زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

بزرگترین مشکلات زندگی من (2)

یکی دیگه از بزرگترین مشکلاتی که من دارم اهمیت به عمل و نتیجه عمل به جای حرف هست. اینه که باعث میشم بعضی ها روانی بشن و یا اصلا درک نکنن. به هر کسی بگی حرف مهمهتره و یا عمل, یه قیافه روشنفکرانه ای میگیره و میگه عمل! یعنی اینقدر واضحه که همه میدونن. اما انتظار اکثریت اینه که 1- به حرفشون بیشتر از عملشون و از اون مهمتر نتیجه عملشون اهمیت بدی و شگفتا که 2- تو رو هم بر اساس حرفهات و نه عمل و نه نتیجه اعمال مورد قضاوت قرار میدن. یعنی دو تا مشکل اساسی که ریشه اش یکیه. مثالش توی زندگی من یکی دو تا نیست. شمارش از هزاران میگذره. توی همین بلاگ قبلی هم با آدمایی که هیچوقت ندیدم و نشناختم هم این مشکل رو داشتم.


قسمت اول مشکل

مشکل من اینه که ذهن من به طور خودکار همه حرف ها رو فیلتر میکنه و فقط شواهد رو نگه میداره. مثلا مدیر شرکت میاد میگه که ما اینقدر پیشرفت کردیم و برنامه داریم که چنین و چنان. این حرف به طور کلی از این گوش من میاد تو و از اون گوش میره بیرون. اگر مدیر پروژه بیاد بگه ما 80% پیشرفت داشتیم و من ببینم در عمل %30 درصد هست ذهن من اون حرف رو کامل فیلتر میکنه و fact رو که همون 30 درصد هست, نگه میداره. این کار باعث مشکلات بسیار جدی ای برای من شده و میشه. مثلا طرف میاد میگه من 20 سال تجربه دارم. این حرف توی ذهن من کاملا فیلتر میشه. بعد من کارش رو میبینم میفهمم که تجربه اش به اندازه 2-3 سال کار هست. بعد باهاش مثل کسی برخورد میکنم که 2-3 سال تجربه داره. بعد متعجب میشه و شدیدا گیج میشه که چرا نمیتونه روی من تاثیر بذاره. نمیدونید چقدر شنیدن این جمله دردناکه "من میگم که ..." و اون سه تا نقطه هر چیز مغایر با واقعیت هست. به اینجا که میرسیم از خودم میپرسم یعنی کسی که اینو میگه داره عمدا دروغ میگه؟ یا واقعا نمیفهمه که اون سه تا نقطه درست نیست؟ یا انتظار داره که منم قبول کنم وقتی که دارم میبینم که واقعیت برعکسشه؟ مثلا یکی بیاد بگه بله ما فلان کار رو کردیم که آمار جرم رو کاهش دادیم. بعد من ببینم که خب آمار جرم افزایش پیدا کرده. این حرفش به طور کامل در ذهن من فیلتر میشه و اعتبار گوینده در ذهن من پایین میاد. حالا کم کم رفتار من بر اساس اطلاعات جدید با این فرد عوض میشه و اون هیچ ایده ای نداره که چرا اینقدر پیش من بی اعتبار شده. اگر هم بپرسه و بهش بگم هم به مشکل 1که ناشی از رو راستی هست (پست قبلی) میرسیم. حالا فرد مورد نظر شدیدا گیج شده و فکر میکنه که رفتار اجتماعی من مشکل داره. فرد مدعی EQ میخواد با چرب زبونی سوار بشه و تو نمیذاری و در نتیجه ناراحت میشه و مشکل رو از تو میبینه.


قسمت دوم مشکل

قسمت دوم اینه که تو رو هم بر اساس حرفات و نه کارها و نتایج اعمالت قضاوت میکنن. خب وقتی که اعتقاد داری که حرف ها اونقدر مهم نیستن, سعی میکنی خودتو در قالب کارهات معرفی کنی. به نظر منطقی میرسه. اما نیست!!! چون دیگران تو رو بر اساس حرفات قضاوت میکنن. اگر چیزی نگی یعنی هیچی نیستی. اگر چیزی نگی یعنی بی تفاوتی. این قسمت هم باعث بعضی مشکلات شده. من زیاد حرف نمیزنم و معمولا فقط چیزهایی رو میگم که لازم هست و معمولا سعی میکنم فقط چیزهایی رو بگم که فکر میکنم درست هستن. انتظارم اینه که دیگران هم منو بر اساس کارهام و نتایج کارهام قضاوت کنن اما میبینی که هیچ کسی این کار رو نمیکنه.


تحلیل ریشه مشکل

مشخصا انسانی و درست اینه که به نتیجه عمل بیشترین وزن داده باشه و به عمل (حتی بدون نتیجه مطلوب به خاطر اهمیت تلاش) وزنی بیشتر از حرف داده باشه اما میبینی که 99.999999% مردم برعکس این هستند. چون عمل کردن خیلی سخته و از اون سختتر گرفتن نتیجه مطلوب هست اینه که آدما تمایل بیشتری به حرف زدن دارند. حالا این حرف زدن هر چیزی میتونه باشه مثلا راست باشه یا دروغ باشه یا لاف باشه یا هر چی. عواقب اینو توی جوامع قشنگ میشه دید وقتی که سیاستمدارها با یه مشت حرف میتونن سوار مردم بشن. خب اگر همه به نتایج اعمال یه نفر دقت میکردن و به حرفاش اهمیت نمیداد هیچ سیاستمداری نمیتونست به این سادگی اعتبار کسب کنه. به طور خلاصه حرف زدن راحتتر از عمل کردن هست و برای همین آدما عادت کردن که به حرف ها بهای بیشتری بدن. کسی که به حرف بیشتر از عمل اهمیت میده, طبعا به حرف تو بیشتر از نتیجه عملت اهمیت میده.


راه حل

هیچ راه حلی به ذهنم نمیرسه. باید همه عملگرا و نتیجه گرا بشن. مثل راه حل قبلی چندین قرن لازمه. من نمیتونم خودمو عوض کنم که مثل بقیه بشم. تا دو هفته پیش این مشکل رو با گفتگوی مستقیم میخواستم حل کنم ولی در 99 درصد موارد چون تبدیل به مشکل اول میشد تصمیم گرفتم که این کار رو نکنم. در 99 درصد موارد فرد مورد نظر میدونه که داره دروغ میگه. فقط 1 درصد احتمال داره که فرد واقعا نمیدونه و به دلیل رفرنس های غلط باشه و بخواد تصحیح کنه. اینه که راه حل خاصی نداره. 

برای قسمت دوم شاید بشه با حرف زدن بیشتر مشکل رو حل کرد که دارم روی این کار میکنم.


مثبت قضیه

البته یه خوبی هایی هم داره. مثلا هیچ کسی نمیتونه هیچ چیزی رو که لازم ندارم به من بفروشه چون فروشنده ها اغلب یه چیزایی رو بزرگ و کوچیک میکنن و تحویل میدن. من همه حرفهاشونو میریزم دور و فقط به چیزی که میبینم توجه میکنم. یا مثلا اجازه نمیدی کسی ازت سوء استفاده کنه چون سریعا متوجه میشی که طرف حرفش با عملش نمیخونه. ولی مشکلات زیادی هم درست کرده.

نظرات 14 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 17 فروردین 1395 ساعت 12:38

سلام

آها بله... خب آخه اون موقع واقعا آدرس وبلاگ قبلی تون رو نداشتم.

درستتون درد نکنه واقعا، خدا خیرتون بده.

مرجان پنج‌شنبه 12 فروردین 1395 ساعت 16:09

سلام

چقدر پیغام تو پیغام شد.

ببینید، شما تو دو تا پیام قبلی تون به من این جواب رو دادید: "واقعا می پرسین؟"

منم تو پیام قبلیم جواب دادم که منظورتون کدوم سوالمه که می گید "واقعا می پرسین؟" ؟
اینکه ازتون خواستم آدرس وبلاگ قبلیتون رو بگذارید؟ یا اینکه من سوالی پرسیده بودم که نباید می پرسیدم؟ (همون سوال هایی که تو وبلاگتون گفته بودید نپرسین ازم. مثلا سوال هایی از قبیل اینکه بهتون بگیم معدلم اینقدره، نمره زبانم اینقدره،... حالا کدوم دانشگاه بهتره واسه اپلای)

حالا اگه یادتون نمیاد دیگه جواب ندید. خیلی چیز مهمی نبود. من تو پیام قبلیم درواقع خواستم جواب پیام شما رو بدم.

آها اونو پرسیدم که واقعا میپرسین آدرس بلاگ قبلی چیه! حالا ولش کنین باز سئوالی بود بپرسین خوشحال میشم بلد باشم جواب بدم.

مرجان دوشنبه 9 فروردین 1395 ساعت 19:32

سلام

اینکه ازتون خواهش کردم آدرس وبلاگ قبلی تون رو بگذارید؟

یا

اینکه سوال های اونطوری راجع به اپلای ازتون پرسیدم؟

منظورتون کدومه؟

سلام
یادم نمیاد. میشه از اول بپرسین؟

مرجان پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 22:18

سلام

ممنون

امکانش هست آدرس وبلاگ قبلی تونو بذارید؟ قبلا داشتم اما الان پیداش نکردم. اگر اشتباه نکنم مطالب مربوط به اپلای و ... رو تو وبلاگ قبلی تون گذاشته بودید.

و اینکه فکر می کنم باید ازتون معذرتخواهی کنم بخاطر اینکه شرایط اپلایم رو ایمیل براتون توضیح داده بودم. بعدا پست "90% افرادی که سوال می کنند" تون رو دیدم و متوجه شدم که نباید سوال اونطوری ازتون می پرسیدم، اما ازینکه جواب دادید ازتون ممنونم.

واقعا میپرسین؟

مرجان دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت 21:50

سلام مجدد

چرا جواب ندادین؟
من درخواست نابجایی کردم؟

سلام
ببخشید یادم رفت. zireasemanekhoda@yahoo.com
موفق باشین

زویا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 01:14

نوشته هاتون جالبن!

ممنون

آرش سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 15:06

دوست عزیز تحلیل خوبی ارایه کردی دقیقا این مشکل برای من هم هست (از همیشه تا الان) و به نظرم یکی از بعد های شخصیت علمی است و از عوارض ابجکتیو بودن در مورد کیس من سالها طول کشید تا اصلا متوجه وجود چنین مساله ای بشم :(
تلخی مساله اینکه این عارضه تنها جهان سوم نیست، و عدم توانایی در فروش زبانی دستاوردهای شخصی (selling your idea/result/point) ، شخصا قطعا به پیشرفت فردی صدمه زده. راه حل هم همان هست که گفتی و منم چند سالی!! است در مرحله تمرین فن بیان (بخوان چرب زبانی تو خالی ولی موثر)

به نظرم عارضه جهان سوم اصلا نیست. اینقدر که اینجا sell yourself مهمه هیچ جای دنیا ندیدم که مهم باشه.

ehsan یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 22:44

اقا وودی عزیز , سلام !
امیدوارم حالتون خوب باشه و مثل همیشه موفق باشید !

من دانش اموز دبیرستان علامه حلی ۱.هستم . پیش دانشگاهی هستم و رشته ام هم ریاضیه . در ازمون های قلمچی هم که شرکت میکنم ترازم بالای ۷۸۰۰ ۷۹۰۰ میاد و رتبه کشوریم همیشه زیر ۴۰ ۵۰ است .
میخواستم ازتون بپرسم میشه با این شرایط درخواست پذیرش به دانشگاه هایی مثل ام ای تی یا استنفورد برای کارشناسی بدم ؟
صدالبته تمرکزم روی کنکوره خواستم ببینم میشه تیری در تاریکی (یا روشنایی!!!) بزنم و شاید اپلای کردند !

زبان انگلیسیم هم خوبه و ارتباط موثر و دوستانه ای با اقای دکتر ظریف وزیر خارجه دارم

اگه لطف کنید ایمیل تون رو هم بدید ممنون میشم


پیشاپیش از پاسخ گویی شما متشکرم



با تقدیم بهترین ارزو ها ,
احسان

سلام
حتما که دانش آموز خوبی هستین. تبریک میگم به پدر و مادرتون. اول اینکه خیلی به آزمون های قلمچی اتکا نداشته باشین. تجربه سال های قبل بنده این بود که آزمون ها و نتایج شباهتی به کنکور اصلی ندارن. اتکاتون به تست های سال قبل کنکور باشه و چندین و چند بار همه رو مرور کنین قول میدم نتیجه بهتری میگیرن. قلمچی پر از تست های من در آوردی هست که هیچوقت توی کنکورها نمیاد و ممکنه شما رو از تست های اصلی دور کنه.
برای دانشگاه های امریکا به جز تافل یه امتحان دیگه ای هست به اسم SAT. اگر اونو نمره خوب بگیرین شانستون بر اساس اون نمره تعیین میشه. آزمون هم به شدت رقابتیه و فکر نکنم توی ایران هم برگزار بشه. به هر حال پذیرش مقطع لیسانس هم نگرفتین تجربه آزمون SAT خیلی کمک میکنه. سفارت ممکنه برای ویزا گیر بده اما شما چیزی رو از دست نمیدین اگر تاپ ترین نمره رو بگیرین سفارت هم راه میاد. اگر ایران ادامه تحصیل میدین که حتما سعی کنین دانشگاه شریف تهران امیرکبیر و... باشین. کیفیت آموزشی این دانشگاه ها واقعا با دانشگاه های خارج برابری میکنه و چیزی کم ندارن.
ایمیل هم zireasemanekhoda@yahoo.com که میدونین دیگه.
سلام به آقای ظریف هم برسونین. هم تشکر کنین و هم بگین مدیونین اگر بتونین کاری کنین و نکنین که دوستان در حصر رها بشن. شرط انصاف نیست که ما آزاد و خوش و عزیزان در رنج و اسارت. بعد از خانواده تنها نگرانی و ناراحتی من همین موضوع هست.
موفق باشید

مرجان شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 19:57

سلام

اگه بگم چجوری با وبلاگ شما آشنا شدم خنده تون می گیره!
راستش دنبال لینک دانلود کتاب واسه GRE می گشتم که یکی از لینک های شما رو باز کرد.
البته بعدا خدا رو شکر کردم که با این وبلاگ آشنا شدم. راستش من یک ماهی می شه تصمیم به اپلای گرفتم و در به در دنبال دوستانی می گردم که قبل از من اپلای کردند و تجربیاتی دارند. ممکنه راه ارتباطی با شما داشته باشم تا بتونم ازتون مشورت بگیرم در این زمینه؟ مثلا ایمیل؟ یا تلگرام؟

ممنون می شم راهنمائیم بفرمائین

adel شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 19:55

سلام وودی عزیز
به نظرم برداشت ما از رفتار و عمل آدم ها هم نمی تونه کاملاً درست باشه و با خطاهای ادراکی ما همراهه بنابراین این که بگی فقط عمل آدم ها ملاکه درست آمااا آیا برداشت ما از اعمالشون کاملا درسته ؟ یا خطا داره به نظرم حرف اون چیزی هست که تا حد زیادی این خطا رو می تونه جبران کنه و در واقع عمل ها در کنار حرف ها بهتر فهمیده میشن و بالعکس

سلام
خطای ادراکی رو رد نمیکنم اما در دراز مدت این خطا کم میشه. مثلا اگر یکی یکبار یه کار خبطی کنه نمیگیم این آدم عوضیه اگر بگیم درصد خطای ما میتونه خیلی زیاد باشه. اما اگر هزار بار این کار رو انجام بده با درصد خطای 0.00000001 میشه گفت هست. حالا شما بگو ادراک خطا داره. باشه.
شدیدا مخالف اینم که عمل ها در کنار حرفها بهتر فهمیده میشن مخصوصا وقتی که عمل و حرف سازگاری نداشته باشن.

نسترن جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 18:59

سلام
چه خوب که انقدر عمیق فکیر میکنید در مورد تعاملاتتون هرکسی نمیتونه روابط رو در تعاملات درک کنه(منظورم از روابط اینه که برای مثال دلیل ناراحت شدن فرد مقابل این بوده که با ادعایی که در مورد خودش کرده نتونسته روی شما تاثیر بذاره ).
از این گذشته راجع به پست قبل:
-من شخصا احساس شدیدی داشتم که چرا وقتی من صحبت میکنم و نظر راستم رو میگم مخالفت های بدی باهام صورت میگیره حتی تو جمع نزدیک ترین دوستانم. بعد مدتی متوجه شدم این مخالفت در مقابل تک تک اعضای اون گروه صورت میگیره و این فقط مشکل من نیست و حتی خودم که مخالفت میکنم متوجه 100% اش نیستم بعد بعد رفتار خودم عمیق شدم. راه حلی که برای اون افراد پیدا کردم این بود که من نظرم رو میگم اما نحوه ی اعمال نظرم رو تغییر میدم و این بستگی به شخصیت افراد داره که چه تغییری ایجاد کنم. این متاسفانه پیچیدگی ایجاد میکنه تو صحبت هام و به میزان کمی گنگ میکنه کلامم رو اما بعد از صحبت بیشتر میتونم نظرم رو صریح تر بگم و نه تنها به EGO بر نمیخوره بلکه خودش سعی در پذیرش موضوع هم داره. این قضیه در دراز مدت جایگاه منو در اون گروه به شدت تغییر + داد.
(من کتابهای زیادی در این مورد خوندم و کمک فوق العاده ای بهم کرد یکی از بهترین هاش 11 قانون جذابیت ارتباطی اثر میشل لدر من هست)
- در مورد پست حاضر مشکل اول:
تو سخن هاتون برای شخص من این برداشت میشد که از نظر شخصیتی فرد بسیار منطقی هستین و اکثر افراد رو هم با معیار منطق شخصی و اکتسابی تون میسنجین. رویکرد جالبیه و سخت
به نظر من اگر ایده آل گرا باشین در تعاملات، مشکلات پیش روتون چندین برابر میشه. یک انسان علاوه بر برخوردی که با ما داره جنبه های خیلی زیادی رو هم پشتش داره اعمال میکنه پس اینکه می فرمایین 99درصد موارد فرد میدونه دروغ!! میگه شاید بررسی آنی کلام اون شخص با منطق شخص شما بوده.
برای مثال: اگر یک نفر به شما میگه من به اندازه ی 10 سال سابقه ی کار دارم لزوما دروغ نگفته معیار هایی که برای شخص وجود داره با معیار های شما کاملا متفاوته پس میشه به فرد اجازه داد که معیار های شما رو درک کنه که در این صورت وقتی خودش رو با معیار شما بسنجه متوجه میشه که اون تجربه لازم که مد نظر شما بوده نداشته. چون حد و مرز هایی که مادر ذهنمون داریم منطق 0 و1 کامپیوتر نیست.
-برای مشکل دوم تون من دقیقا و کاملا همین مشکل رو دارم که به میزانی که حس میکنم لازم هست صحبت میکنم و نتیجه ش میتونه دوتا مورد باشه،- نتونم واقعیت توانایی هامو نشون بدم ( برای فردی که مدت کوتاهی منو میشناسه وگرنه کسی که مدت طولانی شناخت داشته باشه از اعمال من توانایی های منو متوجه میشه) و -دوم اینکه باعث گنگی کلامم میشه. این مشکلم رو خودم برای خودم اینطوری حل کردم که گفتم من اگر به میزانی که فرد مقابلم رو راضی کنه صحبت نمی کنم اول از همه به خودم ضرر میزنه و انداختمش گردن تنبلی و به این تمایلم به کم صحبت کردن غلبه کردم (مخصوصا قبل از ملاقاتم با افراد به خودم نکته هایی که باید رعایت میکردم رو گوشزد میکنم) و این راه حل برای شخص من خیلی تاثیر مثبتی داشته هرجند هنوز حل نشده این رو تو یکی دوتا از مصاحبه های کاریم متوجه شدم که چه تاثیری داشته.
و در کل کتابهایی که در مورد زبان بدن خوندم خیلی خوب بودن و تصورم رو از زبان بدن به کل تغییر دادن. به نظر من هرچی که دنیا جلوتر میره پیچیدگی ارتباطات بیشتر میشه حداقل تا انتهای عمر این نسلهای حاضر.

ببخشید که خیلی طولانی شد اما حرفهایی بود که با خوندن پست هاتون و نظرات دوستان احساس کردم باید عنوان بشه.

موفق باشید

سلام
بسیار متشکرم. از بین حرفهای شما یه چیزی به ذهنم رسید و اون اینکه در این مورد میتونم کتاب بخونم. احتمال داره کتابی که شما خوندین و یا کتاب های دیگه بتونن موثر واقع بشن.
موفق باشید

علی جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 13:00 http://www.ahora98.vcp.ir

سلام خوب هستین؟؟؟
ببخشید یه سوال داشتم
من میخوام ادامه مهندسی پزشکی رو تو یکی از این دو کشور بخونم.
به نظر شما آمریکا بهتره یا کانادا؟
در ضمن بازار کارشم در نظر بگیرید
و اگه میشه بگید تو کدوم دانشگاه ؟؟؟

سلام
نمیدونم
موفق باشید

الهام جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 00:13

به نظر من دلیلش اینه که معمولا اکثریت آدما یعنی به قول شما99.99999درصدشون تمایل دارن ازشون تعریف و تمجید شه و در مقابل کسایی که دوست دارن رای اونا رو جلب کنن مجبور به تملق و چاپلوسی میشن. من خودم اوایل خیلی ادم رکی بودم و هرکی اشتباهی میکرد گوشزد میکردم و تازه توقع تشکر هم داشتم اما بالعکس میشدو اون رابطه رو از دست میدادم...الان هم خیلی وقته روشمو عوض کردم اما خودم خیلی زجر میکشم ولی خوب چاره ای نیست بهتر از دعوا و اعصاب خوردی و بهم خوردن ارامش و از دست دادن طرف مقابلمه

هنوز تصمیم نگرفتم که همچین کاری رو کنم. فقط تصمیم گرفتم که سکوت کنم. البته نتیجه خوبی نداشته تا به حال چون باز باعث سو تفاهم میشه.

رضا پنج‌شنبه 1 بهمن 1394 ساعت 23:06

سلام دکتر
الان مدتیه که نسبت به تصمیماتم برای آینده دچار شک و دو دلی هایی شدم. که خواستم باهاتون مشورت کرده باشم و ازتون کمک بگیرم.
من قصد دارم که قبل از اپلای حتما سربازی رو انجام بدم تا بعد از اون بتونم به راحتی از فرصت های پیش اومده استفاده کنم. هدفم هم از اپلای خوندن دکتری توی یک دانشگاه خوب و کسب تجربه و آشنایی با اساتید برجسته خارجی (کسب فیض خودمون) و تقویت زبان و ایجاد آشنایی با سایر فرهنگ ها و تجربه محیط جدید و کشف واقعیت های غرب و ... هستش و بعد از تحصیل هم قصد دارم که حتما به ایران برگردم.
نگرانی من از محاسباتی شروع میشه که هر روز دارم باهاشون کلنجار میرم؛ مثلا اینکه اگر فردی بعد از 2 سال سربازی رو تموم کنه و 5 سال بعدش هم دکتری بخونه؛ بعد از انجام همه این ها، تازه تو سن 32 تا 34 سالگی باید باید به فکر این بیفته که از حالا به بعد باید چیکار کنم؟ (اون موقع تازه میاد پله اول)
آدم ها با اهداف و آرزوها و دلخوشی هاشون زنگی میکنند. مثلا دلش خوش باشه که بگه بله الان تو سن 32 سالگی من دکتر شدم یگه!!! آفرین به من - اما چه چیزهایی رو در عوض اون از دست دادم (1. تشکیل خانواده 2. کسب درآمد و پیدا کردن شغل و ...) ؟
اصلا سن ازدواج که کلا تا اون موقع گذشته و حالا یک آدم 32 ساله چقدر حق انتخاب داره؟ (خیلی شرایط سخت خواهد بود و شاید باید تا آخر عمر به فکر زندگی مجردی باشه)
اصلا برای شغل و کسب درآمد باید چیکار کنه؟ (آدم که نمیتونه تا آخر عمر (30 به بالا و حتی کمتر) از پدرش توقع پول تو جیبی داشته باشه)
لطفا راهنمایی فرمایید. تشکر

سلام
بذارید با چند تا مورد که گفتین مخالفت کنم:
1- لازم نیست آدم بعد از دکتراش ازدواج کنه. میتونه توی زمان دکترا و یا قبلش هم ازدواج کنه.
2- 32 سالگی برای ازدواج پسرها دیر نیست.
3- دکترا در خارج از کشور معادل یک کار تمام وقت ایران هست و حقوقش برای اداره یک زندگی دو نفره کفایت میکنه. پس کسب درآمد لازم نیست تا بعد از دکترا به تعویق بیفته.
4- شغل بعد از دکترا میتونه تدریس و یا حتی کار بهتری توی صنعت باشه. پس ربطی نداره. حتی اگر برگردین ایران میتونید توی یه دانشگاه کوچیک شروع کنید به تدریس و استاد دانشگاهی هم شغل خوبیه. پس همچینا هم پله اول نیست.
5- چرا اینقدر زندگی رو سخت میگیرن؟

شما که میخوای ایران سربازی بری راحت میتونی ازدواج کنی و بعد اپلای کنی. برای شغل و کسب درآمد هم آدم باید یه کاری رو که به درد میخوره خوب بلد باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد