زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

این روزا

الان یه مدتیه که هیچی نمینویسم. انگار هیچ کاری هم نمیکنم و روزها تند و تند میگذرند. یک ماهی میشه که دفاع کردم اما انگار همین پریروز بود. دو هفته ای میشه که تزم رو تحویل دادم اما انگار همین دیروز بود. بخوام کارهایی که توی این مدت کردم رو بشمارم نمیدونم چکار کردم. فقط میدونم که خیلی خسته ام. انگار خستگی این چند ده سال تحصیل همه با هم روی دوشم مونده. 


فکر میکردم آمدن مامانم یه باری از روی دوشم برداشته بشه اما انگار چند تا بار بزرگتر گذاشته شده. اول اینکه هر جا بخواد بره من باید ببرمش. بعد هم هیچ جایی تنهایی نمیتونه بره و هر جا بخواد بره دوست داره منم باهاش باشم. وقتایی هم که یکی دو روز توی خونه است و با من بیرون نمیاد میترسم که یه وقتی افسردگی نگیره. من خودم شدیدا خسته ام و اصلا حوصله هیچی رو ندارم. مامانم هم دوست داره روزی چند ساعت با من حرف بزنه. همه حرفایی که این چهارسال پشت تلفن گفته انگار که نگفته و میشینه ساعت ها داستان های تکراری میگه. منم واقعا نمیدونم چکار کنم و فقط گوش میدم. میگم یه روزی اون برای من اون همه زحمت کشیده حالا من چند ساعتی بهش گوش بدم. بعد میگه برگرد ایران. یه کاری میگیری یه دانشگاهی درس میدی پیش خودمون هستی. نمیدونه که این حرفاش به جز فشار برای من چیزی نیست. بعضی وقتا هم فکر میکنم که برگردم اما میدونم که در شرایط فعلی اشتباهه. حداقل یه مدتی کار کنم یه پس اندازی داشته باشم و با اوضاع بهتری مالی برگردم شاید بهتر باشه. بعد صبح تا شب میگه چرا ازدواج نکردی. هر دختری هم میبینه اینجا میگه همین خوبه چرا با همین ازدواج نمیکنی سر و سامون بگیری. واقعا نمیدونم چی بهش بگم. آخه من اصلا معلوم نیست کدوم ایالت بیفتم, معلوم نیست اصلا حالا حالا ها کار گیرم بیاد یا نه و یا اینکه کلا بذارم از امریکا برم بعد مامانم انتظار داره توی همچین شرایطی زندگی هم تشکیل بدم. نمیدونم ولی این چیزا توی پس زمینه ذهنم عذاب آوره. 


دارم دنبال کار میگردم. یه کاری که برام خیلی سخته و اصلا دوست ندارم همین ایمیل زدن و اپلای کردن و شرکت توی جلسات برای networking هست. همین باعث شده که اصلا هر روز آزار روحی باشه. یادمه اون موقع ها که میخواستم اپلای کنم برای دانشگاه ها اینطوری بود با این تفاوت که الان بدتره. اون موقع سر کار میرفتم و الان بیکارم. اون موقع معلوم بود که کدوم کشورها دارم اپلای میکنم و نتیجه هاش هم کی میاد. الان معلوم نیست چه ایالتی کجا چی در بیاد و تازه بعد از اپلای اینترویو ها چی میپرسن. خیلی جاها هم میفهمن ویزای دانشجویی هستن میرن و دنبال سرشون رو هم نگاه نمیکنن. یه عده ای هم هستن که انگار شکارچی هستن و میخوان با حقوق خیلی کم استخدامت کنن که گرونتر بفروشنت به شرکت های دیگه. دوست داشتم یه کاری بود همینطوری یه حقوقی هم میدادن. وقتی برای یه جایی اپلای میکنم برای من از روز روشن تره که از پس کارشون بهتر از هر کس دیگه ای بر میام اما چطوری نشون بدم اینو قبل از اینکه اونجا کار کنم خیلی سخته. 



یه وقتایی فکر میکنم که امسال چقدر سخت گذشت. اون از استادم. اون از کار اولم. اون از کار دومم و چند ماه بیکاری بعدش و هول هولکی دفاع کردن تزم و اینم از حالا که باید دنبال کار بگردم و حواسم به مامانم هم باشه. میخواستم قبل از فارغ التحصیلی کارم رو پیدا کرده باشم تا این دردسر ها نشه. بعضی وقتا فکر میکنم که سادگی و نادونی خودم بود که به یه آدم ندیده و نشناخته این همه اعتماد کردم که اجازه دادم اینطوری با زندگی من بازی کنه. اما جایی برای سرزنش خودم نیست. بعضی وقتا فکر میکنم که شاید خدا ازم راضی نیست که ازدواج نکردم. یکی دو تا دختر بودند که اینجا دوستشون داشتم و شاید اگر جدی باهاشون حرف میزدم الان خانواده ام رو هم تشکیل داده بودم اما باز ترسیدم که در آینده شرایطم عوض بشه و نظرم هم عوض بشه.بعضی وقتا هم فکر میکنم شاید خدا همینو میخواسته و اینطوری میخواسته یه راه دیگه ای رو جلوی پای من بذاره. نمیدونم واقعا گیجم این روزا. هر چی که هست امیدوارم که از من راضی باشه و خودش اون چیزی که صلاحم هست رو هر زمانی که خودش میدونه بهم بده. آمین.

نظرات 44 + ارسال نظر
ُLuna پنج‌شنبه 23 دی 1395 ساعت 01:14

بعد دو سال شروع کردم به خوندن وبلاگ
دغدغه های مشترک

موفق باشین

اسم مهم نیست جمعه 3 دی 1395 ساعت 15:47

والا هنوزم به نظرم این حرفاتون درست نیست. ولی دیگه بحث نمی کنم. چون نیاز به بحث طولانی داره که اینطور که هر چند روز یکبار شما جواب منو می دین و من جواب شما رو می دم ممکنه چند ماه طول بکشه. به هر حال چون این موضوع بسیار مهمی هست امیدوارم خوب روش فکر کنید(می دونم کردید، ولی هر آدمی ممکنه توی گذشته اش اشتباه کرده باشه.) تا یک وقت خدای نکرده این همه زحمتی که می کشید عبث و بی فایده نشه (توی اون دنیا رو می گم)
امیدوارم همیشه خوشبخت باشین.

درسته. به نظر من آدم تا جایی که به سمت هدفش حرکت میکنه کار عبث و بی فایده ای نکرده. شما هم همینطور

نسیم جمعه 3 دی 1395 ساعت 14:51

وودی جان. نمیشه بعد از اینکه درست تو امریکا تموم شد برای بیزینس خودت از بانک وام بگیری و توی همون امریکا اشتغالزایی کنی؟

اینجا بدون گرین کارت خیلی محدودی. با ویزای دانشجویی تقریبا هیچ کاری نمیشه کرد.

نسیم پنج‌شنبه 2 دی 1395 ساعت 16:00

سلام وودی جان
من امسال چند جا اپلای کردم. بعد از تموم شدن درس حتما باید با تخصصت و رشتت کار پیدا کن یک بتونی بمونی؟ یا با هر کاری میتونی بمونی؟ اون ویزای کارآفرینی کانادا چجوریه؟ چفدر سرمایه میخواد؟

سلام
بعد از درس میشه تا یکسال کار داوطلبانه هم کرد! البته خب پولی نمیدن براش. میشه کارهای کم درآمد هم کرد. ویزای کارآفرینی کانادا هم اینجا توضیح دادن:
http://www.cic.gc.ca/english/immigrate/business/start-up/
سرمایه 13 هزار دلار برای هزینه مهاجرت و بقیه اش هم اینه که از یه سرمایه گذار یا incubator درخواست گرفته باشین.

اسم مهم نیست پنج‌شنبه 2 دی 1395 ساعت 01:10

این حرف شما که می گید توی ایران نمی تونستم مفید باشم درست نیست. کسی که یه مهارتی داره صددرصد می تونه توی هر کشوری مفید باشه. فقط مقدارش فرق می کنه. درسته که تو ایران شما کمتر مفید بودین، ولی حداقل سودش به مردم یه کشور بدبخت و مظلوم و خراب می رسید. مثلا اون دکتر سیاری که به مردم بدبخت کشور سومالی کمک می کنه آیا کارش از ارزش کمی برخورداره‌؟ توی اون دنیا چی؟ کسی که یه عالمه سختی در راه خدا کشیده بیشتر پاداش می گیره یا بالعکس؟ من توی حرفای قبلی ام به هیچ وجه نگفتم که یا دنیا یا آخرت. بد برداشت کردید.

مثال دکتری که میزنید مثال دقیقی نیست. یک پزشک در هر کشوری به یک میزان مفید هست. جون یه انسان امریکایی با یه ایرانی با یه استرالیایی فرقی نداره. بنده آقای نادری رو مثال زدم که بودنش در ایران سود کمتری داره. بله ممکن بود ایشون هم استاد دانشگاه بشن و ... اما انصاف میگه که احتمالا موقعیتی که امروز داشتن رو نمیتونستن داشته باشن. حالا من نمیگم همه مثل ایشون هستن. بنده هم تا ایران بودم چندین پروژه کشوری انجام دادم که احتمالا هنوز هم در حال استفاده هست اما اگر به بعد بین المللی فکر میکنم. ممکنه چندین سال طول بکشه اما عجله ای ندارم. در مورد دنیا و آخرت هم منظورم این بود که اگر برگشتن به ایران مساوی به از دست دادن دنیا باشه (که تا حد زیادی درسته) دلیلی نداره که تضمینی برای بدست آوردن آخرت باشه.
بازم میگم اصل من اینه که به دیگران کمک کنم. اگر یه روزی ببینم که توی ایران آدم مفیدتری خواهم بود حتما برمیگردم.

ملودی پنج‌شنبه 2 دی 1395 ساعت 00:52

وودی جان شما جدیدا به همه میگی عزیزم ، دقت کردی؟

نه دقت نکرده بودم مامانم آمده فکر کنم تاثیر گذاشته.

ملودی پنج‌شنبه 2 دی 1395 ساعت 00:50

باید عرض کنم که میگین نخبه ها باید بمونن کشور رو درست کنن، مردم بهشون نیاز دارن، همه فکر میکنن اکثر عدم پیشرفت ما تقصیر دولت و غیره هست در صورتی که داریم میبینیم مردم هم کم مقصر نیستن، وقتی مردم نمیتونن در زندگی روزمره و روابط اجتماعیشون پیشرفت کنن و متمدن شن فکر میکنین با موندن نخبه ها میشه این اجتماع رو ترمیم کرد؟ بنظر من یکی از مسائل مهم و معضلات زندگی ما فرهنگ و ادب و مشکلات هویتی هست،وگرنه تکنولوژی و مسائل دیگه ماشالا بدون نخبه ها هم میره جلو.

a_girl چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 22:42 http://thewrinkledscratches.blogfa.com/

من الان کامنت بی نام رو دیدم. شک نکنید از حسادته. انقدر حسادت ورزیده که وقت گذاشته یه کامنت به اون بلند بالایی گذاشته خدا کنه اوضاعش خوب باشه البته ما که بخیل نیستیم از خدامونم هست.
من مطمئنم که بزودی اوضاع شما روبراه میشه و اگه الان زندگی سخت شده به خاطر آمریکا نیس. کلا زندگی گاهی اوقات بده و گاهی اوقات خوبه نمیشه که همش راحتی باشه. بالا پایین داره.
خیلیا ازموفقیت های آدم خوشحال نمیشن و فقط منتظرن آدم به سختی یا مصیبتی دچار بشه تا بیان و سرکوفت بزنن و بگن دیدی گفتم فلان کارو نکن؟ حالا چوبشو بخور.
به حرفشون گوش ندید. این نیز بگذرد

فریبا چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 12:46

ممنون از جوابتون.بلاگتونو ریز به ریز خواهم خواند

یارقدیمی چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 02:46

سلام وودی
میگم یا دمه توی چند پست قبل گفتی که داری میری سر چند تا date میگم وقتی بفهمن مسلمونی فرار نمیکنن؟چون الان فک کنم وضعیت اینجور باشه!

سلام
هاها. چرا فرار میکنن. یعنی فرار که نه ولی دیگه میگن فقط دوست باشیم! الانم که دو ماهی میشه که مامانم آمده دیگه نرفتم.

ایلیا سه‌شنبه 30 آذر 1395 ساعت 23:12

وودی جان برخی نادوون فکر میکنن تو الان به روز سیاه نشستی
اصلا بعضی منتظرن آدم بخوره زمین نمیدونم چرا ....
الان تو از موفق ترین آدم ها هستی و بقول خودت ب زودی با پیدا کردن کار از این جمود خارج میشی و اونروز یه اون نادوون ها باید بگی سرتون تو کار خودتون باشه بجای متر کردن من

خیلی چیزا به دیدگاه آدما بستگی داره. خوشبخترین آدما میتونین توی بهترین شرایط احساس بدبختی کنن و برعکس. من از نظر خودم مشکلی توی زندگی ندارم اما دوست داشتم اتفاقات مطابق میلم پیش بره که نرفت.
موفق باشید

سینره سه‌شنبه 30 آذر 1395 ساعت 21:05

سلام
یلداتون مبارک
امیدوارم برای رسیدن به چیزایی که فکر می کنیم خیلی مهمن اصل زندگی کردن یادمون نره!

سلام.
زندگی خوبه!

ناشناس سه‌شنبه 30 آذر 1395 ساعت 15:17

سلام
نمیدونم کتاب "سنگ فرش های خیابان از طلاست" را خوندید یا نه، یه کتابی هست از آقای کیم بنیانگذار کره ای شرکت دوو. بسیار کتاب جالب و خوبی هست و خوندنشو به همه توصیه می کنم. هرچند که متاسفانه شرکت دوو به خاطر یه سری از مشکلات ورشکست میشه ولی طرز تفکر و نوع نگاهش به زندگی خیلی امید بخش و زیباست.

سلام
الان یه نگاهی انداختم. خوب بود. آفرین.

اسم مهم نیست سه‌شنبه 30 آذر 1395 ساعت 13:27

یه چیزی توی دلم مونده باید بگم نخبه ها از ایران می رن و کشورشونو تنها می ذارن. می تونستن اینجا کار کنن هر چند اینجا شرایط زندگی سخته، هر چند حقوق کمه، هر چند آلودگی هست، هر چند فساد هست و... ولی حداقل یه کاری می کردند که این کشور درب و داغون یه کم از داغونی در بیاد. ولی کشور خودشونو تنها گذاشتن. کشوری که مردماش به شدت به آدمایی مثل اونا نیاز دارن و رفتن یه جایی که شرایط زندگی خوب و راحت باشه. اگه همه ی آدمای خوب از ایران برن چی می شه؟ مشکلات بالا چند برابر می شه. شما کدومو ترجیح می دید؟ یه کشور صدمه دیده رو ترمیم کنید یا یه کشور سالم رو آبادتر؟ توی دنیا کدومش به آدم بیشتر خوش می گذره و راحت تره؟ توی آخرت کدومش با ارزش تره؟ شما دنیا واستون مهمه یا آخرت؟
راستی اگه یه نفر کشور خودش و آدم هایی که به شدت بهش نیاز دارن رو تنها گذاشت، نمی تونه برگرده و اشتباهشو جبران کنه؟ یا حداقل اونور که هست کاری کنه که یه منفعتی به کشورش برسه؟
ببخشید طولانی شد، ولی یه مدت بود می خواستم اینو بگم. هم به شما هم به اونایی که قصد رفتن دارن. یادتون باشه خیلی از فرصت ها جلوی چشم ما هستن ولی ما اونا رو نمی بینیم.
در پناه حق

عزیز جان اینطوری نیست. یه عده ای اگر ایران بمونن واقعا تلف میشن. مثال حدی اش آقای فیروز نادری هست که ناسا کار میکرده. فکر نمیکنم بودنش توی ایران کمکی میکرد.
شما میگین "یه کشور صدمه دیده رو ترمیم کنید..." این یه پیش فرض غلط داره که اگر کسی بمونه حتما میتونه مفید باشه.
سئوال "دنیا واستون مهمه یا آخرت" هم انحرافیه و هر دو تاش مهم هستند. آخرت از طریق دنیا ساخته میشه. کسی که دستش میرسه و مدرسه میسازه و به فقرا کمک میکنه به نظر شما آخرت بهتری داره یا کسی که دستش جلوی دیگران درازه؟ "میگه:"ربنا آتنا فی الدنیا الحسنه و فی الاخره الحسنه"

پری سه‌شنبه 30 آذر 1395 ساعت 11:19 http://tehran2berkeley.mihanblog.com/

آقا یا خانم بی نام که کامنتت رو کامل نخوندم چون ترجیح میدم افکار منفیت وارد ذهنم نشن(به اندازه کافی از دور و بری هام حرفات رو میشنوم)، متاسفم برای امثال شما که وقتی یکی لحظه های ناامیدیشو باهاتون به اشتراک میذاره اماده و در کمین نشسته اید که حمله ور بشید و تخریب روحیه کنید. یه نسخه رو نمیشه برای همه تجویز کرد. مسیری که برای ایشون خوب بوده لزوما به درد شما نمیخوره و برعکس. نمیشه اینجوری کل یه پروسه رو زیر سوال برد همونطور که نمیشه کل یه پروسه رو بدون اشکال و کامل دونست.
شما به همون زندگی لذت بخش و پردرامدتون در ایران ادامه بدید و امریکا رو بذارید برای اقشار کم درامدی مثل ما که به زندگی کارمندی عادت دارند.

ی آدم سردرگم دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت 10:15

ی سوالی ازتون دارم...الان نقش تصمیم های خود آدم توی سرنوشت مون مهم تره یا نقش خواست خدا...واقعا گیجم . بعد این همه تجربه به کسایی که تو شرایط بدی هستند و شرایط براشون دست و پاگیر شده چی میگید...خدا هیج وقت نمیخاسته بنده ش ی جاهایی کوتاهی کنه اما فرضا آدم ی جاهایی تنبلی کرده یا شرایط اطرافش ناخودآگاه اونو به سمتی کشونده اون موقع اگه شما تو اون شرایط بودی چی می گفتی چیکار میکردی؟ همین الانش هم کلی موفقی و بازم گاهی می نالی از شرایط که همیشه برطبق خواسته ادم نیست...ی جورایی ی تجربه میخام ازتون بگیرم...میشه لطفا کامنت تون رو بهم میل کنید

مهم اینه که "این نیز بگذرد"
همیشه آدم توی یه شرایطی هست. مهم اینه که چطوری به شرایط نگاه کنه. البته دل انسان همواره در حال تغییر هست. یه وقتی خوبه یه وقتی نیست و ...

من دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت 02:22

چه جالبن حرفاتون... یدفه وبلاگ شما رو پیداکردم...آدما به هیچی راضی نمیشن..حق دارن البته مث خودم...دعا کنید منم دنیام عوض شه و اپلایم جور شه

ایشالله موفق باشین

**** یکشنبه 28 آذر 1395 ساعت 13:17

می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.

همان دلهای بزرگی که جای من در آن است
آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.

دلتنگی هایت را از خودت بپرس.

و نگران هیچ چیز نباش!

هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!

اما من نمی خواهم تو همان باشی!

تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران شکستن دلت نباش!

میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...

و میدانی که من شکست ناپذیر هستم ...

و تو مرا داری ...

برای همیشه!

چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...

چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!

درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...

می خواهم شاد باشی ...

این را من می خواهم ...

تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.

من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)

و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.

شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟

اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!

پروردگارت ...

با عشق !

تشکر

احسان یکشنبه 28 آذر 1395 ساعت 00:31

وودی جان جز ایران و آمریکا گزینه دیگه ای نیست مثلا کانادا یا...
امیدوارم موفق باشی

چرا هست.

الیکا شنبه 27 آذر 1395 ساعت 16:18

اینکه مادرتون گفتن چرا ازدواج نمیکنی خیلی خوب بود :))
آخه این سوال همیشه تو ذهن خودمم برد که چرا پسرا یا دخترا میرن اونجا با اینکه زندگی هاشون بهتر میشه و شرایط اقتصادی بهتره چرا ازدواج نمیکنن :دی

مشکل اینه که اینجا انتخابهای آدم خیلی محدود هست. با هر کسی که نمیشه ازدواج کرد. توی ایران انتخاب ها باز بیشتره ولی شرایط اقتصادی مناسب نیست.

reza شنبه 27 آذر 1395 ساعت 13:35

سلام وودی جان، من پذیرش فول فاند گرفتم از utd برای fall سال پیش رو، تو ایران یه کار دارم ماهی 3 تومن میگیرم، زمینه کاریم پردازش سیگنال روی شبکه و distributed network هست، اما واقعا نمیدونم چیکار کنم، نمیدونم چرا دو دلم، دوری از خانواده، این همه سختی که شما تو پست اخیرتون نوشتید، من درسته عاشق ریاضی و ریسرچم اما الان فک میکنم آخرش که چی؟اگه کار پیدا نشه چی؟به خانوادم وابستگیم زیاده باور کنین دارم دیوونه میشم این همه سختی کشیدم برای زبان و مقاله و... اما میترسم ازینکه آخرش هیچی نشه، میدونم تجربه خیلی خوبیه اپلای اما بعدش مهمه ، آخرش مهمه، میتونید من رو ازین عذاب شک و تردید رهاکنید با توضیحاتتون با بیان تجربتون، الان شما اگه کارپیدا نکنید وبرگردید ایران، توی ایران جایی براتون هست با این همه علم؟خیلی به کمک نیاز دارم یه دنیا ممنون

سلام
تبریک میگم. توی پست بعدی جوابتونو امیدوارم بگیرین. وابستگی های خانوادگی برای اینه که هنوز کم تجربه هستین. عزیزم من قرار نیست برگردم. در بدترین حالت برای ویزای کارآفرینی کانادا اپلای میکنم و نه ماهه اقامت اونجا رو میگیرم و با اقامت اونجا برمیگردم امریکا و کارم رو درست میکنم.
موفق باشین

فریبا شنبه 27 آذر 1395 ساعت 03:02

سلام.من زیاد تو فاز خارج رفتنو اینا نبودم ولی خب خیلی دوس دارم.هیچ آشنایی ام خارج از کشور نداریم. بنظر شما یه دختر مجرد میتونه به اپلای فکر کنه؟منظورم امنیتشه؟اخه من تو ایران محجبه م .از طرفی ام خیلی دوس دارم برا دکترا پذیرش بگیرم.البته فعلا لیسانس هستم.ان شالله فوقمو بگیرم بعد.راستی من لیسانسم دانشگاه های تهران نبود.دانشگاه زنجان بودم

مشکلی نیست فریبا خانم. یه کم بلاگ منو با دقت بیشتری بخونین این سئوال رو چندین بار در جاهای مختلف جواب دادم. البته شاید توی نظرات بوده فقط ولی خب جواب دادم.

بی نام جمعه 26 آذر 1395 ساعت 14:16

آروم آروم داره زرق و برقا از بین میره و مدتی هم سعی میکنی نشون ندی چه کاری کردی
اونجایی که گفتی "اگر ایران بودم الان یه کارمند بودم با 3 میلیون حقوق ولی الان که آمریکا هستم کلی هم پس انداز کردم" یا همچین چیزی بود اگه اشتباه نکنم خوندم
اونجا فهمیدم کم کم داری متوجه میشی چی کردی داری میمونی تووش
حالا 32 سالته و هیچ
اکثرا تو افکاره دانشجویی هستیم و پذیرش میگیریم خودم هم بودم
دوستان زیادی داشتم که اونا هم بعد دفاع دکترا میگفتن حالا چی
اما دیگه به خاطر خیلی مسائل نمیتونستن برگردن
خطاب به طرفدارایه وبلاگت که 3 4 سال پیش هم خودم یکیشون بودم ولی جدا شدم کل وبلاگت رو با نرم افزار وبسایت دانلودر دانلود کرده بودم:
به این چاه نیفتید همون زحمت رو تو ایران بکشید بهتر میشه
تو همون آمریکا هم زندگی کارمندیه تازه اگه بتونی و بشه
من دیگه علاقه ای به پذیرش ندارم توو بهترین حالت هم مسافرت میشه رفت والا اونجاها هم خبری نیست باید خرج کنی
تا 32 سال بشم هم کلی کارا کردم الان 27 سالمه با حقوق 3.5 تو این تهران خودمون خیلی بهتره برام یه زمان بود با 1 تومن میرفتم سر کار شدیدا هم تو کف پذیرش بودم. زبان میخوندم مقاله میفرستادم ولی کاش به جای اون کارا بیشتر تخصص های بازار کار رو پیدا میکردم
سال بعد هم یه دکترایی میگیرم از دانشگاه ارشدم. قبول هم میشم برایه فرصت مطالعاتی هم میشه خارج برم با یه پول خوبی هم میرم اونم اگر مایل باشم
اگر بحث موفقیت باشه هم باید بیشتر تلاش کنم و یه شرکت برایه خودم داشته باشم
تو این مدت با کلی آدم تو صنایع مختلف آشنا شدم یه زمان اون وبلاگ اولت و سایتایی مثله اپلای ابرود چه سمبلی شده بودن برایه من
اکثر مخاطبا دانشجو و تازه فارغ التحصیل هستن هنوز به معنای واقعی مستقل نبودن
بازار کار خراب هست ولی اونور هم خبری نیست
همین ور تلاشتون رو بکنید
اونور هم بشه نشه داره
من بیشتر توی فروم اپلای ابرود اون جاهایی که در مورد بعد از تموم شدن دکترای اونور صحبت کردن وقت میزاشتم و سابقه ی پستایه کاربرا رو میدیدم
به این نتیجه رسیدم تهش به جایه خوبی نمیرسه دوستام هم وقتی دقیق حرف میزنن میگن خبری نیست شدیم کارمند (برق شریف خواجه هم هستیم)
اونا هم مثله من بودن و با انگیزه های مختلف و کلی فکر تو سرشون
آخرش دکترا گرفتن و هیچ. دکترا یه راست از کارشناسی
مثله وقتی بعد ارشد میخای شروع کنی به کار حس میکنی هیچ هستی
این مقاله هام هم مونده برام و هر از چند گاهی باهاشون کلاس میزارم البته زبانه خوبم به شدت به کارم اومد دکترا داخل هم راحت قبولم یه 6 ماه 1 سالی هم فرصت میرم تنم به آب اونجا هم بخوره

بی نام جان
یه پست میذارم که امیدوارم جوابت رو بگیری. برام نظر آدمایی مثل شما خیلی جالبن. یادمه اون موقع که میخواستم اپلای کنم و پشت سر هم جواب های ریجکت میامد و بعدا هم فاندم معلوم نبود بودند کسانی که میگفتن برو سربازی و یه کاری بگیر و یه زنی بگیر و... خوندن اون نظرات هم امروز خالی از لطف نیست.

سلام دوست عزیز
ازت یه خواهش دارم
منو تو این چند سال راهنمایی کن
من بابت طرحم با دو تا فوق لیسانس مکانیک از دانشگاه های صنعتی اصفهان و فردوسی مشهد صحبت کردم و بابت طرح های نرم افزاریم با دو تا مهندس یکی دکتری و دیگری دانشجو فوق (فکر کنم امنیت میخوند) علوم کامپیوتر صحبت کردم گفتن: باید زحمت بکشی.
من الان ترم یک پیام نورم رتبم به دانشگاه های تهران میخورد ولی مشاور خصوصیم گفت اگر برای اپلای میخوای بخونی الان وضعیت اپلای رشته mba برای ایرانی ها خرابه ولی برای dba راحت میتونی فاند کامل بگیری و پیام نور باش تا مجبور به خوندن کتاب بشی تا سطح علمیت بره بالا و وقت کاملا ازاد باشه تا درس های کنکور mba برسی و زبان نمره عالی بیاری
منم از تابستون کلاس زبان میرم و الان دوهفته اس که کلاس های گروهی زبان شرکت نمی کنم و فقط خصوصی تنها میریم و از ترم دو که وقتم ازاد تر بشه کلاس ریاضی میرم و تو تابستون جیمت کار میکنم واقعا روزی ۱۴ تا ۱۰ ساعت میخونم


ازت خواهش میکنم منو راهنمایی کنی

سلام
عزیزم من بزرگترین راهنمایی زندگیتو کردم. گفتم که به جایی برس که بتونی طرح هاتو خودت پیاده سازی کنی. یا اینکه یه تیم جمع کنی که با هم اون کار رو انجام بدین. برو داستان آدمای موفق رو بخون اکثرا همینطوری بودن که به جای ایده پردازی کار رو به سرانجام رسوندن.
برای اپلای و ادامه تحصیل الان زبان بخون و دانشگاه هم یه دانشگاه خوب برو. آخه تو که این همه استعداد داری و مخترعی برو دانشگاه شریفی تهرانی چیزی که بتونی راحتتر پذیرش بگیری.
موفق باشی

javad پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 22:34 http://javadth.ir

شما چرا نمیری با ایرانی هایی که تو کار شما هستن صحبتی بکنی ؟

ادم خوبی هم ممکنه پیدا بشه بینشون

اگر هم مشکل مالی داری از موقعیتت استفاده کن

الان تو ایران خیلی ها دنبال پیپال با سورس بانکی هستن

خیلی ها دنبال اینن یکی از فروشگاه های امریکا براشون محصول بخره و ...

بعضی وقتا مثل این سریال و فیلما ادم باید یه تکون اساسی به خودش بده و یه هدف جدید انتخاب کنه

اینا تو فیلما پیش میاد ولی ادم زور بزنه توی دنیای عادی هم پیاده سازیش میکنه

درست میشه.

a_girl پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 17:17 http://thewrinkledscratches.blogfa.com/

سلام آقای وودی.
چقدر غم انگیز بود این پسته. ولی این روزای سخت هم تموم میشه. این حرفیه که من همیشه به خودم میزنم.
من یه وب جدید ساختم تو بلاگفا.

سلام. به سلامتی. چیزای خوب بنویسین توی بلاگتون.

Mohammad :) پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 10:08

سلام


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا (5) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا (6

سوره الشرح

خداوند دوبار تاکید کرده پشت سر هم که بعد از هر سختی اسانی هست دوبارم تاکید کرده تا ته دلمون قرص قرص باشه

این ایه خیلی زیباست:درس صبر و توکل و امید میده :)


حضرت حافظ زیبا میگه :

هان مشو نومید چون واقف نِِئی از سر غیب
باشد اندر پرده.بازی های پنهان غم مخو


انشالله مشکلاتون حل میشه

ازدواجم برا اینه که به ارامش برسین نه که دغدغه ها اضاف بشه
و قظعا همونجوری که خدا گفته ازدواج مایه ارامشه(البته بعضیاشون که شما از اون بعضیاشی انشالله)

سلام. ایشالله که درست میشه. من که نگرانی ای ندارم.

محمد پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 02:12

سلام
میشه شرایط شما رو درک کرد
و میدونم سخته ولی اگر ایران بودید چی میگفتید
هوای الوده- بیکاری- فساد و ......
بالاترین نعمت مهاجرته. بقیش درست میشه

سلام
آره شرایط ایرانم که خیلی بد بود. اینجا یه کار بگیرم دیگه تا سالها مشکلی نخواهم داشت و دیگه زندگی میره توی سرازیری.

زینب پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 00:43

سلام دکتر وودی

اول تبریک با تاخیر بابت دکتری!

همیشه میخونم پست ها رو ولی فرصت نمیکنم نظر بدم، دارم برای ارشد میخونم، طبق راهنمایی شما( تکنیک استاد) :)
زندگی همینه دیگه ی روز سخته ی روز آسونه، [بعد از هر سختی آسانی است] :)
اینم چندتا آهنگ امیدوارم دوست داشته باشین:)

https://www.youtube.com/watch?v=xV-WIAbae8g

https://www.youtube.com/watch?v=5y8HVM5g-WU

https://www.youtube.com/watch?v=QqhvAM7vRlw

سلام
ممنون

پری چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت 16:43 http://tehran2berkeley.mihanblog.com/

یعنی چی برگردی؟!؟!؟! اصلا از این فکرا نکنیا! این همه خودتو خسته کردی و زحمت کشیدی که دوباره برگردی تو این خراب شده؟ هیچ خبری اینجا نیست! اگه هم باشه خبر خوبی نیست! تو الان تو بهترین جای دنیایی و اگه وضع اونجا خراب باشه اینجا هم هست.بعد هم به جنبه مثبت قضایا نگاه کن. شاید اگه ازدواج کرده بودی بایستی یکی دیگه یا شاید دو تا دیگه(!) رو هم در نظر بگیری و نگرانی ها و استرس هات بیشتر از الان میشد.
پدر من بعد از اینکه تحصیلاتش تو امریکا توموم شد از شدت دلتنگی سریعا برگشت ایران و دیگه شرایط یه جوری شد که موندگار شد. همیشه غبطه میخوره که چزا این کارو کرد.
خدا رو شکر کن که این موقعیت خوبو بهت داده و ازش استفاده کن و ناامید نشو.

نه ناامید نیستم. همه چی خوبه.

ملودی چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت 12:38

راستی وودی از اونجا میتونی برای اینجا کارای آنلاین انجام بدی. مثلا ponisha.ir یا هر روش دیگر. ترجمه ش که درآمد نداره ولی چیزای دیگه ش شاید.

نه باید دنبال کار بگردم نمیتونم وقت برای چیزای دیگه بذارم.

ملودی چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت 12:35

چه مناجات قشنگی گذاشتی، در مرحله ای از زندگی هستم که واقعا نیاز بوجود خدا دارم. یه شب قبل خواب انقدر دعا کردم در عشق خدا غرق شدم.

برای ما هم دعا کن

روح اله چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت 11:14

سلام دکتر
مرسی برامون نوشتی
امیدوارم حال خودت و مادر محترم خوب باشه،
خودت استاد مایی و من اگه حرفی بزنم من باب یادآوری هست برات
همینطور به تلاشت ادامه بده قطعا کاری متناسب پیدا خواهی کرد تلاش تلاش تلاش و توکل بخدا حتما بهترین اتفاق میوفته
برای کارفرما هم باید تضمین بدی
روی توانمندی هات شرط بندی کن بگو یه ماه رایگان کار میکنم در صورت رضایت قرارداد ببندیم و اگه دوست داشتید حقوق یک ماه رو هم حساب کنید دوست نداشتید میرم پی کارم چون روی توانایی هات اطمینان داری.
توی این موود نمون بیا بیرون ازش. تو میتونی ازین شرایط بخوبی رد بشی. سرسختی و توانایی های تو خیلی بیشتر ازیناست
مادر هم از دید خودشون میخاد بهترین کار رو بکنه برای پسرش نمیشه خورده گرفت.
امیدوارم زودتر ردیف کنی کاراتو

سلام
حالا فعلا تا فوریه که اجازه کار ندارم. اگر تا اون موقع چیزی پیدا نشد احتمالا همچین کاری کنم اگر قبول کنن.
موفق باشین

خواننده سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 19:46

سلام چقدر کم مینویسی کوتاهی میکنی مگه نه نا امید نباش من هی هرروز میام ببینم قسمت جدید میذاری یا نه ولی هیچی نمیذاری ممنون

آره یا حوصله ندارم یا اینقدر کار دارم که نمیشه. برنامه ریزی ام خراب شده کلا.

MISS . F سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 14:03

کلا برگشتن به ایران کار بسیار بسیار اشتباهیه
در نهایت امیدوارم هر چی که به صلاحتونه همون براتون اتفاق بیفته

در شرایط فعلی منم همینطور فکر میکنم. ممنونم.

محمود سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 09:34

اینم اخرش درست میشه . مثل مشکلات گذشته .

امیدوارم.

اسم مهم نیست دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 02:07

احساس می کنم داری زندگی رو سخت می گیری. درست نمی گم؟ بیخیال بودن اونقدرها هم بد نیست اینقدر کیف می ده

درسته. یه زمانی خیلی بیخیال بودم انگار الان بیشتر مثل بقیه شدم

Eylar دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 00:37

خب بهشون بگو یک ماه یا دوهفته براتون ازمایشی کار میکنم که خیالشون از تو راحت شه برای استخدامت

آره اگر تا فوریه پیدا نکردم همیچین کاری میکنم.

زینب یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 21:00

نگران فردایت نباش خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست ... ما اولین بار است بندگی می کنیم ولی او قرنهاست که خدایی می کند ، اعتماد کن به خدایی او

من در زندگیم شده خیلی چیزا یا کسایی رو میخواستم و برای رسیدن بهشون با جون و دل میجنگیدم اما خدا بهم نمیداد حتی سر همین با خدا خیلی دعوا و حتی گریه میکردم بعدا تازه فهمیدم چرا نشد یا چرا بهم نداد تو دلم میگفتم خدایا تشکر که تو کاسه نذاشتی .... فقط میدونم که باید تلاش کرد و از خدا بخواهی اگه صلاحه میرسی یا میزاره توی سرنوشتت... شاید حسرت تو دلت برای خیلی موقعیتها یا افراد در دلت باشه اما بدون خدای تو بهترین ها رو برات میخواد و همیشه حواسش بهت هست، پس نگران نباش...
راستی آقای دکتر مگه اسم وبلاگت زیر اسمان خدا نیست... پس وقتی زیر سایه اش هستی نگرانی چرا؟؟؟ توکلت فقط فقط به خودش باشه.... خدا همه چی رو برات ردیف میکنه .... میدونم یه روزی تو وبلاگ از روزای خوبت که رسیدی مینویسی و از روزای به اصطلاح برزخی الان خواهی گفت برای آیندگان
در پناهش باشی

ممنونم. ایشالله که درست میشه.

دوست یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 20:16

این نیز بگذرد. توکلت بر خدا رفیق...

ممنونم

ce student یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 19:41

تحمل کن، تو مرد روزای سختی!

انشالله که همه ما عاقبت به خیر میشیم:)

ایشالله

bahare یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 18:34

آمین

حسین کاظمی یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 16:50

اگه تو مهاجرسرا حساب کاربری داری یه پی ام به RS232 بزن یادمه دنبال طراح وبسایت میگشت . شاید تونست یه کاری برات پیدا کنه . راستش از بس کار ریخته رو سرم خودم هم بعضی مواقع نمیفهمم چی میگم چه برسه به تو

نه ایشالله که پیدا میکنم. حالا دو ماهی وقت دارم.

ملودی یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 14:30

اینهمه پست لذتبخش حرامه.

شما مرجع تقلیدتو عوض کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد