زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

تفکر منتقدانه (Critical Thinking) - مقدمه و هشدار

چند تا پست میخوام بنویسم در مورد تفکر منتقدانه. مطالبی که میخوام بنویسم خیلی سنگینه و الان چند وقته دارم فکر میکنم چطوری بنویسیمشون که درکش راحت باشه. داشتم این مطالب رو قبل از بسته شدن بلاگ قبلی آماده میکردم که نشد دیگه. امروز خیلی کاملتر و پخته تر میخوام بنویسمشون. میدونم بعضی از کسانی که این بلاگ رو میخونن سن کمی دارند و درک این مطالب براشون سخته. چون نمیخوام کسی رو از موضوعات زده کنم خواهش میکنم اگر حس میکنید حتی یک ذره درک مطلب براتون سخته ازش رد بشید و اصلا نخونید. مطالبی که قراره بنویسم احتمالا ساختار ذهنی خواننده رو دگرگون میکنه و بهم میریزه. اگر شرایط فعلی تون رو خیلی دوست دارید و نمیخواهید که درگیر مسائل عقلی بشین هم از روی این مطالب گذر کنید.

----------------------

مقدمه: یکی از چیزایی که میرسی امریکا خیلی تعجب میکنی ازش نحوه تفکر بعضی ها مخصوصا طبقات بالاتر فرهنگ هست. تفاوت بسیار عمده ای که در تربیت از بچگی وجود داره باعث تفاوت های عمیقی در نحوه مواجهه افراد با مسائل میشه. من اسم این نوع طرز تفکر رو گذاشتم تفکر منتقدانه. حالا اسم های دیگه ای هم ممکنه دیگران داده باشند و تعاریف من ممکنه یکی باشه باهاشون یا فرق کنه. این تفکر رو من به عنوان نقطه مقابل عدم تفکر در مورد مسائل قرار میدم و بحثم رو هم با همین زیربنا ادامه میدم.


تفاوت تربیتی ای که ما از بچگی میبینیم یکیش قبول بسیاری مسائل بدون دلیل هست. مثلا من یادم میاد که بچه که بودم مامانم میگفت که خدا خیلی بزرگه هر چی از خدا بخوای بهت میده. 

-مامان خدا چیه؟

- چیه نه کیه. خدا قابل تعریف نیست. 

- پس از کجا میدونی وجود داره؟

- خب اون همه ما رو خلق کرده (و داستان آدم و حوا)

- پس چرا من نمیبینمش

- قرار نیست همه چیو با دیدن بفهمی. اگر از ته دلت دعا کنی خدا هر چی بخوای بهت میده.

- خب من از ته دل دعا میکنم که بهم یه کامپیوتر آخرین مدل بده که باهاش بازی کنم! (چند ثانیه مکث...) پس چرا نداد؟

- باید از ته دلت بخواهی

- خب ته دل کجاست؟ خواستم دیگه!

- اینطوری که نیست باید صبر داشته باشی. دعا کن بابات سالم از جبهه برگرده برات یه کامپیوتر خوب هم بخره.

...

حالا شاید خدا قضیه اش یه کم فرق کنه (چون اثبات عقلانی هم نداره که بعدا پست میذارم) اما همین چیزا در مورد مسائل دیگه مثل دین, نماز خوندن, دعا کردن و اماما و ... و کلی چیزایی که هیچ دلیلی براش نمیارن. جواب آخرشم اینه که خدا گفته یا خدا خواسته و ... این میشه که ذهن پرسشگر اکثر کسانی که توی خانواده هایی شبیه خانواده من بزرگ میشن عادت میکنه که برای بسیاری از سئوالات جواب عقلانی ای نباشه و خیلی چیزا رو بدون دلیل قبول کنن. حالا دیگه این وسط چه چیزایی درسته و چه چیزایی نادرست کلا گم میشه و یاد میگیریم که هر چی پدر و مادر میگن حتما درسته و چیز دیگه ای خلاف اون حتما غلطه. بزرگتر هم که میشیم باز توی مدرسه همین روال ادامه داره. من تا آخر دبیرستانم هم ندیدم که کسی بحثی راجع به مسائل توی کتاب داشته باشه. شاید فقط یکبار سر کلاس ادبیات یکی از بچه ها در مورد قضیه گندم بودن یا سیب بودن خوردنی ماجرای آدم و حوا یه بحثی با معلممون داشت و اونم معلم یه نگاهی به من کرد و با چشمش گفت درست میگه و منم گفتم آره و اونم چند جمله در تایید حرفای همکلاسیم گفت و تموم شد. فکر میکنم که اکثریت ما هم همینطور بزرگ شده باشیم و کمتر اصلا توی زندگیمون بحث دیده باشیم. بحث هایی که ما دیدم بیشتر مشاجره بوده تا بحث. توی دانشگاه باز سر یه کلاس هایی مثل معارف اسلامی و اخلاق یادم میاد که بعضی ها با استاد بحث میکردن اما الان که دارم فکر میکنم اونا هم هیچی از بحث کردن نمیدونستن. 


حالا من خودم یه علاقه ای به مسائل فلسفی و منطق داشتم و یه چیزایی جدای دانشگاه برای خودم خونده بودم و یه چیزایی فهمیده بودم اما واقعیتش اینه که یه دفعه میرسیم به امتحان GRE و متن های Argument که میخوان قدرت تحلیل مسائل رو بسنجن. ماشالله که توی ایران همه کارشناس و تحلیل گر همه مسائل هستن اما وقتی یه کم با critical thinking یا تفکر منتقدانه آشنا میشیم میبینیم که حتی تحصیل کرده ترین قشرهای جامعه ما اصلا با اصول این قضیه آشنا نیستن. یادمه اون موقع ها توی اپلای ابراد یکی نوشته بود (شاید هنوزم باشه) که ما ایرانی که توی بحث خبره هستیم و این قسمت جی آر ای رو خوب نمره میگیریم!!! نمیدونم توهم بوده و یا نویسنده خودش خبره بود و فکر کرده همه مثل خودشن. به هر حال من که خودم فکر کنم هیچی از این موضوع نمیدونستم. 


امریکا که آمدم یه چیزی که خیلی تعجب کردم این بود که اکثرا این مبانی مربوط به تفکر منتقدانه رو میدونن. یعنی میتونن تحلیل کنن حالا قدرت تحلیلشون بالاست یا نه موضوع دیگه ایه. درسته که محیطی که من هستم یه محیط تحصیلی هست و انتظار هم میره که اینطوری باشه اما خب به نظرم نکته قابل توجهی بود. بعدها که بیشتر متوجه شدم دیدم که اینا توی مدارس مسابقات   مباحثه debate دارن که بچه ها با همدیگه سر موضوعاتی بحث میکنن و حالا چه کسی که شرکت میکنه و چه کسی که نگاه میکنه یاد میگیره که بحث کردن چطوریه. باز میبینم که توی رادیو و تلویزیون اینجا یه سری برنامه ها مخصوص همین مباحثات هست. یعنی این خیلی خیلی طبیعیه که برای هر موضوعی نقطه نظر های مخالف و موافق باشن و بیان با هم بحث کنن و هر کدوم دلایل خودشونو بیارن و بقیه هم به قضاوت بشینن که حالا کی درست میگه یا درست تر میگه. در حالی که چیزی که یادم میاد توی مدارس ما که خبری از این مسائل نبود. توی رادیو و تلویزیون هم کمتر برنامه ای بود که دو طرف موافق و مخالف بتونن بشینن بحث کنن. در واقع ما بیشتر توی ایران سخنرانی داریم که یه نفر که خودشو دانای کل اون موضوع میدونه میاد میشینه بالا و هر چی دوست داره میگه و بقیه هم هر چی میگه قبول میکنن و همه خوشحال میرن خونه. اونی هم که مخالفه یه سخنرانی دیگه ای میذاره و موافق های خودشو جمع میکنه و به همین منوال که البته به هزار و یک دلیل نانوشته بحث ها به سطح جامعه نمیرسه و یه تریبون یه طرفه ختم کلام رو میزنه. 


یعنی به نظر من عوامل تربیتی و محیطی ما طوری بوده که اصلا یاد نگرفتیم منتقدانه فکر کنیم. قبل از اینکه بخواهید ادامه مطلب رو بخونید باز هشدار میدم که تفکر منتقدانه برای خیلی ها که توی ایران زندگی میکنن از سم هم مهلک تر ممکنه باشه. در واقع ممکنه دید شما رو به خیلی مسائل عوض کنه و بعد از اینکه اینو متوجه شدید دیگه راه برگشتی نیست.

نظرات 9 + ارسال نظر
الناز چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 17:27

یه چیز جالب دقت کردید اگه یه روحانی یا همان آخوند را بهش اجازه بدی می تونه برات ساعتها صحبت کنه می دونی دلیلش چیه؟ برای اینه که در دوران طلبگیش از همین تفکر منتقدانه استفاده می کرده، طلبه ها روششون اینه که مثلا یه موضوعی را انتخاب می کنند و چند جلسه ای فقط راجع به اون بحث می کنند برای همینه که انقدر خبره هستند که امکان نداره بتونیم توی مباحث حرف خودمون را به کرسی بنشونیم.

منتظر باشین یه چیزایی مینویسم که دیگه برای همیشه از شر مغلطه گرها راحت بشین.

علی جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 02:50

(شما مختارید هر جایی را که دوست داشتید حذف و یا تغییر دهید)
یک چیز دیگه وودی جان!

چند وقت پیش داشتم سرگذشت یک فیلسوفی به نام Antony Flew را از کسی می شنیدم.

این آقا تا قبل از سال 2005، حدود 50 سال شاید مشهورترین آتئیست در دنیا بوده. این فیلسوف بزرگ در سال 2005 به یکباره با نوشتن یک کتاب به نام There is a God: How the World's Most Notorious Atheist Changed His Mind، ضمن عذرخواهی از تمام کسانی که با مقالات و کتابهای او از دین جدا شده بودند، ایمانش را به وجود خدا ابراز می کند.

این آدم در یک سمیناری با یک فیلسوف دین باوری آشنا می شود( Gary Habermas) و پس از ماجراهایی قرار یک مناظره را می گذارند.(در سال 1985 یا 1986 دقیق نمی دانم)

که در مناظره ای که تشکیل می دهند 6 داور و حدود 3000 نفر حضور داشتند. این مناظرات چند بار تکرار می شود. این شروعی می شود برای تغییر در باورهای او.

البته نه در یک شب و یک روز بلکه بعد از حدود 20 سال و در سال 2005 !!!

نکته اولی را که من از این قضیه متوجه شدم این است که آدمهایی که صادقانه فکر می کنند و دنبال حقیقتند هرگز لجاجتی در تفکرشان ندارند و به راحتی اگر درستی عکس آن را متوجه بشوند می پذیرند.

دوم، کسانی که برای آن باوری که بهش رسیده اند زحمت کشیده اند و درست فکر کرده اند، قاعدتا به نسبت همان میزان تفکر، زمان و شاید بهتر بشه گفت منطق قوی تر نیاز دارند تا تغییری در عقیده شان حاصل شود. (البته بحث انسان های لجوج و نادان که اصلا فکری در مورد عقایدشان نکرده اند جدا است)

سوم، همین نکته ای است که شما شروع کرده ای و دارید در موردش می نویسد. در کشوری مثل آمریکا حتی کسانی با عقاید 180 درجه مخالف هم مثل آنانی که خدا باور هستند و آنانی که نیستند به بحث می نشینند، در حالیکه در کشور ما شاید چند دهه لازم باشد تا خود علمای شیعۀ ما (که اینهمه به هم از نظر تفکر نزدیک هستند) با یکدیگر به بحث بنشینند چه برسد به شیعه و سنی !!!

http://www.amazon.com/There-Is-God-Notorious-Atheist/dp/0061335304

(وودی جان، یک فایل صوتی را به ایملت می فرستم که در مورد این آدم و بحث های پیرامونی اش توضیح می دهد)

علی جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 02:04

وودی جان،

اگر من در این مملکت در حیطه آموزش و پروش کاره ای بودم، یکی از مفاد درسی ای که حتما در چارت آموزشی قرار می دادم، یاد دهی "منطق" به بچه ها بودش و این را نه در یک سال بلکه از همان دوران ابتدایی بچه ها را با درست فکر کردن آشنا می کردم.

سفسطه بازی کردن و یا بازی خوردن و پریشان فکری مشکلی است که خیلی از ما بدان دچاریم.

و اگر دقیق تر نگاه کنی متوجه می شوی که ضربه های مهلکی هم از این قضیه در تاریخ کشورمان خورده ایم بطور نمونه به یک انتخابات معروفی می توان اشاره کرد.

حمید یکشنبه 28 تیر 1394 ساعت 20:05

من الان 20 سالمه و یک تقریبا یک ساله دقیقا به این نوع تفکر رسیدم.
خیلی خیلی برام جالبه بحثی رو شروع کردی که الان دغدغه ذهن منه.
و ائن جمله آخر رو خیلی قشنگ گفتی:

باز هشدار میدم که تفکر منتقدانه برای خیلی ها که توی ایران زندگی میکنن از سم هم مهلک تر ممکنه باشه

الهام پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 13:47

اگه ما دنبال اثبات این مسائل بریم دیگه وقتی برای زندگی نداریم...هر روز یه مسال ای پیش میاد که نیاز به بحث داره...مسائل علمی از مسائل دینی جداست تو مسائل دینی به خدا اعتقاد داریم و برای هرچی که میگه چه دلیلی ارائه شده باشه چه نه تسلیمیم. و مسلم یعنی همین...درمورد مسائل دیگه هم همه فرایض میتونن رد شن و کسی به ما نگفته به این مسائل فک نکن...خود ماییم که تنبلی کردیم...همیشه استادا آخر کلاس گفتن سوالی هست و ما برای اینکه هرچه زودتر کلاس تموم شه گفتیم نه...حقیقت اینه که آدمای خیلی کمی دنبال این مسائل میرن...حتی تو خود امریکا

مرتضی پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 13:36

به نظر من ما ایرانیا بحث کردن و تفکر انتقادی رو بلدیم فقط چون هیچ کس انتقادی نیس و انتقاد رو سرکوب میکنن انتقاد نمیکنیم با وجود اینکه میدونیم مثلا طرف مقابل نتیجه گیریش غلطه ولی واسه اینکه بعضی وقتا غرورش رو نشکنیم و بعضی وقتا طرفمون انتقادی نیست و دلخور میشه و بعضی وقتا هم از روی اینکه از بحث کردن خوشمون نمیاد و حوصلشو نداریم میگی آره تو درست میگی ولی دلیلش این نیس که منطق نداریم یا نمیفهمیم...فقط سکوت کردیم...در مورد مسائل دینی هم شاید ما هیچ وقت نتونیم دلایلشو پیدا کنیم و عقل کل نیستیم ولی چون به خدا اعتقاد داریم تسلیمیم گرچه طولانی شد ولی اجازه بدین یه داستانی رو تعریف کنم....البته چون خیلی وقت پیش شنیدم جزئیات یادم نیست ولی اینطوریه که چند تا جوان خدمت یکی از امامان معصوم بودن(به نظرم اما رضا(ع)بود) ایشون به اون چند جوون میگن برین داخل تنور گرم...هیچ کدوم حاضر نمیشن و میگن خوب شما باید یه منطقی برای این کار بیارین تا ما انجام بدیم. ایشون یکی از اصحابش رو صدا میزنن و بهشون میگن برو داخل تنور و اون شخص هم بدون چون و چرا میرن و بعد از مدتی حضرت دستور میدن که بیرون بیا و اون شخص هم آسیبی از گرمای تنور نمیبینن...وبعد ایشون به اون صحابه میفرمایند: چرا رفتی داخل تنوری که میدونستی داغه؟گفتند: چون شما فرمودین و من به شما اعتقاد داشتم و می دونستم بی دلیل این کار رو از من نمیخواین..
حضرت رو میکنن به اون افراد و میگن:شما باید نسبت به خدا و اهل بیت اینگونه باشید...خدا هیچ کارش بی حکمت نیست حکمت بعضی چیزها که برای قابل درک هست توسط خدا یا ائمه بیان شده و حکمت بسیاری از علوم خدای نامحدود که مشخص نیست یا از درک و فهم یک انسان محدود خارج هست و یا مرور زمان حکمت آن را مشخص می کند

شهراد پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 12:42

خوب در مورد بخش اول صحبتهاتون پدرومادرای ما که سطح سوادشون تا اون حد نبده که بخوان مسائل خلقت رو به ما بگن(منظورم اینه که فیلسوف نبودن و الان هم نیستن) اگرم بودن ما سنمون اونقدری نبود که این مسائل رو درک کنیم...حداقل من که نبودم...اونا یه چیزایی رو به ما یاد دادن تا وقتی بزرگ شیم خودمون علتهاشو پیدا کنیم حالا بعضی پیدا کردن بعضی نه...ولی اینکه بیای به بچه نگی نماز بخون چون نمیتونی توجیحش کنی چرا نماز بخونه هم کار درستی نیست چون به هرحال پیامبر ما فرمودن به بچه ها از سن هفت سالگی نماز خواندن رو یاد بدین...در مورد برادر8ساله خودم وقتی گفتم نماز بخون گفت چرا و من گفتم نماز راه ارتباط بنده با خداست قانع شد و چیزی نگفت به هرحال همه هم انقدر تفکر انتقادی ندارن...حداقل در مورد احکام خدا وقتی میدونیم از طرف خداست قانع میشیم و شاید یه انسان هیچ وقت دلیلشو درک نکنه ولی دلیل نمیشه که ردش کنه...در مورد مسائل اجتماعی و علمی حق با شماست ولی به نظر من به این خاطر نیست که بچگی یادمون ندادن بلکه به خاطر شرایط انتقاد ناپذیری جامعه است که همه هم این سیاست رو یاد گرفتن که بری پی اش هم نتیجه نمیگیری

من نظرم رو در مورد ریشه مشکل گفتم. نظر شما هم در مورد شرایط انتقاد ناپذیری قابل توجه هست ولی تضادی با نظر من نداره. به نظر من ریشه این انتقاد ناپذیری از تربیت توی سن های پایین شروع شده و بعد به جامعه رسیده. در مورد درست و غلط اش هم هنوز بحثی نکردم.

الیکا سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 21:40

سلام.این چند پست رو دوست داشتم.کاش مینوشتید که بچه های آمریکایی در رابطه با چه موضوعاتی و تا چه حد با هم بحث میکنن.حالا چرا اینو میگم؟چون به نظرم این طرز تفکر میتونه خوب باشه اما تا حدی.ینی آدم وقتی به این موضوعات با این طرز تفکر نگاه میکنه اولش خیلی حال میده و آدم حس میکنه که قدرت تحلیلش بیشتر شده و واقعا هم همینطور هست اما خوب زیادیش میتونه تبعات بدی داشته باشه.من چند سال پیش کتاب های فلسفه و منطق رو شروع کردم خوندن و واقعا خوب بودن .به نظرم این سؤالات اساسا وقتی به وجود میان که آدم شک کنه.توی مثال بالا اگه شما به حرف مادرت مثلا شک نکنی دیگه سؤالات بعدی رو نمیپرسی.من خودم یه دوره ای اینطوری شده بودم.زیادی فکر و شک میکردم و نتیجش این شد که هیچ کاری رو نمیتونستم انجام بدم.مثلا می خواستم درس بخونم ،ذهنم میگفت واسه چی میخوای درس بخونی؟مثلا میگفتم واسه آینده ی بهتر.بعد میگفت خب بهتر ینی چی؟... همینجوری هی سؤال میپرسید و تمرکزم رو از دست داده بودم.هیچ کاری نمیتونستم بکنم هیچ کاری!تا اینکه حس کردم شاید یجورایی وسواس فکری گرفتم.البته من اینارو ننوشتم که بخوام خوب بودن این طرز تفکر رو زیر سؤال ببرمهااا اتفاقا میگم خوب هم هست اما به شرط اینکه در قالب چهارچوب و با نظارت باشه و اگه آدم بخواد به هر چیزی شک کنه اصلا نمیتونه همیشه برای انجام اون کار دلیل کاملا منطقی پیدا کنه و ممکنه اصلا نتونه انجامش بده ضمن اینکه خیلی از موفقیت های آدمها مربوط به ریسک پذیری هستش در حالی که این طرز تفکر ممکنه آدم رو محافظه کار بار بیاره.مثالهاش زیاد هستن .اجازه بدید یه مثالی در رابطه با خودتون بزنم:فرض کنیم شما تو ایران هستی بعد میخوای بری آمریکا.من بیام بگم واسه چی میخوای بری؟بگین واسه دکترا خوندن.بگم خب مگه اینجا نمیشه خوند؟بگین خب چرا ولی فقط اون نیست مثلا واسه داشتن آزادی.بعد باز بگم خوب این آزادی چقدر با ارزش هست که بخواید به خاطرئش برید؟بگین خیلی.بگم خوب خیلی ینی چقدر؟.. میبینین؟از یه جا به بعد دیگه جوابی ندارین و رفتنتون در واقع یه جور ریسک و بر پایه ی یه سری استدلالهایی بوده که واقعا منطقی نیستن.حسی هستن و دلی.اما خوب شما رفتی به امید یه زندگی بهتر و دیگه هی پیش خودت نگفتی بهتر ینی چی...البته بازم میگم.من این کامنت رو نذاشتم که خوب بودن این تفکر رو زیر سؤال بیرم اتفاقا خوب هم هست که به قول شما اگه سخنرانی های یه نفرو شنیدیم نگیم چون فلان موقعیت اجتماعی رو داره حتمن راس میگه یا اینکه من نماز بخونم چون مامانم میخونه.ضمن اینکه من درسته خودم زیادی فکر کردم و اذیت شدم اما خوب الان ذهنم نسبت به قبل قویتر شده و بهتر فکر و استدلال میکنم.ببخشید طولانی شد سعی کردم خیلی خلاصه بنویسم.اگه نظر دیگه ای دارید خوشحال میشم بشنوم

سلام
یه نگاهی به این لینک بندازین:
http://www.middleschooldebate.com/topics/topiclists.htm

موضوعات شامل مسائل مدرسه مثلا آیا باید بذارن تلفن همراه بچه ها بیارن مدرسه یا کلاس ها مختلط باشه, تاثیر تلویزیون, مدت زمان مدرسه, خشونت در بازی های ویدئویی, سن گرفتن گواهینامه و حتی مسائل سیاسی مثل انتخابات ریاست جمهوری. یعنی ذهن بچه ها رو درگیر میکنن که در مورد مسائلی که اطرافشون هست فکر کنن.

من به انتقاد از خود اعتقادی ندارم. به نظرم این تفکر انتقادی باید دروازه ای باشه برای مغز که چیزایی که از بیرون میخواد بیاد تو بدون اینکه از این فیلتر نگذره مورد قبول قرار نگیره. اگرنه آدم بشینه از خودش انتقاد کنه چه فایده. اما اینکه برای هر کاری دلیل داشته باشین و دنبال علت بگردین موضوع دیگه ای هست که ربطش به این موضوع کمه. "واسه چی میخوای بری؟" دنبال علت و معلول کردنه که سر و ته اش معلوم نیست. تفکر انتقادی در مورد موضوعی که موجود هست بحث میکنه که چقدر درسته و آیا باید مورد قبول قرار بگیره یا نه. باز بریم جلوتر بهتر متوجه میشین.

later دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 11:50

سلام وودی جان،

اطلاعات جالب و مفیدی دوباره از امریکا شنیدیم. مرسی.

به نظر میاد از وقتی رفتی تلویزیون اینجارو زیاد نگاه نکردی تا ببینی که دو تا ... با نظرات مخالف وقتی میان در مورد یه موضوع بحث کنن چیکار میکنن!
نمیدونی خنده کنی یا گریه.
دو تا دلیل هم داره : 1- سطح شعورشون 2- بیننده(معلوم الحال) نباید بتونه به نتیجه گیری برسه.
البته اینا با داشتن این فرضه که ندونی نگاه کردن تلویزیون ما حرامه.(از نظر من).

در خصوص صحبت هایی که مطرح کردی هم باید بگم که منتظر یک چلنج اساسی از طرف من! در اینده باش. اما در حال حاضر فعلا چلنج gre واسم سنگین تره خخخخ.

در ضمن چقدر تهدید می کردی! من گفتم اوووه الان اسرار خلقت رو باز می کنه. البته یه علتش می تونه این باشه که من چیزی نفهمیدم لوووووووول.

موفق باشی وودی جان.

سلام
اگر تلویزیون اون کار رو میکنه خوبه حتی اگر کیفیتش بد باشه بالاخره باید از یه جایی شروع کرد دیگه.
در مورد هشدارها هم کم کم که بنویسم و بیشتر که متوجه بشین میفهمین چقدر مطلب میتونه ساختار ذهنی رو بهم بریزه مخصوصا برای کسی که عادت نداره اینطوری فکر کنه. خب اگر چیزی نفهمین هم طوری نمیشه لول :)
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد