یکی از چیزای خوب این روزا اینه که کلی غذا مامان پخته و گذاشته توی فریزر که بعضی روزا یکیشون رو میبرم. روزی که میخواستم ظرف ها رو بخرم فکر نمیکردم که در آینده ای به این نزدیکی این همه به دردم بخوره. بنده خدا مامانم ظرف ظرف پر کرده و روش هم نوشته که توی هر کدومش چیه!
خلاصه دست مامانم درد نکنه. حیف که زود تموم میشه و باز دوباره باید خودم آشپزی کنم :)
منم همین مشکل رو دارم ،


یعنی وقتی میخورمشون هم خوشحالم که دارم غذای ایرانی میخورم ، هم همش غصه دارم که تموم شدنیه و ادامه نخواهد داشت!
کلا درد بدیه،مخصوصا برای من که از آشپزی خوشم هم نمیاد!چون تموم که بشن باید غذای بیرون رو بخورم!
ای کاش با خانواده مون مهاجرت می تونستیم بکنیم!
سلام وودی
عالیه دست مامانت درد نکنه .
ان شالله همیشه سلامت باشن سایه شون بالا سرتون باشه :))
سلام
ممنون.
اخی چقدر باعشق...منم وقتی خوابگاهی بودم مامانم اندازه یه ماهم اشپزی میکرد و راحت بودم
سلام آقای دکتر

لطفا نطرتونو در مورد این متن بگین
کسی که منتظر می ماند تا انتخاب شود
هیچوقت خوشبختی را تجربه نخواهد کرد
برای خوشبخت شدن باید جسور بود و دل را به دریا زد
اصلا باید هر چه در این دل لعنتی میگذرد را بریزید بیرون
نهایتش این است:
زندگی ات را با "ای کاش"ها پیش نمیبری
سلام
قبلا در مورد انتظارات و خوشبختی نوشتم. نمیدونم من هیچ وقت منتظر نموندم که انتخاب بشم و همیشه خودم تلاش کردم.
وودی اگه تازه میخواستی بری ازدواج میکردی بعد میرفتی یا همینطور خشک خشک میرفتی؟
اگر شرایط اش بود خب ایران ازدواج میکردم اما شرایطش نبود. بنابراین فرقی نمیکرد.
آخی
میشه در مورد هاوراد و شهر بوستون بیگی
سلام
نمیدونم. نرفتم.
چه چسب کاری محکمی هم کردن که یکوقت اسمها کنده نشن
احیانا شما ته تغاری نیستی؟
خیر!
قربون همه ی مامانا من برم
وودی مامانم مریض شده خیلی حالم گرفته س
مادرها فوق العاده اند


فرشته ی روی زمین