زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

زیر آسمان خدا 2

اینجا زیر آسمان خدا نیست. زیر آسمان خدای رنگین کمانه خدای کیان خدای نیکا خدای مهسا است

ببخشید اگر نمیرسم

یکی از دوستان ناراحت شده بودن که چرا جواب نظرات رو نمیدم. گفتم روشن بنویسم که خدایی نکرده کسی از ما دلگیر نباشه. واقعیتش اینه که من خیلی وقتم پر هست و سخت برسم که حتی مطلب برای بلاگم بنویسم و نمیرسم که جواب همه نظرات رو بدم ولو در حد یک کلمه باشه. از این بابت شرمنده ام. اما سعی میکنم جواب همه سئوالات رو بدم تا روزی که دیگه نرسم جواب سئوالات رو هم بدم. در مورد عکس هم باید بگم که نوشتن مطلب زمان کمتری از عکس گرفتن و گذاشتن میگیره. الان نزدیک 4 ماهه که نرسیدم عکس های دوربینم رو خالی کنم. دیگه خودتون ببینید که اوضاع از چه قراره. البته قبول دارم که یه مدتیه که مدیریت وقتم به مشکل خورده ولی فعلا شرایط همینه و نتونستم عوضش کنم.

نظرات 21 + ارسال نظر
الیکا پنج‌شنبه 14 خرداد 1394 ساعت 11:29

خیلی خوشحالم که برگشتی به‌وبلاگ نویسی :) دلت پاکه واسم دعا کن امسال میخوام اپلای کنم

ممنون باشه.

محمدی جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 20:01

حالا چرا وودی؟؟ یاد شخصیت وودی آلن میوفتم خخخخ
من دانشجوی ارشد مهندسی صنایع علم وصنعتم امسال کنکور دکتری دادم و فک کنم با رزومه ای که دارم دکتری همین علم وصنعت بخونم اما واقعا آینده یه روشنی رو متصور نیستم، بهت بگم الان که رفتی اونور آیا برات مهمه که ایران تحریماش برداشته شه؟ آیا برات مهمه که وضعیت ایران خوب شه؟ آیا برمیگردی؟ به نظرم برنگرد دوست پسرخالم با مدرک phd ucl اومد برا مصاحبه هیئت علمیه دکتری صنعتی اصفهان ردش کردن!! تو پستای قبلیت از تمایلت برای برگشت گفتی! اما برنگرد و زیر لبت این شعرو بخون
بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم---باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
موفق باشید

"الان که رفتی اونور آیا برات مهمه که ایران تحریماش برداشته شه؟..."
بله مهمه.
"آیا برمیگردی؟"
من هر جا ببینم مفیدتر هستم میمونم. اصلی که دارم اینه. فعلا اینجا مفیدتر هستم اینجا میمونم. اگر یه روزی ایران مفیدتر باشم برمیگردم.
پاینده باشید

hila جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 16:09

سلام . من 17 سالمه و سال دیگه کنکور دارم . حدود دوساله که وبلاگتو میخونم .درست از وقتی که تصمیم گرفتی ننویسی
باید ازت چندتا تشکر بزرگ بکنم . 1 بخاطر سوییفتی شدنم . قبل از وبلاگ تو تیلور برای من 3 4 تا اهنگ توی پلی لیست بود ولی الان شده یه الگو یه نمونه و یه ایدل معرکه
2 بخاطر روان و ساده نوشتنت و بخاطر اینکه نشون میدی چقدر خوب میشه به رویاها رسید
و 3 بخاطر اینکه تصمیم گرفتی دوباره بنویسی
یه جایی تو گوشه های مغزم دارم جایگاهی مثل امروز تو رو واسه خودم تصور میکنم
یجور تمرین آینده سازی . کیه تو ایران که دلش نخواد تو آمریکا تحصیل کنه ؟؟؟
و چقدر خوبه تو همچین شرایطی تجربیات تو هست
نمیدونم چه آرزوی برات بکنم ولی از ته دلم امیدوارم بهترینت نصیبت بشه

پ.ن هنوزم طرفدار تیلوری؟ خب خیلی عوض شده . دیگه اون کانتری پرنسس نیست ولی هنوزم تیلوره و من چقدر دوسش دارم

سلام
خواهش.
پ.ن: در مورد تیلور خانم دیگه نمینویسم ولی she is the best or was

محمد جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 15:59

سلام وودی جان
نمیدونم چرا بعضیا اینقد بد بینن یه مطلب میخونن یه برداشت خلاف نظر نویسنده میکنن و یه حرف خلاف حرف خودشون میزنن به هر حال امیدوارم به مدارج علمی بالاتر برسی و همش سورپرایز بشی
اینقد مشغول مادیات نباش یکم درس بخون به شاگردات برس به تحقیقاتت برس به خودت برس کلا برس
به اون نامردا کمک نکنی جنگ افزار بسازن ها دیس لایکت میکنم
موفق باشی

ariyo چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 ساعت 17:00

سلام مجدد دادا. اینکه سرت شلوغه نشونه خوبیه .و قلمت مثل همیشه شیوا و خوبه و آدم با نوشته هات زود خودی میشه . یه چندتا سوال داشتم که امیدوارم مثل همیشه جواب بدی . من رشتم مهندسی پزشکیه ( رشته ای که به تجهیزات پزشکی میپردازه و تلفیقیه از شبکه های کامپیوتری و الکترونیک و دروس پزشکی . که حدود 80 درصد درسامون الکترونیکه .) . دانشگاهی تو آمریکا است که برای کارشناسی ارشد توی این رشته پذیرش همراه فاند بده ؟؟؟ مثلا بورسیه ای یا پرداخت پول در عوض کاری یا هر چیز دیگه ای مثل این ؟؟؟ کانادا چطور ؟ اگه پذیرش با فاند نمیدن ، به نظرت برم استرالیا و مالزی که بعدش واسه دکترا بیام آمریکا ؟؟؟ من ترم دوم (خخخخخ) کارشناسی ام.
یه سوال دیگه : معدلم هم توی پذیرش دادن اونا تاثیر داره ؟ اگه مقاله چاپ کنم ( بازم خخخخخخ) یا ایده ای داشته باشم پذیرش میدن برا ارشد ؟
فعلا همین چندتا سوال کافیه . دمت گرم . امویدوارم هر روز موفقو موفق تر بشی و بری تو اوج! در ضمن آمریکا خوش بگذره !!!!

سلام
جواب سئوالتونو نمیدونم. باید از همرشته ای هاتون بپرسین. برای ارشد هم فاند سخت گیر میاد. بعدشم باید کلی بگردید و شانسیه یه دفعه میبینید یه استادی یه پولی برای ریسرچ گیرش آمده و در به در دنبال دانشجو فرق نمیکنه دکترا و مستر میگیره که کار ریسرچش انجام بشه.
استرالیا هم فاند نمیده و خرج به اندازه امریکا و حتی بیشتره. من پیشنهادم یه دانشگاه کم خرج امریکاست مثل A&M یا دانشگاه های مشابه. مالزی خونه آخره و من اصلا پیشنهاد نمیکنم. یعنی اروپا آلمان و ایتالیا و ... خیلی بهترن. ظاهرا اوضاع نروژ و کشورهای مشابه هم برای ایرانی ها بد شده و دیگه بهشون ادمیشن نمیدن.
معدل مهمه. ایده اصلا مهم نیست. مقاله خیلی کمک میکنه.
تشکر و موفق باشید

A GH سه‌شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت 23:47 http://doctorshiri.blog.ir/

جناب دکتر وودی عزیز

من به شخصه اینقدر از خوندن قلم شما و ارتباط با شما از طریق همین دنیای مجازی لذت میبرم که قابل بیان نیست

فقط میخواستم بگم شما هرطور که میتونی و راحتی و شرایط بهت اجازه میده بنویس

فقط نزار چراغ این وبلاگ خاموش بشه

موفق باشی

خواهش لطف دارین.

sina beskut دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 ساعت 01:10 http://www.en2.ir

درود وودی جون

کامنتی که واسه ناهید نوشته بودی خیلی عالی بود .

این شما یاد گرفتی از تلاش کردن لذت ببری ، واقعا قابل ستایشه

راستی چه خبر از تیلور ؟

گفته بودم که دیگه در این موردا نمینویسم.

بیتا یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 ساعت 15:45

سلام آقای دکتر ببخشید یک سئوال داشتم که خیلی ذهنم رو مشغول کرده
شما گفته بودید که وقتی فاند گرفتین سورپرایز شدین و خیلی از این بابت خوشحال شدین...
می خواستم بدونم اگر فاندتون جور نمی شد با این هزینه بالای زندگی و تحصیل در آمریکا و با توجه به اینکه شما وضع مالی زیاد خوبی هم نداشتید چطوری می تونستید از عهده اش بر بیاین ؟
ممنون میشم پاسخ بدید چون این موضوع دغدغه من هم هست..
سپاسگذارم.

شاید مثل سال قبلش نمیرفتم و دیگه میرفتم سربازی. البته یه مقداری پس انداز کرده بودم. اون آخرا هم کلی خرج شد برای دندونام و ... ولی فکر نمیکنم از پس شهریه بر میامدم. در هر حال اگر همون سال اول هم میامدم بعد از یک ترم فاند میگرفتم قطعا.
موفق باشید

پریا جمعه 25 اردیبهشت 1394 ساعت 09:02

اسمایلی از تعجب شاخ در آوردن!من منظورم این نبود ک دروغ میگی. منظورم این بود ک اگه واسه اینکه بد قولی نکنی فقط داری مینویسی رو خودت فورس نذار!
عجب برداشتی شد از حرفم
شاد باشی

ناهید جمعه 25 اردیبهشت 1394 ساعت 03:36

یه چیز فکرمو مشغول کرده .وشایدتموم انگیزه زندگیم.یه سوال ازت داشتم تا حالا شده خودت خودتو به نابودی بکشی .من نمیتونم خودمو بابت اشتباهاتم ببخشم برا همین بیشتر خراب میکنم از خودم متنفرم نه این که جرم کرده باشم به این دلیل که حتی به خودمم هم رحم نکردم .من19 سالمه.یه سال پشت کنکور موندم ونمیدونی چه حرف هایی تحمل کردم اما انگیزه داشتم.وقتی پیش خالم میرفتم برا فیزیک تماما تحقیرم میکردمن اما محل نمیذاشتم.میترسیدم خونه اطرافیان برم فکر میکنی چرا؟چون همه دوست دارن وقتی سقوط کنی بهت بخندن حداقل در رابطه با من که این طور بود.از کسایی که واقعا دوستشون داشتم چنان دلخور شدم که الان که دارم برات مینویسم هنوزم چشام پر اشک.بعضی مسخرم میکردن بیچاره ارزششو داشت یه سال بمونی .یا خوب چون پارسالم خودمو برا کنکور حبس کرده بودم چاق شده بودم اونکی میگفت چاقا بی مغزن حالا این حرف از کی شنیدم یه دوست.دلم میخواد بشینم زار زار گریه کنم . احساس می کنم خودم .خودمو گم کردم اولش خیلی خوب بودم خودم ضعیف بودم که به اطرافیان اجازه دادم اروم اروم روحمو تجزیه کنن که الان برام از اعتماد بنفس به اندازه نخودی نمونده.حرف قشنگی زدی گفتی ادمارو باید از کارشون قضاوت کرد نه از خودشون کاش همه مثل تو فکر میکردن اما اگه راستشو بخوای به نظرمن اصلا نباید ادمارو قضاوت کردهر انسانی حق داره وازاد هران گونه که هست وایمان داره عمل کنه.خوب پیش رفتم برا کنکور امسال اما یه چند وقتی ناامید شدم همش به ترک اتاقم نگاه میکنم احساس میکنم هیچوقت موفق نمیشم .بعضی روزا بیخود گریه میکنم این وسط مشکل دوره دارم.نمیدونی چه قدر دلم میخواست غول چراغ جادو. ساعت زمان همه ارزو های بچگی که ادم تا پیری با خودش همراه داره تو این دوره از زندگیم میسر میشد.نمیدونی چقدر دلم میخواست زمین یه ترک باز میکرد حداقل برای یه دهه یا از روی سخاوتش تا سال ها تو خودش جا میداد.یه چیز خوب فهمیدم واون این بودهمه ماها مثل سگای ول گردی هستیم که همیشه درتلاش برای تصرف حق.شادی.خوشی.دیگرانیم وحتی زمانی که فکر میکنیم کار مفیدی انجام دادیم میبینیم باز یه فاجعه بزرگ به بار اوردیم درست مثل کسی که چند هکتار زمین میکنه رستوران اما درحالی که به خودش افتخار میکنه در حقیقت یه ضایعه زیست محیطی ایجاد کردهکه هرگز به این قضیه از این زاویه نگاه نخواهد کردوهمون طور که تو پزشکی هم هست مهم ترین چیز اینه که اول ازهمه از اسیب به بقیه جلوگیری کنیم اما همه ما در اسیب زدن به هم سبقت میگیریم وچه شرافتمندن کسانی که از این عارضه به دور اند.نمیخوام وقتت بگیرم یا این قدر بنویسم که حال نداشته باشی بخونی اما بهم بگو تا کی میشه ادم ارزوهاشو نگهداره فراموش نکنه و براشون اشک خداحافظی نریزه امید تا کی معنا داره تلاشی که ممکنه پایانش تلخ باشه چه طور میتونه شیرین باشه و زندگی که هرروزش یه شکل کجاش لذت بخش چه طور میشه اعتماد کرد به این که امروز صبح قراره همونی باشم که دوست دارم و در کمال نا امیدی این گونه نیست از باور تا ایمان چند فرسنگ فاصله ست وبرای تو کجا مرز غیر ممکن ها از ممکن ها جدا میشه اصلا جدایی وجود داره برای من که همه چیز مزه غیر ممکن گرفتهودر اخر با این چند سطر چه احساسی بهت دست میده.هم چون سربازیم که تمام خشابام تموم شده فقط برام یه تیر مونده ودر فکر خالی کردنش توسرم.شطرنج بازی که تماما کیش ومات شده.قماربازی که تمام کارتاش رو شده و حتی یه بیبی هم نداره وبازی زندگی تک تکمون رو به گونه ای در دوعل ازپیش تعیین شده ای قرار داد که برنده اش مشخص بود پس این همه دست وپا زدن برای چی راحت بگذار در این سراب دنیایی قوطه بر اب غرق شوی.ازت پرسیدم چون به نظرم ادم موفقی بودی وامیدوارم هم چنان باشی فقط دلم میخواست با یه نفر درد دل کنم وقت داشتی و حال داشتی جواب سوالامو ایمیل کن

ای بابا دخترمون رو نگاه کن چه نازک نارنجی شده. پرسیدی تا حالا شده؟ باید بگم آره. من رتبه لیسانسم 12000 بود. مهندسی کشاورزی زابل قبول شدم اما دوست نداشتم برم. رفتم کاردانی دانشگاه آزاد یه شهر خیلی کوچیک که همه انتخاب هفتم ها اونجا بودن! مایه مسخره بعضی ها شدم که حتما تجربه داری. "نگاش کن کارشناسی سراسری رو ول کرده رفته کاردانی آزاد اونم کجا ..." "درس خونه درس خونه اینه؟؟؟ کجا قبول شده! دانشگاه آزاد اونم کاردانی ... هیچی هم نمیخوندی اونجا بودی." "میخوای پول باباتو بریزی دور. برو ... سراسریتو بخون چرا میخوای بری آزاد؟" ...
خلاصه هر کسی یه چیزی گفت. من اما چیزی که دوست داشتم رو خوندم و چون دوست داشتم توش موفق شدم. حرف دیگران خیلی ناراحتم کرد. خیلی اون چند سال سختی کشیدم. اما... یه نکته ای هست که میگه هر تهدیدی یه فرصته اگر از زاویه دیگه ای بهش نگاه کنی. بنابراین میتونم بگم که اون سالها از بهترین سالهای عمرم هم بود چون درس های اونجا آسون بودن و من حتی از خیلی از استادا هم بهتر بودم نیازی به درس خوندن نداشتم و رفتم عضو کتابخونه اونجا شدم و هر روز روزی چند ساعت کتاب میخوندم. اکثر کتاب های سعدی و عطار و ... رو اون روزا خوندم. هنوزم یه گنجینه ای از اخلاق رو مدیون همون روزا هستم. بگذریم.
اون تجربه کمک بزرگی که کرد این بود که روی پای خودم وایسم و نذارم کسی توی زندگیم دخالت کنه. خودم باشم و خودم و خودم تصمیم بگیرم.
در مورد آروزها باید بگم که آروزهایی که بهش نرسیدم و نمیرسم خیلی بیشتر از اونایی بوده که بهش رسیدم اما یه چیزی رو یاد گرفتم و اون اینکه شادی درون آدمه. اگر بخوای وابسته اش کنی به رسیدن یا نرسیدن به یه آرزو تا آخر عمرت طعم شادی رو نمیچشی. شادی برای همین لحظه است. همین الان که داری حرفای منو میخونی. یه نگاهی کنی میبینی چقدر چیزای خوب دور و برت هست. چه غذاهای خوشمزه ای میخوری و چه لباس های قشنگی داری و چقدر نعمت از چشم و گوش و دست و پا و ... داری. خب همین چیزای قشنگه که شادی میاره توی زندگی.
اما برای نداشته ها آدم تلاش میکنه بدون اینکه انتظار داشته باشه بهش برسه. این خیلی مهمه که انتظار داشتن رو حذف کنی. در واقع تلاش مهمه. اگر تلاش لذت بخش باشه خودش شادی آفرینه. پس آدم کاری رو که دوست داره باید کنه. مثلا من حتی اون موقع که سختترین کار خوندن لغات جی آر ای بود برای خودم سرگرمی درست کرده بودم و کلی لذت میبرم که دارم چیزای جدید یاد میگیرم. حالا ممکنه شادی از یه چیز واهی باشه, مهم نیست! مهم اینه که انتظار نتیجه نداشته باشی و همیشه برای نشد ها برنامه داشته باشی. بلاگ منو بخونی میبینی که خیلی امیدی نداشتم امریکا پذیرش با فاند بگیرم. برای همین مدام گزینه های دیگه رو بررسی میکردم مثل رفتن سربازی و ... خب اینه که وقتی فاند گرفتم سورپرایز شدم :) خب البته کار خیلی سخت و بزرگی بود اما میخوام بگم که اگر نمیشد نابود نمیشدم کما اینکه سال اول قبول نشدم و ناامید نشدم و باز تلاش کردم. ببین خود تلاش لذت بخش باید باشه و نه نتیجه اش.
من کاملا درک میکنم و میفهمم. حتی میدونم که خودت بهتر از هر کس دیگه ای بلدی از این شرایطی که هستی بیرون بیایی و این موقعیتی رو که داری به بهترین شکل ممکن عوض کنی. امیدوارم یه روز دیگه بیایی خوشحال پیام بذاری که فلان موفقیت بزرگ رو کسب کردی :)
موفق باشی

مرتضى پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 ساعت 23:43

وودى جون مشکوک میزنى هاااا
چه جورى هاس که وقت نمیکنى؟؟؟
نکنه با دخترى آشنا شدى؟؟؟
مبارک باشه

شما هم بیا ببین چطوری میشه آدم وقت نمیکنه :)

فاطمه پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 ساعت 15:36

سلام من در وبلاگ قبلی نظر گذاشتم که فهمیدم انگار دیگه اون جا رو به روز نمی کنید.
میشه اگه اطلاعاتی در مورد تحصیل آنلاین دانشگاه امریکایی دارین برای ما هم توضیح بدین.
چه فرق های مثلا با دوره های مجازی ایران داره؟هزینه هاش چطوره؟ امتحاناتش هم انلاین برگذار میشه؟برای ارشد

سلام
ببخشید در مورد تحصیل آنلاین چیز زیادی نمیدونم. فقط میدونم مدرکش خیلی معتبر نیست حتی توی امریکاش و بهترین دانشگاه های امریکاییش. هزینه ها و... هم میتونید از سایت هاشون در بیارید.
موفق باشید

سولماز پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1394 ساعت 02:10

سلام . برای اولین بار وبلاگتون رو امشب دیدم و واقعا خوشم اومد . بزرگترین آرزوم ادامه تحصیل خارج از ایرانه با فاند تحصیلی. اما راهشو نمیدونم . میشه راهنماییم کنید لطفا ؟ ممنون میشم .

سلام
بله بلاگ قبلی منو کامل بخونید

محمد چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 23:06

خیلی ازت خوشم اومده...

پریا سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت 07:34

سلام وودی جان
به نظر من موضوع این نیست که وقت نداری.وقت نداشتن کاملا هم قابل قبوله. اما (امیدوارم اشتباه کنم) انگار به زور مینویسی. مثلا چون از یه میلیون بازدید کننده بیشتر شد و تو نمیخوای که بد قولی کنی داری می نویسی نه اینکه چون خودت دلت بخواد.
با اینکه خیلی خیلی دوس دارم بنویسی، اما اگه دوست نداری یا وقت نداری، ننویس. دلیلی هم نداره بگی ببخشید.

سلام
با عرض شرمندگی من همونی هستم که میگم. کلا عادت کردیم هر کسی هر چی میگه اولش فکر کنیم دروغ میگه که این خیلی بده.

ناصری دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 20:49

راحت باش

زندگی دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 20:24

در پاسخ به نصیری: حضرت علی هم قبل از طلوع افتاب تا غروب افتاب کار می کرده است، تا حدی که دیگران در مورد حضرت علی گفتند که "علی دنیاپرست هست".... و اینکه احتمالا وودی جان، تفریحات دیگری هم دارند، همون داستا happy hour معمول در امریکا یا ... اما ایشان نسبت به من و شما که تعهد و مسولیت ندارند که برای ما پست بذارند و ....

و من هم با وودی موافقم: اگر امکان داره شما از امریکا بفرمائید...

شهاب دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 18:20

راحت باش وودی جان...
ما درکت میکنیم؛ به هر حال مشخصه که این موقع از سال خیلی سرت شلوغه.

جواد یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 18:02 http://scripters.info

نظر اول همینجوری

اقو خارج خوش بگذره

خوش میگذره :)

later یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 12:45

من فدات بشم وودی جان.

بدخا مدخا داری، عکس بده جنازه تحویل بگیر.

والا :)

Take care man.
I understand what goes on to you there, even though I'm here
:(

bye

نصیری یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 06:52

سلام
ببخشید نمیدانم شما خانم هستی یا آقا
من چند تا از پست های شما را در وبلاگ قبلی خواندم . و نوشته شما صمیمی و بی غرض یافتم . منتها ما اطلاعات بیشتری از شما در مورد فرهنگ آمریکا داریم . ما می خواهیم هم فرهنگ خوب آمریکایی را بدانیم وهم فرهنگ های بد آنها را نیز بشناسیم .
از صحبت های شما فهمیدم که سرتان شلوغ است ونمی توانید هر هفته یک پست بگذارید .
این نشان می دهد آمریکا شما را خیلی مشغول کرده (مشغول به خود و مشغول به مادیات و ...) زیاد خوب نیست آدم این همه مشغول باشد . آدمها باید بیشتر مشغول ساخت درونی خودشان باشند . نباید تمام تلاش انسان برای بیشتر به دست آوردن مادیات از قبیل زندگی بهتر ، شغل بهتر حتی تحصیلات بالاتر .
فعلا این جا بسنده می کنم . اگر احساس می کنید باید خصوصی مطالبی را بگویید .لطفا به ایمیلم بفرستید .
تشکر می کنم از اینکه زحمت خواهید کشید و جواب بنده را خواهید داد .

سلام
"منتها ما اطلاعات بیشتری از شما در مورد فرهنگ آمریکا داریم"
شما میتونید یه بلاگ بزنید و این اطلاعات بیشترتون رو با بقیه هم در میون بذارید.

ببخشید من سئوالتونو نفهمیدم که جواب بدم
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد