی واقعا به عنوان یه کارمند والمارت یه زندگی مینیمم خوب میشه داشت. اینجا همه اطلاعات آنلاین هست. مثلا این حقوق برای دکترا هاست:
https://www.salary.com/research/salary/benchmark/family-physician-salary/dallas-tx
این حقوق برای مهندس کامپیوتر
https://www.glassdoor.com/Salaries/dallas-principal-software-engineer-salary-SRCH_IL.0,6_IM218_KO7,34.htm
همونطوری که میبینی پزشک ها به طور متوسط درآمد بیشتری دارن اما تجربه من میگه کسی که واقعا کارش رو بلد باشه و خودش بخواد کار کنه اینجا درآمد سقف نداره.

آلبرتو دوشنبه 10 آبان 1400 ساعت 06:02 https://zirebaran.blogsky.com/

دکتر داشتی اشکم رو در میاوردی ساعت 6 صبح!
چقدر تا دوره ارشد شبیه هم زندگی کردیم؟!
میترسم اپلای کنم و 6 سال دکتری هم مثل قبل سخت بگذره...
که قطعا همینطوره. مگر ما چقدر زنده ایم که بهترین سالهای زندگی خودمون رو اینجوری بگذرونیم؟!

به دوستای دوران دبیرستانم نگاه میکنم که الان چند ساله دارن کار میکنن و صاحب همه چیز شدن. ولی من که ادامه تحصیل دادم، به جز یک تکه کاغذ پاره و کلی اضطراب و استرس چیزی نصیبم نشد...

درسته که این پست بیشتر مشکلاتم رو نوشتم اما زندگی من اینقدر هم سیاه نبود. اوقات و روزهای بسیار خوشی داشتم و دارم که خیلی ها هم حسرت اش رو داشتن. بازم برگردم همین مسیر رو میرم (با یه تفاوت های اندک) و فکر نمیکنم کار دیگه ای میکردم.
هیچوقت به دوستای دبیرستانم یا هیچ کس دیگه ای نگاه نکردم که خودم رو باهاشون مقایسه کنم. همیشه من خودم بودم که مسئول زندگی خودم هستم و شرایط من مختص به خودم هست. شاید برای همینه که خیلی برام مهم نیست که فلانی ازدواج کرده و چند تا بچه داره و من نه. یا اینکه فلانی خونه داره و من نه. من برای خودم زندگی میکنم.

صادق یکشنبه 9 آبان 1400 ساعت 16:29

ممنون که مینویسی برامون وودی جان.

خواهش میکنم. کاری نمیکنم که

پیاده گرد یکشنبه 9 آبان 1400 ساعت 12:29 http://piadegard.blogfa.com/

به نظر منم یکی از بهترین کارها همینه که هر از گاهی آدم به خودش یه استراحت بده و از دور یه ارزیابی کنه کجا ایستاده و به خودش توجه کنه.

دقیقا

مهدی جمعه 7 آبان 1400 ساعت 05:06

سلام وودی جان
من امروز با وبلاگت آشنا شدم. نشستم دارم کامل وبلاگتو میخونم. خیلی باحالن.
آخه من اون موقع هایی که اینترنت تازه اومده بود مثل سال 90 اینا خیلی وبلاگ میخوندم. ولی خب شبکه های اجتماعی اومدن و بازار وبلاگ هارو از رونق انداختن. منو برد به گذشته. خیلی حس خوبی داره وبلاگت. ازین به بعد دنبال میکنم وبلاگتو. خیلی خفنه. عالیه واقعا. خیلی حمایتت میکنم. لطفا همینطوری ادامه بده وبلاگ نویسی تو.
تازه فکر کنم این مطالب وبلاگت رو میتونی بصورت رمان چاپ کنی. خیلی خوبن.
موفق باشی وودی جان. مراقب خودت باش خیلی.

سلام. آره بلاگ من مال همون موقع هاست. ده سال بیشتر شده!

daydreamer پنج‌شنبه 6 آبان 1400 ساعت 14:42

وودی به خاطر تو فک کنم بالاخره کوتاه بیام و اکانت اینستا باز کنم

F پنج‌شنبه 6 آبان 1400 ساعت 00:50

سلام. امیدوارم حالتون بهتر باشه. آقای وودی خرج و مخارج توی هیوستون کمتره یا دالاس؟ به نظرتون برای چند سال زندگی کدومه بهتره؟

سلام.
هر دو تا شهر بستگی به جای زندگی دارن.به طور متوسط هیوستون 10 تا 15 درصد به نظرم ارزونتره. هر دو تا شهر خوبن. هیوستون هواش مرطوب تر و شرجی تره به نسبت دالاس. غذا و خونه ارزونتره. ایرانی های بیشتری اونجا هستن و به نسبت دالاس از ملیت های مختلف بیشتری اونجا هستن. من خودم به شخصه به خاطر آب و هوا دالاس رو ترجیح میدم اما فکر نمیکنم مشکلی باشه که بخوام هیوستون هم یه مدت کوتاه زندگی کنم.

هرچی چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 21:44

وودی عزیز آرزو می کنم حالت به خیر و خوشی بهتر بشه، من خودم آدم به شدت استرسی و اضطرابی هستم و واقعا درک میکنم چی کشیدی، استرس و اضطراب آدم رو به فنا میده. نمیدونم برات مفید باشه یا نه ولی hypnosis for anxiety رو تو یوتیوب سرچ کنی و یه ویدیو پیدا کنی مداوم گوش کنی شاید تاثیر داشته باشه.
در ضمن، چقدر پروسه بعد مهاجرت سخته واقعا نگران شدم، من که مهاجرت نکردم، ولی اینکه تو با اینهمه توانایی و با مدرک دکترا و رشته ی مرتبط با علوم کامپیوتر سخت کار پیدا کردی نگران کننده ست.
بنظرم یه سری فیلم و سریال یا ویدیوهای کمدی هم ببین شاد بشی اگر وقت کردی

سلام. ممنونم. بله. آدم نیاز داره که هر چند وقت یکبار مدیتیشن کنه و استرس رو از خودش دور کنه. این مدت من کمتر این کار رو کردم و مشکل اصلی هم همینه.
پروسه مهاجرت بدون شک سخته. کار پیدا کردن هم برای اولین کار همینه. باید خیلی برای مصاحبه ها آماده کرد.
فیلم و سریال هم بعضی وقتا نگاه میکنم اما خیلی کم.

یه پسر چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 18:57

سلام وودی
ادرس اینستات رو میدی؟

گذاشتم که

******* چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 15:38

پیج فالو شد ، فقط امیدوارم درست فالو کرده باشم

امیدوارم

******* چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 15:22

دکتر وودیییییییییییییییییییییییییی....اینجارو ترک نکن
بهت افتخار میکنم کارت عالی بود همه اون استرس ها ارزششو داشت
احساس میکنم یک فصل از فیلم یا کتاب موردعلاقه تموم شده با یه پایان خوش
دیگه وقتش درام زندگیتو چاشنی فصل دومت بشه هرچند خودم طرفدار یادگیری، تجربه و چیزهای جدیدم ....

نه اینجا هم مینویسم. چیزایی که فقط عکس داشته باشه رو دیگه بیشتر اونجا میذارم. چون به نظرم این پست هایی که فقط عکس هستن مطلب کمتر دارن.

مایک چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 00:11

متن جالبی بود فرصت داشتید بیشتر بنویسید برای من ک تازه دنبال اپلای هستم جالب بود واقعا

میشه توضیح چرا بعد از اتمام دکترا خودتون برای گ.کارت اقدام نکردید؟؟ گفتید مقاله از دوران ارشد داشتید پی اچ دی هم کار کرده بودید چی مانع شده بود؟؟؟ من خیلی میبینم بچه ها ک دکتراشون تموم میشه اقدام نمیکنن برا niw و میرن دنبال کار و h1b ک خب یافتن کار اینجوری سخت تره گویا.
ب نظرم بیشتر بهتره دانشجویی ک ارشد گرفته دکترا نداره بره دنبال این روش به نظرم.
دوم اینکه مثلا با 4-5 مقاله میشه این niw رو گرفت؟؟ بعضی دانشجو ها میبینم دوره دکترا تمام میشه در این حد مقاله دارن بعضیا هم بالا 10 و بعضا 20 چرا ک گویا مثلا مقاله خیلی عالی ک خب نوشتن سخت تری داره تا مثلا کنفرانس تفاوت انچنانی ندارن.
قبلا نوشتید در این مورد ولی توضیح ندادید این موضوع رو

همچنین برای کار گرفتن بخصوص اینترن شیپ تجربه تون اگ تونستید بگید بعضی ها دیدم تو دکترا 2 3 بار میرن بعضیا ی دونه هم نمیتونن برن چیکار کنیم موفق باشیم؟؟؟؟؟

تجربه تون از اون قسمت مصاحبه هم ک یاد گرفتید اگر دوست داشتید بنویسید برای من جالب خواهد بود اینستا هم گفتید میسازید ایده خوبیه ادرس اش بزارید

سلام. نوشته بودم که. اون موقع پول نداشتم و خیلی هم خسته بودم و به علاوه فکر کردم حالا که شرکت داره انجام میده چرا من خودم وقت و هزینه کنم. برای جزئیاتش هم باید با وکیل مشورت کنین. مورد به مورد خیلی فرق میکنه.

اینترنشیپ هم آدم هر چی بیشتر بره بهتره. سابقه کار حساب میشه. بعضی استادا اجازه نمیدن. بعضی ها اجازه میدن.

مصاحبه ها هم مثل خیلی چیزای دیگه نیاز به مهارت دارن. من همه سئوالاتی که مربوط به کاری که براش اپلای کرده بودم رو خوندم و حفظ کردم. برای مهارت های behavioral هم چندین و چند سئوال اصلی و جواب براش آماده کردم.

زهرا سه‌شنبه 4 آبان 1400 ساعت 15:43

زندگی همینه، هر چی بوده گذشته و میگذره، مهم تصمیم درستی هست که الان گرفتین، کلی روزای خوب و خوش در راه دارین که انرژی هم باهاشون میاد

ممنونم

رضا دوشنبه 3 آبان 1400 ساعت 18:45

سلام وودی عزیز
ایشالا که همیشه سلامت باشی
میگم شاید خیلی سوال کلیشه ایه ولی چه نصیحتی داری برای کسی که تازه اول راهه؟ یعنی چیکارکنیم که انقدر تو زندگی و درس و کار و ... غرق نشیم؟

سلام. من کسی رو نصیحت نمیتونم کنم. هر کسی خودش راهش رو پیدا میکنه. کاری که خودم میکنم اینه که مینویسم. تقریبا هر روز یا چند روزی یکبار چند ساعتی رو به نوشتن اختصاص میدم تا ببینم میخوام چکار کنم. یه مدتی که نمینویسم همه چیز به هم میریزه.

مرجان دوشنبه 3 آبان 1400 ساعت 16:33

سلام
خیلی متاسفم که انقدر فشار رو تحمل کردین
منی که بزرگترین هدفم مهاجرته فکر نمیکردم بعدش هم انقدر سخت بخواد بگذره و این پست مثل تلنگر بود برام
همش فکر میکنم این جبر جغرافیاست
تقاص بدنیا امدن تو این نقطه از کره زمین
که یکسری استرس و فشار قبل از ترک این خاک و یکسری بعدش
به هر حال امیدوارم روز به روز حالتون بهتر بشه و به ارامش خودتون بیشتر از قبل اهمیت بدین

سلام
زندگی همینه. ممنونم. کسانی که اینجا هستند هم مشکلات خودشونو دارن.

مسافر دوشنبه 3 آبان 1400 ساعت 01:33

سلام وودی جان
مواظب خودت و رویاهات باش.
غذاهای سرد نخور چون تیرویید داری روی متابولیسم و بدنت اثر میزاره
در کل حواست به تغذیه ات باشه در کنار آرامشی که دنبالشی

سلام. ممنونم. این روزا خیلی بیشتر مراقبت میکنم و ورزش رو هم یه مدتیه که به طور مرتب انجام میدم که تاثیر مثبت داشته اما خب نیاز به استراحت فکری و بدنی دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد