زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

کمی در مورد این چند سالی که گذشت و آینده

الان چند هفته ای میشه که دیگه تز نمینویسم و دارم دنبال کار میگردم. یعنی تقریبا 90 صفحه نوشتم و دیدم اگر بخوام فارغ التحصیل بشم کار ندارم گفتم چه کاریه. برای تابستون هم فاند ندادن بهم و گفتم بهتره که این مدت یه کار خوب پیدا کنم. کار پیدا کردن هم اینجا داستانی داره. طبق آماری که خوندم بین 80 تا 90 درصد کارها اصلا پست نمیشه و از طریق روابط پوزیشن ها پر میشه. بعد برای یه کاری که آگهی میشه 1000 نفر اپلای میکنن و اینا همینطوری رزومه ها رو میریزن دور. اصلا به آدم زنگ نمیزنن. منم توی کار پیدا کردن خیلی خیلی ضعیفم. ایران که بودم اولین شغل رو روی حساب معرفی یکی از نزدیکان گرفتم و از اون به بعد دیگه هر جا کار عوض کردم با همون روابط شغل قبلم بود. اینجا هم اولین کاری که رفتم معرفی استادم بود و الانم دیگه نمیخوام ازش کمک بگیرم. دوست داشتم بیشتر وقت داشتم که بنویسم اما واقعا نمیشه. بعضی وقتا هم که وقت دارم حوصله اشو ندارم. الان که دارم فارسی مینویسم میبینم که چقدر دیگه سختمه لغت فارسی مناسب پیدا کنم. مثلا پوزیشن چی میشه؟ 


یه کم خلاصه بگم که اوضاعم چی بوده و چی شده تا یه مروری باشه برای ادامه. برای موضوع دکترام یه تزی رو انتخاب کردم که بتونم تبدیلش کنم به یه بزینس. استادم هم خیلی استقبال کرد و گفت ما اصلا همینو میخوایم و مقاله همه مینویسن. منم صبح تا شب کار کردم. استادم یه دانشجویی داشت که یه سیستم درست کرده بود و میخواستن اونو تجاری کنن. قرار شد یه قسمت کار رو  من انجام بدم که تجربه بیشتری دارم. من در کمتر از شش ماه اون کار رو تموم کردم. بعد دانشجوی استادم حاضر نشد با من همکاری کنه. استادم از من خواست که یه قسمت باقیمانده دیگه رو خودم انجام بدم. منم قبول کردم. باز چند ماهی کار کردم تا اونم انجام شد. توی این مدت قرار بود استادم یه تیم درست کنه چون من کلی تاکید کردم که کارها اینطوری نیست که یه نفر بشینه همشو انجام بده و من توی همه چی تخصص ندارم. اونم قبول کرد ولی عملا هیچ کاری نکرد. حتی من آگهی کار رو هم براش درست کردم ولی هیچوقت ازش خبری نیست. بعد یه روز گفت چی شد؟ با یه لحنی گفت خودت نمیتونی این قسمتش رو هم تموم کنی. منم دیدم حاضر به هیچ همکاری ای نیست گفتم باشه. دیگه پنج شش ماهی وقت گذاشتم و اون جاهایی که بلد نبودم رو هم یاد گرفتم و انجام دادم. پروژه تموم شد. یه پروژه بزرگ رو خودم تنهایی تموم کردم. کاری که یه تیم خوب باید توی کمتر از شش ماه میکرد من تنهایی یک سال و نیم براش وقت گذاشتم. دیگه بهانه ای نبود. 


یه مرکز تحقیقاتی توی قطر قرار بود کار ما رو استفاده کنه. من سریع دو هفته ای یه نمونه از کار براشون درست کردم و منتظر قرارداد و کارهای اداریش شدیم. به استادم گفتم که ارزش داره این کار رو مجانی هم بهشون بدیم چون بعدا میتونیم از اعتبارشون استفاده کنیم. قبول نکرد. گفت خودم میدونم چکار کنم. خلاصه چند ماه بالا و پایین شد و حتی اسم اونا رو توی مقاله کار هم زدیم و آخرش گفتن که کارهای اداری خیلی طول میکشه و من همینطوری منتظر. بعد یه دانشگاه خیلی معروف اینجا با استادم آشنا بود و برای ریسرچشون میخواست از سیستم قبلی استفاده کنه. من به استادم گفتم که خب سیستم من هست بهشون یه دمو بدیم ببینم چی میگن گفت باشه. سه هفته ای یه نمونه هم برای اونا درست کردم و دادم به استادم. بعد از چند وقت گفتم چی شد. کلی عذرخواهی کرد گفت ببخشید من یادم رفته و الان قراردادش از دست رفته و اون کسی که قرار بود با ما کار کنه هم کلی ناراحت شده. حالا تو این سیستم خودتو با سیستم قبلی با هم متصل کن. من دوباره برم باهاشون حرف بزنم. منم گفتم باشه اما باز دانشجوی استادم حاضر به همکاری نشد. منم همه کارها رو کردم و یک دو سه هفته ای هم به همین منوال گذشت و بعد هم نحوه یکی کردن سیستم ها رو به طور کامل نوشتم و مثل یه داکیومنت دادم به دانشجوی استادم. اونم گفت باشه و هیچ کاری نکرد. باز چند هفته ای هی من گفتم چی شد و استادم هی میگفت دوشنبه چهارشنبه و سر میدوند. نه کار قطر شد و نه کار این دانشگاه و همینطوری وعده و وعید.


منم دیگه خسته شدم. جلسه دفاع دانشجوی استادم که رفته فهمیدم اوه چه کلاه بزرگی سر من رفته. اون حتی یک سوم منم کار نکرده بود. یه کار ریسرچی نمایشی که واقعا من اگر میخواستم اونطوری کار کردم شش ماه هم وقت نمیگرفت! بعد یه کم فکر کردم دیدم آخه بابا چه انتظاری من ازینا باید میداشتم. نه تجربه کاری منو داشتن و نه مثل من از بچگی کارشون این بوده. وقتی دیدم چیزی به جایی نمیرسه تصمیم گرفتم برم کالیفرنیا. اونجا برای چند تا شرکت استارت آپی اپلای کردم و مصاحبه تلفنی هم داشتم باهاشون و گفتن برای مصاحبه آن-سایت هم بیا و اگر خوب بودی از هفته دیگه بیا سر کار. منم یه زنگ زدم به استادم و گفتم خداحافظ شما. ما رفتیم کالیفرنیا. این دقیقا پارسال تابستون بود. استادم کلی شاکی شد که نه تزت مونده. گفتم من میخوام برم اینترنشیپ حداقل یه تجربه کاری ای داشته باشم. تز هم سه برابر دانشجوی قبلیت من کار کردم. عصبانی شد و گفت تو دیگران رو دست کم میگیری میدونی چقدر زحمت کشده اون و... خلاصه بعد ا از دو ساعت مشاجره گفت اگر میخوای بری اینترنشیپ یه شرکتی اینجا هست من معرفی میکنم برو اینجا. یا اگر میری کلیفرنیا دیگه حساب تز و دفاع ات با کرام الکاتبین. من اصلا دوست نداشتم کاری که استادم میگه رو کنم. میخواستم یه بار برای همیشه بذارم و برم اما...


هر چی دو دو تا چهارتا کردم دیدم چاره ای نیست. سه سال برای تز دکترام زحمت کشیدم و بخوام ول کنم برم خیلی چیزا رو از دست میدم. هم دیگه مدرک نمیگیرم و هم زمانم تلف شده. اونور هم کارش معلوم نیست چطوری باشه. گفتم خب میرم این شرکتی که استادم میگه یه مدت کار میکنم و یه پولی در میارم برای شرکت آینده ام مفیده. برنامه کلیفرنیا کنسل شد. داستان پنج ماه اینترنشیپ من هم یه قصه تراژیک دیگه است. مصاحبه شرکت کاملا فرمالیته بود. من کارم رو نشون دادم و رئیس شرکت گفت من این آدمو میخوام. استادم بهم گفت که از تیم مصاحبه یکی گفته اینو نگیریم و دو تا راضی بودن ولی هیچ وقت نگفت اون یکی کی بود. خلاصه چون کسی روی حرف رئیس شرکت حرف نمیزنه من اونجا با یه حقوق خوب استخدام میشم.


دو ماهی طول کشید تا جایگاهم رو توی شرکت و بازار کار امریکا پیدا کنم. هیچ دیدی به نسبت کار حرفه ای امریکا نداشتم و نمیخواستم اشتباه کنم. تیمی که باهاشون کار میکردم هم یه تیم جدید بودند. نمیخوام در مورد جزئیات بنویسم. فقط اینو بگم که اون دانشجوی استادم که حاضر به همکاری نبود اونجا بود. در واقع استادم با نمایش کار اون مسئول شرکت رو راضی کرده بود که بیاد پروژه رو تجاری کنه و یه تیم درست کرده بودند. چند ماه اونجا سخت ترین ماه های زندگی امریکام بود.


استادم و دانشجوش مدام میخواستن به من ثابت کنن که نیازی به من ندارند و خودشون هم میتونن بدون نظر من کاراشونو کنن. وقتی از من نظر میخواستن میرفتن عین برعکس چیزی که من میگفتم رو میکردن تا بگن ببین اینطوری هم میشه. چند تا شرکت مشاوره هم بودند که توی کار و تصمیم گیری ها کمک میکردند. یکی از آدمایی که مشاوره میداد کسی بود که بیست سال تجربه داشت و ساعتی بیشتر از 200 دلار برای مشاوره میگرفت. چند بار اینطوری شد که اون دقیقا نظر منو میداد. یه چند بار هم مشاوره اشتباهی داد که خدا رو شکر من اونجا بودم و از تصمیم گیری اشتباه جلوگیری کردم.  حالا گیر افتادم توی یه تیم ناسازگار که به حرف من که با تجربه ترین آدم این چهار تا شرکت هستم هم گوش نمیدن. چندین بار هم سر این موضوع و درخواست های غیرمنطقی حاضر نشدم از حرفم کنار بکشم. چون موضوعات کاری شرکت ها معمولا خصوصی هست نمیخوام بنویسم. توی تیمی که کار میکردم تنها کسی که باهاش مشکل داشتم همین دانشجوی استادم بود. بقیه رو دوست داشتم و رابطه صمیمانه خوبی داشتیم و همون دلگرمی ای بود. مدیر پروژه امون هم نمیفهمید که تجربه من چقدره. فکر میکرد من حالا اینترنم آمدم یاد بگیرم. اون آخرا فهمید. بعد میگفت که تو خودتو خوب نشون نمیدی. باید روی این مهارتت کار کنی. من فکر نمیکردم تو اینقدر وارد باشی. 


یه نگاهی که کردم دیدم ای دل غافل اینجا چهار تا شرکت دارن با هم روی یه پروژه کار میکنن. آدمایی که میگن 20 سال سابقه دارن هم کم تجربه تر از من هستن و منطقی هم هست. من از سیزده سالگی شروع کردم. توی ایران توی بعضی از بزرگترین پروژه های ملی بودم. تجربیاتی دارم که امکان نداشته اینا مشابه اشو تجربه کرده باشن. استادم اصرار داشت که ترم بعد هم فول تایم بمونم توی اون شرکت کار کنم و فقط یه راه داشت که من فول تایم بمونم و اون اینکه بخوام فارغ التحصیل بشم که دانشگاه اجازه کار بده. اما من هیچ آینده ای اونجا نمیدیدم. نه قرار بود برام گرین کارت فایل کنن و نه معلوم بود که شرکت نجات پیدا میکنه. از شرایط کاری هم راضی نبودم. قضیه OPT مشخص نشده بود و ممکن بود به طور کامل برداشته بشه. اینطوری حتی شانس اقامت گرفتن رو هم از دست میدادم. 


 یه بار گفتم بابا جون چرا به حرف من گوش نمیدین باید ساعتی 200 دلار بدین به یکی که همون حرفای منو بهتون بگه و آخرش برین کاری که خودتون میخواین رو انجام بدین که عین برعکسشه؟ این چه وضعیه؟ و هزار تا حرفای دیگه ای که توی این مدت توی دلم مونده بود. گفتم من پارت تایم میام که پروژه رو تا این قسمتش تموم کنین و بعد برمیگردم تزم رو تموم کنم و دیگه نمیخوام اینطوری ادامه بدم. با وجود اینکه قرارمون از اول هم همین بود که من ترم دوم رو پارت تایم باشم (به خاطر قوانین مهاجرتی امریکا) قبول نکردن و من برگشتم دانشگاه که روی تزم کار کنم. هنوزم نمیدونم اون پروژه چی شد و چکار کردن اما میدونم که بدون من خیلی ضرر کردن. حتی همونجا که حرفای منو گوش نکردن اون آخرا فهمیدن چه اشتباهات بزرگی مرتکب شدند و مجبور شدند دو نفر آدم جدید بگیرن که جبران زمان عقب مونده رو کنن که خودش هزینه اضافه بود. بماند, گذشت و رفت.


حس میکنم من زندگیمو از دست دادم. این همه زحمت کشیدم برای تز دکترام یه کاری که میتونست تبدیل به یه شرکت بینهایت بزرگ بشه اینطوری داشت هدر میرفت. این مدت که داشتم برای کار سرچ میکردم یه استارت آپ پیدا کردم که مشابه کار منو کرده بود و یکسال هم بعد از من شروع کرده بود و درآمدش الان 1.8 میلیون دلار شده بود. یکی دیگه هم تازه به درآمد رسیده بود و داشت یه قرارداد میلیونی با یه بیمارستان می بست. نمیگم من میتونستم تنهایی یک میلیون دلار آمد سالانه درست کنم اما میگم به راحتی پتانسیل اش بود. پروژه من هیچ چیزی از کاری که اونا کرده بودند نداشت. فقط فرقش این بود که اونا یه تیم بودند که آشنا داشتند و یکی رفته بود دنبال قرارداد و فروش و من تنها بودم. استادم قرار بود این کار رو کنه که نکرد. بخوام بشمارم حداقل 6-7 بار وعده هایی داد که عملی نکرد که باعث شد به اینجا برسه. اگر به هر کدوم اونا عمل کرده بود شاید الان شرایط خیلی فرق میکرد. اون یه چیز کوچیک میخواست و به همون کوچیکه هم رسید (شاید هم نرسید) ولی من یه چیز بزرگ میخواستم و اون مانعم بود که حالا دیگه نیست.


ویزای دانشجویی خیلی محدوده. با ویزای دانشجویی نمیتونم بزینس خودم رو کنم و اقامت بگیرم. الان به اندازه ده تا وکیل مهاجرت اطلاعات مهاجرتی دارم. بعضی وقتا دیگه توی فروم ها که نظر وکیل ها رو میخونم میدونم که نظرشون مطابق فلان قانون اشتباهه!!! در این حد یعنی بگم که در مورد راه های گرفتن گرین کارت و اقامت اینقدر خوندم که مقاله اینقدر نخوندم. نتیجه اینه که اگر نخوام برای یه شرکت دیگه کار کنم که برام اقامت بگیره ریسک خیلی بزرگی رو مرتکب شدم. متاسفانه قوانین جدید حتی اقامت گرفتن از طریق شرکت های کوچیک رو هم محدودتر میکنه و باید به شرکت های متوسط و بزرگ فکر کنم. اینطوری یعنی همه زحمت هایی که برای شرکت خودم کشیدم تا این مدت به هدر رفته. شرایط سختیه. از یه بابت دوست ندارم برم کارمند یه شرکت دیگه بشم که اونم آیا بیاد برام گرین کارت بگیره یا نه. از یه بابت چاره دیگه ای ندارم. حالا فعلا دانشجو هستم و تابستونه و ثبت نام نکردم تا ترم دیگه ببینم چی پیش میاد.


من ارتباطم رو هم با اون شرکت ها قطع کردم چون دیگه دوست نداشتم جایی که استادم ارتباطی داره من داشته باشم. گرفتن گرین کارت از طریق اون شرکتی که  کار میکردم مثل آب خوردن بود براشون ولی استادم نذاشت.آخه آدم چقدر باید ... شاید همه تخم مرغ هامو توی سبد استادم چیدم و اونم نشست روی سبد ولی وقتی فکر میکنم میبینم که چاره دیگه ای نداشتم. غیر منطقی بود که اون بخواد بشینه روی سبد ولی آدما بعضی وقتا کارهای غیرمنطقی میکنن. الانم خودمم و خودم تا ببینم برای آینده چکار میخوام کنم. روزی ده ساعت یا بیشتر دارم قوانین مهاجرتی رو میخونم تا یه راهی یه چیزی پیدا کنم و نمیشه. قوانین مهاجرتی امریکا به طرز باورنکردنی ای برای کارآفرین های مهاجر سخت و طاقت فرسا هست. همه قوانین به نفع شرکت های بسیار بزرگ و آدم های پولدار و ... تنظیم شده و پتانسیل ها اصلا در نظر گرفته نشده. حتی قانون OPT که جدیدا عوض شده کار شروع کردن یه بزینس جدید رو سخت تر هم کرده. 


حالا این منم کسی که از آدمایی که توی رشته اش 20 سال سابقه کار دارن با تجربه تره ولی 2-3 سال بیشتر سابقه کار رسمی نداره. کسی که داره یه مدرک دکترا میگیره اما دو تا مقاله ژورنال نداره. کسی که بیست سال آزگار دنبال تاسیس بزرگترین شرکت دنیاست و هنوزم باید سرش رو خم کنه تا یه جایی بهش کار بده که شاید براش اقامت بگیره تا یه روزی بتونه بدون محدودیت شرکت خودش رو شروع کنه. کسی که آدمای کوچیک آرزوهای بزرگش رو جدی نگرفتن و از انداختن هیچ سنگی جلوی پاش دریغ نکردند ولی امید هیچوقت در دلش نمرده و هنوزم چشم به دست رحمت الهی داره.

نظرات 82 + ارسال نظر
نسیم یکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت 07:39

دارم مطالب اون وبلاگت رو میخونم. انگار دیگه آپ نمیشه و جواب کامنتها رو نمیدی. مطلب مربوط به وسایلی که باید امریکا برد رو خوندم. واقعا این همه وسایل رو میشه با پرواز برد؟ند تا چمدون میشه؟ بار مجاز هر مسافر چقدره؟مثلا نبات هم نوشته بود مگه اونجا گیر نمیاد؟

بله جا میشه. بستگی به پرواز داره. همه چیز گیر میاد فقط گرونتر ممکنه باشه و روزای اول به دلیل محدودیت نداشتن ماشین و نشناختن مغازه ها دردسر تهیه مایحتاج باشه.

نسیم یکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت 07:29

وودی جان زندگی توی برخی شهرها مثل نیویورک یا لوس آنجلس گرونتره درسته؟ اگه از این دانشگاهها پذیرش بگیریم آیا فاندی که میدن کفاف زندگی رو میکنه؟

بله

نسیم شنبه 15 خرداد 1395 ساعت 21:22

آخی چقد ناراحت شدم. خیلی سخته این همه زحمت بکشی و کارا خوب پیش نره. بعد از فارغ التحصیلی حتما باید توی رشته ای که درس خوندی مشغول به کار بشی یا شرکتی متناسب با رشتت تاسیس کنی یا هر اید های داشته باشی میتونی بری دنبالش؟

بله. ناراحتی نداره. زندگی همینه.

نسیم شنبه 15 خرداد 1395 ساعت 21:11

حالا وودی جان پسرای آمریکایی دختر ایرانی میگیرن؟ میشه امیدوار بود؟

سلام
بعضی هاشون میگیرن. من چند تا دیدم.

امین شنبه 15 خرداد 1395 ساعت 11:09

سلام وودی عزیز
نگران نباش "همانا خداوند بعداز هر سختی آسانی را قرار داد" تا می تونی بگرد به همه ی شرکتا در شهرها و ایالت های مختلف از اوکلاهاما گرفته تا سانفرانسیسکو بوستون و.... به همه سر بزن پیشنهاد بده با اساتید حرف بزنم.
اصلا یک لیستی از تمامی شرکتا و اشخاص و اساتید تهیه کن و به همه مراجعه کن حرف بزن نظراتتو بگو، قطعا موفق میشی
اینقدرم ناراحت نباش من و دوستانت در این وبلاگ منتظر موفقیت تو هستیم نه ناراحت بودنت به هر حال تو هم ایرانی هستی مثل برادر خودمونی برات دعا می کنیم، همیشه این در نظر بگیر که تو تنها نیستی یه عالمه دوست اینجا داری.
من خودم 15 روز دیگه باید برم سربازی و مطمئنا به آمریکا خواهم آمد و تجربیاتت در این وبلاگ خیلی کمکم کرد و شاید سعادت پیدا کردم از نزدیک ببینمت
به هر حال کم نیار دوست من

سلام
ممنونم. لطف دارین. ببینیم خدا چی میخواد.

a شنبه 15 خرداد 1395 ساعت 08:31

با تشکر از وب بی نظیرتون من کل وب رو خوندم (هم این هم قبلیه) ولی الان یه سوال دارم که تو اونا پیدا نکردم
اگه الان از ایران با این تجربه ها می خواستی اپلای کنی تو انتخاب دانشگاه - رنکش- فاند - استاد- ایالت- کدوم رو تو الویت می گذاشتی؟
خواهش می کنم جواب بدید من الان تو وضعیت انتخاب دانشگاهم
پیشاپیش ممنونم که وقت می زارید

سلام
UCLA رو خیلی دوست دارم هنوزم و بهترین گزینه ام میتونست باشه من همینجا رو باز انتخاب میکردم چون زندگی اینجا راحتتره.

شمال جمعه 14 خرداد 1395 ساعت 22:15

سلام
خوندم همشو، خیلی حس ناجوری داشتم به اون شاگرد استادت، تو شرح شما که به نظر نچسب و عوضی میومد ، به نظرم روزی ده ساعت نخون واسه اون قوانین ، برو یه سفر یه تفریحی چیزی که دغدغه ها برن واس ییه مدت بعد ش دنبال راه چاره کن مغز بهتر جواب میده تو این موقع ها
راستی به جای پوزیشن از (جایگاه )موقعیت میشد استفاده کنی
اگه مثل من دغدغه استفاده از کلمات فارسی رو داری هرزگاهی شاهنامه بخون. منم تازه شروع کردم

سلام
حس ناجوری نداشته باش. من باهاش کار کردم. اون دنیا رو تنگ نظرانه میبینه. مثلا فکر میکرد حالا من میام جای اونو میگیرم یا من زیرآبشو میزنم و ... من خیلی گسترده نگاه میکنم. میگم این نشد یه چیز دیگه. اینجا نشد یه جای دیگه. نشد که نشد مرگ که نیست. اینه که اصلا برام مهم نیست چی پیش میاد یا آمده. اما نمیتونم انکار کنم که هر جای دیگه ای کار کرده بودم الان پروسه گرین کارتم در جریان بود و اگر اینطوری شده بود برای من خیلی بهتر بود. حالا کسی نمیدونه چی پیش میاد. خیلی زود میبینیم.

علی جمعه 14 خرداد 1395 ساعت 00:02

سلام وودی جان ...
من یک سال و نیم هست که فارق التحصیل شدم تو رشته برق ... تو این مدت سربازیم رو رفتم و تموم شده ... معدلم بالاست و فکر میکنم میتونم موفق بشم در ادامه تحصیل و بنا به دلایلی نشد به موقع برم ارشد بخونم .... سربازیم دوماه هست که تموم شده ...
برنامه م این بود که برای ارشد حرفه ای درس بخونم و یک ریسرچ هم کنارش شروع کنم .... ولی یک فرصت کاری یکهو از اسمون برای ما پیدا شد ... تو این کار فقط برام بیمه رد میکنن و صحبتی از حقوق نیست ... کلا یک سابقه برام درست میشه ...

حالا دو به شک هستم کار رو ادامه بدم یا نه بشینم روی ریسرچ و زبان و کنکور وقت بذارم .... به نظر شما مفید هست اینجور کارا ... یا .... ؟؟؟ خودم به این فکر میکنم ک این سابقه باعث میشه بعدا تو دوره ارشد بتونم راحت تر کار پیدا کنم و یک بخشی از هزینه اپلای و سفر رو دربیارم .... شایدم بعدا تو فرنگ به کارم بیاد .... میاد؟ نمیاد؟؟

ممنون ... بهترین ها رو برای شما ارزومندم

سلام
یعنی مجانی کار کنی؟ ببین من خودم از سال آخر لیسانس کار میکردم اما برای کنکور ارشد چند ماهی تعطیل کردم. تازه رتبه سال اول کنکور ارشدم بدون خوندن نزدیک به رتبه مجاز بود. برای همین مطمئن بودم با یه کم خوندن قبول میشم. منتهی چون وضع مالی خراب بود میخواستم حتما روزانه باشم.
خودت بهتر میدونی شرایط ات چیه. سابقه کاری که قطعا به درد میخوره اما اگر کار باعث میشه که کنکور ارشد قبول نشی یا نتونی ادامه تحصیل بدی ولش کن.

احسان پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 23:45

وودی عزیز

تو میتونی یک نهنگ رو بخوری به شرطی که هر دفعه یک تیکه شو بخوری .

به نظرم تحصیلاتت رو تکمیل بکن که این task از زندگیت رو تیک بزنی بعد اقدام به تشکیل شرکت و ... بکن . کمکی از دست من بر میومد در خدمتم . فقط وودی عزیز سعی کن یک تصمیم بگیری و پاش وایسی و سختی هاشو تحمل کنی و تردید رو دیگه وارد زندگیت نکنی


برات آرزوی موفقیت و سلامتی میکنم
احسان

بابا حالا کی خواست نهنگ بخوره :)
احسان جان شرایط به این سادگی نیست تیک بزنی بره. فارغ التحصیل بشی اگر کار نداشته باشی باید خیلی زود برگردی. همینو نوشتم که قوانین مهاجرتی خیلی سخته.

زهرا پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 11:58

از قوانین خدا اینه که هرکسی نتیجه زحمتشو میبینه شاید زمانش برات کمی نرسیده. ولی محکم باش وتلاشتو کن.

بله ممنونم.

ماهان پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 01:32

http://ebrahimnejad.persianblog.ir/
این وبلاگو چک کن.ادمینش مثل خودت تو آمریکا دانشجو دکترا هست(یعنی بود یه ماه پیش دفاع کرد تموم شد!)ولی جالبیش اینه بلافاصله رفت سرکار!گفتم شاید بتونی ازش راهنمایی بگیری برای اقامت و کار.البته ایشون بوستون زندگی میکنن.

خوب بود ممنونم. لینکش رو هم گذاشتم توی بلاگم دیگران هم ببینن.

peydayepenhan پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 00:05

سلام دکتر جان
منم شرایط زندگی و هدفام داره زیر آب میره

سلام
مسیرتو عوض کن.

رضا چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت 21:34

طرفای شما هم سیل اومده؟

اینجا همش سیل میاد!

محمد چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت 18:10

سلام
اصلا و تحت هیچ شرایطی به برگشت فکر نمی کنی؟چرا؟یا به عبارات دیگه چه اتفاقی باید رخ بده که فکر برگشت کنید؟
آیا واقعا برگشتت، معنیش شکست و خراب شدن 5 سال کار و تجربست؟

در ضمن الان خرید خدمتم برا کسایی که غیبت دارن قسطیش کردن، نمیدونم شرایطش شامل حال شما هم می شه یا نه.
سوالام انکاری نیست، جواباش برای خودمم مهمه.

سلام
به برگشت فکر میکنم و دوست داشتم برگردم ولی با شرایط فعلی نمیشه. من اگر بدونم که توی ایران آدم مفیدتری هستم برمیگردم. اما فعلا اینجا مفیدترم.
نه واقعیتش من چیزی از دست ندادم. یه مدرک دکترای امریکا میگیرم که کلی توی ایران براش ارزش قائلن. 20 هزار دلار پس انداز کردم که امکان نداشت توی این 4 سالتوی ایران اینقدر کار کنم و ... ایران مونده بودم دو سال سرباز بودم توی یه شرکت هم داشتم با حقوق ماهی 3 میلیون کار میکردم که در نهایت سالی 3-4 میلیون پس انداز میشد. که به زحمت به 5000 دلار هم میرسید. هیچ مدرک و چیز خاصی هم به دست نیاورده بودم.
من هنوزم سربازی غیبت ندارم متاسفانه. شامل من نمیشه. حاضر نیستم دو سال عمرم رو توی سربازی تلف کنم.
موفق باشید

بهاره چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت 14:50

اه دوست عزیز واقعا افسوس خوردم از خوندن دو پاراگراف آخر ...ازتون خواهش میکنم استقامت داشته باشید...از حرفاتون معلومه که ایمان قوی ای دارید پس همچنان با ایمان و استقامت جلو برید ...شما آدم خوش قلبی هستید و اگر به جایی برسید مسلما سعی میکنید نیت های خوبتونو عملی کنید دنیا به شما احتاج داره و خدا هم به نیت افراد نگاه میکنه ...چند وقت پیش میخوندم که اگر به چیزی که در سر داریدنمیرسید مطمئن باشید اون نیت قراره بهتر از اون چیزی که فکر میکنید اتفاق بیوفته ...فکر میکنم زیاد نوشتم ...ببخشید ...از همین گوشه دنیا دعاگوتون هستم ...

ممنون

بهاره چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت 14:24

وای دوست عزیز چه وب فوق العاده ای دارید ....خیلی جالبه ...الان کاملا تو شوکم ....چون به تجربه هایی نیاز داشتم که شمانوشتید و کاملا اتفاقی این وب رو پیدا کردم ..شاید شما اهمیت و دلیل خوشحالی من رو متوجه نشید ولی واقعا خوشحالم و خدا رو شکر که الان میتونم از تجربه هاتون استفاده کنم ..داشتم برای یه کار خیر سرچ میکردم ...تایپ کردم آسمان خدا ...و خیلی اتفاقی وب شما اومد بالا ...هر کجا هستید خدا یار و یاورتون

ممنون

شروین چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت 00:41

وودی ناراحت نباش
ما دعات می کنیم. توکل بر خدا
من مطمینم اقامتت حتما حتما حتما درست میشه.
فقط توکل بر خدا

ممنونم.

ماهان سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 20:56

به نظر من بهترین کار اینه که این ایده(تز،سیستمی که طراحی کردی دقیق نمیدونم اسمش چیه!!!) هر جور شده به یکی از شرکتای سیلیکون ولی ارائه کنی اگر اینجوری که میگی اینقدر خوبه حتما روش سرمایه گذاری میکنن به مدرک و سابقه کاریتم کاری ندارن کارت خوب باشه برای اونا کافیه حالا گوگل و مایکروسافت نشد مطمئنا شرکت های زیادی تو کالیفرنیا هستن که برای کار و ایده و خلاقیت ارزش قائل باشن به نظر من اگر میخوای آینده داشته باشی برو کالیفرنیا چند سال تو یه شرکت خوب کاربکنی میتونی کلی تجربه کسب کنی با نحوه کسب و کار آشنا میشی یه جورایی با سیستم آشنا میشی.به نظر من همه چیو تو دالاس ول کن برو کالیفرنیا آیندت اونجاس!

اینو چند نفر هم گفتن. مشکل اینه که اینطوری باز نمیتونم گرین کار بگیرم. باید چند سالی یه جای دیگه کار کنم تا گرین کارت بگیرم. این محدودیت ها واقعا دست و پا گیر هستن. همه هم میگن اما هیچ راهی نیست.

سیاوش سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 20:42

سلام وودی جان خوبی؟
میگم که من حدودا سه چهار تا طرح توی ذهنم بود و ساختمشون
طرح اختراع بودن اما تا اولی رو دادم بیرون یکی دزدیدش به نام خودش کرد
یعنی میخواستم با چاقو زخمیش کنم ...بگذریم
حالا میخوام بقیه رو ثبت کنم ولی خیلی میترسم
امن ترین راه ثبت اختراع چیه؟ ؟ من تا دو سه ماه دیگه میام آمریکا
ترو خدا راهی باشه کسی بقیه رو ندزده
خیلی ممنون

سلام
خودت برو provisional ثبت کن. بعد با وکیل صحبت کن اونا دزدی نمیکنن. کارشون همینه. ولی 10 هزار دلار اینا هزینه داره هر ثبت. من هنوز که هنوزه هیچی ثبت نکردم چون از هزینه هاش میترسم.

ali سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 19:42 http://www.ahora98.vcp.ir

سلام درود بر تو ای دلاور
عجب مصیبتایی کشیدی!!!!!
داداش با تخمینی که زدم اگه از موقعی که پذیرش گرفته بودی تا الان تو لاتاری ثبت نام میکردی الان یه گرین کارت تو دستت بود
یا نبود؟!؟!؟!؟!؟
به نظرت کانادا هم اینطوریه یا آمریکا اینجوری گیریه؟؟؟

سلام
لاتاری شانسیه.
کانادا خیلی آسونتره.

نیوشا سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 19:24

سلام چرا دنبال پست داک توی یه ایالت دیگه نمیرید؟
اینطور هم با یه استاد جدید و هم با یه شرایط جدید اشنا میشید و تعداد لینکهاتون بیشتر هم میشه.

پست داک به درد من نمیخوره. من میخوام توی صنعت کار کنم.

امید سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 18:37

میشه بگین تخصصتون چیه؟ یا محرمانست؟؟

مینویسم کم کم. درسم که تموم شد میگم.

امید سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 18:18

سلام
انشالله به هدفت میرسی ...
مگه شرکت زدن تو ایران مشکله؟؟

سلام
ناممکنه! دوستام دو تاشون داشتن. به هیچ جا نمیرسه

الهه سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 17:06

امیدت رو از دست نده مطمئن باش یه دفعه همه چی باهم درست میشه...خدابزرگه

مرسی

M سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 16:03

اونقدر که مطمئنم الان روزه، مطمئنم موفق میشی
انشاالله
دلت قرص

ممنون

محمد سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 11:19

سلام وودی
انشاالله که سریعتر رد بشی از این پوزیشن
میگم ینی اگه گرین کارت داشتی یا سیتیزن بودی این مشکلات رو نداشتی؟ ؟!!

سلام
نه ویزای دانشجویی کار رو محدود میکنه. اگرنه گرین کارت داشته باشی هر کاری بخوای میکنی.

سلام سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 11:15

سلام. معمولا بچه هایی که دنبال ادامه تحصیل هستن با چنین مشکلاتی مواجه میشن. بهتره روی تزتون تمرکز کنید تا تموم بشه... احساس رهایی بعدش اجازه میده با انرژی بیشتر فرصت های بهتری پیش بیاد البته من در مورد قوانین هیچ چیزی نمیدونم.
استاد راهنما خوب هم تاثیر خیلی زیادی روی زندگی آدم داره. اگه کار استادتون درست نیست میتونید دوستانه فقط کار تزتون رو باهاش تموم کنید بدون هیچ بحثی که بیشتر به خودتون آسیب میرسه و اگه امکانش باشه با اساتید دیگه ای که میشناسید رابطه علمی خوبی باهاشون برقرار کنید، رسیدن به نتیجه همیشه مستلزم سختی کشیدن و تلاش کردنه. ولی راهتون که درست باشه و همیشه طبق اصول رفتار کنید در هر حال حس رضایت از خودتون انرژی مضاعف میده برای تلاش بیشتر... انشاالله موفق باشید.
من اتفاقی این پستتون رو امروز خوندم.. خودم هم درگیر مسائل دانشگاهی و درسی هستم.. دکتری قبول شدم اما به شدت از این مقطع میترسم.. این حال من خانوادم رو متعجب کرده.. فقط میخوام شروع که کردم با موفقیت و کیقیت خوب تمومش کنم. امیدوارم تواناییش رو داشته باشم.

سلام
ترس نداره کار سختی نیست. طولانیه. ماراتنه آدم هی وسطهاش خسته میشه.

نسیم سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 10:52

درد دلت رو خوندم وودی جان. ولی گرین کارت به نظرم راه های ساده تری یم داره ها، پس این دخترای بور آمریکایی به چه درد میخورن
مثل دخترای ایرانی ناز که ندارن مهریه هم که نمی خوان....
شوخی کردم میدونم خودت به همه چی فکر کردی
برات ارزوی خوشبختی میکنم. هر جا که هستی

دخترای بور امریکایی پسرهای بور امریکایی میگیرن!

صغرا جان سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 10:52

ای بابا ، متاسف شدم ، باید همون اولش که دیدین دارن سواستفاده میکنن کارو ادامه نمیدادین ... شما خیلی زحمت میکشین ، امیدوارم به اونچه میخوایین برسن

نمیشد. همینه دیگه

نسیم سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 10:49

وودی جان یه سوال خیلی مهم دارم.
من میخام چند تا دانشگاه رو انتخاب کنم برای اپلای. جالبه بعضی دانشگاه های دولتی شهریه میگیرن ولی بعضی دانشگاه های خصوصی فاند میدن. انگار خیلی سلیقه ای یه این موضوع. بعضی فاندها هم کامل نیست. حاتی دانشگاه واشنگتن با وجود دولی بودن از حارجی ها شهریه میگیره. چطور میتونم دانشگاهی رو پیدا کنم که فول فاند بده؟ مکانبه میکنم ولی خیلی هاشون جواب نمیدن.

سلام
در مورد اپلای و اینا با جزئیاتش نوشتم.
موفق باشین

محمد سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 02:49

امریکا سرزمین فرصت هاست
تو هم یه روز این فرصتو پیدا میکنی وودی جان

بله محمدجان فقط پیر شدیم رفته!

روشنا سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 02:44

سلام.

لطفا در این نظر سنجی شرکت کنید : اگر 25 ساله بودید ....
http://n70.persianblog.ir/post/492

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد