اونجا که رسیدم خیابون ها بینهایت شلوغ بود و کلی آدم لباس های رنگین کمانی پوشیده بودند و زده بودند بیرون. خیلی جالب بود. توی دالاس همچین چیزی فقط شب هالویین سمت oak lawn هست و اونم چند تا بلاک محدود و همه با لباس مخصوص هستن. اول فکر کردم که همشون دگرباش هستن اما بعد دیدم که نه خیلی ها آمدن برای پارتی. اون رنگ ها و... هم بهانه پارتی هست درست مثل خیلی روزای دیگه سال که مناسبتش به اندازه پارتی اش مهم نیست. مثلا St. Patrick Day همه لباس سبز میپوشن و نوشیدنی سبز میخورن و قبلا یه مناسبت تاریخی بوده و الان بیشتر یه پارتیه. خیلی از اونایی که میان هم اصلا نمیدونن سنت پاتریک کی بوده.
***. خیلیها هم توری پوشیده بودند *** توی خیابون آهنگ بلند گذاشته بودند و میرقصیدن. دو تا چهار راه اونورتر یه اتوبوس وسط وایساده بود و دور تا دورش آدم جمع شده بودند و میرقصیدن. یه دو تا دختر که شاید به زور به ۱۵ سال هم میرسیدن اون بالا قر میدادن. بعد رفتم سمت Washington Square. اونجا هم پر آدم بود. اینقدر آدمهای عجیب و غریب امروز توی اینجا دیدم که فکر نکنم تا آخر عمرم هم این همه ببینم. خیلیهاشونم جوون بود. وسط میدون زیر فواره یه عده رفته بودند توی آب و بالاتنه اشونم لخت کردن بودند و میرقصیدن. دور تا دور هم دست میزدن و فیلم میگرفتن و حتی به سختی میشد رفت کنار حوض و دید.***
یه جایی هم خاطراتشون رو نوشته بودن و زده بودن به تابلو. یکی دو تاشونو سرسری خوندم دیدم در مغز من نمیگنجه.
لمروز برای اولین بار فهمیدم که اونایی که عاشق نیویورک هستن چی دیدن. اگر شهر همیشه پر از پارتی های اینطوری باشه دیگه کسی احساس بی حوصلگی نمیکنه. این همه آدم هر کسی یه جوری و هیچ کسی مزاحم اون یکی نمیشه یا اینکه قضاوت کنه که چرا کی چی پوشیده یا نپوشیده. با وجود اینکه احتمالا خیلی هاشونم پول ندارن اما دور هم خوش هستن. نیویورک تازه داره باز میشه و این پارتی ها بیشتر میشه.امروز تازه فهمیدم چرا اون دختره میگفت Washington Square رو دوست داره. نه به خاطر اون دروازه بلند و معماریش بلکه به خاطر همه پارتی ها و دیوانه بازی ها و خاطراتی که ازش میمونه. یه نفر هم اون وسط آهنگ های درخواستی میزد و پول میگرفت و خیلی کارش درست بود. اما از تماشای این همه شادی و انرژی منم خوشحال بودم. چند تا بلاک دیگه هم رفتم اما اونجاها پارتی تموم شده بود.
یه ساختمون دیدم که داربست زده بودن و روش عکس نمایی که قراره ساخته بشه رو رنگی پرینت کرده بودن. تا حالا اینجوریش رو ندیده بودم اما به نظرم جالب بود. حداقل نمای شهر رو خیلی با اون داربست اشون خراب نمیکنه. نیویورک شهر داربست هاست. هر جایی میری یه جایی رو دارن میسازن.
یه جایی هم یه نفر خودش رو بسته بود و نوشته بود اگر بازش کنی نسل بشر منقرض میشه. یه دوربین هم گذاشته بودن تا اگر کسی جرات کرد این کار رو کنه ماجرا رو فیلم بگیرن. نمیدونم ولی بدم نمیامد برم امتحانش کنم اما میدونستم که ممکنه زنده برنگردم خونه.
. از ظهر ساعت 12 تا ساعت 8 شب چندین خیابون بزرگ منهتن این پارتی ادامه داشت. واقعا چه انرژی ای! چند تا بلاکی قدم زدم تا به ایستگاه مترو رسیدم و برگشتم خونه. توی راه کمی چشمام رو روی هم گذاشتم و مدیتیشن کردم. فکر کردم که من از نیویورک میرم اما هیچوقت امروز رو فراموش نمیکنم. امروز برای اولین بار نیویورک رو دوست داشتم و فکر کنم یه قسمت از قلب من همیشه با نیویورک بمونه.
بنظرم بهترین رفیق و همراه هرکسی ،خودشه ...
و اینکه خودت تنهایی میری بیرون، خیلی عالیه
بعضی وقتا هم تو جمع و با دیگران بودنم خوبه
و تو همه رو داری
آره خدا رو شکر
چه خوب:راضی
من تنهایی اصلا فک نکنم همت کنم برم
من تنهایی همه جا رفتم
سلام جدی همه ی اینجاها رو تنها میری؟ ببخشید میپرسم برام جالب بود
سلام. بله. یه مدت یکی از دوستان اینجا بود با اون میرفتم. الان دیگه نیست بیشتر تنها میرم. چکار کنم خب کسی نیست. یکی از بچه های ایرانی هم یه بار با من آمد بیرون و فکر کنم بهش خوش نگذشت دیگه سراغی هم نگرفت.
وودی عکسا که بد نبود ولی این جمله رو بد نوشتی ممکنه ملت دچار سردرگمی بشن " یه دو تا دختر که شاید به زور به ۱۵ سال هم میرسیدن اون بالا میدادن." فک کنم منظور میرقصیدن بوده
وبلاگت فیلتر نشه صلوات :|
اوه. ببخشید الان درستش میکنم
سلام وودی جان
حالت خوبه؟
یه سوال نسبتا شخصی داشتم ازت. فکر میکنم تاحالا برات پیش اومده که بی حوصله باشی، تمرکز نداشته باشی دست و دلتم به هیچ کاری نره بااین که میدونی کلی کار عقب افتاده داری. میخواستم ببینم مواقعی که چنین حالت هایی بهت دست میده، چطور برطرفشون میکنی؟ چه کارایی میکنی؟ چطور از شر استرس خلاص میشی مثلا استرس محیط کار و عواقبی که ممکنه برات داشته باشه و اینا. یا از وقتی مهاجرت کردی اصلا همچین حسی بهت دست داده؟
خیلی ممنون :)
سلام.
بله خیلی پیش میاد. موضوعی که میگین خیلی دلایل مختلف داره. کارهای زیادی میکنم:
اولین چیز اینه که بدونم چرا بی حوصله ام. ممکنه کم خوابی باشه یا تغذیه نامناسب یا ورزش نکردن باشه. اول باید شرایط فیزیکی رو درست کنم.
بعد مهمترین چیز اینه که محیطم رو عوض کنم. اگر بتونم از کافی شاپ کار میکنم. اگر نه باید یه مدت تعطیل کنم و برم کنار دریاچه یا کوهپیمایی یا پارک آبی و... یه کارهایی که میدونم خوشحالم میکنه و توی خونه نیستم تا به کلی کار فکر کنم.
بعد کارهایی که میخوام انجام بدم رو به کارهای کوچیکتر تقسیم میکنم و براشون برنامه ریزی میکنم. مهم اینه که یه ساعتی توی روز دست از کار بکشم و به تفریحی چیزی برسم.
ممنون بابت پاسخ
همین ابهام ایجاد کرد.
منظورم اعتقادات مذهبی بود. تو نظر قبلی که نوشتم، باید یه ویرگول بین آمریکا و اعتقاد میذاشتم.
من هیچ وقت مذهبی نبودم. خودم رو یه انسان دیندار میدونم که اول انسانم بعد دیندار. دینم هم خداست. «عاشقان را ملت و مذهب خداست»
نسبت به موقعی که آمدم اما خیلی دیدگاهم عوض شده.
سلام وودى جان
امیدوارم حالت خوب باشه
توى یه جایى از خاطراتت خوندم مادرتون اومده بودن دیدنتون. میخواستم بیینم باتوجه به وضعیت رفت و امد به ایران، امکانش هست خونواده بیان دیدن ما تو امریکا؟
سلام.
بله اون چند سال پیش بود اما همچنان امکانش هست. یه مدتی رئیس جمهور قبلی امریکا محدودیت رفت و آمد برای همه ایرانی ها به جز دانشجوها گذاشته بود که با آمدن دولت جدید این محدودیت برداشته شده.
مشکل اصلی اینه که بیشتر سفارت های امریکا بسته هستن و برای ویزا باید به یه کشوری برن که سفارت امریکا اونجا باز باشه.
وودی جان خوشحالم مینویسی.
من خیلی ساله وبلاگت رو دنبال میکنم. اکثر پستهات رو خوندم. پستهات رو که میخوندم یه سایه ای از اعتقاداتی که داشتی تو ذهنم هست. یه سوال داشتم. هنوز هم مثل قبل از مهاجرتت یا اوایل مهاجرتت به آمریکا اعتقاد داری؟ طرز فکرت چطور؟ البته میدونم که این سوال خصوصیه. میتونی جواب هم ندی.
یه سوال دیگه که یادمه گفتی یکم که کارای مهاجرتت درست بشه یه معرفی از خودت بذاری. یا بگی چکار میکنی و در مورد تخصصت بگی. اگر فکر میکنی گفتنش مفیده برامون پست بذار در موردش. سپاسگذارم
سلام. خواهش میکنم. لطف دارین.
من یادم نمیاد که به آمریکا "اعتقاد" داشتم. ببخشید اصلا معنی حرفتون رو هم متوجه نمیشم. فکر میکنم اینجا جای بهتری برای زندگی نسبت به ایران هست. بله هنوز همینطوری فکر میکنم. اینجا آرامش بیشتری هست و کسی که تلاش کنه نتیجه تلاشش رو میبینه. برعکس ایران که آدم هر چی دست و پا میزنه مثل باتلاق بیشتر فرو میره. اما خب اگر این موش ها رو بیرون کنیم ترجیح میدم برگردم ایران زندگی کنم چون خانواده برام خیلی مهمه.
ای وای من خودم یادم نمیاد. اما خب هنوز هم کارهای مهاجرتم درست نشده.