این دو هفته آخر خیلی سخت بود. باید سر کار میرفتم و از طرفی خرید های مامان رو هم میکردم. یعنی هر روز از سر کار میامدم و میبردمش که خرید کنه. هر چی هم میگفتم بهش که آخه این همه چیز رو چطوری میخوای ببری به خرجش نمیرفت. خلاصه دیگه هر چی شد براش خریدیدم.
روز آخر خیلی سخت بود. مرخصی گرفتم که از صبح کمک مامانم کنم. هنوز چمدون هاشو نپیچیده بود. منم رفتم داروخانه یه مقداری قرص و داروهایی که لازم داشت رو گرفتم و برگشتم. دو تا چمدون بزرگ و یه کیف کولی بزرگ بارش بود. زود رسیدیم فرودگاه و هنوز مسئول های پروازش نیامده بودند. من گفتم که توی صف بایسته و کیف کولی که سنگینه پیش من باشه تا برای ماشین یه جایی پیدا کنم. یه نیم ساعت بعد زنگ زد که آمدند و 110 دلار جریمه داده برای اضافه بار. البته اینو میدونستیم. بعد کیف کولی اشو آمد برد. یه ربع بعد در حالی که مستاصل شده بود زنگ زد که گفتن بهت کارت پرواز نمیدیم چون اضافه بار داری. گفتم یعنی چی؟ مگه اضافه بار ندادیم؟ گفت نه میگه کیف کولی ات هم سنگینه. اجازه نمیدیم ببری داخل هواپیما. میگه 320 دلار دیگه جریمه بده. گفتم بابا 430 دلار یه سر بلیت هست خودش. بهش بگو پروازتو عوض کنه فردا برو یا هفته دیگه برو. چند دقیقه بعد دوباره زنگ زد که میگه برو از هر جا بلیت گرفتی درخواست تعویض بده. دیگه مامانم گریه افتاده بود. گفت دیگه به پرواز نمیرسم بارهامو هم فرستادن رفتن. نمیدونم چکار کنم. من بالاخره ماشین رو پارک کردم و به سرعت خودمو به اونجا رسوندم. من خودم رفتم با مسئولش صحبت کردم گفتم خب اون یکی چمدون که 110 دلار اضافه بار گرفتین که اونقدری پر نبود. میشد اضافه این کوله پشتی رو بذاریم توش که نخواهیم اضافه بار بدیم. گفت پس میگم چمدوناتونو برگردونن. یه بیست دقیقه ای طول کشید کاری نکردن. بعد زنگ زد گفت که دیگه ما چمدون ها رو فرستادیم توی بار نمیتونیم برگردونیم. مسئولش هم گفت اگر بخواهین چمدونتونو پس بگیرین دیگه به پرواز نمیرسین. اجازه هم نداد که با چند کیلو اضافه کوله پشتی رو ببریم توی هواپیما. متاسفانه محتوای کوله پشتی هم چیزای مهم بودن که نمیشد بذاره اینجا. دیگه پرسون پرسون یه مغازه توی فرودگاه پیدا کردم که یه چمدون بخریم. 120 دلار پول یه چمدونی شد که کیفیتش هم خوب نبود. اون 320 دلار رو هم بابت چمدون اضافی گرفت و سر جمع 550 دلار خرج اضافه بار شد. حالا وسایل رو حساب میکردیم اصلا اینقدر نمیارزیدن :) ولی دیگه این همه مامانم زحمت کشیده بود خرید کرده بود برای این و اون نمیشد که نبره. توی صف موقع برگشتن مامانم یه کم گریه کرد. بهش گفتم برو سال دیگه باز میایی. رسیدم خونه حس کردم که خیلی دلم برای مامانم تنگ شده. توی پارکینگ توی ماشین یه کم گریه کردم ولی بعدش خودمو دلداری دادم که این بهای چیزایی هست که میخوای و باید پرداخت کنی.
وقعا دوری سخته
ولی مطمئنا با پشتکاری که شما داری به چیزی که می خوای میرسی و ارزشش رو خواهد داشت.
چه قدر هم پست مونده هنوز نخوندم.
ممنونم.
آفرین مامانت هم انگلیسیش خوبه.
همون کوله میفرستادین توی بار بهتر نبود؟ چمدون امنیتش بهتره؟
کوله توش پر شکستنی بود.
آخی . انشالا همیشه بخندین
مرسی که از روند روبه رشد پستها
ممنون
آخی این قسمت گریه چه دردناک بود
سلام وودی عزیز .بازم ممنون که تجربیاتت و با ما به اشتراک میذاری برای منی که میخوام همچین مسیری و طی کنم باعث دلگرمیه .برات آرزوی موفقیت دارم.امیدوارن جای خالی مادرتون زیاد حس نشه ان شاء الله سال دیگه بازم تشریف میارن.
خواهش