زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

فستیوال رنسانس - قسمت هفتم و آخر

یه نمایش دیگه هم رفتیم با بازی با کارد بود.



اولش خودشون دو تا بودند. بعد یه دختری رو از بین تماشاچیا بلند کردند که بیاد بایسته و به سمتش چاقو پرت کنن که اطرافش بخوره. دختره از ترس زحله ترک شده بود. ولی خب همه چیز به خیر و خوشی گذشت.



وسایل بازی هم برای بچه ها به سبک قدیمی بود! مثل یه جایی که بچه ها رو سوار کره اسب و الاغ میکردند و دور میچرخوندند.



یه جایی هم بود برای فیل سواری. صف اش طولانی بود و باز یه پول جدا میگرفتن برای چند دقیقه سواری. دوست داشتم یه امتحانی کنم اما نشد دیگه. بیشتر هم بچه ها میرفتند و سوار میشدند.



بعد رسیدیم یه جایی که آهنگ محلی گذاشته بودند و رقص محلی آموزش میداند.



رقص اشون خیلی جالب و  مفرح بود. دستای همدیگه رو میگرفتن و دور هم میچرخیدند. بعد یه حلقه بزرگ بیرون درست کردند و یه حلقه داخل و با عقب و جلو رفتن با هم جاهاشونو عوض میکردند. یاد مدرسه افتادم که یه بار توی حیاط مدرسه این کار رو کردیم. کلی هم مدیر آمد دعوا کرد که مدرسه جای این بازی ها نیست ولی کلا خیلی خوش گذشت اون روز.



یه جایی هم بود که یه نفر داشت پیانو قرون وسطایی با صداهای زنگ های اون دوران رو میزد.




یه نفر هم بود که مو گیس میکرد برای دخترا.



خلاصه چندین ساعتی توی اونجا سرگرم بودیم و روز بسیار عجیب و خوبی داشتیم.



نظرات 17 + ارسال نظر
قاصدک شنبه 2 آبان 1394 ساعت 22:28

سلام وودی جان.... کم پیدائی؟ نگرانتیم.

سلام
شرمنده ام مریض بودم.

مستان یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 16:36

سلام خوب هستید؟
ببخشید من یه راهنمایی میخواستم ازتون
من خیلی زیاد به بازی سازی علاقه دارم،دوره هاشم گذروندم و توی جشنواره بازی سازان کاشان هم رتبه اوردیم.البته کلا چیز سطح خیلی بالایی نیست گیم توی ایران ولی خب ،میخوام بگم ما پیگیرشیم خلاصه.
حالا سوال من از شما اینه که آیا دانشگاهی رو تو امریکا میشناسید که این رشته رو داشته باشه برای مستر؟ و یا اگر نمیشناسید چجوری میتونم پیدا کنم دانشگاههایی که این رشته رو ارایه میدن.
مرسی

سلام
توی اینترنت یه سرچ کنید Game Development Master کلی پیدا میکنید اما فکر کنم فاند نداره. فکر کنم زیر مجموعه Computer Science باشه اکثر جاها. دانشگاه ما یه رشته دیگه ای هم هست به اسم Art and Technology که یه کمی ربط به بازی سازی هم داره. به هر حال این چیزا چیزایی نیست که توی دانشگاه درس بدن باید خودتون پیگیر باشین و یاد بگیرین
موفق باشید

سروش جمعه 24 مهر 1394 ساعت 23:56

سلام کجایی دکتر؟ تعطیل شد اینجا؟

سلام
شرمنده ام. مینویسم.

حورا جمعه 24 مهر 1394 ساعت 22:18

سلام آقای دکتر...
دیشب تصادفی به وبلاگتون رسیدم...تا ساعت 3 نصف شب داشتم وبلاگتون رو میخوندم و ادامه اشو امروز صبح...در وبلاگ قبلی ناراحت شدم که داشتید تعطیل میکردید بعد که دیدم آدرس بلاگ جدید رو گذاشتید و دوباره شروع به ندشتن کردید از ته دل خوشحال شدم....
جا داره صمیمانه ازتون تشکر کنم که اینقد بی ریا مینویسید....من تازه ترم اول ارشد هستم در تهران وانشالله برای دکترا حتمن از ایران میرم و واقعن از تجربیاتتون استفاده کردم.....
پشتکارتون رو تحسین میکنم....
واقعن از خوندن وبلاگتون حس مثبتی بهم تزریق شد و تصمیم گرفتم با جدیت بیشتری زبانم رو بخونم تا نمره تافل بالا بگیرم....
متشکرم......

سلام
خواهش
موفق باشید

محمد شنبه 18 مهر 1394 ساعت 19:29

سلام. وودی نظرت راجب لاتاری چیه. به نظرت کسی از این طریق بیاد و کارکنه و بعد یه مستر بگیره تا بتونه کار مرتبط با درسش پیدا کنه بهتر نیست تا اینکه بخواد پروسه سخت پذیرش رو ادامه بده و اینکه اگه ممکنه پند مورد از مزایا و معایب اون رو نسبت به مهاجرت از طریق تحصیل رو بیان کن. مررررررسسسسسیییییی

لاتاری که برنده بشین خیلی خوبه. تحصیل با لاتاری و بی لاتاری ممکنه و بنابراین مقایسه ای نداریم.
موفق باشید

ملیح دوشنبه 13 مهر 1394 ساعت 09:04

سلام :)

یه هفته پیش داشتم تو گوگول درباره تافل سرچ میکردم رسیدم به وب شما . البته شماره ی یک :)
کل هفته ای که گذشت هر روز چند ساعتی پستاتون رو میخوندم تا رسیدم به اینجا . بدون اغراق میگم شخصیت بسیار جالبی رو پشت نوشته هاتون حس کردم . یه آدم با پشتکار و اراده ی قوی , مهربون با اعتماد به نفس و بسیار مطلع . مطمئنا خودتون هم میدونید که با نوشته هاتون واسه خیلی ها امثال من چقدر کمک کننده بودین و من واقعا اعتقاد دارم وقتی خیر کسی به بنده ی خدا برسه خدا هم اونو از خیرش بی نصیب نمیذاره :)
خوشحالم از آشناییتون و براتون شادی و موفقیت روز افزون رو خواستارم

سلام
ممنونم کاری نبوده.

ناصری جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:03

سلام.عید غدیر مبارک

سلام.
عید شما هم مبارک. ما که نفهمیدیم کی عید شد و کی محرم.

mehdi پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 19:41

سلام
من وبلاگ قبلی تونو خوندم متوجه شدم شما دانشگاه دولتی درس خوندید حالا یه سوال شما که دانشگاه دولتی در ایران در مقطع کارشناسی ارشد خوندید برای اعزام به خارج از کشور و تحصیل به دولت 60 میلیون پرداخت کردید یا نه؟آخه یکی از اقوام ما برای تحصیل می خواد بره خارج برا PHD بعد گفتن یا باید پنج سال کار کنی یا باید 60 میلیون بدی تا بتونی بری اگر بیشتر در مورد این قانون اطلاعاتی دارید لطفا share کنید/موفق باشی

سلام
توی بلاگ قبلی چیزی که میدونستم رو نوشتم. زمان ما 2 میلیون بود. چند سال بعدش هم وثیقه 5 میلیونی میشد گذاشت.
موفق باشید.

پری چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 17:48 http://tehran2berkeley.mihanblog.com/

سلام وودی
یکم از محیط دانشگاه و درسها و آدم هاش بنویس
بگو کی میای ایران، کی درست تموم میشه، پروژه ات چطور پیش میره...دلمون برای وودی آکادمیک تنگیده.

سلام
باشه مینویسم.
قرار نیست دیگه بیام ایران. پس شاید هیچوقت.
پروژه فعلا متوقفه. رفتم سر کار و از دنیای آکادمیک یه کم فاصله گرفتم.
موفق باشید

الهام دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 23:30

سلام
اخبار ایران رو هم میشنوین اونجا...کشته شدن 250 نفر و مفقود شدن200نفر تو حج امسال...
تسلیت به مردم میهنم
[Forwarded from Sanaz Niloofari]
برای پدرم که حاجی شد

بعد یک عمر منتظر ماندن
اسم بابا در امده امسال
شادی از چشمهاش معلوم است
همه یِ خانه سر خوش و خوشحال


یازده سال ِ منتظر مانده
زائر خانه ی خدا بشود
یازده سالِ گریه میکرده
راهیِ مروه و صفا بشود


وقت رفتن برای بدرقه اش
همه تا پای کاروان رفتیم
زیر قرآن کمی تبسم کرد
گفت نامهربان ،گران ،رفتیم


هرکسی حاجتی به او میگفت
بچه ام را دعا بکن حاجی
مادرم مدتیست بیمار است
جای ماهم صفا بکن حاجی


در مدینه بقیع یادم باش
هر کسی داشت خرده حاجاتی
خواهر کوچکم صدایش زد
یک لباس عروس و سوغاتی


رفت بابا سوار ماشین شد
بغض مادر که ناگهان ترکید
گفت باگریه و دعایی خواند
به سلامت برید و برگردید


تِِلِفن زد پدر به او گفتم
ریسه های حیاط را بستم
کار دارد هنوز کوچه ولی
سخت دلتنگ و منتظر هستم


گفت مُحرم شدیم در شجره
حس وحالش شده است معراجی
گفت باید کچل شوم پسرم
بعد ازین ها به من بگو حاجی


خواهرت هر چه گفته بودانجا
همه را یک به یک خریدم من
راستی، ساعتی که تو گفتی
هر چه گشتم ولی ندیدم من


گفت چونکه مدینه اولیٓ است
قبل عید غدیر میآید
کارها را عقب نَیٓندازم
به خیالی که دیر میآید


تِلِفن قطع شد وٓ ما هر روز
از رسانه پی خبر بودیم
گاه مشعر و گاه هم عرفات
چشم گردان، پیِ پدر بودیم


روز قربان حدود ساعت ده
خبری زود حرف مردم شد
کشته های زیاد در عرفات
عید در کام مادرم گم شد


زنگ خانه مدام هی میزد
خبر از مکه و منا دارید؟
پدر آیا سلامت و خوب است؟
صدقه هم کنار بُگذارید


خواهر کوچکم نمیفهمید
مادرم منحنی و خم شده بود
انتظار و سکوتِ نافرجام
خانه یکسر تمام غم شده بود


اسمها را دوباره میخواندیم
دارد آمار میرود بالا
صد و ده _نه دویست _نه سیصد
ناگهان اسمی آشنا حالا

مادر از حال رفته غش کرده
چند زن دور او به دلداری
خواهرم کوچک است دق نکند
پس کجایی پدر بیا یاری

صوت قرآن صدای الرحمان
راه را طی نکرده برگشتیم
خواب هستم و یا که بیدارم
چقدر زود بی پدر گشتیم


گفته بودی که زود میآیی
قول دادی درست قبل غدیر
پای قولت چرا نماندی پس
حق بده پس اگر شدم دلگیر


داده بودم برات بنویسند
روی یک پرچم بلندِ سه رنگ
پدرم حجُ وسعی تو مقبول
وٓکنارش دوبیت شعر قشنگ


چقدر نقشه بود توی سرم
مثلاً نقل وقت آمدنت
گوسفندی برات سر ببریم
یک عرق چین به رنگ پیروهنت


کارتهایی که نام تو خورده
دعوت دوستان به صرف نهار
چه بگویم به دخترت بابا
نه ، نمانده براش صبر و قرار


چه کسی میدهد به او پاسخ
گونه ای که به او زیان نرسد
کاش ساکی که پر ز سوغاتی است
هرگز اینجا به دستمان نرسد


چِقٓدٓر زود دیر شد بابا
خستگی مانده است تویِ تنم
از سفر قبل امدن باید
ریسه ها را یکی یکی بِکَنَم


راستی گوییا اجل نگُذاشت
سر خود را کچل کنی بزنی
گفته بودی بگویمت حاجی
حاج بابای مهربان منی

میدونم ربطی به وبلاگتون نداره ولی وقتی آدم داغداره و یه چیزی همه فکرشو به خودش مشغول کرده قاعدتا وقتی حرف میزنه و نظر میده هم از چیزایی که تو ذهنشه میگه

بله اخبار ایران رو دنبال میکنم و شدیدا هم تاسف خوردم.

اسمان شنبه 4 مهر 1394 ساعت 07:27 http://Mennomen.mihanblog.com

یکم ناامید شدم مطالبت مثل همیشه عالی هست اما احساس میکنم عمدا چیزی از خودت و زندگیت نمینویسی، بهرحال صاحب اختیاری اما خیلی دلم میخواست بیشتر راجع بهت بدونم، موفق باشی ووودی

بله قرار نیست داستان وودی بنویسم. اما شاید یه روزی برسه که بخونیدش.

اعظم جمعه 3 مهر 1394 ساعت 13:18

چه خوب تعریف کردی و عکس گذاشتی.

اون خانواد امریکایی دست و دل باز هم عحیبن واسم. چند تا از دوستای من که امریکان میگن امریکایی ها خسیسن.

نه امریکایی ها کمتر خصیص هستن به نظر من. اتفاقا خیلی ولخرج و خوشگذرونن چیزی که من دیدم.

الناز چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 15:11

خیلی جالب گفتی: "مو گیس می کرد" دیگه چیه؟؟؟
درست بگو موهاشون را داشت می بافت، یا بافت می زد به موهاشون.

باشه میبافت :)

mahdieh شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 11:52

سلام
خوبی وودی جان؟
میشه لطف کنی نظرت رو راجع به این منابع برای لغات جی ار ای بگی؟
یعنی فقط همینا خونده باشه مثلا 1100 تا رو هم نخونم (البته برای یه نمره ی خوب، تارگتم 325 حداقل برای جی ار ای)


1- Vocabulary for high school students

2- Vocabulary for college bound students

3- لغات کتاب Barron's و Kaplan و کتاب ETS.

سلام
شکر خدا. شما از 1100 شروع کن. بعد برو برای کتاب های دیگه. اون کتابا رو نمیشناسم و یادم هم نمیاد. کتاب ETS خیلی مهمه.
موفق باشید

امیر پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 02:30

سلام وودی جان

امیدوارم حالت خوب باشه.

یه سوال؛ این پست های جشنواره قرون وسطی در ادامه ی پست های تفکر نقادانه است یا ربطی به اون نداره؟

راستی، زهره ترک فکر کنم درست باشه

http://parsi.wiki/dehkhodaworddetail-0bf1d169a77d4ee58e85141b0bbce9d9-fa.html

سلام. ربطی نداره. گفتم زنگ تفریح باشه.

مرحوم استیو جابز پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 00:20

وودی
ماشین خریدی؟
چی خریدی؟
چند خریدی؟
ارتفاعشو آوردی پایین؟کف خواب؟
لاستیک دور سفید یادت نره!

سلام
ماشین خیلی وقته خریدم. یه کرولا دارم 9400 دلار اینا شد. بعدا که وضعم خوب شد یه ماشین اسپورتی هم میگیرم
موفق باشید

javad چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 15:23

سلام وبلاگتون عالیه.از خوندن مطالبش لذت می برم

تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد