زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

تفکر منتقدانه (Critical Thinking) - مقدمه و هشدار

چند تا پست میخوام بنویسم در مورد تفکر منتقدانه. مطالبی که میخوام بنویسم خیلی سنگینه و الان چند وقته دارم فکر میکنم چطوری بنویسیمشون که درکش راحت باشه. داشتم این مطالب رو قبل از بسته شدن بلاگ قبلی آماده میکردم که نشد دیگه. امروز خیلی کاملتر و پخته تر میخوام بنویسمشون. میدونم بعضی از کسانی که این بلاگ رو میخونن سن کمی دارند و درک این مطالب براشون سخته. چون نمیخوام کسی رو از موضوعات زده کنم خواهش میکنم اگر حس میکنید حتی یک ذره درک مطلب براتون سخته ازش رد بشید و اصلا نخونید. مطالبی که قراره بنویسم احتمالا ساختار ذهنی خواننده رو دگرگون میکنه و بهم میریزه. اگر شرایط فعلی تون رو خیلی دوست دارید و نمیخواهید که درگیر مسائل عقلی بشین هم از روی این مطالب گذر کنید.

----------------------

مقدمه: یکی از چیزایی که میرسی امریکا خیلی تعجب میکنی ازش نحوه تفکر بعضی ها مخصوصا طبقات بالاتر فرهنگ هست. تفاوت بسیار عمده ای که در تربیت از بچگی وجود داره باعث تفاوت های عمیقی در نحوه مواجهه افراد با مسائل میشه. من اسم این نوع طرز تفکر رو گذاشتم تفکر منتقدانه. حالا اسم های دیگه ای هم ممکنه دیگران داده باشند و تعاریف من ممکنه یکی باشه باهاشون یا فرق کنه. این تفکر رو من به عنوان نقطه مقابل عدم تفکر در مورد مسائل قرار میدم و بحثم رو هم با همین زیربنا ادامه میدم.


تفاوت تربیتی ای که ما از بچگی میبینیم یکیش قبول بسیاری مسائل بدون دلیل هست. مثلا من یادم میاد که بچه که بودم مامانم میگفت که خدا خیلی بزرگه هر چی از خدا بخوای بهت میده. 

-مامان خدا چیه؟

- چیه نه کیه. خدا قابل تعریف نیست. 

- پس از کجا میدونی وجود داره؟

- خب اون همه ما رو خلق کرده (و داستان آدم و حوا)

- پس چرا من نمیبینمش

- قرار نیست همه چیو با دیدن بفهمی. اگر از ته دلت دعا کنی خدا هر چی بخوای بهت میده.

- خب من از ته دل دعا میکنم که بهم یه کامپیوتر آخرین مدل بده که باهاش بازی کنم! (چند ثانیه مکث...) پس چرا نداد؟

- باید از ته دلت بخواهی

- خب ته دل کجاست؟ خواستم دیگه!

- اینطوری که نیست باید صبر داشته باشی. دعا کن بابات سالم از جبهه برگرده برات یه کامپیوتر خوب هم بخره.

...

حالا شاید خدا قضیه اش یه کم فرق کنه (چون اثبات عقلانی هم نداره که بعدا پست میذارم) اما همین چیزا در مورد مسائل دیگه مثل دین, نماز خوندن, دعا کردن و اماما و ... و کلی چیزایی که هیچ دلیلی براش نمیارن. جواب آخرشم اینه که خدا گفته یا خدا خواسته و ... این میشه که ذهن پرسشگر اکثر کسانی که توی خانواده هایی شبیه خانواده من بزرگ میشن عادت میکنه که برای بسیاری از سئوالات جواب عقلانی ای نباشه و خیلی چیزا رو بدون دلیل قبول کنن. حالا دیگه این وسط چه چیزایی درسته و چه چیزایی نادرست کلا گم میشه و یاد میگیریم که هر چی پدر و مادر میگن حتما درسته و چیز دیگه ای خلاف اون حتما غلطه. بزرگتر هم که میشیم باز توی مدرسه همین روال ادامه داره. من تا آخر دبیرستانم هم ندیدم که کسی بحثی راجع به مسائل توی کتاب داشته باشه. شاید فقط یکبار سر کلاس ادبیات یکی از بچه ها در مورد قضیه گندم بودن یا سیب بودن خوردنی ماجرای آدم و حوا یه بحثی با معلممون داشت و اونم معلم یه نگاهی به من کرد و با چشمش گفت درست میگه و منم گفتم آره و اونم چند جمله در تایید حرفای همکلاسیم گفت و تموم شد. فکر میکنم که اکثریت ما هم همینطور بزرگ شده باشیم و کمتر اصلا توی زندگیمون بحث دیده باشیم. بحث هایی که ما دیدم بیشتر مشاجره بوده تا بحث. توی دانشگاه باز سر یه کلاس هایی مثل معارف اسلامی و اخلاق یادم میاد که بعضی ها با استاد بحث میکردن اما الان که دارم فکر میکنم اونا هم هیچی از بحث کردن نمیدونستن. 


حالا من خودم یه علاقه ای به مسائل فلسفی و منطق داشتم و یه چیزایی جدای دانشگاه برای خودم خونده بودم و یه چیزایی فهمیده بودم اما واقعیتش اینه که یه دفعه میرسیم به امتحان GRE و متن های Argument که میخوان قدرت تحلیل مسائل رو بسنجن. ماشالله که توی ایران همه کارشناس و تحلیل گر همه مسائل هستن اما وقتی یه کم با critical thinking یا تفکر منتقدانه آشنا میشیم میبینیم که حتی تحصیل کرده ترین قشرهای جامعه ما اصلا با اصول این قضیه آشنا نیستن. یادمه اون موقع ها توی اپلای ابراد یکی نوشته بود (شاید هنوزم باشه) که ما ایرانی که توی بحث خبره هستیم و این قسمت جی آر ای رو خوب نمره میگیریم!!! نمیدونم توهم بوده و یا نویسنده خودش خبره بود و فکر کرده همه مثل خودشن. به هر حال من که خودم فکر کنم هیچی از این موضوع نمیدونستم. 


امریکا که آمدم یه چیزی که خیلی تعجب کردم این بود که اکثرا این مبانی مربوط به تفکر منتقدانه رو میدونن. یعنی میتونن تحلیل کنن حالا قدرت تحلیلشون بالاست یا نه موضوع دیگه ایه. درسته که محیطی که من هستم یه محیط تحصیلی هست و انتظار هم میره که اینطوری باشه اما خب به نظرم نکته قابل توجهی بود. بعدها که بیشتر متوجه شدم دیدم که اینا توی مدارس مسابقات   مباحثه debate دارن که بچه ها با همدیگه سر موضوعاتی بحث میکنن و حالا چه کسی که شرکت میکنه و چه کسی که نگاه میکنه یاد میگیره که بحث کردن چطوریه. باز میبینم که توی رادیو و تلویزیون اینجا یه سری برنامه ها مخصوص همین مباحثات هست. یعنی این خیلی خیلی طبیعیه که برای هر موضوعی نقطه نظر های مخالف و موافق باشن و بیان با هم بحث کنن و هر کدوم دلایل خودشونو بیارن و بقیه هم به قضاوت بشینن که حالا کی درست میگه یا درست تر میگه. در حالی که چیزی که یادم میاد توی مدارس ما که خبری از این مسائل نبود. توی رادیو و تلویزیون هم کمتر برنامه ای بود که دو طرف موافق و مخالف بتونن بشینن بحث کنن. در واقع ما بیشتر توی ایران سخنرانی داریم که یه نفر که خودشو دانای کل اون موضوع میدونه میاد میشینه بالا و هر چی دوست داره میگه و بقیه هم هر چی میگه قبول میکنن و همه خوشحال میرن خونه. اونی هم که مخالفه یه سخنرانی دیگه ای میذاره و موافق های خودشو جمع میکنه و به همین منوال که البته به هزار و یک دلیل نانوشته بحث ها به سطح جامعه نمیرسه و یه تریبون یه طرفه ختم کلام رو میزنه. 


یعنی به نظر من عوامل تربیتی و محیطی ما طوری بوده که اصلا یاد نگرفتیم منتقدانه فکر کنیم. قبل از اینکه بخواهید ادامه مطلب رو بخونید باز هشدار میدم که تفکر منتقدانه برای خیلی ها که توی ایران زندگی میکنن از سم هم مهلک تر ممکنه باشه. در واقع ممکنه دید شما رو به خیلی مسائل عوض کنه و بعد از اینکه اینو متوجه شدید دیگه راه برگشتی نیست.